نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 20 ارديبهشت 1403 - Thu, 9 May 2024

جلسه هشتاد شرح کتاب الحجه کافی/ کلمات الهی و علم و فضائل اهل بیت – روایات بحث احقاق حق با کلمات الهی

متن زیر تقریر جلسه هشتاد درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 13 دی ماه سال 1400 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث بررسی مقام امامت و ابتلاء به کلمه بیان می کنند که در بعض روایات کلمه الهی به علم امام تفسیر شده است. در بعض تعابیر به خود امام؛ خداوند حق را با کلمات خود محقق می کند. روایاتی در این مسئله هست که در این جلسه مورد بررسی است...

بررسی کلمات الله در سوره لقمان و کهف

بحث در روایات باب طبقات(1) و تنقیح مقام امامت بود؛ در آیه شریفه سوره بقره فرموده بود که امامت حضرت ابراهیم با ابتلاء به کلماتی خاص بوده است. عرض شد که باطن این ابتلائات عهدهایی بوده است که ایشان نسبت به نبی اکرم و اهل بیت تا امام زمان سپرده اند. ولی سوال این بود که چرا اینجا تعبیر به «کلمه» شده است؟

اشاره کردیم که کلمه تقوی به امام تفسیر شده است. کلمه باقیه به امام تفسیر شده است. کلمه الفصل نیز به امام تفسیر شده است. اینها استعمالاتی است که در آیات و روایات هست. این نکته قابل دقت است که جناب ابراهیم به کلماتی که از همین جنس است مبتلی شده است و بعد به او این کلمه یعنی امامت را داده اند و بلکه در نسل ایشان این کلمه، باقیه شده است و امامت در ذریه ایشان قرار گرفت.

اما آیه دیگری که در این بحث قابل دقت است فرموده: «وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيم »(لقمان / 27) یعنی اگر همه درخت های زمین قلم شوند و دریاهای هفت گانه مرکب و جوهر شوند و به کمک کار آیند تا بخواهند کلمات الهی را کتابت کنند، کلمات خدا تمام نمی شود و این برخواسته از عزت و حکمت خداست. در آیه دیگر نیز فرموده: «قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً»(کهف / 109)

در مورد ایندو آیه عده ای از مفسرین فرمودند که مقصود از کلمه همان مخلوقات است و علت اینکه به مخلوق کلمه می گویند زیرا با امر «کن» الهی این موجودات ایجاد می شود. بنظر ما این حرف شاهدی ندارد و اینطور نیست که به هر مخلوقی کلمه بگویند. اینکه جناب عیسی را قرآن کلمه خود معرفی می کند این نشان می دهد هر خلقتی کلمه نیست.

روایات با محتوای امام و علم امام به کلمات الله

در اختصاص مرحوم مفید روایتی است که کتب متعددی نقل کرده اند. فرموده: «مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ الْبَغْدَادِيُّ عَنْ مُوسَى بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى سَأَلَ مَوْلَانَا أَبَا الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيَّ بِبَغْدَاد بإِنَّ يَحْيَى بْنَ أَكْثَمَ سَأَلَه عَنْ مَسَائِلَ مِنْهَا تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ فَقَالَ يَحْيَى مَا هَذِهِ السَّبْعَةُ أَبْحُرٍ وَ مَا الْكَلِمَاتُ الَّتِي لَا تَنْفَدُ فَقَالَ لَهُ الْإِمَامُ أَمَّا الْأَبْحُرُ فَهِيَ عَيْنُ الْكِبْرِيتِ وَ عَيْنُ الْيَمَنِ وَ عَيْنُ الْبَرَهُوتِ وَ عَيْنُ طَبَرِيَّةٍ وَ عَيْنُ مَاسْبَذَا وَ حُمَةٌ بِإِفْرِيقِيَةَ وَ عَيْنُ نَاخِرٍ وَ أَمَّا الْكَلِمَاتِ  فَنَحْنُ الْكَلِمَاتُ الَّتِي لَا تَنْفَدُ عُلُومُنَا وَ لَا تُدْرَكُ فَضَائِلُنَا وَ لَا تُسْتَقْصَى »(2) حضرت فرمودند این کلمات همان علوم الهی است که حقیقت آن خود ما هستیم. لذا این قرینه مهمی است که در بعض روایات کلمه به امام تفسیر شده و در بعض روایات به علم امام.

