نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 20 ارديبهشت 1403 - Thu, 9 May 2024

جلسه پنجم هيات ثارالله/ اعتصام بالله و عزت امام حق و ايجاد روابط كريمانه در امت

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 31 تير 1402 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در هیئت ثارالله قم ایراد فرمودند. ايشان در اين جلسه نيز به بيان ويژگي هاي امام و امت حق و باطل مي پردازند. امام حق بواسطه اعتصام بالله عزيز و نفوذ ناپذير گشته است، لذا امت نمی تواند چيزي به او افزون كند. ماموريتي كه خداوند به ايشان داده، دستگيري كريمانه از امت خويش است. صفات اين امامي كه كانون رحمت و قهر الهي است، در امت نيز تجلي مي كند و روابط آنها نيز با يكديگر بر پايه همين رحمت كريمانه شكل مي گيرد، اما در طرف مقابل روابط بر پايه صفات رذيله اي است، كه نازله صفات امام جبهه باطل است.

محيط عذاب، نازله وجودي ائمه نار

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم أَجْمَعِين. «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين »(قصص/83). عرض کردیم یک اصطلاح «دنیا و آخرت» اصطلاح شناخته شده ای است، كه از زندگی قبل از عالم قیامت یا قبل از عالم برزخ به «دنیا يا حيات دنيا» تعبير مي كنند و به بعد از عالم برزخ یا قیامت تعبیر به «آخرت» می شود. این اصطلاح شناخته شده ای است، ولی یک معنای دیگری هم «حیات الدنیا و الاخره» دارد و آن این است که  بر محور امام حق در همين عالم ارض يک عالمی به پا می شود، که آن «حیات الاخره» است. بر محور امام باطل هم در همين عالم ارض یک عالمی برپا می شود، که آن حیات الدنیاست.

اشاره کردیم که این دو عالم مختصاتی دارند. یکی عالم هدایت است و دیگری عالم ضلال است. یکی عالم ذکر است و یگری عالم غفلت است. یکی عالم بصیرت است و دیگری عالم عمایه و کوری است. یکی عالم وسعت است و دیگری عالم عیش ضنک است. به تعبیر جامع یکی عالم حیات است و دیگری عالم موت است. در يك عالم انسان ها در وادی حیات اند و زنده می شوند و در آن عالم انسان ها در عالم موت هستند؛ البته عالمی است که به حسب ظاهر افراد یک زندگی دارند؛ ولی واقعا میت هستند.

محور این دو عالم هم امامشان است و اگر گفته می شود یکی عالم جنت و بهشت است و ديگري عالم نار و سعیر بر محور امامشان است. یک طرف امامی است که بهشت نازله وجود اوست. حقیقتاً دامنه ولایت او عالم بهشت است. در طرف ديگر هم اگر جهنمی به پا می شود، نازله خود اوست و محیط ولايت او محیط جهنم است. خدای متعال وقتی قوم فرعون را در دريا غرق کرد؛ می فرماید ما بنی اسرائیل را نجات دادیم. وقتي کار به یک جایی رسید كه حضرت موسی دست به دعا برداشت. خدای متعال به حضرت اجازه داد که دریا را بشکافد و فرمود دریا را هم باز بگذارید. فرعون هم خیال می کند این راه برای آنها باز است و در دريا می آیند، ولي ما بنا داریم غرقشان کنیم. حضرت موسی هم این کار را کردند و بنی اسرائیل را از دریا عبور دادند و دریا را هم باز گذاشتند، تا فرعون و لشکرش كه قریب به یک میلیون جمعیت بودند، وارد دریا شدند و خدای متعال همه را یک جا غرق کرد.

بعد هم می فرماید: «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْض »(دخان/29) هیچ کسی هم برایشان اشک نریخت. اینها جایگاهی نداشتند. یک میلیون نفر را خدای متعال يك دفعه نابودشان کرده است و هیچ کسی هم متأثر نشده است. ولي شنیده اید كه سیدالشهداء از كنار اميرالمومنين رد می شدند و حضرت فرمودند، اما بر این آقا آسمان ها و زمین ها گریه می کنند. یک نفر است، ولی کائنات متحول و متأثر می شوند. این هم یک نکته ای است كه یعنی چه كه خدای متعال هشدار می دهد آسمان ها و زمین بر اینها گریه نکردند؟ بعد هم می فرماید که ما بنی اسرائیل را از عذاب مهین نجات دادیم. «وَ لَقَدْ نَجَّيْنا بَني  إِسْرائيلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهين »(دخان/30) آن ها را از اين عذاب همراه با خواری و تحقیر نجات داديم. این عذاب مهین چیست؟ «مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفين »(دخان/31)، این عذاب مهین خود فرعون است؛ چون علو و  برتری جویی داشت.

