نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 19 ارديبهشت 1403 - Wed, 8 May 2024

جلسه ششم هيات ثارالله/ تحقير امت ها توسط فراعنه عالم برای اطاعت/ باطن روابط در جبهه باطل

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 1 مرداد 1402 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در هیئت ثارالله قم ایراد فرمودند. ايشان در اين جلسه پس از توضيح حقيقي بودن بهشت و جهنم در همين عالم ارض بیان می دارند؛ امام حق كه خود عبد محض خداست، پيروانش را به نحوي رشد مي دهد و بزرگ مي كند، كه آمادگي ارتباط با حقايق ملكوت را پیدا كنند. اما باطن طرح امام باطل عداوت است و با تحقير ملت ها آنها را به اطاعت از خود مي كشاند. مستكبرين عالم امروز نيز با تحقير ملت ها آنها را مطيع خود مي كنند، آدم هاي كوچك نيز اسير اين فرعون ها مي شوند. 

حقيقي بودن بهشت و جهنم در همين دنيا

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم أَجْمَعِين. عرض کردیم که بر محور دو جریان امامت که قرآن توضیح می دهد، گویا دو عالم متولد می شود، یکی عالم نور و یکی عالم ظلمت است. به تعبیر نورانی قرآن یکی عالم ذکر است و دیگری عالم لهو و غفلت است. یکی عالم حکمت و ديگری عالم لعب است. یکی عالم هدایت و دیگری عالم ضلال است. یکی به تعبیر جامع عالم موت و دیگری عالم حیات است.

خدای متعال هر دوی اینها را آفریده است. دو عالم است، كه هر كدام براي خودش اهلي دارد. وادی ضلالت اهلی و وادی نار هم اهلی دارد. «أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون »(بقره/257)، «لا يَسْتَوي أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّة»(حشر/20)، آتش هم برای خودش اصحابي دارد، هم نشین هایی دارد كه به راحتی هم از آتش نمي توان جدایشان کرد. اگر به راحتی اهل گناه را ميشد از گناه جدا کرد، آدم را از جهنم هم ميشد راحت بیرون آورد. باطن گناه جهنم است. مگر آدم حسود را به راحتی می شود از حسدش جدا کرد، كه اهل جهنم را بتوان راحت از جهنم بیرون آورد. حسد وصف جهنمی هاست. الان هم کسی که حسود است از درون شعله حسد قلب و قوای او را می سوزاند. اینطوری نیست که در جهنم نباشد، تشبیه نیست؛ واقعا دو عالم است.

مختصات این دو عالم را بنا بود بحث کنیم، كه البته مختصات شان هم فراوان است. روایت در اين زمينه زیاد است. چون بعضی دوستان پرسیدند باز یک حدیث دیگری بخوانم. این حدیث در روضه کافی است که صحیفه امام سجاد علیه السلام در زهد را نقل می کنند. یک قسمتش این است كه می فرماید: «إِيَّاكُمْ وَ صُحْبَةَ الْعَاصِين »(1) بپرهیزید از این که همنشین و هم صحبت با اهل معصیت بشوید، «وَ مَعُونَةَ الظَّالِمِينَ»، یک موقع کمک کار ظالم ها نشوید، «وَ مُجَاوَرَةَ الْفَاسِقِينَ» مبادا در جوار فاسق ها قرار بگیرید. هر کدام از اینها البته معنا دارد كه حالا اینها محل بحث من نیست.

«احْذَرُوا فِتْنَتَهُمْ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ سَاحَتِهِم » از ناحیه آنها دوری بجویید. مواظب باشيد دچار فتنه شان نشوید «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ خَالَفَ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ وَ دَانَ بِغَيْرِ دِينِ اللَّهِ وَ اسْتَبَدَّ بِأَمْرِهِ دُونَ أَمْرِ وَلِيِّ اللَّهِ» بدانید کسی که با اولیاء خدا مخالفت می کند، دینداری می کند، اما این دینش دینی نيست که خدا فرموده باشد. دین دیگری برای خودش درست کرده است. کفار هم دین دارند «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دين »(کافرون/6). او مستبد به امر خودش است، يعني به امر خودش تکیه می کند و کاری با امر ولی خدا که همان امر خداست ندارد. 

«كَانَ فِي نَارٍ تَلْتَهِبُ تَأْكُلُ أَبْدَاناً قَدْ غَابَتْ عَنْهَا أَرْوَاحُهَا وَ غَلَبَتْ عَلَيْهَا شِقْوَتُهَا» اینهایی که اینطوری هستند در یک ناری هستند که شعله ور است و شعله های آتش بدن هایی را از بین می برد و طعمه آن آتش می شوند. بدن هايي که روح از آنها غایب است و متوجه به عذاب نیستند، زيرا اگر روح ملتفت باشد، عذاب را مي فهمد. شقاوتشان بر آنها غالب شده است «فَهُمْ مَوْتَى لَا يَجِدُونَ حَرَّ النَّارِ» علت این که شعله های این آتش را احساس نمی کنند، این است که در واقع مرده اند، آن حیاتی که باید اين عذاب را احساس کند، را ندارند. « وَ لَوْ كَانُوا أَحْيَاءً لَوَجَدُوا مَضَضَ حَرِّ النَّار» اگر زنده بودند، تلخی آتش را احساس می کردند. روایت ادامه دارد.

بزرگاني مانند علامه مجلسی اين روايت را شرح کرده اند. بعضی گفته اند اینها تعابیر مجازی است و این که گفته شده اینها وسط آتش هستند، مقصود همان صفات بد است. صفات بد به آتش تشبيه شده است. یک مطلبی مرحوم فیض دارند که شاید از همه دقیق تر و لطیف تر باشد، كه این را در کتاب «نادر الاخبار» شان آورده اند، که گفته شده این به منزله تتمه کتاب وافی است. کتاب وافی ایشان کتاب جامع حدیثی شان است، که کتب اربعه را آنجا جمع کرده اند و یک شرح مختصری هم دارند و جمع بین احادیث کرده اند. آراء فقهی شان را هم آنجا ذکر کردند. نوادرالاخبار به منزله تتمه آن کتاب است، كه یک بابی در آنجا باز کردند، به نام «باب من دخل الجنه و النار قبل القیامه» آنهایی که قبل از قیامت وارد بهشت و جهنم می شوند. بعضی روایات همان روایاتی است که قبلا هم تقدیم کردیم. آن فرد دعا کرد كه خدایا من را بهشتی کن. امام صادق فرمودند تو الان وسط بهشتی. گفت چطور؟ گفت مگر محب ما نیستی؟! چون محب مايي الان وسط بهشت هستي، دعا کن خدا از بهشت بیرونت نکند.

