نسخه آزمایشی
شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat, 27 Apr 2024

ایام میلاد امام زمان و بحث حوادث عصر ظهور/ تبیین نامه شریف حضرت ولی عصر به شیعیان

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 11 فروردین ماه سال 1400 است، که در حسینیه حضرت زهرا در شهر مقدس قم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ ما باید امام زمان مان را بشناسیم و بعد حق ایشان را ادا کنیم و به عهدی که با ایشان داریم عمل کنیم کما اینکه حضرت در توقیعی چنین می فرمایند که اگر مومنین اجتماع کنند بر وفای به عهد ما و کارهایی را که ما مکروه می دانیم را اجتناب کنند به معرفت و دیدار ما خواهند رسید و در عصر ظهور پرده های حجاب کنار میرود و مومن حقیقت نور را درک می کند و قلبش روشن می شود و عقول چند برابر می گردند و باید توجه داشت که ما بعد از پیامبر در وادی تیه قرار گرفتیم و ظهور وعده الهی با ظهور امام زمان محقق می شود کما اینکه بنی اسراییل چهل سال در وادی تیه بودند و بعد از حضرت موسی با وصی او همراه شدند و به ظهور وعده الهی رسیدند.

توقیع امام زمان سلام الله علیه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . در کتاب شریف احتجاج توقیعی را از وجود مقدس امام زمان نقل کردند که نسبتا مفصل است. یک فرازش که فراز معروفی است این است که حضرت فرمودند «وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ  اللَّهُ  لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ  وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ »(1) در این فراز حضرت ابتدائا می فرمایند اگر شیعیان ما اجتماع قلب داشته باشند بر این امر «فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ» عهدی که ما بر عهده آنها داریم آن تعهدی که به ما دارند وفای به آن عهد بکنند. اگر اجتماع قلب بر وفای به عهد داشته باشند نتیجه اش این است که «لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا» این امر مبارک که لقاء ماست بر آنها تأخیر نمی افتد «وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ» این سعادت که مشاهده ماست برای آنها تعجیل می شود.

«بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ» مشاهده همراه با حقیقت معرفت و صدق بر معرفت روزی آن شیعیان ما می شود. «مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ» پس آنچه که ما را از آنها محبوس می کند این است که آنچه ما می فهمیم از آنها و به ما می رسد که مورد کراهت ماست و ما نسبت به آنها نمی پسندیم این چیزی است که ما را از ما محروم می کند. چند نکته در این بیان کوتاه هست البته عرض کردم مقدماتی دارد در توقیع باید دقت بشود یکی این است که آنچه از ما خواستند که نسبت به آن عهدی که خودمان داریم اجتماع قلب داشته باشیم «عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ» یعنی شیعیان ما اگر قلوبشان مجتمع بشود و در قلب خودشان متعهد به وفای به عهد ما باشند برای ما این امر حاصل خواهند شد.

حقیقت غیبت

نکته دوم «لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا» که به نظر می آید برای شیعیان در دوران ظهور حاصل می شود یکی لقاء امام است و دوم مشاهده همراه با حق معرفت. غیبتی که امام علیه السلام دارند لااقل دو غیبت است. یکی این است که بر خلاف ائمه سابق امام علیه السلام در عالم ظاهری که ما هستیم با ما نیستند همین غیبت ظاهری است جسم امام را زیارت نمی کنیم که خود این هم نیاز به یک تأملاتی دارد که این غیبت چیست. در بعضی روایات فرمود همینطوری که جناب یوسف در بین مردم بود امام زمان در بین مردم است ولی مردم اصلا ایشان را نمی شناسند به شکل های دیگر هم گفته شده است از جمله در این آیه شریفه وقتی از غیبت امام صحبت می شود تعبیر این است «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ»(ملک/30) در این آیه از امام علیه السلام به عنوان کلمه ماء یاد شده که حیات انسانها به اوست، امام مبدأ حیات اند.

آن کلمه حیاتی که حیات همه انسانها به اوست این کلمه ماء اگر غور کند «إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا» اصبح غورا معنی ظاهری اش این است که در لایه های زمین پنهان بشود، این آبی که از زمین می جوشد از آسمان نازل می شود به دنبال ما تشنه هاست، اگر این آب غور کند در لایه های پنهان زمین «فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ» چه کسی است که آب گوارا برای شما فراهم کند. ظاهر آیه روشن است در روایات متعدد تأویل به امام علیه السلام شده حضرت فرمودند که «إِنْ  أَصْبَحَ  إِمَامُكُمْ  غَائِباً»(2) اگر امام شما غیبت کند. از غیبت تعبیر به غور شده است کلمه ماء این حقیقت گویا در یک پرده هایی پنهان می شود. در عین این که امامت می کند حیات دارد زنده است امام زمان اند و امام حی اند در یک پرده هایی در حجاب هستند که دست ما به ایشان نمی رسد.