آن کسی که برتری جویی دارد و خودش را از دیگران برتر می بیند، می خواهد همه چیز را به سمت خودش بکشد، مسرف است. خودش برای دیگران رنج و عذاب است. اگر دو نفر در يك حجره باشند و یکی این صفت را داشته باشد، عامل رنج دیگری است. اگر دو همسر در یک خانه باشد و يكي علو و اسراف داشت و به دیگران ظلم می کرد، محیط اين زندگی محیط عذاب و رنج است. فرعون علو و اسراف و زیاده روی داشت. یک حدی را خدای متعال برای آدم ها قرار داده است، ولي او به این حد خودش قانع نیست. می خواهد زیر پای دیگران را هم بکشد. مي خواهد بیش از سهم خودش در عالم مصرف کند. هرکسی در اين عالم یک سهمی دارد. معنی ندارد كه آدم سفره بقیه را هم جمع کند و جلوي خودش بیاندازد. فرش دیگران را هم از زیر پایشان بکشد و زیر پای خودش بياندازد.

آدم حسود اینطوری می شود. حسود همان امکاناتی را که خدای متعال به دیگران می دهد را می خواهد به سمت خودش بكشد. حسود همان امکانات را مي خواهد. نمي گويد خدایا به او دادی پس به من هم عنایت کن، تو که بخیل نیستی و دستگاهت وسیع است. این صفت خوبی است. این غبطه است. خدای متعال به کسی علم داده است و او مي گويد خدایا به او داده ای؛ گوارایش باد. تو داری تقسیم می کنی و تقسیم تو هم خيلي زيباست. آدم اگر اهل معرفت باشد، یک مورچه ای هم که یک دانه گندم در خانه اش می برد، او لذت می برد. احساس می کند عجب خدایی است كه به فکر این مورچه هم هست. رزقش را برایش رسانده است. ولی اگر خدایی نکرده حسود شد، زندگی همسایه اش هم خوب می شود، او نمی تواند ببیند. ناراحت است که چرا او وضعش خوب شده است. می گوید این امکانات هم مال من باشد.

تأديب الهي و رشته رحمت نبي اكرم

پس خود این امام باطل، امامی است که عالم رنج و عذاب است. از آن طرف هم برعکس امام حق یک امامی است که محیط امامتش محیط رحمت است؛ «أَدَّبَ  نَبِيَّهُ  عَلَى  مَحَبَّتِهِ »(1) خداي متعال این پیامبر را با محبت خودش ادب کرد. پيامبر کانون محبت الهی است. بعد از اينکه او را تربیت کرد و سرپرستی عبادش را به او سپرد، او را رسول قرار داد. حتی تا جایی که به او حق تشریع داد. دین خدا خط قرمز خدای متعال است. اگر کسی در آن دخالت کند، هر کسی هم كه باشد خدای متعال با او برخورد می کند، ولي به این پیامبر اجازه تشریع داد. تشریع او را امضا كرد و گفت آنچه تو حکم کنی، حکم من است، «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/7).

دینش را به دست این پیامبر سپرد. یعنی خدای متعال آنقدر این پیامبر را خوب تربیت کرده که امت و دين را به دستش می دهد. آن وقت این پیامبر الهی یک جاهایی برای امتش یک چانه های عجیب و غریبی هم مي زند. در نقل دارد كه نماز پنجاه و یک رکعت بود و حضرت آنقدر رفت و برگشت، که هفده رکعت شد و سی و چهار رکعت نافله شد. عرضه داشت که خدایا امت من نمی توانند. معلوم هم هست که نمی توانیم، هفده رکعتش را هم نمی توانیم. اگر پنجاه و یک رکعت می شد، معلوم می شد چه کاره ایم.