همانجا هم نقل کرده اند آنهايي که اهل معصیت هستند، وسط یک آتش شعله وری هستند، که اجسام اینها را می خورد. جسدشان طعمه است، ولی چون زنده نیستند و روحشان ملتفت نیست، متوجه نمي شوند. مثل کسی که بی حسش می کنند، تا جراحی اش کنند. وقتي دارند بدنش را جراحی می کنند، چاقو به بدنش می زنند، ولی ملتفت نمی شود. نه اینکه چاقو نمی زنند، واقعا جراحی است. یک کسی را که مثلا بی حسش کنند، تا عضوش را بسوزانند، واقعا آن عضو را می سوزانند، ولی بی حس است و ارتباط روحش قطع است، اين عضو حیات ندارد، بدنش به منزله مرده است، ولي اگر زنده بود، آن عذاب را لمس می کرد.

مرحوم فیض وقتی این روایت را نقل مي كنند، می فرمایند آیات قرآن مويد اين اخبار است؛ «يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرين »(عنکبوت/54) الان جهنم به کافرین احاطه دارد، نه در قیامت. البته قیامت و ورود به جهنم در قیامت یک صحنه دیگری است، كه پرده ها کنار می رود و اتفاقات دیگری می افتد، ولی الان هم عده ای در احاطه جهنم هستند. همچنین در آیه شریفه «الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى  ظُلْماً»(نساء/10) ميفرمايد آنهایی که بدون حق و غیر عادلانه و از سر جور اموال ایتام را می خوردند و متولی اموال ایتام می شدند، که خودشان یک بهره ای ببرند و عادلانه برخورد نمی کردند؛ قرآن به شدت از این نهی می کند و می گوید «لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيم »(انعام/152) اصلا نزدیکش هم نروید، الا به بهترین وجه. یک موقع اگر واقعا می خواهید خدمتی کنید، بروید ولی نزدیک هم نشوید.

می فرماید آنهایی که از سر ظلم دست تعدی به سمت مال یتیم دراز می کنند، اینها الان دارند آتش می خورند، «وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً» البته با یک جهنمی هم مواجه می شوند، ولی الان هم دارند آتش می خورند. اینها تعابیر مجازی نیست. واقعا آتش می خورند. آنها که اهل مشاهده باطني هستند می گویند، الان اینها دارند آتش می خورند، «لا طَعامٌ إِلاَّ مِنْ غِسْلين »(الحاقه/36) چرک و خون دارند می خورند.

این داستان هایی که اهل معنا گاهی گفته اند را شنيده ايد. می گوید با فلان آقا هم سفر بودیم، یک جمعی هم همراه ما بودند. یک جایی كه رسیدیم گفت بیا با هم ناهار بخوریم. من را جدا کرد. یک غذای ساده ای با خودش آورده بود. وقتي خوردیم گفت حالا ببین رفقایت چه می خورند؟ آمدم و دیدم دستشان در چرک و خون است. مال حرام اینطوری است، منتها یک کسی نمی بیند و ملتفت نیست. اینکه نمی بیند معنایش این نیست که آلوده نیست، او احساس نمی کند. قرآن می فرماید اینهایی که تعدی به اموال ایتام می کنند، الان دارند آتش می خورند. البته یک مواجهه ای هم در قیامت با آن آتش دارند «وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً» آن در جای خودش است.

«إِنَّ الْأَبْرارَ لَفي  نَعيم  * وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفي  جَحيم  * يَصْلَوْنَها يَوْمَ الدِّين *  وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبين »(انفطار/13-16)، قرآن تعبیرش این است ابرار در نعیم اند و فجار هم در جحیم اند. اينكه الان در جحیم اند، شاهدش چیست؟ «يَصْلَوْنَها يَوْمَ الدِّين» این ورود به آتش و مواجهه با آخرت چیز دیگری است. الان در جحیم اند. «وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبين» و اینها از آن جهنم الان غائب نیستند. تعبیر مرحوم فیض این است، الان و در حیات دنیا اینها در جهنم اند، «فانّها هي الغائبة عنهم » اینها جهنم را نمی بینند، ولی الان در جهنم هستند. جهنم از آنها غائب است، ولی اینها از جهنم غائب نیستند. اینها وسط جهنم اند و جهنم اینها را در خودش می بیند، ولو اينكه اینها جهنم را احساس نمی کنند، «وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبين».

پس عرض ما این بود که دو عالم در همین عالم ارض درست می شود؛ «وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى  حين »(بقره/36) از وقتی هبوط کردیم، یک امکاناتی برای ما گذاشتند. اينجا قرارگاه ماست و تا یک مهلتی باید اینجا بمانیم. چاره ای هم نداریم. در این عالم دو جهان شکل می گیرد. در به سوی دو عالم باز می شود. ما می توانیم وارد این عالم بشویم و می توانیم وارد آن عالم بشویم. مختصات اين دو عالم را هم اجمالا عرض کردم. اهل یک عالم زنده اند و اهل دیگري مرده اند، یکی در وادی نور و یکی در وادی ظلمات است. یکی بیناست و یکی دچار عمایه و کوری است. یکی در جهالت است و یکی در علم است. اوصاف اهل این دو عالم را هم عرض کردیم، که اصل صفاتی که در این عالم منتشر می شود و بسط پیدا می کند و وارد ارواح می شود و ارواح این صفات را به خودشان می گیرند، اصل این اوصاف مال امام است.