امام حی هستند و آن حقایق امامت در محضر ایشان است. در همین عالم ارض به این معنا امام حی اند ولی در عین حال در یک پرده هایی هستند که دست ما به ایشان نمی رسد «مَاؤُكُمْ أَبْوَابُكُمْ أَيِ الْأَئِمَّةُ وَ الْأَئِمَّةُ أَبْوَابُ اللَّهِ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِه » از امام رضا سلام الله علیه نقل شده مقصود از مَاؤُكُمْ أَبْوَابُكُمْ درهایی است که به روی شما گشوده شده و آن ائمه علیهم السلام هستند.

حضرت فرمودند گویا امام وقتی در غیبت می رود این باب به نحوی بسته می شود، این دری که باز بود و آشکار بود، یک اتفاقی در غیبت می افتد این باب که باب توحید است در یک حجابی قرار می گیرد و ورود ما به وادی توحید با یک موانعی مواجه می شود، گرچه امام فرمود مثل خورشید پشت ابر می تابند و کار خودشان را می کنند و حیات هم دارند و حی هستند در این شکی نیست علمشان هم همینطور است «مَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ»(ملک/30) فرمود ماء معین یعنی علم امام، گویا آن معارفی که در محضر ائمه است در یک حجابی قرار می گیرد و رسیدن به آن معارف با غیبت امام دشوار می شود، این غیبت ظاهری امام است.

 امام یک غیبت دیگر هم دارند که غیبت باطنی است، شاید این آیه ناظر به غیبت باطنی باشد و آن این است که حقیقت ولایت امام، آن حقیقت ولایتی که باید عالم با او به حیات طیبه برسد، عالم با او به نور ایمان برسد و آن حقیقت در حجاب رفته است که گاهی در قرآن از این تعبیر شده به «و اللَّیلِ إِذا یَغْشَی»(لیل/1) که دولت فلانی است و این دولت به گونه ای بود که ولایت حضرت امیر را در حجاب برده و یک پرده ای بر آن حقیقت انداخته است تا «وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى»(لیل/2)  که ظهور امام زمان سلام الله علیه است و پرده کنار می رود و آن حقیقت آشکار می شود، این معنای دوم غیبت است.

حقیقت ولایت در یک حجابی است که با ظهور امام زمان این پرده برداشته می شود و حقیقت ولایت در عالم آشکار می شود یعنی ولو مردم کنار امیرالمومنین بودند ولو با امام صادق زندگی می کردند ولی حضرت در غیبت بودند. حجاب حضرت در یک پرده ای بوده که با ظهور امام زمان آن پرده برداشته می شود و آن حقیقت در عالم ظاهر می شود. لذا گاهی تعبیر شده «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا»(زمر/69) زمین با نور رب خودش روشن می شود فرمود «رَبُّ الْأَرْضِ يُعْنَى إِمَامُ الْأَرْض »(3)  با نور امام این عالم ارض روشن می شود.

در ظهور غیر از این که آن پرده برداشته می شود و امام با جسمشان در بین ما ظاهر می شوند آن حقیقت ولایت که در حجاب بوده با او ظاهر می شود و پرده کنار می رود لذا تعبیر شده «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(حدید/17) زمین زنده می شود وقتی کلمه حیات ظهور پیدا می کند لذا در روایات آمده «ظَهَرَ الْمَاءُ عَلَى  وَجْهِ  الْأَرْضِ »(4) با ظهور حضرت آب بر روی زمین ظاهر می شود این ظهور ناظر به آن آیه است که «إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا» این کلمه حیاتی که غور کرده بود ظاهر می شود.

 لذا یک معنای ظهور این است که آن حقیقت ولایتی که در پرده رفته آشکار می شود و این اتفاق خیلی عظیمی است که می افتد، آن حقیقتی که باید آشکار می شد و 124 هزار پیامبر آمدند و به غدیر ختم شد و دوباره در حجاب رفت این حقیقت با ظهور حضرت دوباره در عالم آشکار می شود لذا عالم، عالمِ دیگری می شود.

دیدن امام توسط مومنین

بنابراین در عالم ارض یک اتفاقاتی می افتد لذا دوره ظهور دوره ای است که مومنین موفق به مشاهده امام می شوند. اصحاب امام صادق علیه السلام هم امام را می دیدند اما این مشاهده چیز دیگری است. شاید این روایتی که می فرماید اگر اجتماع قلب بر وفای به عهد بشود مشاهده امام می شود، همان مشاهده خاصی است که در عصر ظهور واقع می شود که در بعضی روایات ملاحظه کردید که مومنین در هر کجای عالم هستند امام خودشان را می بینند. مومن باید با امامش اینطوری باشد، کسی که می خواهد با امام خودش راه برود باید اینطور باشد و باید دائما با امام خودش باشد و لحظه به لحظه قلبش هدایت بشود.

 لذا فرمود اولا در عصر ظهور مومنین در هر کجای عالم که هستند امام خودشان را می بینند، ثانیا صدای امام خودشان را می شنوند. امامی که واقعا به ما از خود ما نزدیکتر است «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»(انفال/24) که خدای متعال بین ما و قلبمان به واسطه حجتش حائل است لذا در روایات دارد که انسان هر فعلی می خواهد انجام بدهد می فهمد که خوب است یا بد است. یک کسی از خود ما به ما نزدیکتر است با ما حرف می زند. آن هم حجت خداست، که خوب و بدها را به ما می فهماند امامی که به ما از ما نزدیکتر است ما در حجابیم که این امام را نمی بینیم کما این که نسبت به حضرت حق هم همین است.

