نسخه آزمایشی
دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403 - Mon, 29 Apr 2024

جلسه صد و دهم شرح کتاب الحجه کافی/ معتبره ربعی بن عبدالله در ارتباط معرفت امام با معرفت جمیع اشیاء

متن زیر تقریر جلسه صد و دهم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 23 مهرماه سال 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه به معتبره ربعی بن عبدالله پرداخته و فقرات این روایت را توضیح می دهند و مسئله معرفت به اشیاء و مجاری آن را با معرفت امام توضیح می دهند...

بررسی ابتدایی روایت ربعی بن عبدالله

بحث در روایات باب معرفت الامام بود؛ و به روایت ربعی بن عبدالله رسیدیم. در این روایت فرموده: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ صَغِيرٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ قَالَ: أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَنْ عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ ذَاكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ نَحْنُ »(1)

روایت از جهت سندی بطور معمولی قابل مناقشه است. تعبیر «عده من اصحابنا» که از اشعری نقل می کنند مشکلی ندارد و افراد معتبری هستند. اشعری و حسین بن سعید هم که اجلاء هستند. اما محمد بن حسین بن صغیر، مجهول است. برای وثاقت یا اعتبار این شخص هیچ مویدی وجود ندارد. البته برخی این شخص را با شخص دیگری متحد دانسته اند اما به نظر ما در مجموع ادله ای برای وثاقت یا اعتبار این شخص وجود ندارد. بعد هم ایشان از فرد مجهولی نقل می کند که نام ذکر نشده و از این جهت هم سندی ارسال دارد. و در طبقه آخر روایت هم ربعی بن عبدالله است که ثقه است. لذا روایت از ناحیه محمد بن حسین بن صغیر و ارسال مذکور دچار مشکل است.

البته این روایت در بصائر به سندی دیگری نقل شده است که قدری تفاوت متن دارد ولی روشن است که یک روایت است. ولی آن روایت هم سندش مشکل دارد. سند این است: «حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى العَبیْدِي يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّه ...» که علی بن محمد قاسانی و محمد بن عیسی بن عبید مشکلی ندارند. ولی تا امام سند ارسال شده است و مرفوعه است. هرچند ما بارها گفتیم که روایت اگر مشکل خاصی در کافی نداشته باشد، معتبره است.

اما از جهت دلالت و ترجمه ابتدایی روایت فرموده: «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ» خدای متعال از اجرای هر چیزی بدون اسباب ابا دارد. مقصود از «یجری» خلقت است ولی به نظر می رسد معنای خاصی مقصود است و نیازمند دقت و لطافت است. نفرموده ابی الله عن یخلق الاشیاء، بلکه فرموده: ابی الله عن یجری الاشیاء، یعنی جریان اشیاء براساس اسبابی است.

برخی گفته اند چون همه مخلوقات به نوعی در حال حرکت و تغییر هستند پس هر چیزی که خدا خلق می کند در واقع یک موجود در حال جریان است. به عبارت دیگر اشیائی که خدای متعال خلق می کند یک حرکت و جریان و سیر وجودی دارند که خدای متعال این سیر وجودی و جریان را بدون سبب قرار نداده است. لذا مسامحه می شود به خلقت اشیاء معنا شود ولی معنای آن دقیق تر است. پس به طور خلاصه بخش اول این روایت می فرماید خدای متعال از عالم فوق ملکوت تا عالم ملک (همه اشیاء) را از طریق اسباب اجرا و اداره می کند.

در ادامه فرموده «فجعل لکل شیء سببا» هر چیزی یک سببی دارد. «وَ جَعَلَ لِكُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً» خدای متعال برای هر سببی شرحی قرار داده است. بعد فرمود: «وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحٍ عِلْماً» و هر شرحی علمی به او تعلق گرفته است. بعد فرمود: «وَ جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً» و برای هر علمی باب ناطقی قرار داده است. «عَرَفَهُ مَنْ عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ ذَاكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ نَحْنُ» اگر کسی این باب ناطق را بشناسد به آن علم دست می یابد. و جاهل نسبت به این باب ناطق از این علم و شرح و سبب اشیاء خبری ندارد. بعد هم فرمودند که آن باب ناطق رسول الله و اهل بیت ایشان هستند.