دو عالم است؛ یکی جهل است و یکی عقل است. یکی ابلیس است و یکی وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم است. صفاتی را خدای متعال به وجود مقدس ایشان عنایت کرده و با این قوا یک امتی را متولد می کند. با این قوا بندگی خدا را بسط می دهد. هر کدام از این قوا یکی از امکانات و لشکری است، که خداوند برای بسط بندگی به ايشان داده است. با توکل و یقین و رضا و صبر و ایمان و زهد و با امثال اينها بندگی خدا در عالم گسترش پیدا می کند. در آن طرف هم شیاطین قوايي دارند و با آنها امت می سازند. صفات رذیله را در امت خودشان مي دمند و با دمیدنشان یک امت فاسد درست می شود، «يُوَسْوِسُ في  صُدُورِ النَّاس»(ناس/5). شيطان همز و لمز و وساوس خود را می دمد و یک امت درست می کند. بخل و تکبر و ریا را منتشر مي كند. محورش هم استکبار بر خدای متعال است.

اين دو عالم اينطوري است؛ اهل این عالم با این صفات اند و اهل آن عالم هم با آن صفات زندگی می کنند. امامشان هم متفاوت است. امام یکی کسی است که متصل به عالم الهی است و در مقابل خدای متعال خضوع و تواضع کرده است و صفت اصلی اش عبودیت و بندگی است. عبد مطلق خداست. هیچ وقت از دایره بندگی بیرون نمی رود. هیچ وقت از خدا غافل نمی شود. هیچ چیزی او را از خدا غافل نمی کند.

تعبیری که در دعای عرفه از سیدالشهداء نقل شده را ملاحظه کرده اید. خیلی تعبیر بلندی است «أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثَارِ» تو من را مأمور کردی كه توجه به مخلوقات بکنم. من با مخلوقات تو چکار دارم. فرمودي برو دست اینها را بگیر، «فَأَرْجِعْنِي إِلَيْكَ»، حالا که من را مأمور کرده ای یک جوری من را به سوی خودت برگردان، «بِكِسْوَةِ الْأَنْوَارِ» من را در پوشش انوار الهی قرار بده، «حَتَّى أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْهَا كَمَا دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْهَا» وقتی به سوي تو برمیگردم، همانطور که از محضر تو رفتم، در حالي كه پاک و خالص بودم و همه توجهم به تو بود، وقتی می روم در عالم گشت و گذار می کنم و مأموریتم را انجام می دهم و برمیگردم، همان طوری برگردم. چطوری برگردم؟ «مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْهَا» سِرّ من نگاه به عالم نکرده باشد، توجه به عالم نکرده باشد. «وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الِاعْتِمَادِ عَلَيْهَا» هیچ وقت اعتماد به این مخلوقات و امکانات پیدا نکردم. تمام اعتمادم به تو باشد.

امام حق اینطوری است، وقتی به سوي عالم مي آيد، توجهش از خدا مطلقا قطع نمی شود. اگر قطع بشود، بساط عالم از هم می پاشد. توجه او محور حرکت عالم به سمت خدای متعال است. هیچوقت وجود مقدس نبی اکرم در اوج اشتغالات شان ذره ای غفلت از خدا برایشان پیدا نمی شود. در عین التفاتی که به همه مأموریت هایشان و مخلوقات دارند و آنها را جمع و جور می کنند و به سمت خدا می برند، خودشان التفاتی به اینها پیدا نمی کنند. این وجودی که مشغول به خدای متعال است و خدای متعال او را با صفات حمیده مانند محبت و مدارا و حكمت و علم تربیت می کند، دینی به او می دهد، قوایی به او می دهد. تعبیر روایت این است او را موید به روح القدس مي كند. با آن امکانات عالی و با قوای عالم ملائکه و با بالاتر از عالم ملائکه يعني به روح القدس تقویتش می کند، بعد این موجود را با این قوا می فرستد و می گوید، برو بندگان من را با محبت دستگیری کن و بردار بیاور.

البته معنای این محبت این نیست که حضرت طرح سخت برای ما نمی ریزند، خیلی از طرح هایی که حضرت برای ما مقرر می کنند، طرح های خیلی سختی است، ولی باطنش محبت است. حضرت دارد ما را بزرگ می کند، رشد می دهد، هیچوقت در صدد رنج ما نیست. این سختی ها و دشواری هایی که حضرت در طرح شان برای ما رقم می زنند، بستر تربیت ماست. محبت حضرت معنایش این نیست، ما را در دل سختی ها نمی برد. می برد و خجالت زده ما هم هست، چون ما خیلی وقت ها نمی فهمیم، چکار می کند، دارد چطوری ما را سیر می دهد. گاهی واقعا حضرت خجالت می کشند. نگران هستند که ما چطوری باید از دل سختی ها عبور کنیم، با  این که علتش را نمی فهمیم. ایشان طرح را می فهمد، ولي ما که پشت صحنه و عالم غيب را نمی فهمیم.

«فَلا يُظْهِرُ عَلى  غَيْبِهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضى  مِنْ رَسُول »(جن/27) پرده غیب طرح خدای متعال فقط برای رسل و مأمورین الهی بالا می رود و می فهمند چه خبر است. سیدالشهداء می فهمد عاشورا چه خبر است. بقیه که نمی فهمند. حتی حبیب و زهیر هم آرام آرام حضرت پرده را برایشان بالا می زند و رجعت را بهشان نشان می دهد. درجات بهشت را نشان می دهد و الا از اول که نمی فهمند. باز هم هنوز خیلی هایش را نمی فهمند. پشت پرده این طرح را حضرت می داند. اصحابش را در عاشورا در دل سختی می برد، ولی این سختی باطنش بهشت و رحمت و مغفرت و تربیت و محبت است. حضرت از سر عداوت كه اصحاب را در صحنه عاشورا نمي برد. رابطه امام با امتش رابطه محبت است، رابطه مودت است. رابطه تواضع است.

