نسخه آزمایشی
جمعه, 14 ارديبهشت 1403 - Fri, 3 May 2024

ایام شهادت امام جواد در حرم مطهر قم/ عظمت امامت امام جواد و بیان جایگاه ائمه و علوم ایشان

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 19 تیرماه سال 1400 است، که در ایام شهادت امام جواد علیه السلام در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ امام جواد علیه السلام به حسب ظاهر در سنین کودکی به امامت رسیدند و برای بعضی این شبهه مطرح بود که مگر می شود کسی در این سن زمامدار جامعه شیعه باشد. حضرت در دو بیان پاسخ واضح و محکمی به این شبهات دادند؛ یکی در خصوص انبیاء الهی که خدای متعال در قرآن کریم اشاره می کند که به حضرت عیسی و حضرت یحیی در گهواره امر رسالت را دادند. از طرفی هم به امیرالمؤمنین در سن نه سالگی و در غار حرا در زمان بعثت پیامبر مقام تبعیت تام را عطا کردند و ایشان هم پس از رسول خدا معلم توحید شدند. امام جواد مأموریت الهی خودشان را آنقدر عالی انجام دادند که در زمان ایشان و بعد از ایشان جامعه شیعه دچار تفرقه نشد و با اینکه در عصر ایشان دانشمندان و بزرگان دینی حضور داشتند، هیچ کدامشان امامت ایشان را رد نکردند و امر امامت ایشان بر همگان روشن بود.

پاسخ امام جواد به مسئله رسیدن به امامت در سنین کودکی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «قُلْ هذِهِ سَبيلي  أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى  بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني  وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكين »(یوسف/۱۰۸) اولین امامی که از بین ائمه دوازده گانه ما در سن نه سالگی، یعنی به حسب ظاهر در دوره نوجوانی یا قبل از نوجوانی به امامت رسیدند، وجود مقدس امام جواد سلام الله علیه هستند. شرایطی هم که ایشان به امامت رسیدند شرایط خاصی است؛ هم از نظر فرهنگی و هم از نظر سیاسی. جامعه طرفداران ائمه علیهم السلام بسیار گسترش پیدا کرده و علمای بزرگ و محدثین و روات بزرگی در بین اصحاب ائمه علیهم السلام هستند و شاگردان بزرگ امام رضا علیه السلام و حتی بعضی از شاگردان امام صادق علیه السلام هنوز در قید حیات هستند و شرایط سیاسی هم دوران پیروزی و غلبه مأمون است.

امام جواد در سن نه سالگی به امامت رسیدند و طبیعتا این سوال مطرح بود که چطور می شود که امام یک جامعه بزرگ شیعی و رهبر سیاسی و معنوی و اجتماعی مردم شخصیتی باشد که به حسب ظاهر زیر ده سال سن دارد؟ دو پاسخ برای این سوال از امام جواد علیه السلام ذکر شده است. امام رضا علیه السلام به حسب شرایط عادی تا سالهایی فرزند نداشتند و خدای متعال در سنین بالا امام جواد را به ایشان عنایت کرد. امام رضا موقعی که رحلت فرمودند پنجاه و پنج سال داشتند و همه شیعیان منتظر بودند، چون می دانستند امام بعدی از نسل امام رضا علیه السلام است و روایات فراوانی در این زمینه داشتیم و لذا منتظر بودند خدای متعال فرزندی به ایشان عطا کند. بعضی از شیعیان هم نگران بودند و گاهی سوال می کردند که اگر حادثه ای برای شما پیش آمد، امام بعدی چه کسی است و حضرت بهشان فرمودند نگران نباشید.

علی بن اسباط نقل می کند که محضر امام جواد رسیدم و می خواستم به سرزمین مصر بروم. چهره حضرت را برانداز کردم که وقتی به آنجا می روم برای دوستان و محبین اهل بیت علیهم السلام سیمای ایشان را ترسیم کنم؛ حضرت متوجه من شدند و به من فرمودند که خدای متعال احتجاج و اقامه حجتش متفاوت با ماست. احتجاج خدای متعال با مردم بر اساس علم و حکمت خودش است، همینطور که خدای متعال انبیائی را می فرستاده که با مردم احتجاج می کردند و واسطه و حجت بودند و ارتباط ما با خدای متعال از طریق انبیاء برقرار می شده و الا اگر انبیاء نباشند ما راهی به ساحت قدس الهی نداریم و نمی توانیم حقایق را از آنجا دریافت کنیم.