 خدایی که «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد»(ق/16) گویا خدا از دور ما را صدا می زند ما هم از دور با خدا حرف می زنیم، این قرب اگر حاصل شد و این پرده ها کنار رفت و حقیقت آشکار شد ما از نزدیک باید با امام خودمان حرف می زنیم، شاید معنای مشاهده این است «لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا» آن لقائی که با امام حاصل می شود در عصر ظهور اینگونه است، اتفاقاتی که در عصر ظهور می افتد از دو طرف است یک طرف که فرمود، امام تصرف می کنند و دست روی عقول می گذارند و عقول چهل برابر می شود و تصرف می کنند و قلوب اصلاح می شود تهذیب می شود.

 شاید این روایت ابوخالد کابلی هم ناظر به همین است «الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ»(5) که نور امام در قلب مومن از خورشید در وسط روز آشکارتر است این نسبت به عصر غیبت هم ممکن است برای بعضی اتفاق بیافتد اما گویا در عصر ظهور یک چنین اتفاقی می افتد از یک طرف حقیقت ولایت امام و نور امام و آن هدایت الهی در قلب مومن ظاهر می شود از یک طرف هم عالم نورانی به نور امام می شود این دو با هم وقتی به لقاء می رسند تلاقی می کنند، در نتیجه مشاهده حاصل می شود انسان هر کجا که هست امام خودش را می بیند هرکجا هست کلام امام خودش را می شنود مومن باید دائما در محضر امام باشد و در ریز و درشت از امامش استفاده کند. مومن کامل قاعدتا اینطوری است کما این که معصوم دائما در محضر خدای متعال است و دائما مورد توجه است و دائما از علم الهی استفاده می کند و مومن متمسک به امام هم اینطوری است.

«تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»(ابراهیم/25) اگر کسی در محیط ولایت امام قرار گرفت از این معارف امام برخوردار می شود، پس شاید معنایش این است که در عصر ظهور اتفاقی که می خواهد برای ما بیافتد این است که ما به لقاء امام می رسیم و این اتفاق خیلی مهمی است که در روایات لقاء الله هم به همین تفسیر می شود یعنی اتفاقی در عالم می افتد آدم امام خودش را ملاقات می کند و این ملاقات تمام غرض است. اصلا هبوط ما برای این ملاقات بوده، آمدیم در عالم ارض یک ملاقاتی با امام داشته باشیم برای این ملاقات از یک طرف باید ما مومن بشویم از یک طرف هم باید آن حقیقت در عالم آشکار بشود، تلاقی این دو می شود مشاهده لقاء امام، این آن امری است که در عصر ظهور اتفاق می افتد.

 آن مشاهده ای که در این روایت دارد «وَ لَتَعَجَّلَتْ  لَهُمُ  السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا» شاید همین است که مشاهده همراه با حق معرفت رزق عصر ظهور است و حق معرفت هم شاید همانی است که امیرالمومنین در حدیث نورانیت فرمودند که کمال ایمان در معرفت به حقیقت نورانیت است. یعنی مومنین به جایی می رسند که امام را در حقیقت نورانیت خودش می بینند که همان معرفت الهی است. حالا این هم یک نکته ای است که معرفت الهی با معرفه الامام حاصل می شود.

گویا این امری که در قرآن خدای متعال می فرماید «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(فصلت/53) ناظر به عصر ظهور است که در عصر ظهور مومنین در یک موقفی قرار می گیرند که آیات الهی را در آفاق و انفس خودشان می بینند و با مشاهده این آیات توحید برایشان حاصل می شود «حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» این مشاهده از دو جانب است یکی «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ» امام در عالم ظاهر می شود و انسان می تواند امام را در عالم ببیند و دوم این که درون انسان یک اتفاقی می افتد؛ درون انسان نورانی به امام می شود و آن حقیقتی که درون انسان است ولی در حجاب است و ما نمی بینیم این حقیقت برای ما آشکار می شود و می توانیم امام را مشاهده کنیم و اگر به اینجا رسید «يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» حقیقت توحید به انسان عطا می شود. اعطای حقیقت توحید همین امر است که امام در آفاق و انفس برای انسان ظاهر بشود.

الان هم برای مومنین خاص ممکن است حاصل بشود ولی حقیقت این است در عصر ظهور یک اتفاقی می افتد و به حدی این امر آشکار می شود که این دو اتفاق مهم می افتد، خیلی اتفاق مهمی است که تا آدم نرسد نمی تواند بفهمد. یک دورنمایی ما از آن می فهمیم یکی این که حضرت، ابلیس را گردن می زنند و بساط او از عالم جمع می شود با تمام مکر و کید و حجاب هایی که ایجاد کرده در عالم این بساط تزیین و اغوای شیطان جمع می شود. دوم آن دشمنانی که حضرت در مدینه گردن می زنند و بساطشان را از عالم جمع می کنند آن هم دومین امر مهمی است که اتفاق می افتد لذا موانع رفع می شود آن حقیقت تجلی می کند و ظاهر می شود.