این آیه به امیرالمومنین و اصحابشان تأویل شده که در سوره مبارکه مائده است، می فرماید یک عده ای هستند که به سرعت رو به کفار می کنند و با آنها پیمان مودت می بندند. فرمود این به بنی امیه تأویل شده است «يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى  أَنْ تُصيبَنا دائِرَة»(ماده/52)، آیه بعد می فرماید: اگر شما اقدام نکنید، «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرين »(مائده/54) خدای متعال یک جمعیتی می آورد، كه نسبتشان با مومنين نسبت تواضع و خشوع است. این آيه به امیرالمومنین و اصحابشان تاويل شده است. امام نسبتشان با مومنین اینطوری است. نسبت محبت و مودت است، نسبت الفت و کرامت است.

ریشه این کرامت کجاست؟ چرا امام کریم است و کریمانه می بخشد؟ مگر همینطوری آدم کریم است؟ آدم فقیر که نمی تواند کریم باشد. می فرماید اگر ما همه امکانات عالم را هم به شما بدهیم، شما بخل می ورزید و خرج نمی کنید. «لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ»(اسراء/100)، شما می ترسید این امکانات را خرج کنید. امام از دست خدا می گیرد و به عبادالله می بخشد، حد و حساب هم ندارد.

امام و كنار زدن پرده هاي غيب عالم

پرده های غیب برای خودش بالا رفته و او این پرده ها را برای ما هم کنار می زند، «ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنين »(تکویر/24) این خیلی تعبیر لطیفی راجع به وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. پرده ها با او از جلو چشم ما کنار می رود. نسبت به آن غیبی كه در دست اوست، بخل نمی ورزد. البته باید ما هم اهل غیب بشویم. ولی او بخیل نیست. پرده ها براي او کنار رفته و او هم برای ما آنها را کنار می زند. کاری که در حق ما انجام می دهد، این است كه ما را بزرگ می کند، بالغ می کند، صادق می کند، تمایلات، تعلقات، فکر، اندیشه و دستگاه محاسباتی مان را بزرگ می کند. جهانی که پیش روی ما قرار می دهد، یک جهان بزرگی است. ما را با یک عالم بزرگ مواجه می کند. حصار دنیا را می شکند. تمام عالم را برای ما آیات می کند. عالم را عالم ذکر مي كند. این کار امام حق است. ما را در وادی ذکر و در وادی نور مي برد، که اصل این ذکر و نور و هدایت هم خود اوست. از دست او جاری می شود. خواسته های بزرگ در ما پیدا می شود.

اصحاب سیدالشهداء آنقدر بزرگ می شوند، که وقتی حضرت بعد از شهادت مسلم فرمود بروید، زهير اجازه مي گيرد و یک جمله به سیدالشهداء عرض مي كند. عرض مي كند یابن رسول الله، اگر عیش دنیا جاودانه بود؛ دنیا که همه اش عیش نیست، بيشترش تلخ کامی است، همه خوشی هایش همراه با تلخی است، «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَة»(2) بيست سال و پنجاه سال و هفتاد سال و همینقدرها هم هست. عرض كرد اگر دنيا همه اش عیش بود و جاودانه بود، ما شهادت در راه شما را بر عیش جاودانه دنیا ترجیح می دادیم. حضرت آدم ها را اینطوری بزرگ می کنند. کسی را به جبر دنبال سر خودش نمی کشد. آدم به حدی بزرگ می شود، که دیگر راهی جز امام حسین ندارد. شب عاشورا وقتی به اصحابش فرمود بروید، گفتند ما کجا برویم؟! یک جایی به ما نشان بدهید. این جمله خیلی جمله بزرگی است. ما همه دنیا را گشتیم و شما را پیدا کردیم، کجا برویم؟! آدم ها را بزرگ مي كند.

در یک نقلی است که امام زمان وقتی آن نامه سر به مهر را باز می کنند و یک مطلبی را با آن 313 نفر که اصحاب خاص اند، در میان می گذارند، جز 12 نفر همگي می روند و دور دنیا را می گردند -چون می توانند، عالم را زیر و رو می کنند- و می بینند نه، هیچ کسی جز این آقا نیست، دوباره برمیگردند. می بینند همه راه ها بن بست است. در همه عالم همین یک آقاست. انبیاء آدم را بزرگ می کنند. خودشان کریم اند، چون دستشان در خزانه بی منتهای خداست، چون متصل به خدای کریم اند، اصل کرامت از ناحیه خدای متعال است، کسی که عبد شد، صفت کرامت پیدا می کند و كريم می شود، «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم »(حجرات/13) هرچه به خدا نزدیکترند، کریم ترند. کریمانه با امتش برخورد می کند. یک جوری دستشان را می گیرد، كه اصلا کسی نمی فهمد.

بار روی دوش خودش است. عاشورا را راه می اندازد، که این امت به بهشت بروند. سیدالشهداء حاضر مي شود در گودی قتلگاه برود؛ در روایت دارد كه وقتی سیدالشهداء را می خواهند به نبي اكرم عطا کنند، جبرئیل می آید و مي گويد ما می خواهیم فرزندي با این مختصات به شما بدهیم، اما این شهادت هم کنارش است. این فرزند با این شهادت قرین است. حضرت به تعبیر من با خدای متعال آنقدر رفت و برگشت کردند، تا خدا فرمود من در عوض این شهادت ظهور امام زمان را در ثمره این فرزند قرار می دهم. در نسل ایشان امام زمان را قرار دادم. حضرت راضی شد. یعنی حاضر می شوند این شهادت را تحمل کنند، که عصر ظهور واقع بشود و پرده ها کنار برود، تا امت برسند.

روی پنجه های پایش می ایستد و نماز شب می خواند، برای اينكه این امت را برساند. خدای متعال می فرماید: «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى »(طه/2). خود او که رسیده است «عَسى  أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً»(اسراء/79). حضرت نماز عشاء را كه می خواندند، به منزل تشریف می بردند و با کسی حرف نمی زدند. دیگر وارد صحبت نمی شدند. استراحت می فرمودند. کمی می خوابیدند و برمیخواستند و وضوی کامل می گرفتند. چهار رکعت نافله شب با آداب می خواندند و دوباره استراحت می فرمودند. بعد بلند می شدند و چهار رکعت نافله دوباره مي خواندند و مجدد استراحت می فرمودند و پا می شدند و این بار به نافله و نماز صبح وصلش مي كردند.