این انبیائی که به نبوت می رسیدند متفاوت بودند و گاهی در سن رشد بودند مثل حضرت موسای کلیم «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْما»(یوسف/۲۲) گاهی هم در دوره طفولیت بودند؛ در باب حضرت یحیی خدای متعال می فرماید: «يا يَحْيى  خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»(مریم/۱۲) در دوره صبابت بود که ما همین فرمانروایی و حکم و حقیقت نبوت را به او عطا کردیم. حضرت فرمودند همینطور که در باب احتجاج خدای متعال از طریق انبیاء گاهی یک کسی را پیامبر می کند و تمام حقایق نبوت رابه او می دهد که در سن طفولیت و رشد است، نسبت به امامت هم همینطوری است و ممکن است به یک کسی در دوره طفولیت حقیقت مقام امامت را عطا کند.

مقام امامت اگر امامت جامعی باشد، بالاتر از مقام نبوت است. در یک حدیثی امام رضا امامت را توضیح می دهند و می فرمایند امامت خلافت انبیاست. بعد توضیح می دهند که این مقامی است که حضرت ابراهیم خلیل بعد از این که رسول و خلیل شد به آن رسید. پس این امامت بعد از نبوت و خلت به ایشان عطا شد. پس امامت اگر امامت جامعی باشد بالاتر از مقام نبوت است. این امامت را خدای متعال گاهی به شخصی عطا می کند که به حسب ظاهر در دوره کودکی و صبابت است.

کأنه حضرت به علی بن اسباط می فرمایند که دنبال چه چیزی هستی؟! می خواهی بگویی امام شیعیان خردسال است؟! در دستگاه الهی فرقی نمی کند. دستگاه احتجاج الهی دستگاهی است که ممکن است خدای متعال حجتش را بر مردم با یک کسی که در دوره صبابت است بفرستد. او تمام شئون حجت را دارد. پادشاهی نیست که ما بگوییم، این آقا پادشاه می شود و یک کسی نایب السلطنه اش می شود و پانزده سالی اداره می کنند تا این آقا به سن رشد برسد؛ اینطوری نیست و از همان لحظه ای که کسی به امامت می رسد، باید تمام مقامات امامت و شئون امامت را دارا باشد. کما این که کسی که در دوره صبابت پیامبر می شود، تمام حقایق نبوت را باید دارا باشد. بنابراین اگر خدای متعال به حضرت یحیی نبوت را در صبابت داده «وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا» ایشان واقعا نبی بوده است.

در باب حضرت عیسی هم در آیات سوره مبارکه مریم آمده و آنجا دارد که حضرت در گهواره فرمودند: «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني  نَبِيًّا»(مریم/۳۰) حضرت فرمودند ایشان واقعا وقتی در گهواره بودند، نبی بوده فرمودند خدای متعال کتاب به من عطا کرده، گرچه هنوز مأمور و رسول نبودند و رسالتشان در سال های بعد محقق شد، ولی در گهواره می فرماید: «آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني  نَبِيًّا» خدای متعال به من کتاب آسمانی عطا کرده نه این که بعدا عطا می کند.