حالا این رفت و برگشتی که کرده می خواسته خدایی نکرده هدایت و رشد کم بشود؟ نه، خودش بقیه را به عهده گرفته است. بار بقیه اش را فرموده خودم می کشم. در روایت است كه حضرت سال ها شب ها روی پنجه می ایستادند و تا صبح عبادت می کردند. فرمود: «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى »(طه/2)، بعضی آیه را اینطوری معنا کردند، كه ما نگفتیم آنقدر خودتان را به رنج بیاندازید. «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى  أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُودا»(اسراء/72) در روز راه بردن امت یک زحماتی می خواهد، آن زحمات را حضرت می کشد، که راه ما آسان بشود. بار ما سبک تر به مقصد برسد. این بار با این پیامبر به مقصد مي رسد. به این پیامبر شب قدر می دهند. یک عالمی برای حضرت به پا می کنند، که اگر به آنجا برسی «خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر»(قدر/3) است.  هزار ماه عبادت یک طرف رسیدن به آن شب قدری که به این وجود مقدس دادند یک طرف.

«فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى  آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفا»(كهف/6) پیامبر ما می خواهی جان بدهی، اینها ایمان نمی آورند. کانه خدای متعال یک جوری این پیامبر را بايد تسلی دهند. می گویند ما خودمان عالم را اینطوری کردیم. «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا»(كهف/7) ما خودمان به این عالم ارض یک جلوه هایی دادیم، که عالم امتحان به پا بشود. بعد هم این بساط را جمع مي كنيم. اینطوری نیست که این جلوه ها همیشه بماند که کار سخت بشود. بعد هم برای مردم یک کهفی قرار داديم. مومنین در این فتنه های سخت پناهگاه دارند.

«عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم »(توبه/128) پیداست آن قسمت اول اختصاص به مومنین ندارد. اين پيامبر سختش است که شما رنج ببرید. تلاش می کند همه را نجات بدهد. «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك »(آل عمران/159) این لینت الهی در وجودش همه را جمع می کند. میدان جاذبه ای است، که هر آدمی که لایق باشد، اين طرف می آید. این میدان جاذبه است که همه خوب ها را به سمت خودش می کشاند و بدها از او دور می شوند. این هم نکته ای است. نسبتش با خوب ها اینطوری است، از اول که همه را می خواهند بیاورند و آنهایی که جذب این میدان می شوند، نسبت به همه شان رحمت دارند.

 پس این یک جور امامت است، ولي امامت دیگری هم هست كه خود این امام «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»(قصص/41)  است. امام شان اینطوری است. امام حق در ارض هیچگونه علو و استعلایی ندارد، «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك ». در روايات ما نعمت به وجود مقدس رسول الله تطبیق شده است، این نعمت از عالم بالا آمده و شما را احاطه کرده است، «وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى  شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها»(آل عمران/103)، با این نعمت رابطه شما از عداوت تبدیل به الفت و اخوت شد. با این نعمت از پرتگاه جهنم نجات تان داد. او تا لبه جهنم آمده و ما را گرفته است. تا وسط جهنم مي آيد و مومنین را می گیرد. البته در روایات دیده اید كه وقتی حضرت می آیند، شعله های جهنم خاموش می شود. واقعا هم همینطور است. حضرت می آیند و از وسط جهنمی که به پا شده ما را می گیرند. در قیامت هم همینطور است. صراط در وسط جهنم است و باید از آنجا عبور کنند.

اعتصام بالله و عزت امام حق و آثار آن

پس يك طرف امامی است که اهل رأفت و محبت و کلمه نعمت و امثال اینهاست. امامی است که به تعبیر نورانی قرآن «يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون »(مائده/55) است. آنهایی هم که دنبال شیطنت در دنیا هستند، امامشان مثل خودشان است، با هم سنخیت دارند. «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في  سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم »(مائده/54) اما آنهایی که ولی شان خدا و رسول و آن مومنینی است كه «يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون » هستند، امامشان اینطوری است كه دائما در حال اقامه صلات است. امام شان مومن است «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون » اگر کسی در این نقطه قرار گرفت، امامش کسی است که «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» محبوب خداست، محب خداست. در مقابل جامعه مومنین متواضع است و در مقابل کفار سخت و عزیز و نفوذ ناپذیر است. تمام عمرش مجاهده در راه خداست و در این مسیر مجاهده نگران هیچ کسی نیست «وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم». وقتی راه خدا را می روی ممکن است یک عده ای نپسندند و ملامت کنند، ولي او اصلا نگران این سرزنش ها نیست.

