نسخه آزمایشی
دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403 - Mon, 29 Apr 2024

جلسه صد و هفدهم شرح کتاب الحجه کافی/ صحیحه محمد بن مسلم و آیه سوره ابراهیم در از دست رفتن اعمال

متن زیر تقریر جلسه صد و هفدهم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 21 آبان ماه سال 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث صحیحه محمد بن مسلم اشاره می کنند که ذیل صحیحه به آیه سوره مبارکه ابراهیم اشاره شده است که اعمال جریان کفر و نفاق حبط می شود؛ مثل خاکستری می شود که طوفان بوزد و اینها عمل شان از دست شان خواهد رفت. ایشان در توضیح این آیه شریفه به نسبت اعمال و ایمان پرداخته و بیان کرده اند که عمل غیر متاسب طبق روایت به اصل خود برگشت می کند و عمل نیک از کافر جدا می شود...

نکات اصلی صحیحه محمد بن مسلم

بحث در روایات باب معرفت الامام بود؛ و در مورد صحیحه محمد بن مسلم بحث می کردیم.(1) در این روایت چند نکته بود که قدری اشاره کردیم. نکته اول اینکه اگر کسی بدون تولی به امام از دنیا برود به مرگ کفر و نفاق از دنیا رفته است. علت این مطلب را مقداری توضیح دادیم اما این مطلب هم باب مستقلی دارد که در آنجا مفصل بحث خواهیم کرد. باب «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه»

البته روشن است که مقصود مستضعفین نیستند که عذری داشته اند و امکان وصول و تبعیت از امام را نداشتند. این بحث مفصلی است که در بحث اعراف و مستضعفین مفصل باید بررسی شود. در آیات استضعاف روشن می شود که این مسئله صرف یک بهانه نیست و کسانیکه با این عذر می خواهند برای خود عذری بتراشند را قرآن رد می کند و صرفاً کسانیکه «لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلا»(نساء/98) هستند را معذور می داند.

نکته دوم اینکه کسیکه بدون امام حرکت کند، در وادی ضلال و تیه است. این فرد گم می شود و با این عبادات و نسک هم نمی تواند خود را نجات دهد. بحث ضلال و گم گشتگی و تیه و سرگردانی مسئله مفصلی است که در آیات قرآن و روایات مفصل به آن پرداخته شده است. این بحث را هم اجمالاً اشاره ای کردیم و مفصلاً در باب «ان الائمه علیهم السلام هم انوار الله عزوجل» بررسی می کنیم. بحث تیه و سرگردانی داستان قوم جناب موسی و سرگردانی قبل از رسیدن به ارض مقدس است که آنجا باید دقت شود.

نکته سوم اینکه ائمه جور و اتباعشان کاری با دین خدا ندارند. «لمعزولون عن دین الله» این مطلب هم در ابوابی مورد بررسی قرار می گیرد. مثل بحث دین شناسی و روایات «من دان بامام جائر و من دان بامام عادل من الله» که دین داری ذیل امام جائر را بررسی می کند.

نکته چهارم در روایت مسئله مثال و تشبیه ویژه بود که اشاره شده است که قدری در مورد این مسئله و گم شدن انسان از ذیل امام و اتفاقات پیرامون آن بحث کردیم. دسته هایی که می آیند و دعوت هایی می کنند و اینها مشکل انسان را حل نمی کند و در نهایت انسان را طعمه گرگ می کند.

بحث اعمال نیک و فروعات امام بودن

اما نکته دیگری که نکته اصلی روایت بنظر می رسد که بحث عدم قبولی اعمال منکر ولایت است، را در جلسات قبل قدری بحث کرده و توجیهاتی برای این مسئله اشاره کردیم. یک توجیه این بود که امام شئونی دارد که نشان می دهد طریق ارتباط با خداوند ایشان است. امام سبیل و باب و وجه الهی است. بدون امام انسان اصلا در صراط نیست و عملی که در صراط نیست مسیر بندگی نیست.

