نسخه آزمایشی
جمعه, 14 ارديبهشت 1403 - Fri, 3 May 2024

جلسه سوم حسينيه مرعشي/ بیان معانی باطنی مدثر و دمیدن در صور/ ویژگی های دشمنان نبی اکرم و علت طغیان آنها

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 8 آذر ماه 95 است که در حسینیه آیت الله مرعشی نجفی رحمۀ الله علیه ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ در سوره مدثر خداي متعال در يك نگاه كلان به وجود مقدس نبی اکرم ماموريتي مي دهد و می فرماید شما برخيزيد و انذارتان را شروع كنيد، كبرياي الهي را در دلها بنشانيد، امت خودتان را تطهير كنيد و آنها را از آلودگي هايي كه مي خواهد دامن امت شما را بگيرد دور كنيد. در اين مسير هم در مقابل خداي متعال و هم در مقابل امت خودتان متواضع باشيد. شما يك كار بسيار با عظمتي مي كنيد ولي براي پروردگار خودتان صبر كنيد و سختي هاي راه را تحمل كنيد. بعد هم خداوند می فرماید که این طور نمی ماند و وقتی در صور دمیده شود روز سختی برای دشمنان خواهد بود. در ادامه سوره خداوند می فرماید: پيغمبر ما، اين فردی كه ما همه امكانات را به او داديم، دنبال هم افزايي امكانات بود و اين موجب شد مقابل شما صف آرايي كند. او دلبسته امكانات بود و مي خواست همان مسير را ادامه بدهد برای همین با عناد در برابر شما ايستاد. همه تامل و تدبرش او را به اينجا نرساند كه حقانيت وحي را بفهمد! او فهميد که این سخن چيز با عظمتي است و حتی خودش هم تحت نفوذ قرار گرفت، اما به جاي اينكه روي اين تامل كند از قبل تصميمش را گرفته بود، پش شما را متهم به سحر کرد و البته چه بد تقديری كرده بود. البته همه این معانی که گفته شد معانی ظاهری آیات است و با توجه به روایات این آیات معانی باطنی هم دارد.

فراز اول سوره، تشریح مأموریت پیامبر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. آيات مباركه سوره مدثر را ترجمه مي كرديم. عرض كرديم كه مخاطب اين سوره وجود مقدس نبي اكرم هستند و در اين سوره صحبت از ماموريت هاي حضرت شده است. پیامبر اکرم خاتم همه انبياء هستند و همه آنچه خوبان عالم داشتند را ایشان يكجا دارند، همه عوالم فرع بر وجود مقدس اين شخصيت عزيز است و قوايي كه ایشان را در اين عالم همراهي مي كنند جبرائيل و ميكائيل و ملائكه مقرب خدا هستند. در مقابلِ صف بندي ایشان صف بندي ابليس و اولياء طاغوت است که با همه جنودشان با حضرت درگير هستند. خداي متعال در این سوره ماموريت هاي حضرت را بيان مي كند و صف بندي هايي كه در مقابل حضرت شده را توضيح مي دهد، بعد هم درباره پايان كار با حضرت صحبت مي كند.

هفت آيه اول سوره، قرائتي است كه در همان اوائل بعثت نازل شده و قاعدتا بايد به دنبال سوره اقرأ باشد، كه خداوند وجود مقدس حضرت نبي اكرم را در غار حرا مبعوث فرمودند و به ايشان فرمودند وحي را تلقي كرده و ماموريت خودتان را شروع كنيد. در قدم بعد حضرت با اين عنوان مخاطب مي شوند «يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِر»(مدثر/1-2)؛ از بعضي از شأن نزول ها استفاده مي شود كه حضرت به منزل آمده بودند و آن صحنه سنگين هيبتي در دل شان ايجاد كرده بود و حالت انتظاري بهشان دست داده بود، پس خودشان را در پوشش قرار دادند و براي استراحت آماده شدند که خطاب آمد «يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِر» وقت استراحت نيست! تكليف شما اين است كه برخيزيد و كارتان را شروع کرده و انذار كنيد.

«وَ رَبَّكَ فَكَبِّر»(مدثر/3) حاصل اين دعوت شما بايد تكبير پروردگار باشد طوری که همه چيز كوچك شود و عظمت خداوند در دل بنشيند. طبيعتاً وقتي هدف خداي متعال شد و شما براي حركت به سمت خداوند مي خواهيد امتي را حركت بدهيد «وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ * وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر»(مدثر/4-5) باید ثياب و پوشش خودتان را تطهير كرده و از همه پليدي ها و ناپاكي ها دوري كنيد. البته عرض كرديم ثياب معاني اي دارد از همين لباس ظاهري گرفته تا همسران حضرت، تا قوم حضرت و تا امت ایشان.

وقتي مي خواهي مردم را به سمت خداي متعال حركت بدهي و كبرياء الهي را در دل ها بنشاني بايد آنها را از غير خدا پاك کنی، برای همین به پیامبر دستور می رسد که امت را كه به منزله ثیاب شما هستند، تطهير كنيد و از آن رُجزي كه مي خواهد دامنگيرشان شود و آنها را آلوده كرده و نگذارد راه خدا را بروند، هجرت بدهيد. این رجز شايد ناظر به همان دستور و بياني است كه در سوره بينه آمده و می فرماید كه صف مشركين و كفار از صف مومنين جدا مي شود و حضرت بايد با رسالت خودشان اين دو صف را جدا كنند. اين آميختگي كه در عالم بين جبهه حق و باطل هست، طبيعتا نتيجه اش ممكن است آلودگي جبهه مومنين باشد، پس بايد حضرت هجرت از اين رجز بكنند و امت خودشان را از ناپاكي نجات دهند.

«وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَةٍ»(1) ابليس و اولياء طاغوت منشا همه ناپاکی ها هستند، برای همین نبی اکرم باید امتشان را از هر اثر و نفسي که از شیطان است دور نگه دارند و هجرت بدهند. دستگاه باطل و دستگاه شيطان يك دستگاه عظيمي است که خيلي اغواء و تزئين دارد. گرچه قرآن گاهی وقتی در مقابل حق از باطل سخن مي گويد آن را تحقير کرده و مي فرمايد كل دستگاه باطل يك كف روي آب است، ولي در جاي ديگر وقتي مي خواهد به ما توجه بدهد و ما را از غفلت بيرون بياورد با يك هيبتي از آن ياد مي كند، مثل آيه ي ظلمات «أَوْ كَظُلُماتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها»(نور/40)، يك فضاي ظلماني و پر خطري است که مي خواهد مومنين را پوشش بدهد و امت تو را هم آلوده كند.

«وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ * وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ»(مدثر/5-6) ای پیامبر شما «كَافَّةً لِلنَّاس»(سبأ/28)‏ و «رَحْمَةً لِلْعالَمين‏»(انبیاء/107) هستید، پس در مسیر رسالتی که دارید، اين كار را در مقابل عظمت خداي متعال به حساب نبرید و آن را كار بزرگي نبينيد و طبيعتا بر خدا و امت هم منتي نداشته باشيد. اين كار را با قاطعيت انجام بدهيد ولي مواظب باشيد كه اين كار خالصا براي خدا باشد. البته مخاطب اصلي به حسب ظاهر پيامبر هستند ولي شايد این آیه مربوط به امت حضرت باشد.

«وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِر»(مدثر/7) در این آیه خداوند دستور به صبر مي دهد و می فرماید: اين ماموريتي كه بر دوش شما مي خواهيم بگذاريم يك ماموريت بسيار سنگيني بوده و كار ساده اي نيست، پس نياز به استقامت و صبر شما دارد. لطافتی که در این آیه است این است که می فرماید: براي پروردگار خودت صبر كن تا كار به نتيجه برسد. البته حضرت هم صبر كردند و سختي هايي كه در راه بود را به جان خريدند و با همه وجود تحمل كردند.

فراز دوم سوره، هشدار نسبت به دشمنی دشمنان و عاقبت سخت آنان

بعد خداي متعال در فراز بعد لسان را تغيير مي دهد و وارد يك صحنه ديگري مي شود. می فرماید پيغمبر ما شما صبر كنيد، اما بدانید که اينطور نمي ماند كه اينها بيايند و دشمني و مخالفت کرده و راه شما را سد كنند، «فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُور»(مدثر/8) يك روزي در پيش هست كه در صيحه دميده مي شود، «فَذلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسير»(مدثر/9) و همه عالم از نو زنده شده، «عَلَى الْكافِرينَ غَيْرُ يَسيرٍ»(2) و براي كفار يك روز سختي در پيش است.

صف بندي که در مقابل حضرت شد صف بندی بسیار سنگینی است. دشمنان از همان آغاز بعثت در جبهه حضرت نفوذ كردند، البته حضرت كاملا هوشيار بودند منتهي براي اينكه ابتلا و امتحان واقع شود و حركت عالم به سوي خداي متعال نزديك تر شود، حضرت جبهه منافقين را كنار دست خودشان تحمل كردند. دعوت حضرت می خواست «وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ * وَ ثِيابَكَ فَطَهِّر» فقط خداي متعال به عظمت شناخته شود و همه غير خدا پشت سر انداخته شوند، پس طبيعي است که آنهايي كه دنبال دنيا بوده و چيزهاي ديگري در نظرشان عظمت دارد، در مقابل حضرت صف بندي مي كنند. این صف بندي هم که شد به درگیری عظيم تاريخي تبديل شد، بعد هم به حضرت دستور داده مي شد که شما بايد صبر و استقامت كنيد چرا که با صبر شما كار به نتيجه مي رسد، یعنی اين يك ادامه اي در پيش دارد و كار همين جا تمام نمي شود.

«فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ * فَذلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسيرٌ * عَلَى الْكافِرينَ غَيْرُ يَسيرٍ»، ماموريت شما محدود به يك روز و دو روز دنيا نيست، آن كاري كه شما مي خواهيد انجام بدهيد در دنيا شروع مي شود و تا بعد از قيامت هم ادامه دارد، بنابراين همه مراحل كار را ببينيد چرا که اگر همه مراحل كار را ديديد متناسب با عظمت كار برنامه ريزي مي كنيد.

به عنوان مثال عرض مي كنم، در روايت است نامه سر به مهری كه براي سيد الشهداء آمده و ماموريت ایشان را معين مي كرده، دو بخش داشته است، حضرت به يك بخشش عمل كردند و يك بخشش را در رجعت عمل مي كنند، يعني حضرت وقتي نامه را مي خواند مي بيند كه تكليفي است كه از اينجا شروع مي شود و تا رجعت هم ادامه دارد و خيلي زود نبايد اين را تمام شده تلقي كرد.

«فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ * فَذلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسيرٌ * عَلَى الْكافِرينَ غَيْرُ يَسيرٍ» به پيامبر خطاب مي شود که تو مخالفاني داري و از آنها اینگونه تعبیر می شود که «خَلَقْتُ وَحيدا»(مدثر/11)، خودم به تنهايي او را آفريدم و كسي او را خلق نكرده است. ای پیامبر او را هم به من واگذار كن که همه ي زمامش در دست من هست «ذَرْني‏ وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحيدا»(مدثر/11). البته طور ديگري هم وحيدا معنا شده و آن این است که يعني پدر و مادر و حسب و نسبي ندارد.

خداي متعال به پيامبر در همين آغاز راه مي گويد که تو مخالفاني داري. يك انسان هایي هستند كه با تو و وحي تو درگير مي شوند، تامل و تدبر و نقشه كشي کرده و تو را به ساحر متهم مي كنند، آنها مقابل تو كارهاي بزرگي انجام مي دهند که به حساب خودشان كارهاي منظم و حساب شده اي است اما شما نگران آنها نباشید، شما كار خودتان را بكنيد «ذَرْني‏ وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحيدا» و آنها را به من واگذار كنید.

«وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً * وَ بَنينَ شُهُوداً * وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهيدا»(مدثر/12-14)، آن كسي كه من همه امكانات را در اختیارش گذاشتم و همه چيز را برايش فراهم كردم و به او امكانات گسترده و فرزندان فراواني دادم كه مؤيد او و همراه او هستند، به جاي اينكه از اين امكانات استفاده خوب كند، مي خواهد اينها را در مسير ديگري به كار ببرد و ادامه اش را هم طلب مي كند! «ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزيد»(مدثر/15). او خيال مي كند ما بايد با برنامه ي او در عالم حركت كنيم، در حالی که اينطوري نيست «كَلاَّ إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنيداً»(مدثر/16)، او نسبت به آيات ما با عناد برخورد مي كند. عنود آن كسي است كه انكار از روی آگاهي مي كند، یعنی مي فهمد ولي مقابله مي كند. چنین کسی راه خودش را انتخاب كرده و با آيات الهي درگير مي شود تا بتواند راه خودش را ادامه بدهد. او احساس مي كند اينها در مقابل او هستند، پس با آگاهي برخورد مي كند.

«سَأُرْهِقُهُ صَعُودا»(مدثر/17) ما او را در يك سربالايي هاي سختي قرار مي دهيم و مشکلات را بر او محيط مي كنيم. يك معنايی که برای آیه کرده اند اين است كه خداي متعال مي تواند او را در همين مسيري كه خيال مي كند رو به پيش است در سختي قرار بدهد، چون خداي متعال است که «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاء»(آل عمران/26). این شخص در مسير سربلندي و رفعت هست ولي ما او را در همان مسير مبتلا به سختي ها مي كنيم و به تكلف و رنج مي اندازيم طوری که با بلا و سختی پوشانده می شود. معنای ديگري كه کرده اند هم این است که خداوند می فرماید ما او را در يك سنگلاخ ها و سربلندي هاي سختي قرار مي دهيم و مسيرش مسير سخت خواهد بود.

بنابراین بعد از اينكه حضرت ماموريت شان معين مي شود، دو توجه به ایشان داده مي شود يكی اینکه روز سختي براي كفار در پيش هست و شما مجموع مسير را نگاه كنيد، دوم هم اینکه دشمن سرسختي داريد اما آن را به ما واگذار كنيد، ما خودمان كارش را جبران مي كنيم.

متهم کردن پیامبر به سحر

بعد داستان آن شخص را توضيح مي دهد و می فرماید: «إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ»(مدثر/18) اين شخص همه فكرش را روی هم ريخت و محاسبه گري كرد. «فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»(مدثر/19-20) خداي متعال هم دو بار تهديد مي كند و می فرماید چه تقدير بدي كرد! اين «قُتِل» در آیه را هم بزرگان تكرار دانسته و گفته اند يك نوع تهديد و نفرين و امثال اينهاست. اما در روايت مي فرمايد که اين واقعي است و راجع به دوران ظهور و رجعت است.

«ثُمَّ نَظَرَ * ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ * ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ * فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ * إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ»(مدثر/21-25) او بعد از همه تأملاتي كه كرد و حاصل همه تفكر و تقدير و تامل و نظرش اين شد كه استكبار و ادبار و اعراض كرد، بعد هم در او اضطراب پيدا شد و عجله و شتاب كرد، حاصل هم اين شد كه وجود مقدس نبي اكرم را به سحر متهم كرد «إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ * إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَر»! او گفت: این جز یک قول انساني نيست! اين كه پیامبر ادعا مي كند به من وحي شده و من از علم الهي دارم استفاده مي كنم، اين فقط يك قول بشري است و سحري است كه سابقه هم دارد! او این را از پيشينيان گرفته و چيز بي سابقه اي نيست! پس حاصل همه زحمات و تقديرها و تامل ها و نظرها اين شد كه اين وحی الهی را به یک قول انسانی متهم کرد که خاصيتی سحرآميز دارد و تاثيري كه در مردم مي گذارد يك تاثير سحر آميز است.

عامه شأن نزول اين آيه را اينطوري گفتند که حضرت مي آمدند و در در مسجد الحرام در حجر اسماعيل مي نشستند و قرآن تلاوت مي فرمودند، مردم هم به شدت تحت تاثير قرآن خواندن حضرت قرار مي گرفتند، چون قرآني كه حضرت مي خوانند موثر است «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة»(جمعه/2)، تلاوت قرآن غير تلاوت ماست. وقتي پيامبر قرآن را تلاوت مي كند تلاوتش قلوب را بيدار مي كند و منشأ حيات قلوب مي شود. حضرت که تلاوت مي كردند، قلوب متوجه حضرت شده و دور و بر حضرت جمع مي شدند، بعد هم به شدت تحت تاثير تلاوت حضرت و قرآن قرار مي گرفتند.