خدای متعال ولایت اينها را  به چه کسی سپرده است؟ «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون » به خدا و رسولش و مومنيني كه در حال اقامه صلات اند، در حال رکوع اند و در حال رکوع زکات می دهند. این مصداقش همان انگشتری است که امیرالمومنین علیه السلام در حال رکوع دادند. همه هم می دانند. ولی این فقط مسئله یک انگشتر نیست. دائما در حال «يُقيمُونَ الصَّلاةَ» و دائما در حال «يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» و دائما هم «راكِعُون» اند. دائما در محضر خداست. دائما از محضر خداوند دریافت می کند و از ديگران دستگیری می کنند. همه آنچه به ما می رسد، زکات امیرالمومنین است. ما همه مان زکات خور امام زمان هستیم. همه مان از دست حضرت می گیریم. علم و حیات طیبه و رزق های ظاهری مان تماما از دست حضرت است. «بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى »(2) یعنی رزق ما واقعا از دست حضرت می رسد. ولی این دست، دست خداست. دست کریم است.

هیچ وقت زیردست این دست کسی تحقیر و ذلیل نمی شود. اولا هیچ طمعی به پایین ندارد. این نکته بسیار مهمی است كه این امام از ما ارتزاق نمی کند. مطلقا هیچ چيزي از ما به او نمی رسد. دستش در خزائن خداست و فقط از او می گیرد و هیچ تکیه ای هم به ما ندارد. این تعبیر را در باب امیرالمومنین عليه السلام ملاحظه فرموده اید.  در دوره ای که لشکر معاویه اطراف حکومت حضرت را غارت می کردند، خبر به عقيل رسیده بود و او نگران شده بود. حضرت نامه اي برایش نوشتند كه این خطر دفع شد. بعد فرمودند که برادر تو در یک موقفی است که «لَا يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَة»(3) اگر مردم دور و بر من جمع بشوند، بر عزت و بر نفوذناپذیري من ذره اي افزوده نمی شود. اينطوري نيست كه وقتی لشکر دورم است نترسم و وقتي لشکر دورم نباشد، بترسم.  نفوذ ناپذیری یعنی اینكه تهدید دشمن او را نمی ترساند. اینطور نیست که وقتي مردم دور من جمع باشند، من عزیز باشم و اگر متفرق شوند من بترسم. اگر همه لشکر از دور من پراکنده شوند، من متضرع نمی شوم.

«لَوْ أَسْلَمَنِي النَّاسُ جَمِيعاً لَمْ أَكُنْ مُتَضَرِّعا»(4) علتش را هم در زیارت غدیریه امام هادی عليه السلام فرمودند، «اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْت » کسی که چنگ به دامن خدا زده، با خدا به عصمت رسیده و با تکیه به خدا عزیز شده است، آمد و شد ما چیزی از عزت او کم يا زیاد نمی کند. کم و زیاد می کند؟ او با تکیه به خدا عزیز و نفوذناپذیر شده است. آن وقت ما بگوییم چون ما دور حضرت امیر جمع شده ایم، لشکرش قوی شده است؟! بگوييم الان كه ما هستیم ديگر حضرت از معاویه نمی ترسد، ولي اگر ما از دور حضرت پراکنده شویم، حضرت می ترسند! اینطوری است؟! بود و نبود ما آنجا یکی است. چون او معتصم بالله است.

امام حق؛ كانون رحمت و قهر الهي

یک چنین امامی از پایین دست ارتزاق نمی کند. از این که دورش جمع شویم، مبتهج نمی شود. از این که پراکنده بشویم غصه دار نمي شود، امام باید اینطوری باشد. امامی که با آمد و شد ما دگرگون بشود، این دیگر امام نیست، بلكه مأموم است. اگر دورش جمع شوند، یک کار می کند و اگر پراکنده شوند، یک کار دیگری می کند. این که امام نیست؛ این مأموم امت است. اینکه از پایین ارتزاق می کند و اگر دورش جمع بشوند، مبتهج می شود. او از روح مردم دارد ارتزاق می کند، از نگاه مردم دارد ارتزاق می کند. اگر به او نگاه کنند، خوشش می آید و اگر پراکنده شوند، غصه می خورد. این که امام نیست. اما امام حق از پایین دست ارتزاق نمی کند و فقط تکیه اش به خدای متعال است، موحد کامل است و از او می گیرد. حال چرا از ما دستگيري مي كند؟ این دستگیریش هم به خاطر آن مأموریتی است که خدا به او داده است. امر الهی در دستش است. خدای متعال هم وقتی می خواهد او را بفرستد، تا دست ما را بگیرد، اول رحمت خودش را در او قرار می دهد و او کانون رحمت الهی می شود.