«عَسى  أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً» براي اينكه آن روزی که همه گرفتارند، تو بتوانی بار همه را برداری و راه را برایشان باز کنی. ما دو شب نماز شب بخوانیم، حوصله نداریم با بغل دستی مان احوال پرسی کنیم. حالمان خوش می شود! حرم كه می آییم و بیرون كه ميرويم، ديگر حاضر نیستیم جواب سلام بقیه را بدهیم. حضرت از معراج برگشته است، خلوت همه انبیاء را رد کرده است، جبرئیل جا مانده است، از خلوت برگشته و حالا می آید دوباره با ما خاکی ها می نشیند، قیل و قال می کند تا یک قدم ما را جلو ببرد. این یک پیامبر است.

طرح عداوت، باطن روابط جبهه باطل

آن طرفش هم دستگاه فرعون است. وقتی از خدا جدا می شود، مستکبر علی الله می شود. دستش به جایی بند نیست. مجبور است جیب ما را خالی کند. مجبور است از سفره ما بردارد، چون چیزی ندارد. وقتی با خدا بنای دشمنی می گذارد، طبيعتاً با خلق خدا هم دشمنی می کند. این محبت باید از آن طرف بیاید «أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّكَ لَعَلى  خُلُقٍ عَظِيم »(3)؛ او ریشه رابطه اش با خدا قطع است، استکبار است. رابطه اش با مخلوق نيز عداوت مي شود «إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِين »(4)، بعد با ما هم عداوت می کند. «إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا»(فاطر/6). چه عداوتی از این بالاتر است؛ می گوید نمی گذارم احدی بنده تو شود، همه را بنده خودم می کنم. ما را می خواهد از بندگی خدا به بردگی خودش تنزل دهد، لذت می برد از این که ما زیردستش باشیم. آنوقت این می گفت، تو امت را بده دست من تا من بیاورم. آخر مگر خدای متعال سرش کلاه می رود؟!

علمای یهود می گفتند، قرآن باید به ما نازل بشود. نبوت در ذریه حضرت اسحاق بوده است، نه در ذریه حضرت اسماعیل. چرا آن طرف رفته است؟ باید دست ما باشد. قرآن می فرماید بی انصاف ها، ما تورات را به شما دادیم، آيا توانستيد آن را حمل كنيد؟! آن را كه مختصرتر بود، مگر مي توانستید بارش را بردارید؟! «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ»(جمعه/5) شما و کتب آسمانی مثل چارپا هستید؛ مگر تورات را برداشتید که کتاب بعدی را دست شما بدهند؟!

بعد یک علامت به آنها می دهد و می فرماید، اگر شما واقعا حامل کتاب بودید «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين»(جمعه/6) اگر راست می گویید، آرزوی مرگ کنید. از دنیا بزرگترید؟ ولی خدا هستید؟ می خواهید بقیه را هم به سمت خدا ببرید؟ خب خودتان از دنیا بزرگتر باشید و تقاضای مرگ کنید. می توانید؟ «وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِم »(جمعه/7)، اینها مطلقا نمی توانند تمنای مرگ کنند. تو که گیر و گور دنیا گرفتارت کرده و در کوچه پس کوچه های دنیا گرفتاری، می خواهی بقیه را به سمت خدا ببری؟! این چه حرفی است. ابلیس هم همینطوری بود. ابلیس هم به خدا می گوید يا من را بیانداز جلو و همه را پشت سر من بگذار، یا راه همه را می بندم. تو آنقدر گرفتاری كه اگر بقیه مرید تو نباشند، حاضر نیستی راه خدا را بروند! یا باید مرید تو باشند، یا جهنمی بشوند. تو می توانی مردم را به خدا برسانی؟!

این موجود وقتی با خدای متعال چانه می زند، پیداست کل طرحش دشمنی است. کل طرح سقیفه طرح عداوت است. کل بنی امیه طرح عداوت است. طرح پیچیده تاریخی هم هست. باطن کل طرح و نقشه مستکبرین عالم  عداوت است. امامشان اینطوری است. البته این روابط عداوت در پوشش خلت و محبت است. این هم نکته قابل توضیحی است، «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقين »(زخرف/67)، در صحنه قيامت و برزخ پرده ها كه كنار مي رود، آنهایی که خلیل و صمیمی اند، هم دشمن می شوند. مگر متقین که آنها بر اساس تقوا با هم خلت داشتند و روابطشان بر مدار محبت الهی بوده است. آن محبت می ماند و با هم خالص تر و ناب تر و صمیمی تر می شوند. «نَزَعْنا ما في  صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى  سُرُرٍ مُتَقابِلين»(حجرات/47) اگر یک غِلّی هم بینشان بوده است، ما آن کدورت های دلشان را پاک می کنیم، روبروی هم می نشینند. رابطه اخوت آنجا بینشان هست. به تعبير قرآن ما بقی با هم دشمن می شوند.

یک روایتی حضرت امیر ارواحنا فداه اینجا دارند «خَلِيلَيْنِ مُؤْمِنَيْنِ وَ خَلِيلَيْنِ كَافِرَيْن »(5) دو خلیل كافر و دو خليل مومن در دنیا بودند. در يك سمت وقتی فرد به برزخ مي رود، می بیند عجب! این رفیق هرچه به من کمک کرده، در واقع به من ظلم کرده است. مثل دوستی که آدم را در بستر مواد مخدر مي برد، مرتب هم پول خرجت می کند، ولي آيا این دارد کمک می کند، یا دارد ظلم می کند؟ وقتی پرده كنار می رود، می بیند هرچه به من کمک کرده، در واقع من را در وادی دوری از خدا و جهنم و شقاوت برده است. می گوید خدایا نکند این در دنیا مومن بشود. من این را جهنمی مي كنم. من همینجا می ایستم، تا او هم بیاید و به من ملحق شود. به خدا التماس می کند. می گوید این من را جهنمی کرد، نکند او بهشت برود و من اینجا بمانم. این تعبیر حضرت است.