در سوره مبارکه شوری نیز که بحث تکلم خداست اشاره به طرق رسیدن علم الهی به انبیاء اشاره شده است. فرموده: «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكيم » ظاهر این بیان این است که همه این علوم هم در «روح» جمع شده است که علم امام همه به همان منوط می شود. روحی که در آیه بعد فرموده است: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدي إِلى  صِراطٍ مُسْتَقيم »(شوری / 51 ـ 52)

در معتبره حسن بن عباس در کافی شریف فرموده: «مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِيشِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ  يَقُولُ يَنْزِلُ فِيهَا كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ وَ الْمُحْكَمُ لَيْسَ بِشَيْئَيْنِ إِنَّمَا هُوَ شَيْ ءٌ وَاحِدٌ فَمَنْ حَكَمَ بِمَا لَيْسَ فِيهِ اخْتِلَافٌ فَحُكْمُهُ مِنْ حُكْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ حَكَمَ بِأَمْرٍ فِيهِ اخْتِلَافٌ فَرَأَى أَنَّهُ مُصِيبٌ فَقَدْ حَكَمَ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ إِنَّهُ لَيَنْزِلُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ إِلَى وَلِيِّ الْأَمْرِ تَفْسِيرُ الْأُمُورِ سَنَةً سَنَةً يُؤْمَرُ فِيهَا فِي أَمْرِ نَفْسِهِ بِكَذَا وَ كَذَا وَ فِي أَمْرِ النَّاسِ بِكَذَا وَ كَذَا» این روایت که در مورد لیله القدر و نزول حکم الهی در طول سال است که امام به همان حکم می کند که اختلافی در آن است. علم لااختلاف همین است.

در ادامه حضرت فرمودند: «وَ إِنَّهُ لَيَحْدُثُ لِوَلِيِّ الْأَمْرِ سِوَى ذَلِكَ كُلَّ يَوْمٍ عِلْمُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَاصُّ وَ الْمَكْنُونُ الْعَجِيبُ الْمَخْزُونُ مِثْلُ مَا يَنْزِلُ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ مِنَ الْأَمْرِ ثُمَّ قَرَأَ وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ  وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيم »(3) یعنی بغیر از چنین علمی امام هر روز هم یک علم مستزاد دارد؛ علمی خاص و مکنون که از خزینه الهی به او داده می شود. بعد حضرت همین آیه شریفه را تلاوت کردند که کلمات الهی پایان و نفادی ندارد. یعنی کلمات الهی همان علم الهی است که بر امام نازل می شود.

نیز در روایتی که در تفسیر قمی هست اینطور فرموده: «قوله  وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ  وَ ذَلِكَ أَنَّ الْيَهُودَ سَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ عَنِ الرُّوحِ فَقَالَ  الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا، قَالُوا نَحْنُ خَاصَّةً قَالَ بَلِ النَّاسُ عَامَّةً قَالُوا فَكَيْفَ يَجْتَمِعُ هَذَانِ يَا مُحَمَّدُ تَزْعُمُ أَنَّكَ لَمْ تُؤْتَ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا وَ قَدْ أُوتِيتَ الْقُرْآنَ وَ أُوتِينَا التَّوْرَاةَ وَ قَدْ قَرَأْتَ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ وَ هِيَ التَّوْرَاةُ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ  يَقُولُ عِلْمُ اللَّهِ أَكْثَرُ مِنْ ذَلِكَ وَ مَا أُوتِيتُمْ كَثِيرٌ فِيكُمْ قَلِيلٌ عِنْدَ اللَّه»(4) این روایت در مورد سوال از روح است که یهود از نبی اکرم پرسیده اند. در این روایت اشاره شده که علم الهی خیلی بیشتر از علوم داده شده به شماست. و برای بیان این نکته به آیه شریفه و کلمات الهی اشاره شده است. یعنی علم الهی کلمات است و این را در روایت قبل به علم امام معرفی می کند.

