نسخه آزمایشی
دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403 - Mon, 29 Apr 2024

جلسه صد و سیزدهم شرح کتاب الحجه کافی/ صحیحه محمد بن مسلم در معرفت امام؛ بررسی سند و دلالت اولیه

متن زیر تقریر جلسه صد و سیزدهم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 1 آبان ماه سال 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه به صحیحه محمد بن مسلم در بحث معرفت امام می پردازند و سند و دلالت اولیه را اشاره می کنند؛ تمثیل روایت را بیان کرده و اشاره ای به شرح مرحوم مجلسی کرده اند...

سند صحیحه محمد بن مسلم

بحث در روایات باب معرفت الامام بود؛ روایتی که باید بررسی کنیم صحیحه محمد بن مسلم است که از روایات مهم باب معرفت است. این روایت در دو باب از کافی نقل شده است. باب «معرفت الامام» روایت هشتم و باب «من دان الله بغیر امام من الله» روایت دوم. این دو روایت از لحاظ سند و متن مثل هم هستند. فقط یک کلمه در متن با هم متفاوت می باشند که احتمال دارد که اشتباه در استنساخ صورت گرفته است.

سند روایت این است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ» این سند اعلایی و بلامناقشه است. نیز مرحوم برقی این روایت را در محاسن و نعمانی در غیبت نقل کرده اند. سند محاسن و غیبت با هم متفاوت است اما هر دو صحیحه است و به محمد بن مسلم ختم می شود. پس برای این روایت سه طریق ذکر شده است. هر سه طریق هم صحیحه هستند. پس این حدیث، به یک معنا صحیح اعلایی است، همه کسانی که در طریق سند واقع شده اند از اجلاء امامیه هستند. پس سند قابل مناقشه نیست و صحیح قطعی است.

ترجمه ابتدایی روایت

اما دلالت اولیه روایت؛ در ابتدا حضرت فرمودند: «كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ  لِأَعْمَالِهِ»(1) در ابتدای حدیث حضرت یک قاعده کلی را بیان می کنند. می فرمایند کسانی که به دنبال پرستش خدای متعال هستند و دین داری انجام می دهند ولی امام حق و منصوب از جانب خدا ندارند، اینها سعی شان به جایی نمی رسد.

معنای دین و حقیقت آن و ارتباط آن با امام را بعدا مفصل بحث خواهیم کرد. ولی آنچه مسلم است اینکه دین داری به معنی اخذ الهی و تحت قواعد و چارچوب پرستش چیزی رفتن است. در سوره کافرون قرآن فرموده است دو جریان پرستش و بندگی در عالم هست؛ «لا اعبد ما تعبدون * ولا انتم عابدون ما اعبد» و ایندو جریان دین و آیین خود را دارند. «لکم دینکم ولی دین» دین مناسک و طریق پرستش است.

لذا تعبیر ابتدای روایت این است که در این امت افرادی خواهند بود که برای پرستش خدای متعال، عباداتی انجام می دهد که می خواهد به وسیله آن عبادات به خدای متعال برسد؛ «يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ » خیلی هم ریاضت می کشد، یعنی برای تقرب به خدای متعال، خیلی اهل مناسک عبادی و ریاضات هستند. لکن مشکل او این است که «لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ» اشکال این ها این است که از ناحیه خدای متعال امامی که خدا قرار داده باشد ندارند. اینها وضع شان این است که «فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ  وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ»

این شخص چهار خصوصیت دارد: اولا تلاشش مقبول خدای متعال نیست؛ خدای متعال خودش و عملش را نمی پذیرد که بعد بخواهد آن را رشد دهد و به نتیجه برساند. به تعبیر قرآن که می فرماید: «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَنا»(آل عمران/37) انبات عمل و رشد دادن عمل و به نتیجه رساندن، حاصل نمی شود چون عملش مورد قبول واقع نشده است.

ثانیا در وادی ضلال است، و در وادی حیرت است. ضال متحیر یعنی این عبادت سبب خروج او از وادی ضلال و حیرت نمی شود. وادی ضلال و حیرت عالمی است که اگر انسان در او افتاد عمل مشکل انسان را حل نمی کند. کثرت عبادت و ریاضت مشکل را درمان نمی کند.