توجیه دوم این بود که عبادت و بندگی ذیل امر الهی قرار گرفتن است و امام دریچه امر الهی برای ماست. ذیل امام بودن انسان را ذیل امر الهی قرار می دهد. صاحب الامر امام است. وقتی انسان ولایت این صاحب الامر را منکر شود، دیگر از امر الهی بهره مند نیست.

اما توجیه سوم این بود که عبادات فروع بر ولایت ائمه علیهم السلام هستند. یعنی همانطور که عبادات حدود الله هستند حدود ولایت ائمه علیهم السلام هم هستند. اگر کسی خارج از وادی ولایت ائمه شد اصلا این عبادات دیگر عبادت نیستند. این عبادات مناسک حرکت با امام و تولی به امام هستند و امام طریق پرستش است. «بنا عرف الله بنا عبدالله» این مطلب هم در آینده ابوابی دارد که مفصل به آن می پردازیم.

اینجا روایتی را در رابطه با همین مطلب می خوانیم. در معتبره عبدالله بن مسکان در کافی فرموده: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: نَحْنُ‏ أَصْلُ‏ كُلِ‏ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيَامُ وَ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِي‏ءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقِيرِ وَ تَعَهُّدُ الْجَارِ وَ الْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ»(2) یعنی حتی توحید هم از فروعات حضرات است. منظور از توحید در این روایت حقیقت ثبوتی توحید نیست. منظور اصل توحید در ذات و صفات و افعال و... نیست. بلکه منظور از توحید در این روایت این است که پرستش موحدانه در جامعه مومنین از فروع امام است. این توحید ماست که فرع امام است.

داستان شجره طیبه در قرآن کریم همین را توضیح می دهد. «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ»(ابراهیم/24) اصل این شجره توحید است ولی برای اتصال ما به این شجره یک دستگاه بزرگی ولایت است و ما با این دستگاه به این شجره متصل می شویم. در روایات بیان شده است که برگ های این درخت شیعیان هستند. امام تنه و شاخه های این درخت است. یا در بعض تعابیر فرمود اصلش ما هستیم فرعش محیط ولایت ماست. پس وادی بندگی خدای متعال از فروع امام علیه السلام است. لذا اینکه فرمود: «من البر التوحید» یعنی اگر موحدین خدا را می پرستند، توحید در معرفت و توحید در پرستش خدای متعال از فروع امام است. ائمه اصل معرفت و اصل بندگی هستند. در ادامه هم به بعض صفات حسنه مومنین اشاره شده است که اینها هم فرع امام است. البته جای تامل دارد که چرا این مصادیق ذکر شده و مورد تاکید واقع شده است.

در ادامه روایت فرموده: «وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ الْكَذِبُ وَ الْبُخْلُ وَ النَّمِيمَةُ وَ الْقَطِيعَةُ وَ أَكْلُ الرِّبَا وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ بِغَيْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّي الْحُدُودِ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ وَ رُكُوبُ الْفَوَاحِشِ‏ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الزِّنَا وَ السَّرِقَةُ وَ كُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِكَ مِنَ الْقَبِيحِ فَكَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَيْرِنَا» یعنی اصل همه بدی ها هم به اراده فراعنه و طواغیت برگشت می کند. آنها ریشه این صفات هستند.

لذا صفات و اعمال نیک فرع امام می باشند. کسی که در محیط ولایت امام نیست، ممکن نیست بتواند از فروعات امام بهره مند شود. البته به خاطر آمیختگی جامعه مومنین با کفار و به خاطر نفوذ ولایت ائمه در جامعه کفار، ممکن است بعض کفار هم بعض همین اعمال خیر را به ظاهر به جا آورند، اما آنها اهل این خیرات نیستند. اگر واقعا دستگاه شیطان به نحو خلوص محقق شود، صفاتی که در انسان جاری می شود همان صفات جهل است که در حدیث عقل و جهل آمده است. آنجا بخشش و جود و سخاوت و امثال اینها، اصلا نیست. این صفات از شئون ائمه اند. اما به خاطر آمیختگی یک جایی در جوامع کفار هم ظاهر شده اند. به همین دلیل ممکن است آنها هم به ظاهر اعمال خیری انجام دهند. اعمال خیری که از فروع ولایت ائمه علیهم السلام هستند. ولی چون متمسک به امام علیه السلام نیستند این اعمال برایشان باقی نمی ماند. چون دو دستگاه حق و باطل از هم جدا می شوند. وقتی شما لجن و عطر را جدا می کنید بوی خوش به عطر ملحق می شود و بوی بد هم به لجن ملحق می گردد. اعمال آنها، به یک تعبیری عمل آنها نیست.