روایات بحث احقاق حق به کلمات

اما آیه دیگری که در بحث کلمات مهم است آیه شریفه سوره مبارکه انفال است که فرموده: «وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرين»(انفال / 7) در این آیات که بحث جنگ بدر است فرموده شما بدنبال کاروان بدون خار و تیغ بودید که همان کاروان تجاری بود ولی ما می خواستیم شما با کاروان جنگی آنها مواجه شوید تا حق با کلمات الهی محقق شود و ادامه کفر قطع شود.

در ذیل این آیه شریفه در تفسیر عیاشی نقل می کند: «عَنْ جَابِرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَنْ تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَةِ فِي قَوْلِ اللَّهِ  يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ  قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ تَفْسِيرُهَا فِي الْبَاطِنِ يُرِيدُ اللَّهُ فَإِنَّهُ شَيْ ءٌ يُرِيدُهُ وَ لَمْ يَفْعَلْهُ بَعْدُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ  يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ  فَإِنَّهُ يَعْنِي يُحِقُّ حَقَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَمَّا قَوْلُهُ  بِكَلِماتِهِ  قَالَ كَلِمَاتُهُ فِي الْبَاطِنِ عَلِيٌّ هُوَ كَلِمَةُ اللَّهِ فِي الْبَاطِنِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ  وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ  فَيَعْنِي بَنِي أُمَيَّةَ هُمُ الْكَافِرُونَ يَقْطَعُ اللَّهُ دَابِرَهُمْ وَ أَمَّا قَوْلُهُ  لِيُحِقَ  الْحَقَ  فَإِنَّهُ يَعْنِي لِيُحِقَّ حَقَّ آلِ مُحَمَّدٍ حِينَ يَقُومُ الْقَائِمُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ  وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ  يَعْنِي الْقَائِمَ فَإِذَا قَامَ يُبْطِلُ بَاطِلَ بَنِي أُمَيَّةَ وَ ذَلِكَ  لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُون »(5)

حضرت می فرمایند این آیات در مورد طریقه محقق شدن حق آل محمد و حقیقت ولایت آنها در عالم است که در واقعه بدر یک تنزلی و گامی از این مسئله بوده است و خدا با کلمات خود که امیرالمومنین و اهل بیت هستند این کار را انجام می دهد. در ظاهر هم همین بود و با نصرت امیرالمومنین در صحنه جنگ این حق واقع می شد. ولی انتهای این صحنه و باطن اصلی این احقاق حق در عصر ظهور است و این بدست کلمه تامه الهی که امام زمان است واقع می شود. بعد هم حضرت در انتها به آیه سوره یونس اشاره می کنند که آنجا هم شبیه همین تعبیرات هست؛ «يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُون»(یونس / 82)

در سوره مبارکه شوری نیز شبیه همین آیات آمده است که فرموده: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى  عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلى  قَلْبِكَ وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُور»(شوری / 24) این آیات که بعد از بحث «مودت فی القربی» آمده است بستری شده است که عده ای بر حضرت تهمت زنند که او افتراء بر خدا می بندد. خدا فرموده اگر او این کار را بکند ما ختم القلبش می کنیم. لکن او حقیقت وحی را به شما گفته است و خدا با این دستورات می خواهد حق را محقق کند. طریق این احقاق حق هم مسیری است که او در عالم برای بعد از خودش باز کرده است.