دومین بیانی که از خود امام جواد علیه السلام نقل شده در تفسیر علی بن ابراهیم و تفسیر عیاشی آمده که علی بن اسباط می گوید به حضرت عرض کردم آقا بعضی در امامت شما اشکال می کنند و می گویند چطور می شود یک کسی به سنین امامت در دوره قبل از ده سالگی برسد؟! مگر می شود کسی شئون امامت را در این سن دارا باشد؟ حضرت به یکی از آیات قرآن در سوره مبارکه یوسف احتجاج کردند که خدای متعال بعد از اینکه داستان حضرت یوسف را در این سوره به تمامه نقل می کند، که تمام آن کسانی که با جناب یوسف علی نبینا و آله و علیه السلام درگیر بودند، خار شدند و خدای متعال این طفل را به عزت و نبوت رساند و مردم مصر و آن منطقه را به واسطه ایشان از کفر و هلاکت نجات داد و سراسر آیات توحیدی است. خدای متعال بعد از این داستان می فرماید: «وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنين »(یوسف/۱۰۳) پیامبر ما اکثر مردم هرچقدر هم که شما راغب باشید و تلاش کنید، وارد وادی ایمان نمی شوند. بعد می فرماید اکثر آنهایی هم که ایمان می آورند ایمانشان خالص نیست «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون »(یوسف/۱۰۶) که پیداست در وجودشان شرک خفی است و در مقام اخلاص نیستند.

بعد خدای متعال می فرماید اینطور نیست که حجت خدا تمام نیست و خدای متعال آن ها را هدایت نکرده است. اگر آن ها ایمان نمی آورند یا ایمانشان کامل نمی شود، عیب از خودشان است «وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُون »(یوسف/۱۰۵) آیات ما در معرض آن ها قرار دارد، ولی اینها رویشان را از آیات الهی برگرداندند و الا اگر توجه به آیات می کردند، تمام عالم دلالت به سوی خدای متعال می کند. اینها رو به دنیا آوردند و غافل از ما هستند. بعد به پیامبر گرامی اسلام می فرماید، ولی شما اینطوری دعوت کنید «قُلْ هذِهِ سَبيلي »، ولو این که اکثر مردم هم به آنچه که شما دعوت می کنید ایمان نیاورند یا اگر هم ایمان می آورند ایمانشان خالص نباشد. آنها اهل اعراض هستند، ولی شما بفرمایید «قُلْ هذِهِ سَبيلي » راهی که من مأمور هستم که بروم این است «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى  بَصيرَة» من فقط دعوت به خدا می کنم و نمی گویم هم دنیا و هم خدا، بلکه فقط دعوت به حضرت حق می کنم و می گویم انسان فقط متوجه به او باشد و از غیر اعراض کند و رو به خدای متعال بیاورد. چه این دعوت را دیگران بپسندند و چه نپسندند.

برای خیلی ها این سخت بود. قرآن می فرماید: «وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَة»(زمر/۴۵) شما وقتی از توحید صحبت می کنید، می گویید فقط خدا و آنهایی که ایمان به آخرت ندارند خوششان نمی آید و از این دعوت شما مشمئز می شوند. «وَ إِذا ذُكِرَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُون » اگر صحبت از غیر از خدا بشود خوشحال می شوند، ولی پیامبر ما با همه این حرف ها، «قُلْ هذِهِ سَبيلي  أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى  بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني» بگو من فقط دعوت به خدا می کنم و هرگز به غیر خدا دعوت نمی کنم. من کسی نیستم که مشرک باشم، ولو به شرک خفی یا اینکه العیاذ بالله خدای متعال شریکی داشته باشد، که من دعوت به او بکنم. نه او شریک دارد و نه من مشرک هستم «قُلْ هذِهِ سَبيلي  أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ» این دعوت هم از سر آگاهی و بصیرت است، نه این که من اگر دعوت به توحید کنم، دنیا و عوالم را ندیدم و حالا دعوت به خدا می کنم و می گویم فقط خدا، بلکه همه کائنات تحت اشراف من است و من می دانم همه هرچه هستند از او کمتر هستند.

به همین دلیل است که «سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكين »، خدای متعال منزه است از این که شریکی داشته باشد. من هم مشرک نیستم که بخواهم دوبین باشم و به خدا و غیر خدا دعوت کنم. بعد می فرماید: «قُلْ هذِهِ سَبيلي » راه من این است و ممکن است اگر کسی به اخلاص نرسیده، دعوت به غیر خدا هم بکند که حتما هم همینطور است. انسانی که در مقام اخلاص نیست، نمی تواند در دعوتش اخلاص داشته باشد. «قُلْ هذِهِ سَبيلي  أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى  بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني  وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكين » من در یک مقامی هستم که نمی توانم به غیر خدا دعوت کنم؛ چون غیری برای خدا نمی بینم. حضرت در مقام اخلاص تام هستند و لذا فقط به خدا دعوت می کنند. آن کسی هم که با همه قوا و با همه وجود تابع من است، پا جای پای من گذاشته و هر کجا من رفته ام او رفته است و اگر من در مقام اخلاص هستم، او هم در مقام اخلاص است و اگر من در مقامی هستم که همه اسرار عالم را می دانم و می بینم، او هم تابع من است و دنبال من حرکت کرده است و او هم فقط دعوت به خدا می کند.