ثالثا نه تنها عملش مورد قبول نیست بلکه مبغوض هم هست. «وَ اللَّهُ شَانِئٌ  لِأَعْمَالِهِ » شانئ یعنی مغضب. لذا ریاضتی که انسان مستقل از امام برای خودش تعریف کند هم مقبول نیست و هم مورد غضب است. و از وادی ضلال هم با این چیزها بیرون نمی آید.

بررسی انحراف اساسی در اسلام

این حدیث ناظر به یک انحراف اساسی است. این حدیث با کسانی که راه دین داری را مستقل از امام تعریف کردند مبارزه می کند. همانطور که وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، مکرر به خصوص ایام آخر حیات نورانی خودشان تأکید فرمودند که «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا» تمسک به این دو مایه نجات از ضلال است و راه دیگری برای نجات از ضلال وجود ندارد. در مقابل عده ای شعار «حسبنا کتاب الله» درست کردند که بدون «امام من الله» هم می شود به سمت خدا حرکت کرد. این حرف ها را بعضا در زمان رسول خدا هم به نحوی منافقین می زدند. این یک بدعت بزرگ بود که اصل همه بدعت هاست. اینکه خیال کنیم هدایت بدون امام و بدون رسول ممکن است.

چرا هدایت از غیر این طریق واقع نمی شود؟ از ابتدای کتاب الحجه همین را تکرار کردیم که ما راهی به خدای متعال نداریم. در حدیث اول آمده بود: «لَمْ يَجُزْ أَنْ يُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لَا يُلَامِسُوهُ فَيُبَاشِرَهُمْ وَ يُبَاشِرُوهُ وَ يُحَاجَّهُمْ وَ يُحَاجُّوه » ما نیاز به یک طریق ارتباط با خدا داریم و خود ما واجد این ارتباط نیستیم. امام آن طریق ارتباط است. این امام است که سبیل است؛ صراط است؛ وجه است؛ باب است؛ جنب الله است. این عناوینی که برای امام ذکر شده نشان می دهد که چرا بدون امام نمی شود.

صرفا هم این نیست که چون عبادت نیاز به علم دارد علم باید از امام گرفته بشود. مرحوم ملاصدرا فرموده اند چون عبادت نیاز به علم دارد پس نیاز به امام داریم. به نظر ما بحث نیاز به علم مطرح نیست. دین داری امام می خواهد. به همین دلیل مرحوم کلینی این روایت را در باب دیگری مطرح کرده اند که اصلا عنوانش همین است: «من دان الله بغیر امام من الله» اصلا حقیقت دین داری و پرستش و خضوع و تسلیم در مقابل اراده الهی با استکبار در مقابل خلیفه الله حاصل نمی شود. این بحثی است که باید توضیح داده شود.

توضیح تمثیل خاص در روایت

در ادامه روایت حضرت به یک مثال اشاره می کنند که حال این افرادی که می خواهند با عمل مشکل امام نداشتن را حل کنند و خیال می کنند به مقصد می رسند حال این مثل است. فرموده: «وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِيهَا وَ قَطِيعِهَا فَهَجَمَتْ  ذَاهِبَةً وَ جَائِيَةً يَوْمَهَا فَلَمَّا جَنَّهَا اللَّيْلُ بَصُرَتْ بِقَطِيعِ غَنَمٍ مَعَ رَاعِيهَا فَحَنَّتْ إِلَيْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَبَاتَتْ مَعَهَا فِي مَرْبِضِهَا فَلَمَّا أَنْ سَاقَ الرَّاعِي قَطِيعَهُ أَنْكَرَتْ رَاعِيَهَا وَ قَطِيعَهَا فَهَجَمَتْ مُتَحَيِّرَةً تَطْلُبُ رَاعِيَهَا وَ قَطِيعَهَا فَبَصُرَتْ بِغَنَمٍ مَعَ رَاعِيهَا فَحَنَّتْ إِلَيْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَصَاحَ بِهَا الرَّاعِي الْحَقِي بِرَاعِيكِ وَ قَطِيعِكِ فَأَنْتِ تَائِهَةٌ مُتَحَيِّرَةٌ عَنْ رَاعِيكِ وَ قَطِيعِكِ فَهَجَمَتْ ذَعِرَةً مُتَحَيِّرَةً تَائِهَةً لَا رَاعِيَ لَهَا يُرْشِدُهَا إِلَى مَرْعَاهَا أَوْ يَرُدُّهَا فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذَا اغْتَنَمَ الذِّئْبُ ضَيْعَتَهَا فَأَكَلَهَا»

