نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 20 ارديبهشت 1403 - Thu, 9 May 2024

جلسه صد و یکم شرح کتاب الحجه کافی/ معتبره ابن ابی لیلی در بحث تقوی و شرط قبولی اعمال صالحه و معنای تقوی در بحث

متن زیر تقریر جلسه صد و یکم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 26 اسفندماه سال 1400 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث معرفت الامام و معتبره ابن ابی لیلی بیان می کنند آیه دومی که در این روایت اشاره شده است آیه سوره مائده و قربانی دو برادر بود که آیه بیان کرده است عمل کسی مورد قبول است که متقی باشد. این مسئله باید بحث شود که تقوی که مورد نظر آیه است کدام است که سبب قبولی عمل است. هرچند روشن است که در این روایت بر معرفت و ولایت امام تطبیق شده است. چند معنا در این آیه متصور است که استاد به این معانی اشاره می کنند...

معتبره ابن ابی لیلی؛ شرط و عهد ولایت برای اعمال

بحث در روایات باب معرفت الامام بود و به بررسی معتبره ابن ابی لیلی پرداختیم؛ عرض کردیم که عمود اصلی و نکته کلیدی روایت این است که انسان سیری انجام می دهد و اعمالی خواهد داشت ولی تا انسان به حقیقت صلاح و معرفت و تصدیق و تسلیم نرسد، اعمالش قبول نخواهد داشت. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: إِنَّكُمْ لَا تَكُونُونَ صَالِحِينَ حَتَّى تَعْرِفُوا وَ لَا تَعْرِفُوا حَتَّى تُصَدِّقُوا وَ لَا تُصَدِّقُوا حَتَّى تُسَلِّمُوا أَبْوَاباً أَرْبَعَةً لَا يَصْلُحُ أَوَّلُهَا إِلَّا بِآخِرِهَا ضَلَّ أَصْحَابُ الثَّلَاثَةِ وَ تَاهُوا تَيْهاً بَعِيداً»(1) نقطه صلاح که پایان این سیر بود را روایت با رسیدن به ولایت امام معنا کرده است که بسیاری از مردم سیری کردند ولی به این نقطه نرسیدند و انکار ولایت امیرالمومنین کردند و لذا همه سیرشان هم حبط شد. به تعبیر دیگر ریشه اعمال انسان همین حالات قلبی است که انسان باید از تسلیم تا تصدیق و معرفت و صلاح حرکت کند. وقتی به نقطه صلاح رسید تازه عمل صالح از او قبول می شود.

در ادامه روایت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يَقْبَلُ إِلَّا الْعَمَلَ الصَّالِحَ وَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ إِلَّا الْوَفَاءَ بِالشُّرُوطِ وَ الْعُهُودِ فَمَنْ وَفَى لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَرْطِهِ وَ اسْتَعْمَلَ مَا وَصَفَ فِي عَهْدِهِ نَالَ مَا عِنْدَهُ وَ اسْتَكْمَلَ مَا وَعَدَهُ» یعنی اعمال انسان باید همراه با شرط ها و عهدهای الهی باشد که در صدر روایت اشاره کرده بود. تسلیم تا صلاح اینها رسیدن به شرط ها و عهدهاست.

در ادامه روایت حضرت فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخْبَرَ الْعِبَادَ بِطُرُقِ الْهُدَى وَ شَرَعَ لَهُمْ فِيهَا الْمَنَار وَ أَخْبَرَهُمْ كَيْفَ يَسْلُكُونَ فَقَالَ ...» یعنی از این مطلب خدا در آیاتی از قرآن کریم پرده برداری کرده است و خبر داده است که کیفیت سلوک انسان و شروط انسان برای قبولی اعمال چیست. این مطلب را حضرت با آیاتی از قرآن کردیم بیان کرده اند که هرکدام از این آیات نیاز به توضیح و تبیین دارد.