مرحوم ایت الله مصباح رضوان الله تعالی علیه در یک جایی می فرمودند: این جمله ای که ابن زیاد در مجلسش می گوید خطاب به وجود مقدس حضرت زینب کبری سلام الله علیها که «کیف رأیت صنع الله باخیک» این جمله مال ابن زیاد ملعون نیست. این جمله وجود مقدس نبی اکرم است. او مجبور است این گونه صحبت کند. اینکه در مقابل دیگران از ادبیات توحیدی استفاده می کند این جبری است که حضرت برای او ایجاد کرده اند؛ به تعبیر دیگر فاعل تبعی است. این جمله از فرهنگ نبی اکرم آمده و او هم دارد می گوید و قبولش هم ندارد ولی استعمالش می کند. عبادات و اعمالی که به ظاهر حسنی در آنها هست و دستگاه باطل انجام می دهد همین طور است. اینها فروع ائمه است و در واقع فعل آنها نیست. لذا اگر مومن بشوند این فعلشان برایشان باقی می ماند و اگر مومن نشوند این افعال از آنها جدا می گردد.

آیه شریفه در بحث اعمال کفار و ومنافقین

اما نکته پایانی در این روایت آیه شریفه است که در مسئله عدم قبولی اعمال به آن استشهاد شده است. در سوره مبارکه ابراهیم فرموده: «مَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ في‏ يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى‏ شَيْ‏ءٍ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعيد»(ابراهیم/18) این بحث در واقع همان بحث حبط عمل است. انسان کاری می کند که همه اعمالش یکجا از دستش می رود. کانه عمل از درون خالی شده است.

شبیه همین مضمون در آیات دیگری از قرآن بحث شده است. مثلاً در سوره مبارکه فرقان می فرماید: «وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً»(فرقان/23) که عمل انسان حبط و هباء منثورا می شود. یا در سوره مبارکه نور فرموده: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَريعُ الْحِسابِ»(نور/39) یعنی چیزی می بیند مثل سراب؛ می رود و وقتی به او رسید می بیند هیچ خبری نیست. داستان اعمال اینها همین است. خدا فرموده ما به اینها ظلم نمی کنیم بلکه پیمانه اش را پر می کنند و تحویل می دهند اما چیزی در آن پیمانه از اعمال صالحه نیست. بحث حبط عمل در جای خودش آیات و روایات مفصل دارد.

نکته مهم در روایت این است که این مسئله حبط عمل و غیر قبول بودن در روایت فرع داستان کفر و شرک و نفاق است. جریانی که بیرون دین هستند؛ «لمعزولون عن دین الله» یعنی وادی کفر و شرک و ضلال، وادی دین نیست و عمل در آنجا به جایی نمی رسد. تعبیر روایت این است: «وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدُ أَنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فَأَعْمَالُهُمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا كَرَماد...»