 لذا مومنین کامل و انبیاء برای درک آن دوران برمی گردند در عالم. شاید نکته رجعت همین است؛ مومنین که آمدند بهره شان را از دنیا بردند حتی مومنینی که اهل رجعت اند در بعضی روایات دارد مومنین کامل اند این مومنین کامل که بهره شان را از امام در عالم ارض برده اند بعد رفته اند در عالم برزخ و عوالم بعد دوباره رجعت می کنند تا بتوانند آن حقیقتی که در عالم ظاهر می شود تلقی کنند و دریافت کنند؛ یک چنین اتفاق مهمی می افتد. بنابراین دوران ظهور دوره ای است که آن حقیقتی که باید آشکار بشود در عالم و صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدند که عالم برای ظهور آماده بشود تا آن حقیقت آشکار بشود ظاهر می شود.

محور ظهور خود وجود مقدس امام زمان سلام الله علیه هستند و اضطرار ایشان است که عالم را برای ظهور حضرت آماده می کند، در آیه «أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ»(نمل/63) این مضطر خود امام زمان سلام الله علیه هستند که سر به سجده می گذارند و خدای متعال اذن به ظهور میدهد و آن سوئی هم که برداشته می شود همان دولت باطل است. حقیقت سوء این است که ما در دعای «عظم البلاء» هم می خوانیم و از خدا می خواهیم اصل سوء که جریان شیطان و ابلیس و دشمنان است، برداشته شود و آن حقیقت آشکار شود.

اتفاقات قبل از ظهور برای تمحیص و خالص سازی مومنین

«لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى  حَقِّ الْمَعْرِفَةِ» آن مقدمه ای که باید اتفاق بیافتد این است که باید اجتماع قلب بر وفای به عهد واقع بشود. این همانی است که در روایات به انحاء مختلفی از آن صحبت شده است که باید اتفاق بیافتد و ابتلائات قبل از ظهور مقدمه همین امر است. یک بابی را مرحوم مجلسی در بحار باز کردند در آن جلدی که مجلدات مربوط به امام زمان سلام الله علیه تحت عنوان باب بلاء و تمحیص که شاید قریب به پنجاه روایت را  آنجا آورده اند که در قبل از ظهور اتفاقی که می افتد بلاء و تمحیص است. بلاهای متعددی است که برای خالص شدن و پاک شدن و صاف شدن است.

از امام سجاد سلام الله علیه این را نقل می کنند که، مومن از ناحیه ایمانش در امن است ولی از ناحیه عالم دنیایش مورد ابتلاء قرار می گیرد که ابتلائات سختی هم است. این بلاء و تمحیص را خدای متعال قرار داده است برای این که عالم برای ظهور آماده بشود که حالا این در روایات متعددی آمده است که این بلاء و تمحیص برای خالص شدن است برای این است که به نقطه ای برسند که قلوب مومنین اجتماع پیدا کند.

سدیر نقل می کند که با جمعی از اصحاب خاص محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شدیم. حضرت لباس خاصی پوشیده بودند و حالشان دگرگون بود، کاسه چشمشان پر از اشک بود و جملاتی را گویا خطاب به فرزندشان وجود مقدس حضرت بقیه الله ارواحنا فداه می فرمودند «سَيِّدِي  غَيْبَتُكَ  نَفَتْ  رُقَادِي  وَ ضَيَّقَتْ  عَلَيَ  مِهَادِي  وَ ابْتَزَّتْ مِنِّي رَاحَةَ فُؤَادِي»(6) غیبت تو آرامش من را گرفته و خواب من را از من سلب کرده است.

سدیر می گوید به حضرت عرض کردیم علت دگرگونی شما چیست؟ حضرت فرمودند که مطالعه می کردم -ظاهرا کتاب جفر را- رسیدم به اتفاقات عصر غیبت و آن ابتلائاتی که برای وجود مقدس امام زمان پیش می آید و من متحول شدم و نکاتی را یادآوری می کنند از جمله این داستان که در طول غیبت چه رخ می دهد و این که این طول غیبت برای پاکسازی و خلوص است که برای خالص شدن امت یک طول غیبتی اتفاق می افتد.

بعد امام داستان حضرت نوح را بیان می فرمایند که جناب نوح سلام الله علیه سالها دعوت کرد ولی اینها ایمان نیاوردند جز اندکی و این مومنین تحت فشار بودند -یک اقلیتی در یک جامعه ای که همه مشرک اند و دعوت را قبول نکرده اند، اینها یک اقلیتی اند با حضرت نوح مومنانه می خواهند زندگی کنند و خیلی تحت فشار بودند- تا اینکه وعده پیروزی به آنها داده شد که باید هسته های خرمایی را که جناب جبرئیل آورده اند را بکارید و منتظر باشید تا این به ثمر برسد، منتظر بودند تا اینکه به ثمر رسید دوباره دستور داده شد برای بار دوم بکارید و منتظر بمانید به ثمر برسد، تا هفت بار این تکرار شد در نقل آمده که هر بار یک عده از همین مومنینی که با حضرت بودند متزلزل می شدند.