قريش جمع شدند و پيش وليد بن مغيره آمدند، چون او از بزرگان قريش و از رؤساي بني مخزوم بود و ثروت فراواني هم داشت. همه آيات هم نازل به اوست، مال فراوان، نسل فراوان و امكانات گسترده اي خدا به او داده بود و از اين نظر عزت داشت ظاهراً هم آدم داراي فرهنگ و عالم به ادبيات و شخصيت برجسته علمي بود. پس بزرگان قریش از او خواستند كه يك تدارك و تدبيري بكند و نظري بدهد كه اين چيزي كه پيغمبر آورده شعر و كلام بشري است یا كلام الهي؟! در نقلي كه شده آمده که ولید گفت: اجازه بدهيد بروم و بشنوم. حضرت مشغول تلاوت قرآن بودند، پس او آمد گوش كرد و به شدت تحت تاثير قرار گرفت، تعبير اين است كه جسم و روحش از تلاوت قرآن متاثر شد و از خانه بيرون نيامد!

قريش نزد ابو جهل آمدند چرا که او برادر زاده ولید بود، پس گفتند چاره اي بكن چون گويا خودش هم دلداده پيامبر شده است! او هم آمد و عموي خودش را پيدا كرد و گفت: اينطور مي گويند که شما هم پذيرفتيد و تسليم شديد؟! گفت: نه من تسليم نشدم ولي واقعا كلام، كلام عجيبي است و من را تحت تاثير قرار داده، اجازه بدهيد من فكر كنم و بعد نظر بدهم. بعد از تأملات و تفكرات و براي مقابله با كلام نبي اكرم گفت: نه مي شود گفت که این کلام شعر است و نه امثال آن چون که براي مردم اثر گذار نيست، تنها مبارزه و مقابله اي كه مي شود با اين كتاب كرد اين است كه اين كتاب را به سحر بودن متهم كنيم. لذا بعد از همه تاملات و تدبر و تفكرش قرآن را متهم كرد به سحر بودن. پس خداي متعال مي فرمايد اين آدمي كه من همه امكانات را به او داده بودم و مي توانست با اين امكانات در مسير دين خدا حركت كند، با نگاه غلطي كه داشت خواست اين امكانات را جمع كند و افزايش بدهد چون امكانات برايش موضوعيت پيدا كرده و سبب شد طغيان کند.

علت طغیان انسان ها

آنهايي كه در مقابل انبیا طغيان مي كنند جزء مطرفين هستند و امكاناتشان مانع ايمانشان نيست، آنها مي توانند ايمان بياورند و همين امكانات را در مسير خدا قرار بدهند، ولي چون خود امكانات برايشان موضوعيت دارد و مي خواهند اين امكانات را حفظ بكنند، طغيان مي کنند. اين خيلي واضح است و در جاهاي مختلف قرآن به خصوص در سوره فجر به آن پرداخته شده است. آنهايي كه طغيان مي كنند و مقابل انبياء ايستادند، «الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ * فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ»(فجر/11-12) اشتباه محاسباتي شان از همين جا بود كه خيال مي كردند اين امكانات موضوعيت دارد، پس مي خواستند اين امكانات را بيشتر به سمت خودشان بكشند که اين به طغيان و سركشي كشيده شد. در حالي كه اين امكانات موضوعيت ندارد و مي شود با اين امكانات به سمت خدا بياييد و اين امكانات را در راه خدا خرج كرده و رشد كنيد.

همين طور كه ضعفا مي توانند دور انبياء جمع شوند اقويا هم مي توانند و امكاناتشان در مسير دين خدا قرار می گيرد، اما اينها نمي خواستند اين امكانات در مسير دين خدا قرار بگيرد، آنها مي خواستند هم امكانات را داشته باشند و هم بيشتر به نفع خودشان جلب بكنند که این به طغيان تبديل مي شود.

بنابراين اين طغيان موجب شد که با آیات قرآن با عناد برخورد كرده و با وحي صف بندي كند. معمولا صف مطرفين همین طور است و برخوردشان معاندانه است چون آنها دلبسته امكانات بودند و مي خواستند اين امكانات را بيشتر به سمت خودشان جلب كنند. به تعبير قرآن آنها اين را معيار شرافت و كرامت خودشان مي دانستند و طبيعتاً «وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا * وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا»(فجر/19-20) دلبسته امكانات شده و سهم ديگران هم به سمت خودشان مي كشند.

اين شكل گيري جريان طغيان است و اين برخورد با دين برخورد معاندانه است نه برخورد از سر تامل و حسن نيت، لذا بعضي آيه را اينطوري معنا كرده و گفتند: «إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ» یعنی از اول تقدير كرده بود كه چه بگويد و نيامده بود وحي را بشنوند و ببيند حق است يا باطل بلكه از قبل برايش معين بود كه بايد با اين وحي درگير شد پس با اين تقدير شروع كرد به تفكر كردن. آدمي كه از قبل تصميمش را گرفته و مي داند بايد با وحی برخورد كرده و آن را زير سوال ببرد، طبيعي است که همه ي تفكر و تاملاتش هيچ نتيجه اي برايش ندارد. در واقع او از قبل تصمیم گرفته بود كه با پيغمبر بايد چطوري برخورد کند و آدمي كه از قبل تصميم گرفته وقتي با حق مواجه مي شود همه تأملات و تدبراتش براي او بهره اي ندارد.