اما تشبیهی که در روایت بیان شده است این است که اعمال اینها مثل انبوه خاکستر در یک روز طوفانی است. عاصف وصف ریح است اما اینجا وصف یوم قرار گرفته که مفسرین گفته اند از باب مبالغه است. ممکن است بگوییم یوم عاصف روز خاصی است. یعنی این عصف واقعا صفت برای آن روز است که اگر تندبادی هم ایجاد می کند از همین روز نشات گرفته است. بعد در آیه شریفه فرموده: «لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى‏ شَيْ‏ءٍ» این همه زحمت کشیده اند اما می بینند که هیچ چیز از آن امکانات در اختیارشان نیست. «ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعيد» این وادی ضلال بعید است. این گمراهی از گمراهی کسی که می دانسته در گمراهی است بسیار بدتر است. اینها کسانی هستند که خیال می کنند دارند کاری می کنند و ثواب و اجری هم در نزد خدا دارند ولی خداوند اعمال اینها را حبط می کند.(3)

این خیال و تصور باطل همان است که در سوره نور با تعبیر سراب تمثیل شده است. سراب از خطای در دید حاصل می شود. وجه شبه این است که اینها دچار خطای محاسباتی در دین خود می شوند. دچار توهم می شوند و عمل خود را به حساب می آورند. این کار شیطان است که در قوای فهم و ادراکی انسان تصرف می کند و سبب می شود که انسان اشتباه ببیند و اشتباه بشنود و اشتباه محاسبه کند. ولی وقتی فضا عوض شد و دستگاه شیطان و توهمات و محاسبات او کنار می رود، حقیقت و پشت پرده ها آشکار می شود. «یوم هم بارزون»(غافر/16) آن دستگاه معرفتی و ادراکی و شناختی انسان عوض می شود و می بیند که واقعا اشتباه می کرده است. سراب همین است. یعنی انسان از دور به واسطه خطای در دید، چیزی که نیست را واقعیت می پندارد. لذا این تمثیل ها به خاکستر در روز تندباد یا تمثیل به سراب یا داستان هباء منثورا، تمثیل های دقیقی است که خداوند واقعیت و حقیقت بزرگی را با این مثال ها نازله آن را برای ما بیان کرده است.

روایت ابواسحاق لیثی و داستان اعمال نیک دشمنان

اینکه چطور اعمال نیک یک فرد هیچ کمکی به او در عوالم بعد نمی کند و دستش را خالی می بیند به نحوی در بعض روایات توضیح داده شده است. در روایت مهمی که در انتهای کتاب شریف علل الشرایع نقل شده است تصویری در مورد اعمال نیکی که از کفار سر می زند و اعمال بدی که از مومنین صادر می شود، بیان شده است. در این راوی سوال می کند و عرضه می دارد که این سوال ذهن من را بسیار مشغول کرده و مرا متحیر کرده است. سوال می کند: آقا می شود شیعه فلان گناه را انجام دهد؟! حضرت فرمود: نه مومن این گناه را نمی کند. بعد به حضرت عرض کرد: آقا ما می بینیم که این دوستان شما این گناه ها را انجام می دهند، این چطور می شود؟ درعین حال از این عجیب تر اینکه بعض دشمنان شما را می بینیم که اهل تقوی و ورع و رعایت تکالیف هستند. نماز می خوانند، روزه می گیرند، اهل زکات و حج و عمره و صدقات هستند. اینها چطور با هم جمع می شود.

حضرت در جواب فرمودند خدای متعال در ابتدای خلقت دو طینت و گِل ایجاد کرده است. یکی طینت ایمانی و یکی طینت کافرانه. بعد این دو تا گل و طینت را با هم قاطی کرد. این اختلاط در طینت سبب می شود که شما در انسان مومن عمل بد هم می بینید. نیز در کافر هم عمل خوب می بینید. ولی این فرد مومن اصل طینتش حسن است لذا اعمال بدش از او جدا می شود. نیز فرد کافر اصل طینتش قبیح است و لذا اعمال نیکش از او جدای می شود. در واقع شما اگر عمل بد را در جایی می بینید این مال دشمنان ماست. مال دوستان ما نیست ولو از یک مومن سر بزند. و اگر هم عمل خوبی آن طرف می بینید مال جبهه مومنین است عمل آنها نیست. لذا بعد هم در این مسیری که در عالم طی می شود اینها از هم جدا می شوند و اعمال خوب برمیگردد به صاحبانش، اعمال بد هم برمیگردد به صاحبانش. البته روشن است که مومن و کفار بودن جبری نیست.