نتیجه این می شود که اشیاء سبب دارند؛ خدای متعال برای اشیاء سبب قرار داده است. سبب شرح دارد؛ شرح علم دارد؛ علم باب ناطق دارد؛ و راه رسیدن به آن علم و رسیدن به آن شرح و اسباب، این باب ناطقی است که خدای متعال قرار داده که رسول و امام هستند. اگر کسی بخواهد به این نظام اسباب راه پیدا کند از باب علم باید وارد بشود. اگر از باب علم وارد نشد نمی تواند نظام اجرای الهی را بفهمد. این اسبابی که خدای متعال در عالم قرار داده برای کسی که از باب علم استفاده نمی کند، مجهول می ماند. «جهله من جهله» یعنی به آن راه پیدا نمی کند.

شرح مرحوم مجلسی در حدیث مذکور

برای فهم روایت باید مفردات «اجراء» و «اباء الهی» و «سبب» و «شرح» و «علم» و ارتباط اینها در شناخت اشیاء و نسبت آن با معرفت امام روشن شود. مرحوم مجلسی در توضیح این حدیث با مثال شروع کرده اند. می فرمایند: مثلا خدای متعال می توانست ما را بدون آباء و امهات خلق کند ولی حکمت الهی این است که ما از این طریق به دنیا بیاییم. در این عالم ما را با اسبابی متولد می کند. یا مثلا در این عالم، خدای متعال می تواند بدون اسباب به ما علم بدهد ولی خدای متعال این علم را از عالم بالا از طریق قلم و لوح وکتاب و نبی و رسول و معلم به این عالم دنیا نازل کرده است.

لذا خدای متعال می توانست بدون اسباب، امورات عالم را اجرا کند اما به خاطر حکمتی که دارد از اجرای امورات عالم بدون اسباب ابا می کند. ایشان در مورد اسباب می گویند: هرچه را در نظر بگیرید اسبابی دارد. مثلا علمی که به ما می رسد یا تولد ما در این دنیا.

مرحوم ملاصالح در قالب تمثیل می فرمایند: نفس و قلبی که خدای متعال برای ما قرار داده است، صورت هایی در آن نقش می بندد و دائما هم در حال ترسیم است. مبدا این صورت ها یا از حواس ما می باشد یا از باطن ما و یا از قوه خیال ما و یا از خلقیات ما. این صور قلبی مبدأ اشتیاق می شوند. مثلا انسان از طریق حس خودش یک فعل و انفعالاتی پیدا می کند. مثلا از یک صوت زیبا، اشتیاقی برای انسان حاصل می شود. یا از طریق لامسه یا از طریق ذائقه، صوری در دلش پیدا می شود. بعد از این که اشتیاق در نفس انسان حاصل شد به دنبالش عزم و اراده پیدا می شود. و این عزم و اراده سبب تحریک قوای جسمی ما می شود. در نهایت این غذا را تهیه می کنیم و می خوریم. خدای متعال فعل خوردن را از طریق این نظام اسباب محقق می کند.

مثالی که مرحوم مجلسی فرمودند این است که خلقت ما برای سعادت و نجات بوده است و این سعادت سببی دارد که معرفت و اطاعت خداست. و این شرحی دارد که شریعت الهی است و این شریعت هم علمی دارد که وحی است و باب آن رسول و امام است. همه افال ما حسن و قبح دارد و برای اینکه ما به سعادت برسیم نیاز به هدایت داریم. انبیاء آمده اند تا بگویند این سلسله اسباب به خیر منتهی می شود یا به شرّ. در نتیجه، هدایت انبیاء سبب می شود که انتخاب ما همراه با اختیار باشد و به سعادت منجر شود.