البته کانون قهر الهی هم هست. کانون خشم خدا هم هست. «نِعْمَة اللَّهِ عَلَى الْأَبْرَارِ وَ نِقْمَتِهِ عَلَى الْفُجَّار»(5) و «قَاسِمُ الْجَنَّةِ وَ النَّار»(6) است و الا او ديگر امام نیست. امامی که فقط خوب ها را دور خودش جمع می کند و نسبت به بدهای عالم هم هیچ عکس العملی ندارد، اینکه امام نیست. امامِ از جانب خدا، آن کسی است که آنجایی که خدای متعال محبت دارد، او هم محبت دارد و آنجا هم که خدای متعال غضب می کند، او هم غضب می کند. محور قهر در عالم هم هست. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم »(فتح/29) است. «رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ وَ غَلُظْتَ عَلَى الْكَافِرِين »(7) است.

اداره كريمانه عالم

حالا این بحث صفات امام مفصل آیات و روایات دارد. رواياتي كه صفات امام حق و امام باطل را بيان مي كند. امام حق امامی است که تکیه و اعتمادش به خداست. موحد است. عبد مطلق اوست. دائم در حال عبادت است. دائم در حال دریافت از خدای متعال است. تمام حقایق از طریق عبادت او نازل می شود. بعد او زکات می دهد و زکاتی هم که می دهد، زکات در حال رکوع است. این زکات خوردن هم دارد. آدم نسبت به خدای متعال چگونه است؟ ما فقیریم. اين فقر بد است؟ این فقیر بودن اوج عزت است. اين جمله «الْفَقْرُ فَخْرِي »(8) را اشرف همه کائنات می فرمایند. پس فقیر بودن به خدا عین عزت است. ریشه اش هم یک کلمه است. خدای متعال عالم را کریمانه اداره می کند.

در دعاي ابوحمزه مي فرمايد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِي» خدای متعال خودش وکیل ماست، کار ما را خودش به عهده گرفته است و با کرامت هم ما را اداره میکند. متاسفانه خیلی وقت ها آدم همه دست ها را می بیند جز دست خدا، در حالی که اوست كه عطا می کند. مگر او عطا نمی کند؟ ولی اینکه ما دست او را نمی بینیم، موجب نمي شود او از ما کم بگذارد. آنقدر کریمانه ما را اداره می کند، که ما همیشه طلبکار خدا هستیم. هیچوقت بدهکار او نیستیم. در حالی که همه کائنات در این عالم بدهکار او هستند، اینطوری ما را اداره می کند. تمام عزت بندگان به این کرامت خدا منتهی می شود. اگر او کریمانه از ما دستگیری نمی کرد، واقعا همه ما تحقیر می شدیم.

ما را کریمانه اداره می کند «وَكَلَنِي إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِي»، ما کریمانه زندگی می کنیم، «لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِي» اگر ما را به مردم واگذار می کرد، آن وقت می دیدیم که به آدم چیزی نمی دادند. اگر هم می دادند، تحقیر می کردند. آنجایی هم که ما را به همديگر محتاج کرده، یک کاری کرده که دست کرامت خودش است. ما به مادر محتاجیم، ولی قبل از این که به دنیا بیاییم، سفره کرامت خدا در دامن مادر پهن شده است، او ملتمسانه منتظر نشسته است که خدا این فرزند را به او بدهد و بعد هم در دامن محبتش بزرگ کند. درست است كه طفل زبان و دست و پا ندارد و احتیاج دارد، ولی خداوند یک سفره کرامت برایش پهن کرده است.  این هم محبت مادر است. اگر این سفره نبود، این طفل چطور می خواست بزرگ بشود؟

بی انصاف هایی هستند که این سفره را جمع می کنند و جایش مهد کودک درست می کنند. این بازی ها از بيرون آمده است. باید بچه شش ماهه و يك ساله اش را مهدكودك بگذارد و سر کار برود! اینگونه رشته کرامت را قطع می کنند. این بچه هر كاري هم بكنيد، ديگر كريمانه بزرگ نمی شود. وقتی کریمانه بزرگ نشد، کریم هم نمی شود. حاصلش هم لئامت مي شود. آن که ما را عزیز نگه داشته کرامت خداست. حالا فقیر اين خدا بودن بد است؟ اين فقر عزت آدم است. اگر این فقر را اظهار نکنیم و اگر رابطه مان با خدا اینطوری نباشد، آن وقت ذلیل می شویم. «ادْعُوني  أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي  سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرين »(غافر/60).