مقصود از این «مَنِ اتَّبَعَني» چه کسی است؟ روایات متعددی در اینجا داریم که وقتی به امام جواد علیه السلام اشکال کردند که امام مگر می تواند در سن خردسالی به امامت برسد؟ حضرت این آیه شریفه را خواندند و فرمودند مقصود از «مَنِ اتَّبَعَني» در این آیه وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه افضل صلوات المصلین هستند، که آن موقعی که نبی اکرم در غار حرا مبعوث شدند و مأمور شدند که مردم را دعوت به توحید کنند، امیرالمؤمنین هم آنجا بودند و سنشان بیشتر از نه سال نبود. حضرت در سن نه سالگی «مَنِ اتَّبَعَني» هستند و پا جای پای نبی اکرم گذاشتند و معلم توحید هستند. آن چیزی که حضرت ابراهیم خلیل در پایان سنشان به او دعوت می کردند، همان دعوتی بود که وجود مقدس نبی خاتم پس از چهل سالگی داشتند و امیرالمؤمنین هم در سن نه سالگی همینطوری هستند «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى  بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني» این بیان امام جواد است.

در خطبه قاصعه حضرت فرمودند وقتی نبی اکرم مبعوث شد من در غار حرا بودم «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ  رَنَّةَ الشَّيْطَانِ  حِينَ نَزَلَ الْوَحْي »(1) و صدای فریاد شیطان را شنیدم. به حضرت عرض کردم این صدا چه بود؟ حضرت فرمودند یا علی این ناله شیطان بود، بعد از این که من مبعوث شدم دیگر مأیوس شده از اینکه کسی او را بپرستد. چون شیطان می خواهد ما را از خداپرستی به پرستش خودش دعوت کند. لذا خدای متعال می فرماید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني  آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين »(یس/۶۰) من از شما پیمان نگرفتم که شیطان را عبادت نکنید و من را عبادت کنید؟! شیطان کارش همین است که ما را از خداپرستی به پرستش خودش دعوت می کند. حضرت فرمود با آمدن من شیطان دیگر می داند که نمی تواند هیچ آدم بدرد بخوری را جهنمی کند. البته آنهایی که اتباع الشیطان هستند به درد نمی خورند.

از این بیان حضرت استفاده می شود که آن روزی که شیطان رجز می خواند که همه را جهنمی می کنم، «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ * إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين »(ص/۸۲-83) جز مخلصین و معصوم همه را جهنمی می کنم که حضرت فرمود این آیه ناظر به شما مؤمنین بود و با کفار کاری نداشت. وقتی حضرت مبعوث شد متوجه شد که مؤمنین با شیطان در این عالم واگذار نشدند. یک پیامبری آمده که بساط توحید را در عالم بسط می دهد و منتشر می کند و برای گسترش توحید عاشورا به پا می کند. بنابراین دیگر حریف این پیامبر نیست و صدای فریادش بلند شد.

بعد امیرالمؤمنین ارواحنا فداه می فرماید حضرت به من فرمودند: «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى » یا علی، هرچه من می بینم را تو می بینی و هر چه من می شنوم را تو می شنوی. آن زمان امیرالمؤمنین نه سال داشتند. نبی اکرم پیامبری است که وقتی مبعوث شد، در دعای شب بیست و هفتم رجب می خوانیم َ «بِالتَّجَلِّي  الْأَعْظَمِ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ» اعظم تجلیات الهی بر پیامبر گرامی در این شب نازل شده و همین تجلیات را امیرالمؤمنین می بیند، «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى » هرچه من می بینم را تو می بینی و هرچه من می شنوم را تو می شنوی «إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِي » منتها فقط تو نبی نیستی. لذا خود حضرت در همین خطبه می فرمایند «أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّة» نور رسالت حضرت را می دیدم و بوی نبوت حضرت را استشمام می کردم. امیرالمؤمنین در غار حرا در یک چنین مقامی هستند.