بعد ایشان روایت را تقریبا با همین مثال ترجمه و توضیح داده اند و گویا این روایت با بقیه امورات عالم کاری ندارد. این روایت ناظر به این است که ما می خواهیم به سعادت برسیم و سعادت اسبابی دارد. آن اسباب شرحی دارد شرحش علمی دارد. لذا اگر بخواهیم به سعادت برسیم باید به معرفت و طاعت برسیم، ولی این معرفت تفصیل و شرحی دارد که همان شریعت است که تفصیل نظام مند همین معرفت است. لذا با وحی و علمی که خدا نازل کرده است از طریق انبیاء می توانیم به این معرفت و سعادت برسیم. البته لابلای تعابیرشان فرمودند شاید این روایت عام باشد و فقط ناظر به سعادت نباشد، بلکه در مورد همه اشیاء باشد؛ راجع به خلقت کائنات و ملائکه و عالم ملک و ملکوت و همه مخلوقات هم باشد.

تبیین فقرات روایت

بعید نیست بگوییم منظور از «ابی الله» همانطور که مرحوم مجلسی فرمودند این باشد که خدای متعال می توانسته خلقت و جریان امورات عالم را به صورت دیگری اراده کند اما اینگونه اراده کرده که جریان امورات عالم از طریق اسباب باشد. مثلا در روایت دیگری آمده که حضرت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ  الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه »(2) یعنی خداوند متعال می توانست به نحوی خلق کند که همه عبادش در رسیدن به معرفت الهی مستقل باشند، ولی برای این مسیر باب و صراط و سبیل و وجه قرار داد که آن اهل بیت ایشان هستند. در این روایت هم ما می گوییم این از باب محال بودن و عدم تعلق قدرت نبود بلکه خدای متعال برای جریان امورات اینگونه اراده کرده که جریان از طریق اسبابی باشد و این اقتضاء حکمت خود اوست.

در مقابل مرحوم صدرالمتألهین دو برهان فلسفی اقامه می کنند و نتیجه می گیرند که ممکن نیست از خدای متعال کثرات صادر شود. به عبارت دیگر به نظر ایشان منظور از «ابی الله» این نیست که خدا می توانست اما اینگونه اراده نکرده، بلکه ایشان می فرماید: «ابی الله» یعنی خدای متعال نمی تواند جور دیگری خلق کند. این جا یکی از موارد نزاع متکلمین و فلاسفه است.

اما در مورد «شرح» باید سوال شود که این شرح و بسط ثبوتی برای سبب است یا اثباتی؟ مرحوم صدر المتالهین می فرماید منظور روایت شرح در مقام اثبات است. یعنی اشیاء حد و رسم و تعریف دارند. در مقابل متکلمین می گویند منظور روایت شرح در مقام ثبوت است. یعنی در مقام ثبوت، وقتی سبب بخواهد جاری شود با یک شرح و تفصیلی جریان پیدا می کند. این سبب کثرت پیدا می کند نه این که صرفا یک سبب بدون عوامل متعدد و متکثر باشد. مخلوقات از طریق یک سببی خلق می شوند و این سبب هم بسط پیدا می کند.

بطور مثال اگر یک کل متغیر بخواهد درست شود سببی دارد ولی سببی که کل متغیر را ایجاد می کند، تبدیل به یک نظام اسباب می شود. عوامل متعددی در این کار دخیل هستند و با یک تناسب خاص در کنار هم قرار می گیرند و چیزی را بوجود می آورند. تمام مرکب ها همین طور هستند چه مرکب ساده باشد یا مرکب بسیار پیچیده. مثلا برای درست کردن حلوا باید عناصری را با یک نسبت خاصی با هم ترکیب کنید. و این ترکیب باید در مراحل زمانی خاصی صورت بگیرد تا حلوا درست شود. به عبارت دیگر حلوا سببی دارد ولی این سبب داخلش یک شرحی هست که برای رسیدن به حقیقت سبب به این شرح باید رسید. این یک مثال ساده بود و الا همه ترکیب های پیچیده هم همین هستند و بلکه شرح مبسوط تری دارند. مثلاً ساخت یک جامعه تا ساخت عالم ملائکه، تا ساخت نظام تکوین، این یک سببی دارد و این سبب شرحی دارد. ما با شناخت این شرح است که می توانیم سبب و بعد مخلوق را بشناسیم.