یعنی مثل اینها مثل گوسفندی است که از چوپان و گله جدا شده و گم شده است. این حیوان در طول روز بدون تأمل و فکر مشغول رفت و آمد است و گشت و گذار و تلاشی دارد. تا روز روشن است متوجه نیست. مشغول است. شب که فراگیر شد، در تاریکی شب خودش را ناچار می بیند و حس می کند تنهایی نمی تواند و خطرات در کمین است. گله گوسفندی را می بیند و به آنها اشتیاق پیدا می کند؛ فریفته آنها می شود و در محل استراحت آنها شب را می گذراند. مربض به محل استراحت و نشستن گوسفند گفته می شود. صبح که می شود این چوپان گله خودش را به حرکت در آورد. این گوسفند چوپان و گله را تازه می بیند و آنها را انکار می کند؛ یعنی نمی شناسد و پسند او واقع نمی شود.

دوباره در حیرت فرو می رود و در وادی حیرت شروع به تلاش برای پیدا کردن گله خودش می کند. دوباره به گله ای برخورد می کند که همراه چوپان خود می باشند. به آنها اشتیاق پیدا کرده و فریفته آنها می شود. وقتی می خواهد به این گله ملحق شود، این جا چوپان او را نمی پذیرد و او را از خود می راند. و به او می گوید تو یک گوسفند بدون صاحب هستی و ما با کسی که در وادی حیرت است کاری نداریم. اینجاست که این گوسفند دچار وحشت شده و در وادی تیه سرگردان می شود. کسی نیست که او را به مسیر صحیح هدایت کند یا از مسیر غلطی که دارد می رود برگرداند. در این فضاست که حیوان درنده ای که درکمین چنین حیوانی است فرصت را غنیمت می شمارد و او را می خورد.

دو نکته را باید توجه کرد. اولا تمثیل با تشبیه فرق می کند. این داستان مثلی برای ممثلی است که حقیقت در این افراد هست. ثانیا همانطور که مرحوم مجلسی فرمودند این یک تشبیه مرکب است. تشبیه مرکب اجزائی دارد و اجزاء هم در این تمثیل باید دقت شوند. یعنی جزئیات این تمثیل فی الجمله باید در احوالات انسان متحیر و دور از امام مورد بررسی واقع شود.

بررسی فقرات ذیل روایت

در انتهای روایت فرموده: «وَ كَذَلِكَ وَ اللَّهِ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ظَاهِرٌ عَادِلٌ أَصْبَحَ ضَالًّا تَائِهاً وَ إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ الْحَالَةِ مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدُ أَنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فَأَعْمَالُهُمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ  فِي يَوْمٍ عاصِفٍ  لا يَقْدِرُونَ  مِمَّا كَسَبُوا عَلى  شَيْ ءٍ ذلِكَ  هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ»

یعنی همانطور که این گوسفند بدون راعی گم می شود و در آخر هم طعمه گرگ می شود، این افرادی که امامی از جانب خداوند ندارند (امام عادل و ظاهر که البته در بعض نسخ این تعبیر ظاهر نیامده است و در بعض نسخ طاهر آمده است) متحیر و ضال هستند و به مرگ جاهلی هم از دنیا خواهند رفت. حتی اگر تمام عمر مسلمان بوده و در حال جستجوی راه سعادت سپری کرده اما تا آخر عمر به امام نرسیده، موت او، موت کفر و نفاق است.

 بعد حضرت فرمودند: ائمه جور و پیروانشان از دین خدا جدا هستند و کاری با دین خدا ندارند. امامی دارند، زحمت و ریاضت می کشند و مناسک عبادی انجام می دهند اما اینها از خدا و دین خدا یعنی مناسک خداپرستی فاصله دارند. ممکن است مسجد هم بسازند نماز هم بخوانند روزه هم بگیرند خمس هم بدهند، اما اینها بندگی و خداپرستی نیست.