البته استشمام بوی نبوت برای خواص است و مرتبه کاملش برای امیرالمؤمنین است. حضرت به امیرالمؤمنین فرمودند: یا علی جز خدا و تو کسی مرا نشناخت. آن کسی که پیامبر را در مقاماتش می شناسد ایشان است. حضرت فرمودند وقتی امیرالمؤمنین در سن نه سالگی بودند خدای متعال می فرماید ایشان منادی توحید است، «قُلْ هذِهِ سَبيلي  أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى  بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني » من و هر کسی که با همه قوا تابع من است و هرکجا من رفتم او هم آمده و هر مقامی را در مقام توحید و اخلاص طی کردم، او هم طی کرده است. این شخصیت منادی توحید است و او فقط دعوت به توحید می کند و با این دعوت است که راه ما به سوی توحید گشوده می شود. از مهمترین اوصاف حجت الهی همین دعوت الی الله و دلالت است. از روایات استفاده می شود داعی الله بودن است، دلیل به سوی خدا بودن است. این کار آسانی نیست. همان دعوت و دلالتی که وجود مقدس نبی اکرم دارند، امیرالمؤمنین هم دارند.

امام جواد علیه السلام فرمود که همانطور که امیرالمؤمنین در غار حرا نه سالشان بود، من هم الان نه سالم است. یعنی تمام آن حقایق به یک شخصیتی می رسد و به ایشان عطا می شود. در روایات متعدد آمده که ائمه ما یک سرشت ممتازی در عوالم گذشته دارند. نور آنها یک خلقت خاصی دارد. یک بابی مرحوم کلینی در کتاب کافی دارند که باب مولد النبی صلی الله علیه و آله و سلم است و روایاتی را در باب مراحل خلقت حضرت آنجا آوردند که نور اهل بیت علیهم السلام چگونه آفریده شد و قبل از خلقت عوالم چگونه روح آفریده شده و چگونه حقیقت روح و نور در هم آمیخته شدند. بعد از آن مرحله هم در باب تنزل این حقایق در عوالم تا آنجایی که منزلت جسمشان آفریده می شود، روایات فراوانی داریم. یک دسته روایات هم راجع به تولدشان در عالم است که سیرشان در عوالم قلب تا نزول به رحم مادرانشان از اصلاب مطهره را توضیح می دهد.

نحوه رسیدن معصومین به مقام امامت

در باب تولد ائمه علیهم السلام روایاتی است که این روایات را من از بصائرالدرجات نقل می کنم. مرحوم صفار نقل در بصائرالدرجات ذیل سوره قدر و بیان حقایقی که در شب قدر اتفاق می افتد، آنجا این روایت را آوردند همین که امام از مادر متولد می شود، دست هایش را روی زمین می گذارد و سر را به سوی آسمان بلند می کند و به ندای آسمانی گوش میدهد. بعد حضرت توضیح دادند و فرمودند علتش این است همین که از مادر متولد می شود، یک منادی از باطن عرش او را صدا می زند که من تو را برگزیدم و من تو را ظرف علوم و معارف خودم قرار دادم و پیروانت را سعادتمند می کنم و مخالفانت و کسانی که با تو درگیر می شوند را چنین و چنان عذاب می کنم و شروع به توصیف و مدح کردن این امام علیه السلام می کند.

وقتی امام خوب این تمجید الهی را گوش می کند، این آیه قرآن را تلاوت می کند، «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم »(آل عمران/۱۸) که یک آیه فوق العاده ای در بیان حقیقت توحید و اقرار به مقامات الهی است.  پس همین که امام متولد می شود، خدای متعال او را مخاطب قرار می دهد و از باطن عرش با او صحبت می کند. آن چیزی که برای موسای کلیم در دوره نبوتش به نحو ناقص اتفاق افتاد، کامل برای امام اتفاق می افتد. خدای متعال با این امام از باطن عرش صحبت می کند. بعد امام هم اعتراف و خشوع می کند و خشوع خودش را با تلاوت این آیه اظهار می کند «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ». آن سخن خدای متعال با امام و این جوابی که امام می دهند یک نتیجه ای دارد. فرمود خدای متعال تمام علوم اولین و آخرین را به امام عطا می کند.

