نسخه آزمایشی
شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat, 27 Apr 2024

جلسه سی و پنجم فلسفه اصول فقه/ نظریه مرحوم امام خمینی در نسبت شریعت و حکومت

متن زیر تقریر جلسه سی و پنجم بحث فلسفه اصول آیت الله میرباقری است که به تاریخ 10 خردادماه 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث نظریات نسبت دین و حکومت به نظریه حضرت امام پرداخته اند. ایشان فرمودند ارکان بحث ایشان باید توضیح داده شود. نکته اول اینکه حکومت از احکام اولیه و اساسی اسلام است و غرض آن هم بسط عدالت است. و عدالت را هم به معنای عرفی نمی گیرند بلکه معنایی می دانند که ذیل توحید و رشد معنوی انسان معنا می شود. نکته دیگر اینکه ایشان فرمودند ولایت نازله در بحث اسلام بحث ولایت باطنی نیست بلکه همین حاکمیت و امر سیاسی است...

نظریه مرحوم امام

کلام در نسبت بین حکومت و امر اداره با دین و شریعت بود و بعض از نظریات در این موضوع بیان شد. نظریه دیگری که می توان بیان کرد، نگاه مرحوم امام است. مشکلی که در بررسی نظریه امام وجود دارد این است که نگاه ایشان را از یک کتاب خاصی نمی توان بدست آورد بلکه برای فهم دیدگاه ایشان باید به مجموعه ای از آثار ایشان مثل کتاب البیع و ولایت فقیه مراجعه کرد و همچنین باید سیره عملی ایشان در حکومت ده ساله ای که داشته اند را مورد مطالعه قرار داد تا بتوان نظریه ایشان را بدست آورد.

حکومت از احکام اولیه/ جهت توسعه عدالت

نکته اول در بررسی نگاه ایشان این است که ایشان حکومت و حق سرپرستی جزء احکام اوّلیه اسلام می دانند و می فرمایند ولایت مطلقه ای که برای رسول خدا صلی الله علیه و آله جعل شده و به فرموده ایشان برای فقیه هم جعل شده است یک حکم اوّلی در اسلام است. بلکه ایشان حکومت را حکم اصلی و اساس اسلام می دانند و احکام دیگر را قوانین آن می دانند؛ ایشان در کتاب البیع می فرمایند: «الإسلام هو الحكومة بشؤونها، و الأحكام قوانين الإسلام، و هي شأن من شؤونها، بل الأحكام مطلوبات بالعرض، و أُمور آليّة لإجرائها و بسط العدالة» یعنی اسلام، سرپرستی و حکومت است و احکام، قواعد و قوانین سرپرستی هستند که یکی از شؤون اسلام است نه اینکه کل اسلام، احکام باشد؛ بلکه ولایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله اصل اسلام است و احکام شأنی از شؤون این ولایت هستند. سپس ایشان می فرمایند تحقق حکومت نبی اکرم صلی الله علیه و آله بر امت و بسط عدالت غرض اول است و برای تحقق این حکومت قوانینی وجود دارد که خود این احکام غرض بالذاتی ندارند بلکه کأن تمام مصلحت این احکام تحقق حاکمیت نبی اکرم صلی الله علیه و آله است و این احکام قوانینی برای تحقق این ولایت هستند.

در تبیین این کلام ایشان باید به این نکته توجه داشت که ایشان عدالت را یک مفهوم عرفی نمی دانند؛ ایشان در پیام خود در نیمه شعبان می فرمایند: «مهدی موعود (ع) تنها منجی حقیقی بشریت‌ و قضیه غیبت حضرت صاحب، قضیه مهمی است که به ما مسائلی می‌فهماند. مِن جمله اینکه برای یک همچو کار بزرگی که در تمام دنیا عدالت به معنای واقعی اجرا بشود در تمام بشر نبوده کسی الّا مهدی موعود- سلام الله علیه- که خدای تبارک و تعالی او را ذخیره کرده است برای بشر ...... و آن کسی که به این معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنیا اجرا خواهد کرد، نه آن هم این عدالتی که مردم عادی می‌فهمند که فقط قضیه عدالت در زمین برای رفاه مردم باشد بلکه عدالت در تمام مراتب انسانیت. انسان اگر هر انحرافی پیدا کند، انحراف عملی، انحراف روحی، انحراف عقلی، برگرداندن این انحرافات را به معنای خودش این‌ ایجاد عدالت است در انسان. اگر اخلاقش اخلاق منحرفی باشد، از این انحراف وقتی به اعتدال برگردد، این عدالت در او تحقق پیدا کرده است»

ایشان عدالت را به معنای عدالت در مکاتب مادی یا عدالتی که در عرف فهمیده می شود نمی دانند، بلکه عدالت در نگاه ایشان از فروع ولایت معصوم و در مرتبه نازله از فروع ولایت فقیه جامع الشرایط است؛ زیرا ایشان از طرفی می فرمایند وقتی ظهور واقع می شود نفوس عادله می شود و انحرافات روحی، فکری و عملی آنها از بین می رود و به مدار خود بازمی گردند؛ و از طرف دیگر در جای دیگری می فرمایند که انحراف یعنی انحراف از توحید؛ بنابراین بازگرداندن جامعه به مدار توحید می شود «عدل».