پس این امام فرقش با آن امام این است كه، این امام دستش در جیب ما نیست و احتیاجی به ما ندارد. پس برای چه از ما دستگیری می کند؟ برای اینکه خدای متعال را کانون محبت و رحمت خودش قرار می دهد. برای این که این موجود کریم عبد خداست و دائم در حال ذکر و توجه به عالم بالاست. این عبد را مأموریت داده اند كه بیاید و دست ما را بگیرد. همینطوری هم نیامده است. انبیاء اینگونه نیستند که به یک نقطه ای می رسند و حالا خوششان می آید كه بیایند دست ما را بگیرند. اصلا اینطوری نیست. انبیاء وقتی به آن نقطه قرب خودشان می رسند، خداوند به ايشان مأموریت می دهد، رسول می شوند. با یک طرحی می آید و باید دستگيري كند، چون خدا به او دستور می دهد. پس سفره کرامت خدا اینطوری در عالم پهن می شود.

آن طرف هم آن کسی که نسبت به خداوند استكبار كرده است و بعد هم رجز خوانده است، كه اگر مردم را به دست من ندهی، همه شان را جهنمی می کنم. با امامت او جز جهنم به پا نمی شود. خودش هم از اول اين را گفته است. اینکه دیگر حرف پیچیده ای نیست. فرعونی که در مقابل خدای متعال استکبار می کند، آيا به مردم محبت می کند؟ اصلا می تواند محبت کند؟ اصلا می فهمد محبت چیست؟

روابط كرامت و لئامت

عرض کرديم كه دو امام با دو نظام اوصاف است. در اوصاف و قوایی که شیطان دارد، اصلا رحمت وجود ندارد. صفت يك امام رحمت و صفت یکی عداوت است. صفت یکی کرامت است و ديگري لئامت است. یکی متکی به خدای متعال است و هیچ اتکایی به امتش ندارد، گرچه امتش را هم دوست می دارد. «بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم »(توبه/128) است، ولی اتکايی به آنها ندارد و فقط می خواهد دستگیری کند. نمی خواهد خودش از طریق آنها دستگیری بشود؛ او احتیاج ندارد. نمی خواهد سفره آنها را جمع کند. نمی خواهد از آنها ارتزاق کند. این دو امت و دو امامت مي شود، که مفصل در قرآن هست. ذیل امامت ائمه نور یک امت کریم تربیت می شوند، روابطشان با همدیگر روابط کرامت است، کریمانه با هم برخورد می کنند. محبت و الفت كه صفات امامشان است، در خودشان تجلی می کند و وقتی این صفات تجلی کرد، در روابطشان با دیگران هم همین صفات می آید.

یک باب مفصلی در روایات داریم كه مرحوم صدوق به دقت این دو را از هم جدا کرده اند. در بعضی از کتب حدیثی ما این تفکیک نیست، اما ایشان اين تفكيك را لحاظ كرده اند. دو رساله دارند؛ یکی «صفات الشیعه» و یکی هم «مصادقت الاخوان» است. ذیل امام شیعه ي با این صفات تربیت می شود و بعد این شیعيان روابطشان با يكديگر مصادقت الاخوان مي شود. طرفين نسبت به همديگر صدق دارند و این دامنه گسترده ای پیدا می کند. شيخ صدوق روایات را دو دسته کرده است. برخي از روایات راجع به اوصاف شیعه يعني آنهایی که دور امیرالمومنین جمع می شوند، مي باشد. اينكه چه صفت هایی پیدا می کنند و روابطشان با همدیگر چطور می شود.

پس حول این امام روابط کرامت شکل می گیرد و حول آن امام روابط لئامت شکل می گیرد. آنجا جامعه بازار است و همه می خواهند منفعت بیشتري ببرند. همه اینطوری اند. در آن جامعه هركسي می خواهد، سود بیشتري ببرد. هركسي مي خواهد ديگري را ورشكست كند. تمام تلاشش را می کند، تا آن شرکت دیگر نابود بشود. این را هم خوب می دانند و می گویند اینطوری است، كه رشد واقع می شود. اگر این رقابت نباشد، پیشرفت واقع نمی شود. واقعا می خواهد رفيقش را شکست بدهد.

