نسخه آزمایشی
دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403 - Mon, 29 Apr 2024

جلسه صد و پانزدهم شرح کتاب الحجه کافی/ صحیحه محمد بن مسلم و عدم قبولی اعمال منکر ولایت اهل بیت

متن زیر تقریر جلسه صد و پانزدهم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 8 آبان ماه سال 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث صحیحه محمد بن مسلم به بحث عدم قبولی اعمال منکر ولایت پرداخته اند و این مسئله را در آیات و روایات دنبال کرده اند. ایشان به چند روایت در این مسئله اشاره فرمودند و بررسی می کنند که شان امام چیست که در نسبت بندگی انسان نسبت به خدا حاضر است و بدون تولی به او بندگی واقع نمی شود...

صحیحه محمد بن مسلم و مسئله قبولی اعمال

بحث در روایات باب معرفت الامام بود؛ و در مورد صحیحه محمد بن مسلم بحث می کردیم. عرض شد که نکته اصلی که در روایت بیان شده است ارتباط ولایت و معرفت امام و مسئله اعمال انسان است.(1)

در ابتدای روایت فرموده کسی اگر عملش ذیل امام حق نباشد مقبول نیست و بلکه مبغوض است. در ادامه فرموده است مثل اینها مثل گوسفندی است که از گله و راعی خود دور می شود و دیگر هر تلاشی که می کند و به الحاقش به مجموعه های دیگر مشکل او را حل نمی کند و در نهایت طعمه گرگ می شود. در ادامه فرموده است که وادی ائمه ضلال وادی ضلالت و تیه است و در این وادی عمل بکار انسان نمی آید. در نهایت هم انسان به مرگ جاهلی و کفر و نفاق از دنیا می رود. در نهایت هم آیه شریفه سوره ابراهیم را میخوانند که عمل این افراد از دست می رود. «فَأَعْمَالُهُمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ‏ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ‏ لا يَقْدِرُونَ‏ مِمَّا كَسَبُوا عَلى‏ شَيْ‏ءٍ ذلِكَ‏ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ»

باید بحث کنیم که چرا کسی که هر شب هزار رکعت نماز می خواند و ریاضات و اعمالی دارد، عمل او مقبول نیست و مبغوض است؟ همه فقها این را قبول دارند که عبادت بدون ولایت امام مقبول نیست. بعضی فرمودند صحیح فقهی هم نیست و بعضی صحت فقهی را قبول کرده اند ولی عدم قبولی مسلم فقهاست. روایات این بحث هم مکرر است و قابل مناقشه نیست. ما این بحث و روایات آن را که در باب «من دان الله بغیر امام من الله» آمده است را بعد مفصلاً بررسی خواهیم کرد. ولی اینجا برای اینکه قدری فضای روایات را ببیند به چند روایت اشاره می کنیم.

بررسی صحیحه فضیل بن یسار

روایت اول صحیحه فضیل در کافی است که فرموده: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: نَظَرَ إِلَى النَّاسِ يَطُوفُونَ‏ حَوْلَ‏ الْكَعْبَةِ فَقَالَ هَكَذَا كَانُوا يَطُوفُونَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ إِنَّمَا أُمِرُوا أَنْ يَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ يَنْفِرُوا إِلَيْنَا فَيُعْلِمُونَا وَلَايَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ وَ يَعْرِضُوا عَلَيْنَا نُصْرَتَهُمْ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ‏ تَهْوِي إِلَيْهِمْ‏»(2) در این روایت حضرت فرمودند حج به حج جاهلیت برگشته است. روشن است که مقصود حضرت، نسک این حج نیست و الا که نسک و شریعت نسبت به قبل حتماً متفاوت شده است. اینطور نیست که اعمالی که در زمان بعد از اسلام انجام می شود همان اعمال زمان عصر جاهلیت قبل از اسلام باشد.