تا اینکه آخر کار یک عده ای ماندند. بعد برای بار هفتم آنها به حضرت عرض کردند ما به صدق شما و وعده خدا ایمان داریم و شک نمی کنیم و ما یقین داریم حرف شما درست است و وعده خدا وعده حقی است. پس هر چقدر بگویید منتظر می مانیم. اینجا دیگر به ایشان اجازه دادند که کشتی بسازید و کار تمام شد.

خیلی امتحان سختی است به مومنین تحت فشار وعده پیروزی می دهند و مدام به تأخیر می افتد، البته پیداست از اول هم نگفته بودند پیروزی بلکه گفته بودند این را بکارید منتظر بمانید تا به ثمر برسد و این کار تکرار شد تا اینکه آخری ها گفتند که اگر مکرر بشود ما تردید نمی کنیم. وقتی ایمان شان تثبیت شد خدای متعال اجازه داد که حالا حضرت کشتی را بسازند و بساط جمع شود. فرمودند نکته اش این بود که خدای متعال به حضرت وعده ای داده بود که بعد از این که پیروز شد دیگر از درون جبهه خودش نفاق سر نزند. امام زمان هم همینطور است، با اینکه درگیری گسترده ای دارند ولی بعد از این که غالب می شوند دیگر از درون جبهه خودشان نفاقی اتفاق نمی افتد.

دوران امامت امام زمان مثل همه انبیاء نیست که می آمدند و فتوحاتی داشتند «وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا»(نصر/2) و مردم فوج فوج می آمدند و به آنها می پیوستند و تازه بعد پیامبر شروع می کردند کار کردن «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ»(نصر/3) تازه نوبت تلاش حضرت است که اینهایی که آمدند را پاکشان کند. چون استغفار حضرت فقط لفظ نیست اقدام برای تطهیر است. ولی در دوره ظهور دیگر اینطوری نیست که حالا وقتی حضرت تشریف می آورند و پیروز می شوند و کار تمام می شود و عالم را فتح می کنند از درون جبهه حضرت دوباره یک دستگاه نفاقی راه بیافتد بلکه این جبهه در بین یاران حضرت راه نمی افتد.

الزام شکر نعمت

آن وعده ای هم که خدای متعال به نبی اکرم دادند شاید همین است «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا»(فتح/1) این وعده با امام زمان محقق می شود. لذا برای این که جبهه حضرت جبهه سالمی باشد این اتفاقات می افتد. لذا آن سیصد و سیزده نفری که فوق العاده اند که وقتی حضرت اعلام ظهور می کنند بلافاصله از هر کجای عالم هستند خودشان را می رسانند. پیداست موجودات فوق العاده ای اند و آماده و مهیا هستند و امکانات هم در اختیارشان است. وقتی کنار حضرت ظاهر می شوند در یک نقلی هست وقتی حضرت آن نامه مأموریت خودشان را بخوانند جز دوازده نفر بقیه می روند دور و بر عالم می گردند می بینند نه کسی نیست هر کسی باشد همین آقاست پس دوباره برمیگردند؛ اینطوری است.

آن سیصد و سیزده نفر را هم حتی حضرت امتحان می کند. یک امتحان سختی حضرت از آنها می گیرند تا تثبیت بشوند وقتی امتحان سخت ازشان گرفته می شود در نقل دارد وقتی حضرت نامه مأموریت را می خوانند دوازده نفر هستند که اینها در آن صحنه امتحان هم سربلند اند و هیچ تردیدی نمی کنند، لذا عالم باید برای ظهور حضرت آماده بشود و صف فاسقین جدا بشود مومنین واقعا از فاسقین جدا بشوند.

 لذا بعضی ها این دوران غیبت را به وادی تیه تشبیه کردند که این وادی تیه برای جدا شدن صف نفاق بود که در سوره مبارکه مائده از آن صحبت شده است. جاهای دیگر هم هست ولی در سوره مبارکه مائده با این خصوصیت از وادی تیه گفتگو شده که حضرت موسای کلیم علی نبینا و آله و علیه السلام بعد از این که بنی اسرائیل را از نیل عبور دادند و فرعونی ها غرق شدند و کار تمام شد کانه پیروزی اول حاصل شد، وقتی پیروز شدند عده ای از بنی اسرائیل خیال کردند که کار تمام شده و دوران خوشی و راحتی و استراحت است. در حالیکه تازه تکلیف شروع شد؛ حضرت موسای کلیم به آنها می فرماید که «وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ»(ابراهیم/6) این نعمت خدا را دائما یاد می کند.

«إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكًا وَ آتَاكُمْ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ»(مائده/20) نعمت هایی بودند که بنی اسرائیل از آن ها غفلت کردند و آخر کار هم خدای متعال همین داستان حضرت موسی کلیم را ذکر می کند و بعد از آن می فرماید که «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»(ابراهیم/7) مال همین نعمت است، آیه قبل این است «وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» این نعمت را از خاطرتان دور ندارید که «إِذْ أَنْجَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ» ما شما را از آل فرعون نجات دادیم «يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ» بدترین عذابها را برای شما رقم می زدند «وَ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَ فِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ» این بلایی که برای شما رقم خورده بود که شما را تربیت کرد بالاخره شما را نجات دادیم و دوران این ابتلاء گذشت و پیروزی برایتان حاصل شد.