او تفكر و تامل كرد و حاصل حرفش اين شد: «إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ»، چون از قبل تصميمش را گرفته بود كه با پيغمبر مقابله كند، چرا؟ «ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزيد»، چون همه امكانات را داشت و دل به آنها بسته بود، پس مي خواست اين امكانات را افزايش بدهد. خیلی از انسانها بودند که امكانات هم داشتند ولي مي فهميدند كه اينها را بايد در مسير خدا قرار بدهند و خود امکانات موضوعيت ندارد، اما آنهايي كه امكانات برايشان موضوعيت پيدا مي كرد دنبال هم افزايي و تكاثر اين امكانات بودند. طبيعي است اينها از وحي الهي غفلت مي كردند و بعد هم اگر منافع خودشان را در مقابل با وحي مي ديدند، با آن مقابله مي كردند. آنها براي مقابله تامل مي كردند اما اين تامل و تدبر و نظر براي اين نبود كه بفهمند حق كجاست و باطل كجا!

تدبر معاندین برای نحوه دشمنی با حق

انسانی مي تواند تامل و تدبر بكند که از قبل تصميم نگرفته باشد، ولي اگر از قبل تصميم خودش را گرفته باشد و برنامه ريزي اش را كرده باشد و بداند چه راهي را مي خواهد برود، طبيعي است که همه اين تاملات و تفكر و نظر و دقت نتيجه اي براي او نخواهد داشت. پس نتيجه همه اين تامل و دقت اين خواهد شد كه وحي الهي را متهم مي كند به سحر!

در گذشته اينطور بوده الان هم همينطور هست، افرادی كه الآن در مقابل دين صف بندي مي كنند و احيانا هم مثل همين شخصيت، آدم هاي به حسب ظاهر دانشمندي بوده و مورد توجه و اعتماد يك قومي هستند، اينها وقتي مقابل كلام وحي قرار مي گيرند ابتدا شروع مي كنند تامل كردن و بعد نظر مي دهند، ولی نبايد تلقي شود كه اینها الآن تصمیم گرفتند بلکه آنها از قبل تصميم شان را گرفته اند.

او هم از قبل تصميم گرفته و دنبال مكتب و اهداف خودش هست، بعد با جريان حقي برخورد مي كند که از قبل تصميم گرفته که برای مقابله با آن، آن را به طریقی متهم كند، مثل اینکه در جامعه شناسي يك جور دين را متهم مي كنند و در علوم انساني و روان شناسي جور دیگر! او تصميم خودش را گرفته و سعي هم مي كند با ادبيات علمي به حسب ظاهر فرهيختگي حرف بزند، ولي باطنش چيزي جز يك عناد و يك تصميم از قبل گرفته شده نيست. همه اين تاملات در مسير تقديري است كه كرده «إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّر»، اين قَدَّر تفكر در بستر يك تقدير است، یعنی اندازه گيري هايش را كرده، تصميم هايش را گرفته و نقشه هايش را كشيده، بعد هم بر اساس همان نقشه ها شروع مي كند به تامل كردن.

اين حرفهايي كه امروز در مقابل انبياء مي زنند همينطور است، اينطور نيست که اين حرفها حرفهاي منطقي و حساب شده اي باشد، آنها تصميماتشان را گرفتند و بعد آنها را يك كاسه مي كنند. به عنوان مثال مي گويم اينهايي كه انبيا را متهم مي كردند به اينكه انبيا در كنار ثروتمندان و دولتمردان در تاريخ بودند، نقشه شان تزوير و فريب دادن ملت ها به نفع طبقه بالا و ثروتمندان حاكمان بوده است، برای همین هم دولت و سرمايه و دين را كنار هم تعريف مي كردند! اما آیا واقعا يك استدلال منطقي داشتند يا نه تصميمشان را گرفته و يك مكتبي از قبل انتخاب كرده اند، بعد مي مانند که با دين چه برخورد بكنند، برای همین يك توجيهي از دين در مجموعه تفكر خودشان مي كنند و مي گويند دين و مذهب ناشي از روابط توليدي و متناسب با شرايط اقتصادي و طبقات اقتصادي شكل مي گيرد!

شهيد مطهري متفكری بود که واقعا هم منصف بود. ایشان وقتي مي خواست حرف ماركسيست ها را تقرير كند از خودشان زيباتر این کار را می کرد. با اينكه ایشان نسبت به فلسفه غرب مثلا فلسفه هگل، خيلي از منابع دست اول را مطالعه نكرده بودند، اما بعضي از آنهايي كه این كتاب ها در اختيار ايشان بود مي گفتند تقرير ايشان از اين كتاب و از اين برداشت از فلسفه هگل، از خود نویسنده کتاب دقیق تر است! يكي از متفكرين ماركسيست ها گفته بود که گاهي ما از تقرير ايشان براي فهم حرف خودمان استفاده مي كنيم! ایشان چنین متفكر منصف و با سواد و فاضل و دانشمندي بودند و همه هم قبول داشتند.