این روایت در باب حج آمده اما اختصاص به این باب ندارد. می فرماید غرض از بنا کردن کعبه توجه به خود کعبه نیست بلکه توجه به امام است. وقتی حضرت ابراهیم فرزند خودش را در کنار کعبه گذاشت به خدا عرضه می دارد: «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ‏ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُون‏»(ابراهیم/37) حضرت می فرمایند: طواف برای این است که مردم بیایند از این طریق به ما نزدیک بشوند.

حضرت ابراهیم خلیل مأمور شد که فرهنگ شرک و بت پرستی را از این محیط مقدس اطراف خانه کعبه از بین ببرد. «ان طهرا بیتی للطائفین و العاکفین». این تطهیر یک بار توسط حضرت ابراهیم علیه السلام صورت گرفت و بار دیگر توسط وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله انجام گرفت. در نهایت یک بار هم امام زمان سلام الله علیه این کار را انجام می دهند. حضرت می فرمایند: این حجی که دارد انجام می گیرد حجی است که دوباره به دوره جاهلیت برگشته است. در دوره جاهلیت قرآن می فرماید: «وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً»(انفال/35) یعنی حج تحریف شده و عباداتشان عبادت نیست.

لذا تعبیر حضرت این است: «إِنَّمَا أُمِرُوا أَنْ يَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ يَنْفِرُوا إِلَيْنَا فَيُعْلِمُونَا وَلَايَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ وَ يَعْرِضُوا عَلَيْنَا نُصْرَتَهُمْ» اصل غرض از حج این بود که «ینفروا الینا». اصلا غرض حضرت ابراهیم این بود: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ‏ تَهْوِي إِلَيْهِمْ‏» بنای کعبه و مناسک حج همه برای این است که انسان به امام برسد. اگر این نکته از حج حذف شد، حتی اگر تمام قواعد ظاهری حج رعایت شود، این حج همان حج جاهلیت است. کانّه غایت عبادت این است که انسان به امام راه پیدا کند و اگر منتهی به این نشد گویا عبادتی واقع نشده است.

البته این سوال مهم وجود دارد که اگر غرض رسیدن به امام است این مناسک پس بالاخره چه کاره هستند؟! جواب این است که این مناسک هم برای تقرب به امام است. برای تولی و اتصال به دستگاه ولایت الهیه، اعمال دخالت دارد و این اعمال تناسبات اتصال و تولی هستند. ولی این روشن است که اگر کسی این مناسک را انجام دهد و مثلا این حج را به جا بیاورد اما به تقرب امام و اعلان نصرت امام منتهی نشود این حج مقبولی نیست. مثل حج ایام جاهلیت است.

لذا این مناسک مقدماتی است برای این که انسان به امام برسد. این مناسک واجب هستند و هیچ گونه بی مبالاتی در انجام این مناسک نباید صورت بگیرد. اینطور نیست که اگر کسی مودت امام را داشت و اعلام ولایت کرد، دیگر لازم نیست واجبات را انجام دهد. این مسلک ابوالخطاب و تابعین او بود که ائمه طرد و لعنش کردند. پس این مناسک باید باشد. اما اگر کسی این مناسک را انجام دهد اما به غرض اصلی حج منتهی نشود این حج برای او همان حج جاهلیت می باشد.

این چیزی بالاتر از شرط صحت است. این حج به ظاهر صحیح است اما منتهی به غرض حج نشده پس هیچ فرقی با حج جاهلیت ندارد. حج جاهلیتی که به ظاهر همه مناسک را دارد؛ حج برای رسیدن به خدا و ذیل او به امام است. حج نسکی برای رسیدن به دستور «ففروا الی الله»(ذاریات/50) است. انسان با حج باید از همه طواغیت رویگردان شود و به سمت خدای متعال بیاید. این باید از طریق مناسک ظاهری انجام شود ولی غرض رسیدن به خدا از طریق اتصال به امام است. لذا بحث از تجدید عهد و ملاقات با امام مطرح می شود.