در صحیحه محمد بن مسلم در تفسیر قمی فرموده: «حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَان  عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ  فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى  قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى  يَعْنِي فِي أَهْلِ بَيْتِهِ قَالَ جَاءَتِ الْأَنْصَارُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالُوا إِنَّا قَدْ آوَيْنَا وَ نَصَرْنَا فَخُذْ طَائِفَةً مِنْ أَمْوَالِنَا فَاسْتَعِنْ بِهَا عَلَى مَا نَابَكَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى  قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً يَعْنِي عَلَى النُّبُوَّةِ إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى  يَعْنِي فِي أَهْلِ بَيْتِهِ ثُمَّ قَالَ أَ لَا تَرَى أَنَّ الرَّجُلَ يَكُونُ لَهُ صَدِيقٌ وَ فِي نَفْسِ ذَلِكَ الرَّجُلِ شَيْ ءٌ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ فَلَا يَسْلَمُ صَدْرُهُ فَأَرَادَ اللَّهُ أَنْ لَا يَكُونَ فِي نَفْسِ رَسُولِ اللَّهِ شَيْ ءٌ عَلَى أُمَّتِهِ فَعَرَضَ عَلَيْهِمُ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى فَإِنْ أَخَذُوا أَخَذُوا مَفْرُوضاً وَ إِنْ تَرَكُوا تَرَكُوا مَفْرُوضاً قَالَ فَانْصَرَفُوا مِنْ عِنْدِهِ وَ بَعْضُهُمْ يَقُولُ عَرَضْنَا عَلَيْهِ أَمْوَالَنَا فَقَالَ قَاتِلُوا عَنْ أَهْلِ بَيْتِي مِنْ بَعْدِي وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ مَا قَالَ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ جَحَدُوهُ وَ قَالُوا كَمَا حَكَى اللَّهُ  أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى  عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى  فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلى  قَلْبِكَ  قَالَ لَوِ افْتَرَيْتَ  وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ  يَعْنِي يُبْطِلُهُ  وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ  يَعْنِي بِالْأَئِمَّةِ وَ الْقَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ »(6)

در این روایت به وضوح این نکته بیان شده است که منافقین متوجه شدند رسول الله با معرفی جریان ذوی القربی راه بزرگی را باز کرده است و این مسیر ادامه خواهد داشت. لذا به مقابله پرداختند ولی آیه فرمودهاست که این جریان باطل را خدا با کلمات خود جمع می کند. این کلمات هم در این روایت با ائمه خصوصاً امام زمان تفسیر شده است.(7)

روایات بحث تکلم الهی و مختصات آن

اما روایاتی نیز در مورد کلام الهی هست که به چند مورد آن اشاره می کنیم. در تفسیر قمی فرموده: «جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنِ ابْنِ الْبَطَائِنِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي قَوْلِهِ  قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً قَالَ قَدْ أُخْبِرُكَ أَنَّ كَلَامَ اللَّهِ لَيْسَ لَهُ آخِرٌ وَ لَا غَايَةٌ وَ لَا يَنْقَطِعُ أَبَدا الحدیث»(8) در این روایت حضرت فرمودند کلام الهی نهایتی ندارد و مستمر است. این باید دقت شود که نسبت این با علم الهی چیست و اینکه در بعض روایات هست که قبل از خلقت چیزی با خدا نبود و بعد از آن بود که با تکلم خداوند خلقت آغاز شده است.