آن خلیلین مومنین هم وقتی از دنیا می روند، می گوید خدایا این رفیقم به من کمک کرده كه من بهشتی هستم، مبادا جهنمی بشود. من دوست دارم او را هم در بهشت ببینم. روابط اینطوری است كه به ظاهر با هم محبت دارند، ولی باطنش عداوت است. کسی که واقعا دیگری را سر سفره گناه دعوت می کند، رفیق اوست؟ به طغیان علی الله و به تبعیت از شیطان دعوت مي كند و می گوید بنده شیطان باش و بنده خدا نباش، این رفیق آدم است؟! رفیق از این کارها با آدم می کند؟! این خلیل آدم است؟! ظاهرش هم خلت است، پول خرج طرف می کند. او را به میکده مي برد، اما آيا این خلیلش است یا دارد دشمنی می کند؟

پس روابط امام با امت فرق می کند. رابطه کرامت و رابطه محبت و رابطه دستگیری و هدایت و رابطه شفاعت است. حضرت درهای هدایت را باز می کند. فقط هم دعوت نیست، دستگیری می کند؛ «دستم بگرفت و پا به پا برد». دست سلمان ها را حضرت بگرفت و پا به پا برد. همه مان طفل این راه هستیم، همه امّی هستیم « يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»(آل عمران/164) این کار پیامبر است. بعد هم آنهایی که با حضرت راه آمدند، زمین می خورند. ما که نمی توانیم زمین نخوریم. اینهایی را که با حضرت راه آمدند، را حضرت در صحنه آخر می ایستد و یکی یکی اینها را عبور می دهد. شفاعت می کند.

اینطور نیست كه ما را رها کند. اینجا کریمانه دستگیری می کند. آنجا هم در آن صحنه سخت قیامت آنجایی که همه زمین گیرند، همه انبیاء ارجاع به حضرت می دهند، حضرت مقابل باب الرحمن به سجده می روند و خدا می فرماید بلند شو، هر کسی را كه می خواهی بهشت ببر، «وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى »(ضحی/5)، این یک امام است. در آن صحنه های سخت، در سختی اعراف می ایستد و تا مستضعفین مومنین را هم به بهشت نبرد، رهایشان نمی کند. این امیرالمومنین است.

یک کسی هم «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذينَ اتَّبَعُوا»(بقره/166) است. قرآن وقتی روابط آنها را مي خواهد توضيح مي دهد، می گوید در این دنیا فرعون را ببینید، «كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفين»(دخان/31)، «عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعا»(قصص/4) علو و برتری جویی دارد. فرعون خودش را برتر می داند. هیچ پیامبری علو ندارد. همه در مقام خضوع و خشوع مطلق در مقابل خدا هستند، ولي این علو دارد و خودش را بالاتر می بیند. نتیجه اش هم این است كه مردم را پراکنده می کند، برای این که خودشان حکومت کنند. «يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيي  نِساءَهُم » یک  عده ای را در ضعف و محدودیت نگه می دارد و برنامه های سختی برایشان مي گذارد. پسرانشان را سر می برید. حالا ذبح کردن هم معنا دارد. طرحی که الان در بعضي از کشورهای اسلامی در زمينه نحوه رشد جمعیت شان است، طرح «يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ» است. در بعضي كشورها از طريق تغذیه و دارو چه كرده اند كه فرزند پسر بسیار محدود شده است، «يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيي  نِساءَهُم ».

اگر اهل علو شد، خودش برای دور و بری هایش عامل رنج و عذاب است. سوره مبارکه دخان می فرماید؛ بنی اسرائیل را از فرعون نجات دادیم. از عذاب و رنج همراه با خاری نجات دادیم. این رنج و عذاب چه بود؟ «مِنْ فِرْعَوْن »، فرعون خودش بدترین عذاب است. چرا؟ «كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفين» چون علو داشت. آدمی که علو دارد دور و برش جهنم است. همه را زیر دست می خواهد. از زیر دست بودن آنها و از این که جلویش خم بشوند، لذت می برد. از اینکه برده هایش برایش اهرام را می سازند و پای این اهرام در اثر برداشتن این سنگ های سنگین و این کارهای سنگین مي ميرند و همانجا دفن می شوند و فرعون را هم می پرستند، لذت می برد. اهل علو این کار را می کند. همه را زیردست می کند و می گوید، برای من اهرام درست کنید. اهرام مصر را كه آدم می بیند واقعاً تعجب می کند. اینها چطوری جابجا شدند؟ روی دوش همین برده هایی که این فراعنه را می پرستیدند و بعد هم همانجا پای این اهرام دفن شدند.

راضی به حد خودش هم نیست. مگر چقدر امکانات می خواهی؟ همه امکانات دنیا را طرف خودش مي كشد، یک بساطی درست می کند، یک مغناطیسی درست می کند و همه امکانات را این طرف مي كشد. زیر پای همه را خالی می کند. الان ثروتمندان فاسد دنیا به معنی الکلمه فاسد تمام امکانات دنیا را به سمت خودشان مکش می کنند و یک نظام جائرانه سرمایه داری در عالم درست کرده اند. پیچیده هم هست، خیلی پیچیده است. چند میلیارد آدم فقیر نان شب ندارند، آن وقت این مردک کشتی خصوصی و هواپیمای خصوصی و جزیره خصوصی دارد. این یک جور رابطه است.

امیرالمومنین می فرماید شنیده شده كه عثمان بن حنیف که از طرف حضرت والی بصره بود، سر یک سفره رنگین نشسته است. می گوید من از تو انتظار نداشتم. هر کسی به امام خودش اقتدا می کند، «يَسْتَضِي ءُ بِنُورِ عِلْمِه »(6) از نور او استضائه می کند «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْه » امام تو که همه حکومت دستش است، از همه دنیا دو لباس کهنه دارد و قوت شب و روزش دو قرص نان است. شاید ذیل همین نامه یا در جای دیگر می فرماید، برای من حلال بود از مغز گندم و عسل مصفی بخورم، ولي سیر نخوابیدم، تا مبادا در دوردست یک کسی نتواند سیر بشود.