بررسی موثقه ابوعبیده حذاء

روایت دیگر که شبیه مضمون همان روایت را دارد موثقه ابوعبیده است. فرموده: «الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ وَ رَأَى النَّاسَ‏ بِمَكَّةَ وَ مَا يَعْمَلُونَ‏ قَالَ فَقَالَ فِعَالٌ كَفِعَالِ الْجَاهِلِيَّةِ أَمَا وَ اللَّهِ مَا أُمِرُوا بِهَذَا وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا أَنْ يَقْضُوا تَفَثَهُمْ‏ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ‏ فَيَمُرُّوا بِنَا فَيُخْبِرُونَا بِوَلَايَتِهِمْ وَ يَعْرِضُوا عَلَيْنَا نُصْرَتَهُمْ»(3) حضرت در مکه دیدند که مردم اعمال و مناسک را انجام می دهند. فرمودند: این کارها مثل اعمال همان حج دوره جاهلیت است. همه اینها مقدمه بود برای اینکه به ما برسند. بیایند و ولایت و نصرت خود را عرضه بدارند. اگر این حاصل نشود این همان طواف جاهلی است.

بررسی معتبره سدیر صیرفی

در روایت دیگری که باز همین مضمون را بیان کرده است فرموده: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ جَمِيعاً عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ خَالِدِ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ وَ هُوَ دَاخِلٌ وَ أَنَا خَارِجٌ وَ أَخَذَ بِيَدِي ثُم اسْتَقْبَلَ الْبَيْتَ فَقَالَ يَا سَدِيرُ إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ يَأْتُوا هَذِهِ الْأَحْجَارَ فَيَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ يَأْتُونَا فَيُعْلِمُونَا وَلَايَتَهُمْ لَنَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ‏ وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ‏ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏ ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ إِلَى وَلَايَتِنَا ثُمَّ قَالَ يَا سَدِيرُ فَأُرِيكَ الصَّادِّينَ عَنْ دِينِ اللَّهِ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى أَبِي حَنِيفَةَ وَ سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ وَ هُمْ حَلَقٌ فِي الْمَسْجِدِ فَقَالَ هَؤُلَاءِ الصَّادُّونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ بِلَا هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ لَا كِتَابٍ مُبِينٍ إِنَّ هَؤُلَاءِ الْأَخَابِثَ لَوْ جَلَسُوا فِي بُيُوتِهِمْ فَجَالَ النَّاسُ فَلَمْ يَجِدُوا أَحَداً يُخْبِرُهُمْ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ عَنْ رَسُولِهِ حَتَّى يَأْتُونَا فَنُخْبِرَهُمْ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ عَنْ رَسُولِهِ»(4)

سدیر می گوید حضرت فرمود: حج برای این قرار داده شد که حاجی بیاید و بعد از این مناسک اعلام ولایت و محبت و نصرت کند. بعد حضرت به آیه سوره طه اشاره فرمودند که باید اعمال انسان منجر به اهتداء به امام شود. آیه ای که در روایت ابن ابی لیلی مفصل بررسی کردیم. اگر سیر اعمال انسان تا اهتداء به امام نرسد، مشمول قبولی و غفران الهی نیست. همه این اعمال بدون اهتدای به امام، به نتیجه نمی رسد. امام اقامه حج می کنند و حج امام عهد با خداست. عهد ما با خدا از طریق امام است.

ذیل این حدیث در مورد «صادین عن دین الله» است. اینها مسیرهایی غیر از مسیر اهل بیت باز کردند و عده ای را به دور خود جمع کرده اند. اگر این خبیث ها نبودند که دکان بزنند و مردم را به خود دعوت کنند مردم به سمت ما اهل بیت می آمدند. این هم تعبیری است که نشان می دهد در مقابل امام، مجموعه ها و طرح هایی فراهم شده است. ولی انسان با اتصال به اینها بجایی نمی رسد و از ضلال نجات پیدا نمی کند.