آیه اولی که حضرت اشاره می کنند و جلسه قبل بحث کردیم سوره مبارکه طه بود که فرموده: «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ  وَ آمَنَ  وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى»(طه / 82) در این آیه فرموده انسان وقتی به غفران الهی می رسد که اولاً توبه و بازگشت از شرک و کفر و ظلم داشته باشد؛ ثانیاً ایمانی به خدا و رسول پیدا کند؛ ثالثاً اعمال صالحی انجام دهد و در این مسیر فرائض الهی را امتثال کند؛ ولی اینها همه کافی نیست بلکه باید به یک هدایت نهایی این منجر شود. تا این هدایت تمام نشود، انسان به غفران الهی نمی رسد. در روایات مکرری این اهتداء نهایی را رسیدن به ولایت امام تفسیر کرده است.

باید توجه کرد که اینکه در روایات بیان شده است این تا به هدایت به امام انسان نرسد، این سیرش تکمیل نیست؛ یا به تعبیر دیگر این باطن دین معرفی شده است، به معنای شرافت و برتری مقام ولایت بر توحید و نبوت نیست. بلکه به این معناست که امر توحید همانطور که تا نبوت کشیده می شود و حقیقت توحید از حقیقت نبوت عبور می کند و به انسان می رسد؛ همین نسبت در بین ولایت و نبوت هم هست. امام هدایتش هدایت به امر نبی اکرم و بلکه بالاتر حقیقت توحید است. لکن این رشد و ابتلاء باید در انسان و امت رخ دهد که برای رسیدن به توحید فقط با نبوت نمی شود حرکت کرد بلکه باید تا امر ولایت انسان سیر کند.(2)

سوره مائده و شرطیت تقوی در قبولی اعمال

اما آیه دیگری که حضرت در این بحث اشاره می کنند آیات سوره مبارکه مائده است که در جریان قتل جناب هابیل و قبولی قربانی ایشان برخلاف برادرش قابیل، فرموده: «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ»(مائده / 27) در این آیات بیان شده است که خدا قربانی جناب هابیل را قبول کرد زیرا متقی بود و از قابیل قبول نکرد زیرا عمل در وادی تقوی نبوده است.

در روایت بروشنی بیان شده رسیدن به امام و رعایت دستور به ولایت امام، حقیقت تقوی است. به تعبیر دیگر با امام بودن تقوی انسان است ولو جایی انسان خطایی هم بکند ولی اصل وجودش از امام جدا نشود و در خطاها هم نادم و پشیمان است و به امام و دستگاه و نظام توحید برگشت می کند. در سوره مبارکه توبه قرآن فرموده: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين »(توبه / 119) یعنی تقوی معیت با صادقین است که مکرر در روایات به همراهی با امام تفسیر شده است. صادقین در روایاتی علاوه بر رسول خدا که ظاهر خود آیات است به مقام اهل بیت نیز معنا شده است.

بررسی معنای تقوی در قبولی اعمال

روشن است که تقوی صرفاً رعایت دستورات متکرره و متکثره در دین نیست بلکه قلب انسان باید در وادی تقوی باشد که عمل انسان در وادی تقوی واقع شود. به تعبیر دیگر شرط عمل انسان نمی تواند این باشد که در همین عمل تقوی در عمل داشته باشد. اینکه طلب حاصل است.

یا اینکه بگوییم شرط قبولی عمل این است که بقیه دستورات دین را کسی رعایت کند. این هم یعنی اغلب انسان ها عمل شان قبول نیست؛ در ضمن خود قرآن و روایات امکان صدور خطا و معاصی بزرگ را از متقی ممکن دانسته است و فرموده: «أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقين ... وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى  ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ»(آل عمران / 135) یعنی متقی معصیت هم ممکن است انجام دهد ولی اهل این افعال نیست و نادم و مستغفر است و اصرار نخواهد کرد. این تعابیر نشان می دهد تقوی صرفاً رعایت جمیع تکالیف نیست بلکه یک موقف وموضع نسبت به امر الهی و مقام خدایی اوست.