اما اين ماركسيست ها وقتي با ايشان برخورد می كردند يك بساطي را راه انداخته و مي گفتند اين تفكرات ايشان يك تفكرات بورژوازي است. این افراد از قبل تصميمشان را گرفته و مسير خودشان را انتخاب كرده اند، بايد مبارزه كنند و مبارزه شان هم مبارزه طبقاتي است. همه مبارزات شان بر اساس طبقه بندي هاي اقتصادي است، برای همین وقتی دلیل می آوریم و مي گويیم که بروید و در حرف بزرگان و انديشمندان ما تامل كنيد، يك كلمه مي گويند که اين فيلسوف بورژوازي است! همه تفكراتش تفكرات منعكس كننده طبقه اقتصادي اش است و با يك كلمه بساط مسئله را جمع مي كند! اين فرد از قبل تصميم خودش را گرفته و بنا ندارد وقتي تأمل مي كند، ببيند حق كجاست و باطل کجا!

پس تا اينجای سوره در يك نگاه كلان خداي متعال به اين وجود مقدس ماموريتي مي دهد و می فرماید شما برخيزيد، انذارتان را شروع كنيد، كبرياي الهي را در دلها بنشانيد، امت خودتان را تطهير كنيد و آنها را از آلودگي هايي كه مي خواهد دامن امت شما را بگيرد دور كنيد. در اين مسير هم در مقابل خداي متعال و هم در مقابل امت خودتان متواضع باشيد، مبادا بوي منت گذاشتن بر امت شما از كار شما استشمام شود. شما يك كار بسيار با عظمتي مي كنيد ولي «وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِر» براي پروردگار خودتان صبر كنيد و سختي هاي راه را تحمل كنيد. بعد هم در دو مرحله می فرماید که این طور نمی ماند يكي «ذَرْني‏ وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحيدا» و دیگری «فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُور»، مراحلي در پيش است يك مرحله اش دميدن در صور است كه عالم، عالم ديگري مي شود و اصلا مسئله اصلي در آنجاست. آن روز، روز سختي براي آنهايي است كه مقابلتان مي ايستند. شما صحنه هاي دور دست را نگاه كن و متناسب با صحنه هاي دور دست كار كن.

بعد در ادامه خداوند می فرماید: پيغمبر ما، اين فردی كه ما همه امكانات را به او داديم، دنبال هم افزايي امكانات بود و اين موجب شد مقابل شما صف آرايي كند. او دلبسته امكانات بود و مي خواست همان مسير را ادامه بدهد که اين به صف بندي مقابله با شما كشيده شد و با عناد در برابر شما ايستاد. همه تامل و تدبرش او را به اينجا نرساند كه حقانيت وحي را بفهمد! او فهميد که ان سخن چيز با عظمتي است، فهميد مردم تحت تاثير اين كلام قرار مي گيرند، حتی خودش هم تحت نفوذ قرار گرفت، اما به جاي اينكه روي اين تامل كند از قبل تصميمش را گرفته بود، «إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ * فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ» او از قبل تصميم گرفت كار را تمام كند و شما را متهم كند و چه بد تقديری كرده بود.

نتيجه این تقدیر هم اين شد «ثُمَّ نَظَرَ * ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ * ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَر» تصميم عجولانه گرفتن و اعراض و استكبار، حاصل استكبار هم اين بود که كلام شما را مستكبرانه تفسير كرد و گفت: «سِحْرٌ يُؤْثَرُ»، این کلام بشری و يك سحري است كه از پيشينيان تعليم شده است، خاصيتش هم اين است كه با هر كه برخورد مي كند، مسحورش مي كند.

دشمنانِ قدرتمند نبی اکرم

تا اینجای سوره را در نظر داشته باشید، من فقط مي خواهم دو سه روايت تا همين جای سوره بخوانم تا مقداری وارد باطن سوره شويم و ببينيم افق صحبتي كه با پيامبر می شود چيست؟ آيا مسئله وليد بن مغيره است که يك آدمي بوده که بهره اي از دانش داشته و مقابل پيغمبر صف آرايي كرده يا نه، آنهايي كه مقابل پيغمبر صف آرايي مي كردند و پرچمدار بودند و قرآن با آنها مقابله مي كند آدمهاي معمولي نيستند؛ همينطوري كه اين شخصيت، شخصيت با عظمتي است آنهايي هم كه صف آرايي مي كنند آدمهاي عجيبي بوده و در نوع خودشان بسيار پيچيده هستند. «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِن‏»(انعام/112) ما براي هر پيغمبري دشمناني از شياطين جنس و انس و متناسب با آن پيغمبر گذاشتيم. حتی در روايت دشمنان انبيا را يك به يك نام مي برند، اما به اين پيامبر كه مي رسند دشمنان بسیار عجيب می شوند و آدم های معمولي نيستند.

صرف اینکه يك فرد دانشی داشته یا اینکه اديبي بوده، بعد آمده و تامل كرده و به قرآن يك جوابي داده، كه باعث این برخورد سخت از طرف خدای متعال نمی شود! اين يك شخصيتي است كه سرآغاز حقيقت وحي، می خواهد مسیر را عوض کند. حضرت مسيري را در تاريخ بشريت بنا مي گذارند که بيت النبوه هست و اگر مردم در اين بيت زندگي كنند همه موحد و مطهر شده و به كبرياي الهي توجه پيدا مي كنند، اما این شخص مي خواهد اين بيت را به هم بزند، و از همان آغاز شروع مي كند به كار بزرگ كردن! دشمنان حضرت آدمهاي معمولي نبودند «فَقَدْ أَخْرَبَا بَيْتَ النُّبُوَّةِ وَ رَدَمَا بَابَهُ وَ نَقَضَا سَقْفَهُ وَ أَلْحَقَا سَمَاءَهُ بِأَرْضِهِ وَ عَالِيَهُ بِسَافِلِهِ»(1)، اينها بيت النبوه را به حسب ظاهر ويران و زير و رو كردند.