 بررسی روایت مفضل بن عمر در بصائر

حال که بحث به مسئله نسبت بین نسک و اعمال و ولایت رسیده است خوب است روایت مهم مفضل بن عمر را هم اشاره مختصری بکنیم. این روایت در مورد نوع مواجهه با جنس تفکر ابوالخطاب می باشد که می گفتند: «اگر کسی تولی به امام حق داشت و تبری از امام باطل داشت دیگر ملزم به اعمال نیست و لازم نیست واجبات و محرمات را انجام دهد» ائمه با این انحراف به شدت مبارزه کردند.

حضرت در مکاتبه مفصلی که با مفضل دارند، می فرمایند: معنا ندارد کسی موالات به امام داشته باشد اما نسبت به فروع امام بی مبالات باشد. مناسک عبادی از فروع امام اند. و معنا ندارد کسی تبری از ائمه ضلال داشته باشد و نسبت به فروع آنها بی مبالات باشد.

البته ممکن است شخصی متولی به امام حق باشد اما یک جایی از یکی از مناسک حرکت با امام فاصله بگیرد. مثلا نمازش یک روز قضا می شود. یا ممکن است این شخص یک جایی از مناسک ولایت امام خارج شود و بعضی از مناسک ولایت ائمه جور را به جا آورد. گناه کرده، اما این ها لغزش است. بی مبالاتی نیست. معنا ندارد کسی تولی و تبری داشته باشد اما نسبت به لوازم تولی و تبری بی مبالات باشد. لذا در روایات فرمودند شیعه ما لاابالی نمی شود. اینطور نمی شود که در گناه غرق لذت شود بلکه از گناه خود رنج می برد.

مناسک، حدود حرکت با امام علیه السلام می باشند. از مناسک تعبیر به حدود الله شده است. حدود الله یعنی وقتی الوهیت خدای متعال می خواهد جاری شود از طریق این حدود جاری می شود. پس من هم اگر بخواهم در وادی الوهیت خدای متعال حرکت کنم و او را بپرستم باید این حدود را رعایت کنم. ولی باید توجه داشت که اینها حدود هستند. چارچوبه ها هستند. لذا نه می شود اینها را رها کرد چون اینها حدودند و به تعبیر روایت، فروع امام می باشند. و نه می شود به این ها اکتفا کرد چون اینها حدود هستند و بدون حرکت در وادی ولایت امام، اصلا حدود بی معناست. هیچکس نمی تواند بیرون از وادی ولایت بگوید من دارم حدود الله را رعایت می کنم. بدون خداپرستی، اینها دیگر حدود الله نیستند.

این روایت طولانی است و فقط به چند عبارت از این روایت بسنده می کنیم. در قسمتی از این مکاتبه امام فرمودند: «تَبَارَكَ اللَّهُ تَعَالَى إِنَّمَا أَحَبَ‏ أَنْ‏ يُعْرَفَ‏ بِالرِّجَالِ‏ وَ أَنْ يُطَاعَ بِطَاعَتِهِمْ فَجَعَلَهُمْ سَبِيلَهُ وَ وَجْهَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ» یعنی خدای متعال این گونه خواسته و دوست داشته که از طریق یک رجالی شناخته شود. شبیه محتوای روایت ابن کواء معروف که در همین باب می خوانیم: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه‏» یعنی خداوند از طریق طاعت آنها اطاعت می شود. همان طور که در جای دیگر می فرماید: «من عرفکم فقد عرف الله و من اطاعکم فقد اطاع الله» خدای متعال این را خواسته اما چگونه این خواسته را محقق می کند؟ در ادامه می فرماید: آنها را وجه و سبیل و صراط و باب خود قرار داده است.