حضرت در ادامه فرمودند: «فَمَنِ اتَّقَى اللَّهَ فِيمَا أَمَرَهُ لَقِيَ اللَّهَ مُؤْمِناً بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ» از همین تعبیر روشن می شود تقوی مراعات فرمان الهی است. لکن اشاره کردیم این به معنی صرفاً امتثال نیست بلکه موقف درست نسبت به فرمان داشتن و خضوع در مقابل خداوند و قبولی فرمان روایی او و موظف بودن انسان به اطاعت است. لذا ممکن است کسی ظاهراً فرمان را گوش دهد ولی قلباً متقی نباشد. و نیز کسی در ظاهر معصیت کرده است ولی قلباً نادم و پشیمان است و قبول دارد که باید حرف گوش دهد و اطاعت کند. در واقع تقوی التزام به فرمان الهی است که البته حتماً آثار عملی و امتثال هم فی الجمله خواهد داشت. ولی اصل آن موضع قلب در مقابل دستور است. شبیه تعابیری که در صدر روایت بیان شده است که انسان باید تسلیم باشد؛ تصدیق کند؛ معرفت داشته باشد و قلبش در مقام صلاح نسبت به خدا و اولیاء باشد.

طبق این معنای از تقوای در مقابل اوامر الهی انسان موقفش نسبت به امر الهی مهم است و در این روایت بیان کرده است که کسی که ولایت امام ندارد و قبول ندارد که از مصدر و ولی امر نگیرد، این تقوای نسبت به این امر ندارد. تقوای در مقابل هر امری در واقع خضوع در مقابل اراده الهی و امر خداست که با خضوع در مقابل ولی الامر و امام این بدست می آید. در واقع تقوای در هر امری به خضوع در مقابل امام در این امر بدست می آید.

یک احتمال دیگر هم هست که بگوییم این مقصود از تقوی در همه اوامر نیست بلکه تقوی در مقابل امر اصلی توحید و نبوت و ولایت است. دستوری که در امر غدیر داده شده است و انسان اگر نسبت به این دستور خاص تقوی نداشته باشد و امام را قبول نکرده باشد، اعمال او دیگر فائده ندارد. این معنا حتماً غلط نیست و در آیات و روایاتی هم این معنا اشاره شده است. از جمله در روایاتی متقین به شیعیان امیرالمومنین معنا شده است.

در معنای اول، تقوی در هر امر و فرمانی معنا می شود. در این معنای دوم یک امر خاص است. هرچند ممکن است گفته شود این دو معنا به یک نقطه برگشت می کند. زیرا آن موقف خاص نسبت به هر دستور در واقع انقیاد و خضوع در مقابل اولیاء الهی است که مصدر آن اوامر متکثره هستند. روح هر امتثالی خضوع در مقابل ولی الله است. در هر امری انسان «ولی الامر» را ببیند و در مقابل او خاضع باشد. در واقع آن امر خاص که توحید و نبوت و ولایت است در همه اوامر به نحوی منتشر است و تقوی در اوامر، اصلش تقوی در مقابل همین امر است. اینکه در روایات «باب الله» را به امام معرفی می کند یعنی انسان باید در همه اعمالش از این مدخل ورود کند. اگر ولایت در عمل انسان نباشد، انسان متقی نیست.

خلاصه اگر کسی می خواهد ملاقات با خدا بکند درحالیکه مومن است باید تقوی در مقابل امر الهی داشته باشد. این ملاقات اصلش در برزخ و قیامت است ولی ممکن است توسعه در معنا هم داده شود و از ملاقاتی بحث شده باشد که به نحوی در این دنیا هم وجود دارد؛ به این معنا که در واقع هر عمل انسان یک مواجهه مومنانه با خداست. انسان وقتی ذیل اوامر الهی و دستگاه توحیدی حرکت می کند دارد با خدا ملاقات می کند. ولی روشن است که اصل آن در روز قیامت است. لذا بدست می آید که وقتی انسان نماز می خواند و ظاهراً عبادت انجام می دهد ولی خضوع در مقابل خدا و اولیاء ندارد، این مواجهه مومنانه با خدا نخواهد داشت.