تحقير امت توسط امام باطل

 این امام را شما مقایسه کنید، با معاویه اي  كه تا خرخره اش می خورد. همه شان اينجورند. در خطبه شقشقيه حضرت وقتی دوران سومی را توضیح می دهند می گویند: «بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِه »(7) ترجمه بد فارسی اش اين است كه بین آشپزخانه و توالت حرکت می کرد. شما این را با امیرالمومنین یکی می کنید؟! تعبیر قرآن این است كه «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه »(زخرف/54) قوم خودش را خفیف می کند، تا به حرفش گوش بدهند و فرمانش جاری بشود. پیامبر قوم خودش را بزرگ می کند، تا فرمان خدا جاری بشود، چون او از خودش فرمانی ندارد، عبد است. فرمان خدا در دستش است. برای اینکه مردم را متوجه خدا کند، بزرگشان می کند. آنقدر بزرگ می شوند که همه دنیا را به نعل کفششان هم حساب نمی کنند. «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِم »(8)، اینها را بزرگ می کند و افق ها را پیش رویشان باز می کند. ملکوت عالم و بالاتر را بهشان نشان می دهد. دستشان را می گیرد و بزرگشان می کند، تا بنده خدا بشوند، ولي اینها مردم را حقیر می کنند، تا عبد خودشان بشوند.

آدم بزرگ که به حرف فرعون گوش نمی دهد. در داستان سحره فرعون، ساحران قبل از مواجهه با حضرت موسی گفتند «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبين »(شعراء/41) اگر ما بر حضرت موسی با این ید بیضاء و این معجزه ای که آورده پیروز شویم، پاداشی هم دارد؟ فرعون گفت: «إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبين »(شعراء/42) مقرب خودم می شوید. می شوید جزو دور و بری های خودم و دستتان در خزائن خودم است. به خودم وصل می شوید. ببینید علو یعنی همین كه برای خودش حساب و کتابي باز مي كند. آخر تو کی هستی که اینها به تو وصل بشوند؟ اینها با حضرت موسی که برخورد می کنند، می بینند دست این پیامبر پر است، این معجزات از جنس سحر نیست. حضرت موسی عصا را انداخت و کل سحر و افک و دروغ اینها را تماما بلعید. فهمیدند دست این آقا پر است و این دست، دست فرعون نیست. یک دست دیگری است كه به یک جای دیگری وصل است. ایمان آوردند و گفتند «آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى »(طه/70).

فرعون به آنها گفت قبل از این که من اجازه بدهم، ايمان آورديد؟ اگر بنا بود ايمان بياوريد، من باید اجازه مي دادم. بعد به آنها می گوید كه لا به لای نخلستان ها سر به نیست تان می کنم و به دارتان می کشم و دست و پایتان را قطع می کنم. تهدیدهای متعددی در قرآن آمده است. حرفشان این است «اقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضي  هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا»(طه/72)، هر داوری و هر حکمی می خواهی صادر کنی صادر کن. دست تو به حیات الدنیا می رسد. ما که از حیات الدنیا فارغیم. ببینید حضرت موسی اینها را بزرگ می کند و فرعون کوچکشان می کند.

دو تا آیه بخوانم تا ببینید چطوری قومش را تحقیر می کند. در سوره مبارکه زخرف خدای متعال داستان این تحقیر کردن را توضیح می دهد «نادى  فِرْعَوْنُ في  قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لي  مُلْكُ مِصْرَ»(زخرف/51) بعد از دعوت حضرت موسی می فرماید، فرعون قومش را ندا داد که من مالک همه مصر هستم. خودش را واقعا کسی می بیند. حضرت فرمود اول قدم در عبودیت این است كه خودت را مالک هیچی نبینی. این پیامبر الهی که کائنات تحت اشراف اوست، خودش را مالک هیچی نمی بیند. عبد محض است. فرعون خیال می کند خبری است «يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لي  مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي »، این دریا دارد از زیر من جاری می شود. اينچین موجودی هستم. «أَ فَلا تُبْصِرُون » خودتان بیایید ببینید. من بخواهم راه نیل را می بندم تا همه تان از تشنگی بمیرید. حضرت موسی یک مقدار زبانشان در حرف زدن گیر می کرد. البته نمی دانم تعبیر دقیقی است یا اينكه نکته ای داشته است.

می گويد «أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذي هُوَ مَهينٌ وَ لا يَكادُ يُبين»(زخرف/52) من بهتر هستم يا اين كسي كه درست نمی تواند حرف بزند و به تعبير من یک آدم کوچه بازاری است. شما من را با این مقایسه می کند؟! بعد عجیبش این است؛ «فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَب »(زخرف/53) چرا طلا و نقره همراهش نیست. زیورهایی از طلا ندارد. اگر آدم مهمی بود به تاجش چقدر طلا مي بايست باشد. همین استخفاف است. وقتی می خواهی دیدنش بروي باید به طبقه ششم برجي كه درست كرده بروي. یک جوری هم درستش کرده كه از در تا رسيدن به این آقا همه یال و کوپالت می ریزد، تحقیر می شوی. اگر اینطوری نباشد که نمی تواند از این برج کسب درآمد کند. باید یک برجی درست کند تا آدمها را تحقیر کند. فرعون هم همین کار را می کند.

آن وقت پیامبر خدا یک آدمی درست می کند كه وقتي برای پادشاه ایران نامه مي برد، با گوشه شمشیرش این فرش زربافت را کنار مي زند و روي زمين می نشیند. [پادشاه] می خواهد تحقیرش کند [اما او با این کار جلوی کار او را میگیرد.]. قرآن از قول فرعون مي فرمايد، اگر این پیامبر خداست و راست می گوید، چرا زیور آلات ندارد؟ چرا لااقل ملائکه با او نیامدند تا ما ملائکه را ببینیم. قرآن می فرماید اینطوری تحقیرشان می کند. مصر دست من است و من خوب حرف می زنم. قرآن می فرماید «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقين » در و تخته با هم جورند. شما خيلي نگران نباشید. اینها هم آدم های درست درمانی نبودند و الا در مقابل فرعون تحقیر نمی شدند. کسی که قومش را استخفاف می کند، کوچکشان می کند، چشم هایشان را کور می کند، زمینی شان می کند، بعد می گوید من به شما امکانات می دهم.