اینکه بگوییم اطاعت آنها اینطور اطاعت خداست چون خدا دستور به اطاعت آنها داده است لذا تخلف از آنها تخلف از دستور خداست، این حرف تمامی نیست. چون این در موالی عرفیه هم جریان دارد. مثلا با فرض وجوب اطاعت از فرامین پدر، این مطلب در مورد پدر هم هست. قطعا مفاد این روایات چیزی بالاتر از اطاعت دستورات را بیان کرده است. امام وقتی سبیل و صراط الهی می شود یعنی اگر شما می خواهید به سمت خدا حرکت کنید باید همه قوای شما در سبیل قرار گیرد. این صرفا با اطاعت دستورات محقق نمی شود. واقعا اراده الهی از مجرای اراده او در عالم منتشر می شود.

لذا می گوییم از این روایت و امثال آن بدست می آید اولاً: اراده خدا به این تعلق گرفته که از طریق این رجال شناخته و اطاعت شود. پس معرفت و طاعت الهی از غیر این طریق واقع نمی شود. وقتی امام سبیل الله شد یعنی برای حرکت به سمت خدا راه دیگری غیر از امام علیه السلام وجود ندارد. مناسک هم، مناسک حرکت در این سبیل هستند. وقتی امام وجه الله شد راه دیگری برای شناخت خدای متعال ندارید جز اینکه از طریق وجه الله به خدای متعال معرفت پیدا کنید.(5)

ثانیاً: راه دیگری هم برای معرفت و طاعت خدای متعال وجود داشت اما خدا اینگونه اراده کرد که امام تنها راه طاعت و معرفت باشد. در روایت بعدی این را خواهیم خواند که «ان الله تبارک و تعالی لو شاء لعرف العباد نفسه و لکن جعلنا...» یعنی این اقتضاء حکمت و اراده او در این نسبت خلقت است. نه اینکه بخاطر برهان عقلی بگوییم اصلاً امکان صدور چنین ارتباطی نبود.

ثالثاً: در این روایت از امام به عنوان سبیل الله و وجه الله یاد شده است. در روایت بعدی چهار مورد ذکر می شود. می فرماید امام باب و سبیل و صراط و وجه است که اینها شئون وساطت برای معرفت هستند. این وجوه باید تبیین شود که قدری روشن شود که چرا بدون امام ارتباط انسان با خدا قطع است و اعمال انسان در وادی توحید واقع نمی شود.

خلاصه اینکه اگر طریق ارتباط امام است نه اعمال. نه نسک. نه شریعت به معنای مصطلح آن. وقتی کسی این باب الهی و صراط را انکار می کند دیگر راهی به سمت خدا ندارد. ولو برای اعمال او آثاری هم در دنیا و آخرت قرار داده می شود که خود بحث مفصلی است.

خلاصه، کانّه در قوس نزول، وقتی الوهیت خدای متعال می خواهد جاری شود از طریق این رجال جاری می شود و در قوس صعود، وقتی پرستش خدای متعال می خواهد واقع شود از طریق ائمه علیهم السلام واقع می شود. پس امام هم طریق جریان الوهیت خداست. هم طریق تحقق عبودیت است. احکام هم، مناسک حرکت در وادی ولایت می باشند. احکام از فروع ائمه علیهم السلام هستند و حدود الله می باشند. لذا نه می شود بگوییم بدون امام می شود رفت و نه می شود بگوییم بدون حدود ولایت الهیه می شود رفت. هم ولایت می خواهد و هم اعمال صالحه که تناسبات توحید و ولایت است. لذا به یک معنا امام هم موضوعیت دارد و هم طریقیت. امام طریق است به این معنا که غرض توحید است؛ و امام موضوع است، چون اصلا راهی جز این برای توحید نیست. نمی شود بگویی این یک راه است و راه دیگری هم هست. والحمدلله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 184

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 392

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 392

(4)الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 392

(5) در بحث وجه و رویت الهی هم روایاتی با همین مضمون هست. که فرموده اگر وعده داده اند که «ثَوَابَ‏ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ اللَّه» این نظر به وجه نظر به مقامات وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت است. آنها وجه الهی هستند. الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 460