همين چیزی که شما در میدان ورزش هم می بینید. واقعا می خواهد رقیبش را در حدی بزند، که بکشد تا پیروز شود! در بعضی از صحنه ها اینطوری است. نگران هم نیست که او می میرد؛ خب بمیرد، مگر چه می شود؟ نگران اين نیست كه از زیر دست من که در می رود، بايد دو سال برود بخوابد. او هم نسبت به طرف مقابل اینطوری است. رابطه ها اینطوری برقرار می شود. البته بعد از اینکه شکست خورد تبریک هم می گوید! به قول استاد ما  می فرمود دیپلماسی نفاق است. منافقانه برخورد کردن است. شیطنت است. تا لحظه قبل می خواست کمر طرف را در میدان کشتی بشکند و حالا كه شکست خورده به او تبریک می گوید. این منافق بازی است. این دستگاه شیطان است.

از آن امامت همين بیرون می آید. ورزشش هم يك میدان رقابت کور مي شود،  که آدم بی محابا می خواهد، رفیق خودش را نابود کند، تا خودش بالا بيايد. بازارش هم همین است. در خانواده هم که بروید همین طور است. دو تا همسر نسبت هم اینطور می شوند. یک مقدار بروید جلوتر روابط فرزند و پدر و مادر هم اینطوری می شود.  بازاری با هم برخورد می کنند، بازاری حساب می کنند. بازار که می گویم منظور بازار فاسد است. به عکسش در جامعه مومنین است.

در جلسه گذشته از صفات آن امام و صفاتی که در امت خودش می دمد و یک امت متولد می کند، گفتگو شد. دو تا امام است و دو تا امت متولد می کنند. یکی با آن صفات جنود عقل و یکی هم با این صفات رذيله. ریشه اش هم استکبار و خضوع است. یکی امامِ بندگان عالم است و يکی هم امامِ مستکبرین عالم است. حضرت راجع به ابلیس در خطبه قاصعه می فرمایند: «عَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِين »(9) كه پیشگام همه مستکبرین عالم است. این صفاتي كه با آنها استكبار ايجاد مي شود را در یک امتی مي دمد و امت مستکبر درست می کند. حضرت در آن خطبه هشدار می دهند. میگویند مواظب باشید كه بیماریش مسری است. مواظب باشيد بیماریش را به شما سرایت ندهد. شما را هم مستکبر می کند. شما را هم حسود و بخیل و متکبر و حریص می کند. این طرف هم امیرالمومنین همه را مثل خودش می خواهد عبد کند. متوکل بر خدا، راضی، صابر، زاهد، فارغ و کریم كند. آن طرف هم همه را لئیم می کند.

دو امام دو امت با صفات خودشان متولد می کنند. روابط این امت هم مثل رابطه خود امام با امت است. رابطه او کریمانه است، رابطه اینها هم کریمانه است، او در همه روابطش ملاحظه خدا را می کند، «يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون » اینها هم در روابطشان با همدیگر ملاحظه خدا را می کنند. بخاطر ارتباطشان با خدا با دیگران ارتباط برقرار می کنند. به خاطر بندگی خدا و محبت به امامش محبت مي كنند. اين آن اتفاقاتی است که باید بیافتد.

حقيقي بودن بهشت و دوزخ در دنيا

یک سلسله روایات در باب عصر ظهور و روابط امت با همدیگر در آن دوران داريم، كه همين را توضیح می دهد. قلّه آن روابط در عصر ظهور است. معمولاً در کتب نوشته شده، مثل کتاب ایمان و کفر کافی بخش عمده روابط امت حول محور امام است. بعضی اصلا اینطوری گفته اند كه مرحوم کلینی به دقت در کتاب الحجه ابتدا حجت الهی و اضطرار ما به او و مقامات و دوام امامت او در عالم را توضيح داده است و بعد در کتاب ایمان و کفر امت حول الامام را توضیح داده اند، که چطور اين امت درست می شود. این روایات را آورده که حول این امام چطوری امت درست می شود. صفات امت و روابطشان با همدیگر چطوری است.