برای همین است که قرآن می گوید خداوند خطای انسان را که «لمم»(4) باشد می بخشد و مشمول غفران می کند. زیرا این انسان مومن وقتی خطا می کند از عمق وجود و ایمانش گناه نمی کند. لذا لغزش است و قابل تطهیر. و در واقع این خطای او هم از دستگاه طرف مقابل می آید. این خطا برای شرایط و بستر است. انسان وقتی در بستری قرار می گیرد که در دستگاه شیطان و فراعنه هست در یک مواردی گرفتار می شود. مثلا بستر حرامخواری را در جامعه ایجاد می کنند و این سبب گرفتاری مومنین در بعضی موارد می شود. خدای متعال می فرماید ما اینها را تطهیر می کنیم.(5) ولی مومن خودش اهل گناه نیست؛ کسی که با امیرالمومنین راه می رود و حقیقت و مقامات باطنی وجودش متعلق به حضرت است از آنجا که گناه صادر نمی شود. این گناه مال آمیختگی و وسوسه هاست. از آن طرف دارد گرد و غبار می آید مثل آلودگی و بوی لجن است که از جایی می آید و ممکن است عده ای را گرفتار خود کند. ولی این عمل حقیقتا برای این فرد نیست.

کاری هم که وجود مقدس ائمه علیهم السلام می کنند این است که در محیط ولایت خود اینها را حفظ و تطهیر و شفاعت کنند؛ و خدای متعال هم به آنها اذن شفاعت و تطهیر داده است. در زیارت جامعه کبیره می فرماید: «جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ‏ مِنْ‏ وَلَايَتِكُمْ‏ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا» ولایت آنها امری است که باطن را اصلاح می کند و در مرحله بعد آلودگی های ظاهری را هم تطهیر می کند. لذا این ولایت سبب تکفیر سیئات انسان است زیرا عمل بد او از عمق وجود او دیگر نیست. مومن نمی تواند از عمق وجودش گناه کند و لذت ببرد. گناه تعلق به ایمان ندارد بلکه متعلق به کفر و فسق است. مومن لغزیده و با دستگاه طرف مقابل آلوده شده است. خدا این فرد را تطهیر می کند و می بخشد.

البته باید توجه کرد ایمان علامت هم دارد. همینطوری نیست. و با این بحث ها روشن می شود که علامت ایمان این است که فرد از گناه خوشش نمی آید ولو جایی مرتکب شود. حتی مومن در حین عمل پشیمان است. این پشیمانی توبه است و اثر آن ولایت می باشد. در روایت دارد که اگر مومن بی مبالات شد ایمانش از دست می رود. بی مبالات یعنی کم کم آن نهی ای که از ایمانش به سمت عمل می آید، او را اذیت می کند. می خواهد آن را خاموش کند؛ دلش می خواهد راحت گناه کند. نمی خواهد وقتی گناه می کند از عمق وجودش خودش را توبیخ کند. می خواهد از گناه لذت ببرد. لذا اراده می کند که در لایه عمیق گناه واقع شود و ایمان بیرون شود. در نتیجه آن زاویه ایمانش از بین می رود. در آن زاویه از وجودش روح الایمان از او جدا می گردد.

شیطان سعی می کند در قلب انسان نفوذ کند و ایمان را از قلب انسان جدا کند. شبهه ایجاد می کند و بعد بین انسان و خدا عداوت ایجاد می کند. نشانه وجود ایمان در قلب این است که انسان در مقابل شبهات موضع می گیرد. همان طور که نسبت به گناهان موضع می گیرد. شیطان ابتدا سعی می کند انسان را در عمل بی مبالات کند و در مرحله بعد در اعتقاد انسان را بی مبالات می کند و در نهایت روح الایمان را از انسان جدا می کند. بعضی ها در حوزه عمل بی مبالات هستند اما هنوز روح الایمان از قلب آنها جدا نشده است. مثلا برخی احکام ظاهریه را مراعات نمی کند اما وقتی به وجود مقدس سیدالشهداء جسارت شود، آنجا تحمل نمی کند. البته اگر انسان جلوی این حرکت آرام را نگیرد کم کم روح الایمان از او جدا می شود. اصل ایمان محبت حضرت امیر است. علی حبه ایمان. اگر انسان بی مبالات شد این محبت از او گرفته می شود و در نتیجه حب الله از او گرفته می شود. «من احبکم فقد احب الله»