«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ» حالا که این نعمت را به شما دادیم اگر شکر کنید، زیاد می کنم «وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ» این نعمت نعمتی نیست که ما در مقابل کفرانش کوتاه بیاییم اگر ما فرعون را بردیم و جای او حضرت موسای کلیم را آوردیم؛ این چیزی نیست که اگر کسی کفران کرد ما نادیده بگیریم اگر قدرش را دانستید، نعمتم را زیاد می کنم و اگر ندانستید «إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ» بعد از این که آن هشدار را می دهد می فرماید «يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ»(مائده/21) حالا تازه باید بروید آن سرزمین مقدس -سرزمین شام- را بگیرید، آن سرزمینی که خدا برای شما رقم زده است.

از مصر بیرون آمدید تا به سرزمین مقدس بروید -در روایات دارد سرزمین مقدس شام بود- بروید وارد این سرزمین مقدس بشوید «الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ» خدای متعال این را برای شما نوشته است «وَ لَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ» پس به عقب برنگردید خدا از آنجا نجاتتان داده است و جای دیگری را برایتان رقم زده است، بروید آن سرزمین مقدس را بگیرید و در آنجا باید زندگی بکنید و الا «فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ».

 در روایت دارد که حضرت موسای کلیم دوازده نفر را از این دوازده طایفه ای که با او بودند را انتخاب کرد که بروند و ارزیابی کنند؛ رفتند و ارزیابی کردند و برگشتند؛ پس گفتند اینها خیلی قدرتشان فراوان است. حضرت موسی فرمود به این مردم نگویید زیرا نباید دل اینها خالی شود، در روایت آمده است که جز دو نفر؛ بقیه گفتند، وقتی خبر رسید که این شهر، شهر پر ابتلائی است و اینطور نیست که با عافیت بشود بروی و آن را بگیری، زیرا یک جمعیت توانمندی آنجا هستند امکانات شان هم زیاد است، جمعیتشان هم زیاد است.

 با اینکه جمعیت دور و بر حضرت موسی هم کم نبودند و در روایات تا ششصد هزار نفر هم گفته شده است، ولی گفتند «قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ»(مائده/22) یک جمعیت قدرتمند و بی عاطفه ای آنجا زندگی می کنند؛ ما وارد نمی شویم تا اول اینها خارج بشوند و بروند بعد ما داخل می شویم، «قالَ  رَجُلانِ  مِنَ  الَّذِينَ  يَخافُونَ »(مائده/23)  دو نفر از آنهایی که قدر نعمت خدا را می دانستند و خدا نعمت خاص به آنها داده بود. گفتند شما از همین بابی که حضرت موسی می گوید وارد شوید، آنها از آن طرف خارج می شوند، نگران نباشید. وقتی به آنها می گویند وارد شوید؛ اگر وارد شوید، حتما غالب می شوید «ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ»(مائده/23) این راهی که حضرت موسی برایتان باز کرده است، راه غلبه است «قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِيهَا»(مائده/24) مادامی که آنها هستند ما وارد نمی شویم.

«فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ» ما بیرون شهر می نشینیم و شما بروید و درگیر شوید زیرا ما تازه از فرعون نجات پیدا کردیم دوباره یک جنگ بزرگ سر راه ما گذاشتید؟ ما فکر کردیم یک دوران خوشی شروع شده است ولی می گویی بروید با یک جمعیت تواناتر از فرعون بجنگید؟ ما می نشینیم تو با خدایت بروید فتح کنید، مگر نمی توانید؟ مگر همه کار دست خدا نیست؟ پس شما فتح کنید، پیروز که شدید ما هم داخل شهر می آییم.

حضرت موسای کلیم هم به خدا عرضه داشت، خدایا هیچکس نیست، من هستم و برادرم حتی حضرت موسی آن دو نفر را هم اینجا ذکر نکردند «قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَ أَخِ»(مائده/25) گویا وقتی همه نیامدند در همان دو نفر هم سستی دیده شده است، لذا می گوید «فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ» بین ما و قوم فاسق فاصله بیانداز، از خدا می خواهد ما را از این قوم فاسق جدا کن.

 وقتی که بنا بر این است که این دعا مستجاب بشود و حضرت موسی از این قوم فاسق جدا شود؛ در وادی تیه می افتند، وقتی در وادی تیه می روند به دلیل اینکه موسای کلیم هم باید با آنها برود -چون پیامبرشان است نمی تواند رهایشان کند- داستان حضرت یونس پیش می آید. خود حضرت موسی و هارون هم با اینها در وادی تیه می روند و چهل سال گرفتارند، شب تا صبح راه می رفتند صبح می دیدند سر جای اولشان هستند. بعضی نقلها دارد که در وادی تیه حضرت موسی از دنیا رفتند و برادرشان هارون هم از دنیا رفتند و نسل اول و نسل دوم از قوم هم از دنیا رفتند و نسل سوم با وصی حضرت موسی وارد جنگ شدند؛ تا بالاخره فرمان حضرت موسی را اطاعت کردند و آن مومنین نسل سوم با وصی حضرت موسی رفتند و سرزمین مقدس را فتح کردند و وارد بیت المقدس شدند.