بنابراین ایشان عدالتی که وقتی حضرت ظهور کنند محقق می شود و غرض همه ادیان الهی است را به صورت عرفی معنا نمی کنند و حتی عدالت را به معنای عدالت فلسفی نمی دانند بلکه عدالت را ذیل توحید معنی می کنند. یعنی ایشان عدالت را به معنای اصلاح جامعه می دانند و اصلاح وقتی واقع می شود که جامعه به مدار بندگی بازگردد و تناسبت توحید محقق شود و تحقق تناسبات توحید از طریق حکومت واقع می شود. ایشان در کتاب آداب الصلاة می فرمایند: «عمده مقصد و مقصود انبياء عظام و تشريع شرايع و تأسيس احكام و نزول كتابهاى آسمانى، خصوصا قرآن شريف جامع كه صاحب و مكاشف آن نور مطهّر رسول ختمى صلّى اللّه عليه و آله است، نشر توحيد و معارف الهيه و قطع ريشه كفر و شرك و دوبينى و دو پرستى بوده، و سرّ توحيد و تجريد در جميع عبادات قلبيّه و قالبيّه سارى و جارى است. بلكه شيخ عارف كامل، شاه آبادى، روحى فداه مى ‏فرمودند: عبادات اجراء توحيد است در ملك بدن از باطن قلب» یعنی سر همه عبادات تحقق توحید است و غایت اصلی هم اگر عدالت است ذیل توحید معنی پیدا کرده و محقق خواهد شد.

در نتیجه ایشان اسلام را فقط محدود به احکام نمی دانند بلکه حکومت و سرپرستی را اصل در اسلام می دانند و غایت حکومت را عدالت می دانند؛ البته عدالت را ایشان به معنای تناسبات بندگی و توحید می دانند و اصلاح انسان و مناسبات اجتماعی در نگاه ایشان یعنی انسان و جامعه بازگشت به مناسبات توحیدی پیدا کند؛ بنابراین اینکه ایشان در مواردی فرموده اند حکومت باید مصلحت اسلام را رعایت کند به همین معناست؛ یعنی صلاح و مصلحتی که حکومت باید رعایت کند، تحقق توحید در همه شؤون زندگی فردی و اجتماعی است. بنابراین نکته اول این است که ایشان موضوع اسلام را حکومت دانسته اند؛

حکومت امر تکوینی و باطنی نیست

نکته دیگر این است که مقصود ایشان از حکومت هم ولایت باطنی و تکوینی نیست بلکه ایشان می فرمایند همین سرپرستی و حکومت اجتماعی موضوع اسلام است. ایشان درباره غدیر می فرمایند: «قضیه غدیر، قضیه جعل حکومت است، این است که قابل نصب است والّا مقامات معنوى قابل نصب نیست یک چیزى نیست که با نصب آن ‏مقام پیدا بشود؛ لکن آن مقامات معنوى که بوده است و آن جامعیتى که براى آن بزرگوار بوده است، اسباب این شده است که او را به حکومت نصب کنند و لهذا، مى ‏بینیم که در عرض صوم و صلاة و امثال این ها مى ‏آورد و ولایت مجرى این هاست.» یعنی درجریان غدیر حق حکومت و سرپرستی تاریخی برای امیرالمومنین علیه السلام جعل شده و این غیر از مقامات تکوینی ایشان است که در قبل از جریان غدیر هم محقق بوده است. بنابراین آن اولویت در تصرف که حضرت فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» که همان حکومت، ولایت و سرپرستی تاریخی است جعل شده است و حکومتی که همه احکام متفرع بر اوست همین است.

ایشان در ذیل این بیان خود که می فرمایند ولایت در عرض صوم و صلات آمده و مجری این هاست، ناظر به مضمونی هستند که از طرق متعدد و صحیحه ای نقل شده است که حضرت ارکان اسلام را بیان کرده و ولایت را به عنوان اصل و محور این ارکان بیان فرموده اند؛ به عنوان مثال در روایت صحیحه ای در کافی شریف آمده است: «أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْ‏ءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَكُوا هَذِهِ يَعْنِي الْوَلَايَةَ.» در صحیحه دیگری اینطور آمده است: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسَةِ أَشْيَاءَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَةِ قَالَ زُرَارَةُ فَقُلْتُ وَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ مِنْ ذَلِكَ أَفْضَلُ فَقَالَ الْوَلَايَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِنَّ»

ایشان با نظارت به این روایات می فرمایند که اگر مراد از ولایت، ولایت تکوینی باشد در عداد صلات و صوم شمرده نمی شود بلکه مراد حق سرپرستی و اداره ای است که به معصوم داده شده است که در ذیل آن نماز و روزه هم محقق خواهد شد. ایشان در ادامه بیانات خود در غدیر می فرمایند: «مسأله، مسأله حکومت است. مسأله، مسأله سیاست است، حکومت عدل سیاست است، تمام معناى سیاست است. خداى تبارک و تعالى این حکومت را و این سیاست را امر کرد که پیغمبر به حضرت امیر واگذار کنند، چنانچه خود رسول خدا سیاست داشت و حکومت بدون سیاست ممکن نیست، این سیاست و این حکومتى که عجین با سیاست است، در روز عید غدیر براى حضرت امیر ثابت شد.»