البته وقتی شب قدر می شود یک افزوده ای دارد و روح بر امام نازل می شود. چون امامی که از بدو تولد این مقامات و علم اولین و آخرین را دارد، دو تا امام که همزمان نمی توانند امامت بکنند، معمولا هر امامی در زمان امام قبل امام صامت است و به تعبیر روایات ما امامت نمی کند و پیرو امام قبلی است. مثلا امام جواد تا زمانی که امام رضا در حیات هستند که امامت نمی کنند، ولی در بدو تولدشان همه حقایق به ایشان عطا می شود و همه علوم اولین و آخرین را دارد. البته برای مؤمنین و دوستان اهل بیت در این ایام و این دوران ها که بیش از هزار سال از معارف اهل بیت می گذرد، این مسائل حل شده است. ولی اینها در دوره های قبل معارفی بوده که ائمه علیهم السلام فقط برای خواص می گفتند و عموم جامعه شیعه دستشان به این معارف نمی رسیده و جزو اسرار بوده است. الان الحمدلله دیگر مؤمنین این حقایق را باور دارند.

امام وقتی متولد می شوند، این گفتگو بین خدای متعال و امام اتفاق می افتد و علوم اولین و آخرین به امام عطا می شود، ولی باید به امامت برسند؛ چون در شب قدر روح و ملائکه بر آن کسی که امام بالفعل هست نازل می شوند. یعنی وقتی امیرالمؤمنین امام هستند، ولو که همزمان با امامت امیرالمؤمنین امام مجتبی و سیدالشهداء هم مقام امامت دارند، ولی امام صامت و پیرو امیرالمؤمنین هستند. در شب قدر آن حقیقت کلمه روح و ملائکه بر امیرالمؤمنین نازل می شود. وقتی امامت به امام مجتبی رسید، دیگر در شب قدر تقدیرات عالم به امام مجتبی نازل می شود. این مقام امامت و فعلیت امامت است.

حضرت فرمود امام وقتی متولد می شود، اسرار امامت را به او می دهند، ولی وقتی به امامت رسید و امام قبلی رحلت فرمودند، در شب قدر کلمه روح بر ایشان نازل می شود. همه اسرار قرآن و همه کتب آسمانی نزد امام است «وَ عِنْدَكُمْ  مَا نَزَلَتْ  بِهِ رُسُلُهُ»، این تعبیر را در بیان امام هادی ارواحنا فداه در زیارت جامعه کبیره خواندید که هرچه انبیاء آوردند در محضر امام است. یعنی هر چه که به همه انبیاء عطا شده، محضر امام جواد است. در واقع هر چه که به حضرت نوح در نهصد و پنجاه سال عطا شده و هرچه که به حضرت موسای کلیم و عیسی مسیح داده شده، همه در محضر امام جواد در سن نه سالگی است.

شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد که علوم شما ائمه از کجاست؟ آیا کتاب آسمانی در اختیار شماست که در اختیار ما نیست؟ یا مثلا از طریق معلم الهی است؟ حضرت فرمودند علم امام از اینها رفیع تر است، «الْأَمْرُ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ وَ أَجَل »(2) آن کلمه روحی که خدای متعال به پیامبر گرامی عطا کرد، که تمام حقایق در او به ایشان عنایت شد، «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا»(شوری/۵۲) آن کلمه به ما هم منتقل می شود. وقتی حضرت از دنیا رفتند به امیرالمؤمنین منتقل شد و بعد از امیرالمؤمنین هم به امام مجتبی منتقل شد. امام وقتی به امامت بالفعل می رسد، آن کلمه روح به امام عطا می شود، که در بعضی روایات دارد بین امام و خدای متعال عمودی از نور قرار داده می شود که تمام حقایق در او برای امام بیان می شود. بعضی گفتند این همان کلمه روح است.