وادی تیه، وادی تمحیص

در بعضی روایات دارد که مومنین بعد از نبی اکرم هم در همین وادی تیه قرار گرفتند؛ زیرا وقتی که از امیرالمومنین جدا شدند، وادی تیه است، حالا آخرش کجاست ظاهرا می رود برای بعد از ظهور، و تا ظهور مدام دور خودمان می چرخیم؛ الان ببینید ما چهل سال پنجاه سال عمر می کنیم بعد از پنجاه سال اگر عقب تر نرفته باشیم سر جای اول خودمان هستیم. درست است که پنجاه سال عمر کرده ایم و می خواهیم از دنیا برویم ولی چی دستمان است؟ خدا رحمت کند مرحوم علامه جعفری را می فرمودند به بنده خدا می گویی آقا در طول عمرت چه کار کردی؟ می گوید دو هزار تا مرغ خوردم، خب آنها که از هاضمه ات گذشته، الان چی داری؟ هیچی، ده تا کارخانه دارم، اینها که داری می گذاری و می روی، پس هیچ چیزی دستمان نیست، تیه یعنی همین دیگر، تیه همین است.

 آدم شصت سال از خدا عمر گرفته نگاه می کند مومنی که باید امروزش از فردا بهتر باشد، بعد از شصت سال می بیند جلو نرفته که هیچ، عقب تر هم رفته، آیا همینطور نیست؟ این وادی تیه نیست؟ الان دنیای مدرن در وادی تیه زندگی نمی کنند؟ شصت سال زندگی می کند بعدش چی دارد؟ ازش بپرسید و بگویید یک روزی در دنیا آمدی و حالا داری می روی، چی داری؟ هیچی؛ تازه ای کاش سر جای اولشان بودند قطعا سر جای اولشان نیستند.

 انسان با امام که راه می رود هر قدم به خدا نزدیک می شود این وادی وادی قرب است وادی حضور است وقتی از امام جدا می شوی می افتی در وادی ولایت شیطان و آنجا وادی تیه است، هرچه می گردی، دور خودت می گردی، جایی پیش نمی روی، مثل اسب عصاری، چشم هایش را می بندند و می چرخانندش؛ حضرت فرمود دوران فلانی چشم ها را کور کرد و چراغ ها را خاموش کرد حالا مدام اینها را دور خودشان می گردانند این وادی وادی تیه است.

برای این که این وادی تیه و سرگردانی پایان پیدا کند باید امتحان بشویم و در این امتحانات فاسقین هم جدا می شوند. فاسق آن کسی است که از موسای کلیم جدا شده، این فاسق است نه کسی که با حضرت موسای کلیم دارد راه می رود حالا یک روز هم نماز صبحش بی اختیار قضا می شود به این فاسق نمی گویند کسی که با حضرت موسای کلیم راه می رود اگر یک روز نماز صبحش خدایی نکرده قضا شد یا یک خطایی ازش سر زد این در وادی تیه نیست این فاسق نیست. موسای کلیم هم با اینها رفته در وادی تیه تا صفها جدا بشود.

 هرچه بر بنی اسرائیل واقع شده بر ما هم واقع می شود، آن ارض مقدسی که باید واردش بشویم که در ظهور در عالم محقق می شود، زیرا هنوز زمان «ادْخُلُوا الْبَابَ» نشده است، به ما گفته بودند که «وَ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَ قُولُوا حِطَّةٌ»(بقره/58) باید از وادی ولایت حضرت امیر وارد آن عالمی می شدیم که نشدیم. از آن عالم محروم شدیم و الان در وادی تیه هستیم و آن عالم در عصر ظهور محقق می شود و مومنین وارد آن عالم می شوند و از وادی تیه بیرون می آیند و آن عالم ولایت حضرت در زمین محقق می شود.

برای تحقق آن عالم در وادی تیه باید صفها جدا بشوند و فاسقین جدا بشوند. وقتی که جدا شدند این دوران غیبت ان شاء الله به سر می رسد و بعد آن عالم مشاهده و عالم حضور و عالم لقاء و این اتفاقات خواهد افتاد؛ ولی باید این دوران بگذرد، نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روز غدیر پرده را بالا زد یک اتفاقی در عالم افتاد. این چراغی که با حضرت تنزل کرده بود «النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ»(اعراف/157) این چراغ بنا بود در حیات ما تجلی کند و این شمس بنا بود ظاهر بشود، ولی گفتند «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ»(مائده/24) از وجود مقدس امیرالمومنین جدا شدند وقتی جدا شدند «ارْتَدَّ النَّاسُ  بَعْدَ النَّبِيِ  إِلَّا ثَلَاثَة» این همان است، حضرت وقتی آنها این کار را می کردند این آیه را می خواندند و قول حضرت هارون را نقل می کند که وقتی آنها بت پرست شدند موسای کلیم آمد گفت چرا رهایشان کردی، گفت کسی برای من نمانده «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كَادُوا يَقْتُلُونَنِي»(اعراف/150) همان آیه را حضرت امیر خواندند. اینها دنبال من نمی آیند.