اشاره ای بر شرح مرحوم مجلسی در معنای تقوی

مرحوم مجلسی هم در شرح خود بر این روایت ذیل آیه شریفه «ثم اهتدی» این تعبیر را آورده اند که به این بحث و تعریف تقوی ربط دارد. فرمودند: «ثم أشار إلى أن المراد بالاهتداء فيما يجب بعدها، و إنما الواجب بعدها ما يجب بعد زمن رسول الله صلى الله عليه و آله من المراجعة في المعارف الإلهية و الأحكام الشرعية إلى المنصوب لذلك من جانب الله و اتباعه في أوامره و نواهيه الشرعية» ایشان فرمودند باید بعد از نبی اکرم شما به سراغ امام بروید و دین را از او بگیرید و از اوامر و نواهی او تبعیت کنید. اینکه کسی چنین موقفی را برای امام معتقد باشد و مومن به این حقیقت باشد که دین در دست اوست و او ولی امر است و امر و نهی به او برگشت می کند، این تقوی است که باید انسان داشته باشد. کسی که نماز می خواند ولی در این تکلیف کاری به امام صادق ندارد این فرد تقوی الهی ندارد.

بعد ایشان فرموده: «و لايخفى دلالته على مغايرة التقوى للإتيان بها و التقوى المغايرة للإتيان بها أخذها عن مأخذها و التجنب عن الأخذ عن غيره، و الدخول من غير الباب، و تشريك الطواغيت له سبحانه في الأعمال و العبادات، كما قال تعالى في آية أخرى يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِين » ایشان هم همین نکته را متذکر شده اند که این تقوی غیر از تقوایی است که در انجام خود عمل هست. این تقوایی است که انسان قبول کند باید دستور و امر را از ماخذ و مصدر خودش که امام است بگیرد و کسی را با امام در این مقام شریک نکند. و لطیف اینکه ایشان به همین آیه معیت با صادقین اشاره فرمودند.(3)

البته یک نکته باقی می ماند که باید بحث کنیم که این تقوی با این تفصیلاتی که معنا کردیم چه دخلی در مسئله قبولی اعمال انسان دارد. به تعبیر دیگر امر ولایت چرا در قبولی عمل شرط شده است؟! و یا تقوی را با این مسئله چطور توضیح دهیم؟! آیا اینها شرط خارج از ماهیت شیء است که عمل بدون تقوی مشکلی ندارد ولی خدا شرط خارجی کرده است که باید این هم کنار عمل تو باشد. یا اینکه اصلا عمل صالح بدون تقوی صادر نمی شود. یا اینکه اگر عمل صالح متولد می شود چرا قبول نمی شود. مگر قبولی عمل در دستگاه الهی چه معنایی دارد؟! والحمدلله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 182.

(2) این مطلب در آیات و روایات مکرری اشاره شده است که امام هدایت «بما جاء به النبی» می کند و همان حقیقت را به انسان خواهد رساند که روایات مکرری ذیل آیه «انما انت منذر و لکل قوم هاد» همین را بیان کرده است. اینکه ذیل آیه وسیله نقل شده است که نبی اکرم وسیله برای امت خود درخواست کردند مقصود همین است که نقطه اتصال انسان به نبی اکرم باشد. تعبیر باب الرسول بودن و... همین است.

(3) اینکه ایشان فرمودند از امام باید گرفت به معنای یک ابلاغ عرفی از رسول یا امام گرفتن نیست بلکه حقیقتا آنها را مصدر امر و نهی بداند و آنها را ولی الامر بداند. یعنی باید نماز و اوامر الهی را ذیل امام تعریف کند و با ولایت و خضوع در مقابل امام این اعمال انجام شود.