در روایت دیگری که در احتجاج آمده است فرموده: «عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ : سَأَلَنِي أَبُو قُرَّةَ الْمُحَدِّثُ صَاحِبُ شُبْرُمَةَ أَنْ أُدْخِلَهُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا فَاسْتَأْذَنَهُ فَأَذِنَ لَهُ فَدَخَلَ فَسَأَلَهُ عَنْ أَشْيَاءَ مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ الْفَرَائِضِ وَ الْأَحْكَامِ حَتَّى بَلَغَ سُؤَالُهُ إِلَى التَّوْحِيدِ فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنِي جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ عَنْ  كَلَامِ  اللَّهِ  لِمُوسَى  فَقَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَيِّ لِسَانٍ كَلَّمَهُ بِالسُّرْيَانِيَّةِ أَمْ بِالْعِبْرَانِيَّةِ فَأَخَذَ أَبُو قُرَّةَ بِلِسَانِهِ فَقَالَ إِنَّمَا أَسْأَلُكَ عَنْ هَذَا اللِّسَانِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا تَقُولُ وَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ يُشْبِهَ خَلْقَهُ أَوْ يَتَكَلَّمَ مَا هُمْ بِهِ مُتَكَلِّمُونَ وَ لَكِنَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى  لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ وَ لَا كَمِثْلِهِ قَائِلٌ وَ لَا فَاعِلٌ قَالَ كَيْفَ ذَلِكَ؟ قَالَ كَلَامُ الْخَالِقِ لِمَخْلُوقٍ لَيْسَ كَكَلَامِ الْمَخْلُوقِ لِمَخْلُوقٍ وَ لَا يَلْفَظُ بِشَقِّ فَمٍ وَ لِسَانٍ وَ لَكِنْ يَقُولُ لَهُ كُنْ فَكَانَ بِمَشِيَّتِهِ مَا خَاطَبَ بِهِ مُوسَى مِنَ الْأَمْرِ وَ النَّهْيِ مِنْ غَيْرِ تَرَدُّدٍ فِي نَفَس  الحدیث»(9)

در این روایت از کلام الهی سوال می کند که به کدام زبان بود؟ حضرت می گویند خداوند اعلم به همه زبان هاست و با هرکدام بخواهد صحبت می کند. سوال می کند مقصودم تکلم به همین زبان عرفی در دهان است. امام می گویند کلام خداوند مثل ما نیست که این دستگاه را برای تولید کلام لازم داشته باشد بلکه او متعالی از اینهاست و شباهت به مخلوق خود ندارد. لکن کلام خدا از جنس کن فیکون است که اراده می کند و این کلمه ایجاد می شود و امر و نهی مخاطبه می شود. در ضمن این کلام هم با جنس اصوات ما فرق می کند و اینطور نیست که لزوماً همه این صوت را بشنوند. للکلام تتمه. والحمدالله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 175

(2) الإختصاص، ص: 94. این روایت در تحف العقول و هدایه الکبری و احتجاج و مناقب هم آمده است.

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 248. این روایت در مورد کیفیت علم امام و مقایسه آن با علم اختلاف بردار ما، توضیح فوق العاده ای داده شده است. و اگر کسی به حکم خودش تن دهد و یا به امام رجوع نکند و از دیگری بگیرد این همان است که رضایت به حکم طاغوت داده است.

(4) تفسير القمي، ج 2، ص: 166. قبل از این عبارت روایتی از ابالجارود در تفسیر قمی هست که محتمل است این تعبیر ادامه روایت باشد. محتمل هم هست که روایت دیگری باشد و مضمون به تفسیر شخصی علی بن ابراهیم خیلی نمی خورد.

(5) تفسير العياشي، ج 2، ص: 50

(6) تفسير القمي، ج 2، ص: 275

(7) در روایتی در هدایه الکبری در مورد حضرت حجت این تعبیر آمده است که «تَجْتَمِعُ فِيهِ الْكَلِمَةُ» و این خود تعبیری است که باید دقت شود. فرموده: «أَنَّ السَّبْتَ جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ وَ الْأَحَدَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْإِثْنَيْنِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الثَّلَاثَاءَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، وَ الْأَرْبِعَاءَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، وَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى، وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَ أَنَا، وَ الْخَمِيسَ ابْنِيَ الْحَسَنُ وَ الْجُمُعَةَ ابْنُهُ الَّذِي تَجْتَمِعُ فِيهِ الْكَلِمَةُ وَ تَتِمُّ بِهِ النِّعْمَةُ وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَ  وَ يُزْهِقُ الْبَاطِلَ، فَهُوَ مَهْدِيُّكُمْ الْمُنْتَظَرُ»

(9) تفسير القمي، ج 2، ص: 46