عصر غیبت، پایان وادی تیه

حالا وادی تیه باید بگذرد پایان وادی تیه عصر غیبت است. ان شاء الله وقتی صف ها جدا شود، حضرت می آیند و کار را تمام می کنند، دیگر بنا نیست منافقی زنده بماند که دوباره بعد از حضرت با حضرت درگیر شوند. لذا صف خود حضرت باید صف خالصی باشد. حالا یک بابی است مرحوم کلینی در کافی باز کردند به نام «قِلَّة عَدَدِ الْمُؤْمِنِين » که روایات عجیبی دارد. حضرت گفتند اگر سه نفر مومن اهل سر پیدا می کردم اسرار را از آنها نمی پوشاندم.

حالا چرا سه نفر؟ در مورد این هم مرحوم مجلسی یک توضیحی دارند. در آنجا این روایت هست که سدیر می گوید به امام صادق عرض کردم شما چرا جهاد نمی کنید؟ شرایط شما بگونه ای نیست که سکوت کنید. شما باید قیام کنید. -دوره امام صادق دوره ای است که به اصطلاح قیام هایی شکل گرفته برای جابجایی قدرت از بنی امیه به بنی العباس. شیعیان و محبین حضرت در خراسان و کوفه جمعیت زیادی بودند، اینها خیال می کردند این قیام به نفع اهل بیت است ،می گفتند آقا شما بیایید وسط کار به نفع شما تمام می شود- امام صادق فرمود اینطوری نیست نه دوران دوران من است نه این ها برای من کار می کنند.

حضرت فرمودند چرا این را می گویی؟ گفت به خاطر این که شما یاوران زیادی دارید اگر امیرالمومنین به اندازه شما یار می داشت آنها طمع نمی کردند که بیایند و پا بگذارند وسط میدان، حضرت فرمودند یاران ما چند تا هستند گفت صد هزار تا؛ حضرت فرمودند صد هزار تا؟ من صد هزار تا یاور دارم؟ گفت شاید هم دویست هزار تا، حضرت فرمودند که می آیید تا یَنبُع برویم -یک سرزمین نسبتا آبادی بوده اطراف مدینه با فاصله- مرکبی آماده کردند، حضرت سوار شدند، می گوید می رفتیم در راه به یک گله ای برخورد کردیم یک چوپان جوانی جداعی داشت -جداع یعنی بزغاله هایی- حضرت فرمود من به این تعداد اگر یاور می داشتم، حرف تو درست بود. می گوید رفتیم و نماز خواندیم و بعد از نماز من شمردم این بزغاله ها را دیدم هفده تا بیشتر نیست.

همین مدل حرف زدن نشان می دهد مرد این راه نبودند با این که آدم فوق العاده ای بوده است و از خواص اصحاب است و روایات خاص نقل کرده، همینجا حضرت بردنش هدایتش کردند و رهایش نکردند وسط راه بهش فهماندند داری اشتباه می کنی، ولی می گوید آقا شما که دیگر صلاح نیست بنشینید امام صادق است تو به امام صادق یاد می دهی بعد هم می گویی آقا شما یاور دارید حضرت فرمودند اگر هفده تا یار داشتم اینطوری بود که میگویی و حق با تو بود.

لذا این دوران عصر ظهور برای این است که مومنین ساخته بشوند و یاورها ساخته بشوند صف ها جدا بشود فسق هایی که فاسقین دارند جدا بشوند آثار فسق آنها هم از مومنین جدا بشود. مومن درست درمان می خواهد که با حضرت راه بیاید بعد حضرت مومنین را دورشان جمع می کنند و پرورش می دهند و عقولشان را کامل می کنند و قلوبشان را اصلاح می کنند و از دل جبهه حضرت بنا نیست اتفاقی بیافتد و اتفاق هم نمی افتد. حضرت بساط جریان کفر و نفاق را جمع می کنند در جبهه خود حضرت بعد از فتح دیگر جریان نفاقی شکل نمی گیرد که از درون دوباره متلاشی کنند لذا دوره رجعت ائمه شروع می شود و ائمه حق یکی پس از دیگری می آیند.

جریان نفاق اینطوری بوده که در زمان انبیاء می آمدند کنار انبیاء و بلافاصله بعد از انبیاء مسیر وصایت را عوض می کردند؛ در باب نبی اکرم و حضرت موسای کلیم و حضرت عیسی همینطور است، جریان نفاق آمدند در دوره حضرت موسی و کار را از دست وصی حضرت موسی گرفتند. در دوره حضرت عیسی هم همینطور است کار را از دست وصی گرفتند. در دوره حضرت هم همینطور است ولی در مورد امام زمان دیگر اینطوری نیست. ائمه یکی یکی برمیگردند و رجعت می کنند؛ لذا ابتلائات برای این است. برای این است که عالم ساخته شده و برای اتفاق مهمی که می خواهد در جهان بیافتد آماده شود. این اتفاق ساده نیست صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمدند مقدمه این اتفاق عظیم بودند.

پی نوشت ها:

(1) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج 2، ص: 499

(2) تفسير القمي، ج 2، ص: 379

(3) تفسير القمي، ج 2، ص: 253

(4) الإختصاص، النص، ص: 102

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194

(6) كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص: 353