معنای مدثر

من چند روايت مي خوانم تا فضاي باطني اين آيات هم تفسير شود. فعلا بحث سندي هم نمي كنم چون خيلي احتياج به بحث سندي ندارد. نکته اول درباره اين مدثري است كه مفسيرين بزرگوار فرمودند. گفته شد که مدثر یعنی خودش را در پوشش قرار داده و پيچيده به خودش است. ایشان پوششي را آماده کرده بودند و آماده براي خواب شدند که خداي متعال اينگونه خطاب کرد «يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّر»، و الا نكته ديگري در اين مدثر نيست.

ما اینجا يك روايتي داريم كه در آن اسامي وجود مقدس نبي اكرم در قرآن ذكر شده است، يك اسم احمد است، يكي طه و دیگری ياسين است، اين اسامي ده تا هستند که مدثر یکی از آنها است و دیگری مزمل. نكته دوم اينكه در علل الشرائع مرحوم صدوق و ساير مجامع روايي آمده، براي اسامي ائمه عليهم السلام يك شئوني است. اگر به حضرت زهرا سلام الله علیها گفته مي شود زهرا يا فاطمه، همينطوري نیست و هر حرفش معنا دارد. به حضرت مي گويند فاطمه چون «لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»(3)، فاطمه يعني كسي كه خدا او را جدا كرده است، در واقع خدا این اسم را برای ایشان گذاشته چون فاطمه كسي است كه همه خلائق از او بريده اند و هيچ راهي به او ندارند.

جهت ديگر این نام این است که ایشان طمع دشمنان را قطع كرد. دشمنان حضرت طمع كرده بودند كه نفوذ کنند و با از دنیا رفتن پیامبر كار را تمام کنند، اما وقتی خداي متعال حضرت زهرا را به پيامبر داد شياطين طمعشان بريده شد و متوجه شدند ديگر نمي توانند نفوذ كنند. يكي دیگر از شئون حضرت ليلة القدر است «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر»(قدر/3)، خداوند می فرماید: پیغمبر ما، اگر ما يك دولتي به دشمنان تو دادیم در مقابل به تو فاطمه را داديم. در بعضي روايات گفته شده فاطمه برای این فاطمه است که همه دوستان خودش را از آتش جدا كرده و دامنش دامن رحمتي است كه همه محبين در آن هستند.

پس اينطوري نيست كه وقتي به حضرت مي گويند فاطمه برای این باشد که يك اسمي گذاشته باشند. هر حرفي از اين حروف معنایی دارد. اسامي وجود مقدس نبي اكرم هم همينطور است، اگر احمد و طه گفته مي شود، اگر مزمل و مدثر گفته مي شود، ناظر به شئوني در حضرت است. بله، ظاهرش همين است که وقتي از غار حرا آمدند به حضرت خديجه فرمودند که مرا بپوشان، اما اين حالت ظاهري نشانه حالت باطني بود.

حالت حضرت، حالت هيبت و انتظار نسبت به آينده بود. خداي متعال به ایشان فرمود: «يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّر» و اين اسم را روي پيامبر گذاشت به خاطر اين مسمايي كه روی حضرت بود. به حضرت گفتند: «المدثر» تا آن آدمي كه داراي این اسم است برخیزد؛ بله، اگر به ظاهر بخواهيم بحث كنيم همين است كه مفسر بزرگوار فرمودند و هيچ نكته اي در آن نيست بلکه فقط یک لطافتی در آن وجود دارد، پس «يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّر» یعنی ای کسی که خودت را پيچيدي تا بروي بخوابي بلند شو و انذار کن، «يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّل‏ * قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَليلاً»(مزمل/1-2) هم یعنی ای کسی که خودت را پيچيدي تا بروي بخوابي شما بايد شب زنده داري بكني. اما اگر این مدثر اسم حضرت باشد در این مدثر نکته ای است، چرا نگفتند طه و یاسین؟! پس در این مدثر نکته ای نهفته و بیش از یک خطاب معمولی است! البته آن معانی هم درست است اما قرآن معاني زياد و باطني عميقي دارد.

نکته دیگر این است که معنای «قُمْ فَأَنْذِر» چیست؟ چندين روايت داريم كه در آن می فرماید: «يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِر ُیعْنَى بِذَلِكَ مُحَمَّدٌ وَ قِيَامُهُ فِي الرَّجْعَةِ يُنْذِرُ فِيهَا»(4) مقصود از مدثر وجود مقدس نبي اكرم هستند، ایشان در در دوران رجعت يك قيامي دارند و این «فانذر» ناظر به آن انذار است. در این صورت اين خطاب مدثر هم معني پيدا مي كند. وقتي مي خواهند به حضرت براي قيام در دوران رجعت دستور بدهند با عنوان المدثر مخاطبش مي كنند، یعنی بين مأموریت حضرت كه قيام در رجعت هست و عنوان المدثر يك نسبتي است.

البته اين معناي ظاهري قرآن محفوظ است و به آن دست نمي زنيم؛ درست است، حضرت آمده اند از غار حرا و حالت انتظار و حالت هيبت دارند برای همین پوششي به خودشان پيچيدند و آماده استراحت مي شوند، ولي اين مدثر يكی از اسامی حضرت است و حضرت را با اين اسم مخاطب قرار می دهند، بعد هم تكليف دوران رجعت می آید «يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِر».