پس دو عالم بر محور این دو امام خلق می شود. این دو عالم هم حقیقی است. یکی واقعاً بهشت است و دیگری واقعاً جهنم است. روایاتش را هم عرض کردم. دعا کرد «أَسْأَلُ اللَّهَ الْجَنَّة»(10) و حضرت فرمودند: الان وسط بهشتی، بگو بیرونت نکنند. گفت آقا من کجا در بهشتم؟ گفت مگر ما را دوست نداری، مگر به ما تولی نداری و مگر امامت ما را قبول نداری؟ کسی که با ماست در بهشت است. واقعا در بهشت است. کسی هم که با فرعون است الان در جهنم است، «نَجَّيْنا بَني  إِسْرائيلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهين  * مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفين »(دخان/30-31) دور و برش جهنم است. اصلا مَجاز نیست، حقیقتِ حقیقت است. یکی بهشت است و یکی جهنم است. محور یکی هم امام حق است و محور یکی امام باطل است. این هم مَجاز نیست.

حالا بعضی از روایات را ان شاء الله تقدیم می کنم. بزرگان به این بحث پرداخته اند. روایتی در روضه کافی است كه بزرگاني شرحش کرده اند و آنجا می خواهند بگویند این مجاز است. اینکه گفته شده الان جهنم است، این مجاز است. صفات و اعمال زشت به جهنم تشبيه شده است. نه؛ این اصلا مجاز نیست. حقیقتا بر محور ائمه نار جهنم درست می شود؛ همینجا، نه بعدا. بر محور امام حق هم همینجا بهشت درست می شود. امام کریم است و روابط کریمانه است، صفات حمیده است و امت با صفات حمیده اند و روابطشان با هم روابط کریمانه است. آنها هم یک مشت آدم مستکبر لئیم با صفات رذیله اند، كه روابطشان هم با هم لئیمانه است. آن جهنم است و این بهشت است. اين خیلی واضح است. واقعا آتش و نقمت است. منتها در آن روایت کافی دارد، که اینهایی که در آن عالم هستند، نمی فهمند دچار چه عذابی اند، چون حیات ایمانی ندارند. فقدان این حیات را نمي فهمند. حالا ان شاء الله آن روایت را تقدیم می کنم. پس حقیقی حقیقی است.

نکته دوم هم این است که، اینکه می گوییم اینجا بهشت و جهنم است، نمي خواهیم بگوییم بهشت و جهنم همین است. نه بهشت و جهنم اصلش در عالم آخرت است. یک ملاقاتی آدم آنجا دارد، كه پرده ها كنار می رود «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديد»(ق/22) آن عالم سر جای خودش، ولی ادامه بهشت و جهنم به همین عالم ارض كشيده مي شود. در عالم ارض یک شعبه ای از جهنم و یک شعبه ای از بهشت است. این شعبه از بهشت با امام حق است و آن شعبه از جهنم با امام باطل است. مناسبات خودشان را هم دارند. قوایی هم که این دو عالم را امداد می کنند، با هم فرق می کنند. یک جایی شیاطین و اجنه اند و یک جایی ملائکۀ الله اند. يا قوای ملكوتي است یا قوای شیاطین است. این دو عالم رزق شان هم با هم فرق می کند. یکی رزقش پاک  است و یکی رزقش ناپاک و آلوده است؛ «طعامهم من غسلین». در قیامت همینطور است الان هم همینطور است. آنهایی که سر سفره معاویه می نشینند «لا طَعامٌ إِلاَّ مِنْ غِسْلين »(حاقه/36) چرک و خون و نجاست می خورند، بفهمند یا نفهمند.

رزقی هم که از دست امیرالمومنین نازل می شود، رزق طیب است. رزقی که سر سفره بنی امیه است، رزق ناپاک است. این رزق هم فقط خوردنی ها نیست. خوشی های شان هم همین است. خوشی های جهنمی است. خوشی های جهنمی ها خوشی های ناپاک است، خوشی های بهشتی ها خوشی های پاک است. ابتهاجات شان مختلف است. رزق ظاهری و رزق باطنی شان متفاوت است، كه حالا اینها را ان شاء الله محضرتان تقدیم می کنم. السلام علیک یا ابا عبدالله.

پي نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج 1 ؛ ص265

(2) مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 157

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 409

(4) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 268

(5) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 217

(6) معاني الأخبار، النص، ص: 52

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 4، ص: 551

(8) جامع الأخبار(للشعيري)، ص: 111

(9) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 286

(10) المحاسن، ج 1، ص: 161