تحقير ملت ها در دنياي امروز

دنیای امروز همین است. توسعه ای که می گویند و سر و صدایش گوش فلک را کر کرده، یعنی چی؟ یعنی کر بشوید و کور بشوید و حرف انبیاء را نشنوید. پرده های عالم غیب را نبینید. اینها همه اش شوخی است. حالا که در زمین آمديد، ما یک لقمه به شما می دهیم بخورید، تا دنبال ما بیافتید. ما توسعه یافته ایم و شما عقب افتاده ايد. تحقیر همين است. چقدر استخفاف در ادبیات رایج این ملعون ها می بینید. ما کشورهای توسعه یافته ايم و شما عقب افتاده ايد. این استخفاف نیست؟ تو چی داری که توسعه یافته ای؟ يک جنگل و يك باغ وحش مدرن و یک مرده شور خانه مدرن است. به تعبیر قرآن قبرستان مدرن است. خبری نیست. اگر آنقدر دیگران را تحقیرنكند، كه ملت ها دنبالش نمی روند. اگر دانشگاه های مهم دنیا مانند هاروارد ملت ها را تحقیر نکنند، که آنها استعمار نمی شوند. چطوری تحقیر می کنند؟ مي گويد ملک مصر دست من است. الان دنیای غرب هم مگر چه می گوید؟ همین را می گوید؛ ما تکنولوژی داریم! یک مشت آت و آشغال است. نمی خواهم بگویم ما نباید کسب قدرت کنیم، ولی مقابل اینها که نباید تحقیر بشویم.

پس دو امام است. یک امام تحقیر می کند و امت خودش را به اطاعت خودش در می آورد. یک امام هم پيروانش را بزرگ می کند. آنها را عبد خدا می کند. آدمی که بخواهد عبد خدا بشود، باید از همه بزرگتر شود. آدمی که دنیا و نظام کیهانی با همه وسعتش گوشه دلش را پر کند، این دیگر عبد نمی شود. او از این نظام کیهانی می ترسد. پس یک طرف آدم ها را بزرگ می کند و آنها عبد خدا می شوند. این یکی هم تحقیر می کند و همه را برده خودش می کند. اگر تحقیر نکند که از او تبعیت نمی کنند. آدم بزرگ دنبال فرعون می رود؟ آدم بزرگ دنبال این اروپایی های مبتذل می رود؟ یک مشت آدم مبتذل هستند. آخرین دستاوردهای شان را ببینید دیگر؛ نفی جنسیت و گَل و گول هم لولیدن و خانواده مرد با مرد و زن با زن، مرد با سگ. آخر اینها آدمند؟ آدم نمی داند چه بگوید! این ته دستاوردشان است! آخرِ آخر زن، زندگی، آزادی شان است! اگر آدم حقیر نشود، دنبال اینها می رود؟ اگر چشم آدم باز بشود و یک پرده آن طرف تر صحنه را ببیند، حتي سلام اینها را جواب می تواند بگوید.

این تفاوت دو امام است. امامی که متکبر علی الله است، مستکبر علی الله است، متکبر بر بندگان خداست، دشمن خداست و با مردم عداوت دارد. البته ظاهرش محبت است. علو دارد و واقعا خیال می کند خبری است. واقعا وقتی می گوید «أَ لَيْسَ لي  مُلْكُ مِصْرَ» خیال می کند واقعا خبری است. خب بنده خدا یک ساعت بعد خدای متعال همه چیز را از تو می گیرد. تو مالک مصری؟! هارون الرشید به ابر میگفت هر کجا می باری ببار كه در ملک من است. این می شود «أَ لَيْسَ لي  مُلْكُ مِصْرَ»، ولي وقتی مرگ سراغش آمد، به وزیرش كه آدم فهمیده ای بود گفت، نمی شود اینها برای من بماند؟ گفت اگر می ماند، که به دست تو نمی رسید، بی عقل. چون دست به دست می شود، به دست تو رسیده است. ولی رسول خدا كه کائنات در دستش است مي گويد من فقیر خدا هستم. خودش را مالک هیچی نمی داند. این می تواند عالم را بسازد.

او که نمی تواند بسازد؛ اينها خودشان بخيل اند و ذیل شان هم امت بخیل شكل مي گيرد. خودشان بخیل اند و اقامه بخل می کنند. آن طرف هم یک امت سخی است، كه همه وجودشان را خرج خدا می کنند. فرمود خاصیت محبت امام بیست چیز است، كه ده تایش در دنیاست و ده تایش در آخرت است. یکی از دنیایی هایش سخاوت است. آنقدر اینها را سخی کرده بود، كه سیزده تا چوبه تیر خورده بود، تا نماز تمام شود. جانش را اینطوری برای خدا و امامش مي دهد.

البته پیداست كه برای کدام امام می شود اینطوری سخاوت به خرج داد. براي آن کسی که «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة» براي آن آقایی که بعد از ظهر عاشورا كه نصرت الهی بر کربلا مشرف شد و پیغام آمد كه اگر می خواهید همه چیزهايي که از شما گرفتیم برمیگردانیم و هیچی هم از مقام تان کم نمی کنیم و پیروزتان می کنیم، ولی این امت از دست می روند؛ شما با خدا یک قراری داشتید كه دست بندگان خدا را بگيريد. فرمود نه؛ ما آماده در گودی قتلگاه رفتنیم. برای این آقاست که سعید بن عبدالله سیزده تا چوبه تیر می خورد و بعد وقتی روی زمین مي افتد، حضرت بالاي سرش می آیند و عرض می کند «أَ وَفَيْتُ  يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ». حضرت هم می فرمایند: «أَنْتَ أَمَامِي فِي الْجَنَّة». صلی الله علیک یا ابا عبدالله.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 16

(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 348

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 265

(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 286

(5) تفسير القمي، ج 2، ص: 287

(6) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 417

(7) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 49

(8) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 303