این ائمه جور هم خودشان گمراه شدند هم دیگران را در وادی ضلال بردند، لذا خودشان و پیروانشان در وادی ضلال اند. این عبادات و ریاضات اگر هزار سال هم طول بکشد، آنچه که کسب می کنند هیچ امکانی برایشان حاصل نمی کند. اینجا حضرت به آیه شریفه سوره ابراهیم اشاره می کنند که اعمال اینها مانند خاکستر است که در روز تندباد همه اینها از بین می رود و چیزی در دست شان نمی ماند. ضلال بعید همین است که انسان خیال کند عملی دارد و بندگی می کند و دین داری و ریاضت و عبادت دارد ولی هیچ چیزی برای او نماند.

در نقل محاسن در این قسمت از روایت قبل از عبارت «ان ائمه الجور..» این تعبیر آمده است: «أَنَّ أَئِمَّةَ الْحَقِّ وَ أَتْبَاعَهُمْ عَلَى دِينِ اللَّه  إِنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ  عَنْ  دِينِ  اللَّهِ  وَ الْحَقِّ قَدْ ضَلُّوا بِأَعْمَالِهِمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا»(2) یعنی در مقابل هم ائمه حق هستند که آنها هم اتباعی دارند و آنها راه را یافتند و بندگی می کنند. اینها هستند که وادی دین الهی حرکت می کنند.

نظر مرحوم مجلسی در شرح حدیث

مرحوم مجلسی در شرح این حدیث می فرمایند: در اینجا تشبیه مرکب بیان شده است. تشبیه های متعددی دارد. اولا این شخص به غنمی تشبیه شده است که از راعی و گله خودش جدا شده است. پس این شخص به غنم تشبیه شده و امت به گله تشبیه شده اند و امام به راعی تشبیه شده است.

ثانیا این شخص که از امام خود جدا شده است یک دوران حیرت دارد. بعد شب که می شود به ناچار به یک جمعیتی اشتیاق پیدا می کند و می پسندد و به آنها پناه می برد.

ثالثا این فرد که از امام خود جدا شده و به یک جمعیتی پناه برده وقتی هوا روشن می شود این شخص می بیند این امام اقناعش نمی کند و این، آن امامی نیست که او می خواهد. مثل همین ابن ابی العوجاء همینطور بوده است. مدتی با حسن بصری بوده و از او جدا می شود. از او می پرسند که چرا از حسن بصری جدا شدی؟ می گوید: او اصلا یک رأی ثابتی ندارد. یک روز قائل به جبر است و یک روز قائل به اختیار است. ملعوم نیست چه می گوید. ابن ابی العوجاء نمی پسندد و از او جدا می شود.

رابعا این شخص به دنبال یک جمعیت دیگری می رود. آن جمعیت او را راه نمی دهند. حالا یا جمعیت حق هستند و احساس می کند هم سلک آنها نیست، به تعبیر دیگر دنبال امامی می گردد که این بپسندد نه خدا او را بپسندد. یا گروهی هستند که خودشان در ضلالت هستند. به هر حال این گروه دوم او را نمی پسندند و در جمع خود راه نمی دهند.

خامسا در نهایت در این سرگردانی و در این رفت و برگشت بین گروه های مختلف، طعمه شیطان می شود. یعنی یک گرگ و درنده ای هم در این میان در کمین است که در نهایت انسان را طعمه خود می کند. اینها فقراتی است که ایشان قدری توضیح داده است.

نکته: باید توجه کرد که این روایت ناظر به مستضعفین نیست. کسانیکه قرآن در مورد آنها فرموده: «لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لَا يهَتَدُونَ سَبِيلًا»(نساء/97-98) روایت در مورد کسی بحث نمی کند که اصلا با او در مورد امام حق، اتمام حجت نشده است. بلکه روایت در مورد کسی است که ائمه ضلال او را به جایی رسانده اند که نمی خواهد دنبال امام حق بگردد و با او حرکت کند. بدون امام حرکت می کند و اگر به امام نرسد منافق و کافر از دنیا می رود. ادامه بحث در جلسات آینده خواهد آمد. والحمدالله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 184.

(2) المحاسن، جلد 1، ص93