تعلق اعمال بد مومنین به کفار و دستگاه شیاطین

اما در طرف مقابل هم اگر یک کسی که واقعا کفر نسبت به خدای متعال و استکبار دارد، از استکبار که صفات حسنه و بندگی و... در نمی آید. بنابراین یک جایی اگر صفت حمیده هست برای آن دستگاه نیست بلکه برای این اختلاط و آمیختگی است. این اختلاط و آمیختگی را خدای متعال تدبیر کرده است و در نهایت این ها از هم جدا می شوند. جبهه مستکبرین که تعلق به صفات ایمان ندارند. ولی اختلاط سبب می شود جایی در لایه ظاهری یک عمل نیکی هم انجام می دهد. نمازی می خواند. عبادتی انجام می دهد ولی واقعا این فعل از عمق وجود او نیست. کما اینکه گناه از عمق وجود مومن نیست. این لایه اراده های تبعی انسان است. این عمل خودشان نیست بلکه عمل زاییده شرایط و... است. وقتی شرایط را جدا کردی این عمل را خودش انکار می کند و اعلام بیزاری می کند.

لذا می گوییم اعمال خوبی که کفار انجام می دهند از آنها جدا می شود. چون این عمل برای آنها نیست. «مَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ في‏ يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى‏ شَيْ‏ءٍ» یک شرایطی بوجود خواهد آمد که در آن شرایط دستگاه باطل از هم می پاشد و متلاشی می شود. وقتی دستگاه باطل متلاشی شد، این اعمال خیر پراکنده می شود و به جای اصلی خودش برمی­گردد.

نکته: اینکه در بعض روایات فرموده: در روز قیامت خدای متعال هزار نفر از دشمنان ما را جهنم می برد که یک مومن را به بهشت ببرد؛ معنایش همین است. چون مومن باید بهشتی بشود تا بتواند وارد بهشت شود. باید پاک شود. عمل بدی که انجام داده مال او نبوده است. یک جبهه بودند که کار کردند که از یک مومن یک گناه بگیرند. فرمود گاهی برای یک مومن به اندازه قبیله ربیعه و مضر لشکر شیطان قرار می دهد. این لشکر گاهی شیاطین انس اند گاهی شیاطین جن. اینها کلی توطئه کردند که این مومن یک گناه انجام دهد. لذا اعمال بد این مومن در واقع مال اینهاست و با جدا شدن این اعمال از مومن، آن کفار به جهنم می روند و خود این فرد به بهشت. والحمدلله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 184

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 242

(3) در سوره مبارکه کهف آیه 103 و 104 شبیه این مطلب اینطور بیان شده است: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً * الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» خسارت بار ترین عمل، عمل این دسته است. کسانیکه خیال می کنند در وادی الهی دارند کاری می کنند ولی بیرون وادی دین هستند و اعمال شان هم گم می شود.

(4) اشاره به آیات سوره مبارکه نجم که فرموده: «الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ‏ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَة»

(5) شبیه این بحث در سوره مبارکه عنکبوت هم بیان می شود که فتنه بزرگی را عده ای در مسیر نبی اکرم برپا می کنند. این فتنه سبب می شود که حتی مومنین هم در این فضا گرد و غباری بر آنها بنشیند. ولی کسانیکه با امیرالمومنین در این فتنه راه می روند خدا می گوید من اینها را تطهیر می کنم. «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذي كانُوا يَعْمَلُون‏»