حضرت در این روایت فرمودند که امام وقتی متولد می شود، حین تولدش این اتفاقات می افتد و خدای متعال خطابی به او می کند و امام هم جوابی می دهند و خدای متعال هم علوم اولین و آخرین را عطا می کند. ولی وقتی به امامت می رسند آن موقع است که حقیقت آن روح بر ایشان نازل می شود و دیگر امامی هستند که حقایق شب قدر مربوط به این امام علیه السلام است. پس امام جواد علیه السلام اولین امامی است که خدای متعال امامت را، آن هم امامتی که در ائمه معصومین است را، در این سن به ایشان عطا کردند. این غیر از امامتی است که گاهی انبیاء سابق هم داشتند. این تمام امامت است. حتی ابراهیم خلیل که بر اساس بعضی روایات کامل تر از همه انبیاء اولوالعزم هستند، بعد از این که اقرار به مقامات نبی اکرم و یکایک ائمه کرد، این امامت را به ایشان دادند «وَ إِذِ ابْتَلى  إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن »(بقره/۱۲۴) خدای متعال حضرت ابراهیم را امتحان کرد و فرمود این کلمات مقامات اهل بیت بود، «فَأَتَمَّهُن » یعنی تا امام زمان علیه السلام. بعد از اقرار این کلمات ایشان را به امامت رساندند.

جایگاه امامت

پس امامت ائمه علیهم السلام فوق العاده است و با امامت حضرت ابراهیم هم فرق می کند. این امامت در سن نه سالگی به امام جواد منتقل شده و امام بالفعل شدند که دیگر وظیفه شان امت سازی و هدایت یک امت است. پس امامت در این وزان به امام جواد سپرده شده و امام جواد علیه السلام به گونه ای جامعه شیعه را هدایت و رهبری کردند که یک جامعه گسترده و دارای عالمان بزرگ پراکنده در دنیای اسلام آن روز بود. آن زمان تقریبا بیش از نیمی از کره زمین در اختیار مسلمان ها بوده و در مقابل دستگاه بنی عباس که یک دستگاه عظیم سیاسی و در نقطه اوج قدرت بنی عباس است، حضرت به گونه ای جامعه شیعه را از همان سن نه سالگی امامت کردند که داستان احتجاج های حضرت هم در مقابل آنها مفصل نقل شده است. در جامعه شیعه هیچ انشعابی بعد از امام جواد اتفاق نیافتاده؛ یعنی اینطور نشده که یک عده از علما از حضرت جواد برگردند و بگویند این آقا ظرفیت امامت را ندارد. همان شاگردان برجسته و فوق العاده امام رضا علیه السلام که کم هم نبودند، تماما امامت امام جواد را قبول کردند. آنهایی که امام رضا و حتی حضرت موسی بن جعفر را درک کرده بودند و بعضی هایشان هم امام صادق را درک کرده بودند، هیچ تردیدی در امامت حضرت جواد سلام الله علیه نکردند.

علی بن جعفر فرزند امام صادق و عموی امام رضا و برادر حضرت موسی بن جعفر هستند و عالم بزرگی است که در ابواب مختلف از امام صادق و امام کاظم و امام رضا حدیث نقل می کرده و از ابواب مختلف علم برخوردار بوده است. این بزرگوار در سن کهولت و پیری در مسجد النبی حلقه درس داشتند و شاگردانی را تعلیم و تربیت می فرمودند. روزی امام جواد ارواحنا فداه که به ظاهر در آغاز امامتشان در مسجد وارد شدند، ایشان از جا برخواستند و جلو آمدند و خم شدند و دست امام جواد را بوسیدند و با تحت الحنک عمامه شان غبار از کفش های حضرت پاک کردند. یکی از شاگردان گله کرد که آقا شما عموی پدر ایشان هستید و عالم و صاحب کتاب هستید، چطور در مقابل یک نوجوان اینطوری تواضع می کنید؟ ایشان فرمود خدای متعال محاسن سپید من را لایق امامت ندانسته و این آقا را لایق امامت دانسته است.