چندين روايت هم داريم که مقصود از انذار، انذار در دوران رجعت است، در حديث ديگري از امام باقر عليه السلام نقل كردند که «إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَانَ يَقُولُ إِنَّ الْمُدَّثِّرَ هُوَ كَائِنٌ عِنْدَ الرَّجْعَة»(5)، اين عنوان المدثر ناظر به شخصيت و وضعيت حضرت در دوران رجعت است. «فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ حَيَاةٌ قَبْلَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ مَوْتٌ» مگر قبل از قيامت هم باز مردم زنده مي شوند؟ «فَقَالَ لَهُ عِنْدَ ذَلِكَ نَعَمْ وَ اللَّهِ لَكَفْرَةٌ مِنَ الْكُفْرِ بَعْدَ الرَّجْعَةِ أَشَدُّ مِنْ كَفَرَاتٍ قَبْلَهَا» زنده شدن در رجعت جزء اعتقادات اماميه و شيعه است. يك قيامي در رجعت است و يك دوراني است که در آن دوباره مرده ها زنده مي شوند، منتها احياء در قيامت عمومي است اما احيا در رجعت عمومي نيست.

دمیدن در صور

نکته سوم نسبت به آیه «فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُور» است. به حضرت مي گويند كه پيغمبر ما، برخيزيد و انذار بكنيد، پروردگار خودتان را تكبير کرده و كبرياي الهي را بر دلها بنشانيد، «فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُور»، آن روزی که در صور دميده مي شود براي كفار روز عجيبي است. اينها با شما درگير مي شوند و دوراني دارند که خیلی طول مي كشد، از روزي كه شيطان و ابليس و شياطين و جن و انس دست به دست هم دادند و سقيفه را به پا كردند تا دوران ظهور. در این زمان دين در بطن و باطن جامعه در پوشش اين حجاب حركت مي كند و ظاهرا دولت دست اينهاست. ابليس وقتي از خدای متعال مهلت خواست گفت تا روز قیامت به من مهلت بده! اما خداي متعال فرمود: «إِلى‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ‏»(حجر/38)،‏ بعضي روايات مي گويند این یعنی تا دوران ظهور.

شیاطین انس هم يك دولتي دارند و مهلت آنان تا وقتی است که در صور دميده شده و با آن قيامت به پا مي شود و همه عالم به حيات معنوي و طيبه مي رسند. ولی روايت اینطور معنا مي كند که مقصود از «فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُور» امري است كه در دل امام زمان واقع مي شود و وقتي واقع شد حضرت قيام مي كند. مرحوم كليني در كافي اين حديث را از مفضل بن عمر عن ابي عبدالله عليه السلام دارند که درباره «فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُور» فرمود: «إِنَّ مِنَّا إِمَاماً مُظَفَّراً مُسْتَتِراً»(6) از بين ما ائمه، امامي است كه غائب است، ایشان غيبيتي دارد و پيروز هم مي شود، «فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ إِظْهَار أَمْرِه‏» وقتي موقعي مي شود كه بناست امر امامت اظهار شود و ايشان ظهور كنند و امرشان در عالم محقق شود، «نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَة» يك حقيقتي در قلب ايشان القا مي شود و ايشان متوجه مي شوند كه بايد قيام كنند «فَظَهَرَ فَقَامَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‏».

پس نقر در ناقور يعني حقيقتي كه در دل امام زمان و در قلب حضرت واقع مي شود و بعد حضرت متوجه مي شوند که بايد قيام كرده و ظهور پيدا كنند و كار را تمام مي كنند. خداي متعال به پيغمبر بعد از اينكه مبعوث شدند و در ميدان آمدند، مي فرمايند: پيغمبر ما يك دوران ظهوري است که ما «فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُور»، در قلب ولي خدا مي دميم و او ظهور کرده و كار را تمام مي كند «فَذلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسيرٌ * عَلَى الْكافِرينَ غَيْرُ يَسيرٍ».

وقتي حضرت مي خواهند از غيب بيايند و كلمه غيب الهي ظاهر شود با نقر در ناقور این اتفاق می افتد، كانه قلب حضرت صور الهي است كه خداي متعال در آن مي دمد و وقتي مي دمد كار ظهور آغاز مي شود. معلوم است که صور يك شيپور و بوق معمولي نيست كه خدا در آن صور بدمد و قيامت به پا مي شود، نه دميدن به معني دميدن معمولي است و نه صور به معناي صور معمولي!

آن صور قيامت هم چيز عجيبي است! در چه دميده مي شود يك دفعه همه عالم زير و رو مي شود و همه عالم زنده مي شوند، عصر ظهور هم همينطور است، در قلب مقدس امام زمان دمیده می شود و حضرت ظهور پيدا مي كنند. اين هماني است در سوره مباركه يونس آمده است، به پيامبر گرامي عرض مي كردند: «لَوْ لا أُنْزِلَ‏ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّه‏»(یونس/20) همه انبيا مي آمدند و با خودشان آياتي مي آوردند، يكي يد بيضاء داشته، يكي مرده زنده مي كرده، يكي عصا داشته، شما چه آورديد؟ چرا شما از اين معجزات نياورديد؟ (در واقع می خواستند قرآن را کوچک بشمارند)، خداي متعال مي فرمايد: «فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرين‏»، پيغمبر ما اين معجزه اي كه شما مي خواهيد از امور غيبي است و زمام غيب هم در نزد اوست.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 243

(2) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 708

(3) تفسير فرات الكوفي، ص: 581

(4) مختصر البصائر، ص: 113

(5) مختصر البصائر، ص: 114

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 343