اما در مورد علمی که به شرح تعلق می گیرد، می گوییم خداوند برای این سبب و شرحش یک علمی قرار داده است. خداوند اگر علمی برای این حقیقت قرار نمی داد، کسی دستش به این حقایق نمی رسید ولی علمی نازل می کند که امکان شناخت را فراهم می کند. کسی که عالم به این علم شود، عالم به سبب و شرح اشیاء است. و این حقیقت علم را با وحی خودش به حضرات داده است. آنها ظرف این علم هستند و در درون آنها این چراغ هدایت روشن شده است. آنها واجد این علم و باب ناطق آن هستند. یعنی نطقی دارند و امکان دریافت آن برای دیگران موجود شده است. با استنطاق از آنها می شود به این حقیقت رسید.

نیاز به معرفت امام برای شناخت اشیاء و اسباب

نکته اصلی در این روایت این است که فرموده اگر کسی بخواهد نظام آفرینش را آنچنان که خدای متعال آفریده بشناسد، باید از این علم و این باب استفاده کند. و برخلاف فرمایش مرحوم ملجسی صریح روایت این است که فقط در باب سعادت نیست که ما محتاج به امام و معرفت او هستیم بلکه در مورد شناخت همه اشیاء ما نیاز به امام داریم. اینکه در بابی از ابواب معرفت این عالم خیال کنیم خودمان با علم خودمان می رویم و می رسیم، این توهم است.

در واقع در این روایت می خواهد بگوید آفرینشی که خدای متعال ایجاد کرده یک صناعتی در وزان فعل خدای متعال است. برای شناخت فعل خدای متعال نیاز به علم داریم. انسان برای اینکه بفهمد خدای متعال عالم را چگونه اجراء می کند، باید به آن علم دست پیدا کند. جریان عالم از نقطه آغاز تا انتهاء که یک حرکت فراگیری هست «الا الی الله تصیر الامور» این یک سببی دارد؛ سببش هم یک شرحی دارد. و برای شرح آن، علمی قرار داده شده است. کتاب و لوح و قلم و لوح محفوظ قرار داده است. اگر کسی می خواهد اشیاء را از طریق سبب و شرح سبب بشناسد باید به آن علم رجوع کند. آن علم بابی دارد و در اختیار هر کسی نیست. باید به امام رجوع کند. در غیر این صورت به علم نمی رسد.

البته این به این معنا نیست که اگر کسی از امام جدا شود، هیچ فهم و تصویری از عالم پیدا نمی کند. ممکن است بدون امام، به تصویری از نظام عالم هم دست پیدا کند که کار آمدی و اثراتی هم داشته باشد، اما آن طرح الهی و اجراء الهی را فهم نمی کند. و این فهمی که برایش پیش می آید منتهی به معرفت الله نمی شود. مثلا کیهان شناس های مادی، یا کسانی که در علوم پایه دیگر کار می کنند و الهی نمی اندیشند، اینها هم تصویری از عالم دارند و بر اساس آن تصویر، قواعدی برای حرکت تعریف می کنند. بعد علم فیزیک و علوم زیر دستی را شکل می دهند و از آن استفاده می کنند، ولی سوال این است که آیا اینها صنع الهی و مجاری اراده الهی را می شناسند؟! آن خلقتی که خدای متعال آفریده و آن اجرایی که خدای متعال در عالم دارند را می شناسند؟! اگر کسی بخواهد عالم را آن چنان که هست بشناسد، باید به مجاری اراده خدای متعال دست پیدا کند. مثلا عالم ملکوت، شما تا نتوانید به تفصیل عالم ملکوت برسید نمی توانید بفهمید در این عالم چه می گذرد.

در مقابل برخی مثل مرحوم صدرا در این روایت هم ادعا کرده اند که عوام باید در رسیدن به نظام اسباب عالم از انبیاء استفاده کنند اما خواص که برهان و حد اشیاء را می شناسند می توانند بدون انبیاء راه را پیدا کنند و به شرح و سبب برسند. ما این ادعا را قبول نداریم و در جلسه بعد به این ها خواهیم پرداخت. والحمدلله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 183.

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 184