آنقدر امام جواد امامتشان آشکار بود که آنهایی که امام صادق و امام کاظم و امام رضا را درک کرده بودند، این را مشاهده کردند که هرچه در آن بزرگواران هست در این آقازاده به ظاهر نه ساله هم هست. این معنی امامت است و لذا در ذیل همان روایت ابتدای جلسه، امام جواد در پاسخ به علی بن اسباط که گفت مردم گله می کنند که چطور می شود امام نه ساله امام بشود؟ حضرت فرمودند امیرالمؤمنین در نه سالگی آن مقامات را داشت و من هم دارم. آنجا حضرت این آیه را خواندند: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في  أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما»(نساء/۶۵) فرمود پیامبر ما مردم ایمان نمی آورند تا زمانی که تسلیم تو باشند و تو را حکم قرار بدهند. حضرت این آیه را اینجا خواندند و فرمودند خدای متعال به او احتجاج می کند «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ»(انعام/۱۲۴) او می داند رسالت را کجا قرار بدهد. یک جایی خدا به یک صبیّ طفل نبوت می دهد «وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا».

یکی از مواضع ما نسبت به خدای متعال تسلیم است و مهمترین موضع تسلیم همین جاست. وقتی حضرت امیرالمؤمنین را نصب کردند، بعضی بهانه شان برای این که از امیرالمؤمنین رویگردان شوند این بود که حضرت جوان است و مردم زیر بار حرفشان نمی روند. فقط سه نفر ماندند «ارْتَدَّ النَّاسُ  بَعْدَ النَّبِيِ  إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَر»(3). ببینید ائمه چه زحمتی کشیدند و چگونه حقایق امامت را معرفی کردند و شئون امامت را به مردم نشان دادند و جامعه شیعه را به حدی رشد دادند که همان هایی که بعد از رحلت وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم امیرالمؤمنین را با آن فضائل نتوانستند همراهی کنند، جامعه شیعه به حدی از بلوغ رسید که وقتی امام جواد در سن نه سالگی به امامت رسید تمام بزرگان شیعه ایشان را قبول کردند.

این حکایت از علی بن جعفر سلام الله علیه نشان دهنده شأن اوست و فوق همه فضائل اوست. قاعدتا در این امر اگر کسی بخواهد رقابت کند، باید مثل جناب علی بن جعفر باشد که هم فرزند امام است و هم برادر امام است و هم عموی امام است و هم محدث بزرگی هستند، ولی خم می شود و دست امام جواد را می بوسد و با تحت الحنک عمامه خودش، غبار از نعلین حضرت پاک می کند و می گوید خدا ایشان را لایق امامت دانسته است. این همان درکی است که از امامت باید پیدا بشود.

این معرفت را از ما می خواهند و الا معرفت شناسنامه ای را که دشمنان هم داشتند. معرفت حداقل امام این است که انسان امام را، «امامٌ مِنَ الله» و «مفترض الطاعه» بداند. این خیلی مقام بلندی است؛ یعنی بگوید امرش امر خداست و نهی اش هم نهی خداست و خدای متعال او را در یک مقامی قرار داده که فرمان خدا از طریق او در عالم جاری می شود «وَ الْمُظْهِرِينَ  لِأَمْرِ اللَّهِ  وَ نَهْيِه » نزول فرمان خدا در عالم یک مجرایی می خواهد که فرمان و امر الهی است. امر الهی در عوالم نازل می شود «يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُن »(طلاق/۱۲) عوالم را طی می کند تا به یک مجرای نزولی برسد. ایشان مجرای نزول است، چون صاحب الأمر است «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/۷) این خیلی مقام عجیبی است. روایت این مقام را توضیح داده که یک موجودی در قالب بشر نازل می شود و امر و نهیش، امر و نهی خدا باشد نه این که قرارداد کردند، بلکه اصلا فرمان الهی از طریق او در عالم صادر می شود و جبرئیل شب قدر می آید و فرمان حضرت را می گیرد و اجرا می کند. ملائکه شب قدر می آیند و فرمان حضرت را اجرا می کنند.

پی نوشت ها:

(۱) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 301

(2) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 458

(3) الإختصاص، النص، ص: 6