نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 13 ارديبهشت 1403 - Thu, 2 May 2024

جلسه هشتم خارج فقه انفال/ بررسی روایات باب انفال – صحیحه داود بن فرقد و روایت محمد بن مسلم

متن زیر تقریر جلسه هشتم بحث درس خارج فقه انفال آیت الله میرباقری است که به تاریخ 2 خرداد ماه 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث انفال به بررسی روایات انفال می پردازند. در این جلسه به تکمله روایت علی بن اسباط پرداخته و دلالت اصلی روایت در باب انفال را اشاره می کنند. در ادامه به صحیحه داود بن فرقد می رسند که بحث قطائع الملوک مطرح می شود که برای امام و از انفال است. در ادامه نیز به روایت محمد بن مسلم اشاره می شود که بحث ارض رها شده و هلاک شده و... است و اینها از انفال است و حکم این روایت که تقسیم به رسول و ناس است را مورد بحث قرار می دهند...

ادامه بررسی روایت پنجم (علی بن اسباط)

اصل این روایت شریفه  کافی شریف آمده است و مرحوم شیخ حر فرازی از این روایت را در وسائل آورده اند؛ اصل روایت شریفه اینچنین است: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا أَظُنُّهُ السَّيَّارِيَّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ: لَمَّا وَرَدَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع عَلَى الْمَهْدِيِّ رَآهُ يَرُدُّ الْمَظَالِمَ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا بَالُ مَظْلِمَتِنَا لَا تُرَدُّ فَقَالَ لَهُ وَ مَا ذَاكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا فَتَحَ عَلَى نَبِيِّهِ ص فَدَكاً وَ مَا وَالاهَا لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهِ بِ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ ص وَ آتِ ذَا الْقُرْبى  حَقَّهُ فَلَمْ يَدْرِ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ هُمْ فَرَاجَعَ فِي ذَلِكَ جَبْرَئِيلَ وَ رَاجَعَ جَبْرَئِيلُ ع رَبَّهُ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنِ ادْفَعْ فَدَكاً إِلَى فَاطِمَةَ ع فَدَعَاهَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهَا يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَدْفَعَ إِلَيْكِ فَدَكاً فَقَالَتْ قَدْ قَبِلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْكَ فَلَمْ يَزَلْ وُكَلَاؤُهَا فِيهَا- حَيَاةَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَمَّا وُلِّيَ أَبُو بَكْرٍ أَخْرَجَ عَنْهَا وُكَلَاءَهَا فَأَتَتْهُ فَسَأَلَتْهُ أَنْ يَرُدَّهَا عَلَيْهَا فَقَالَ لَهَا ائْتِينِي بِأَسْوَدَ أَوْ أَحْمَرَ يَشْهَدُ لَكِ بِذَلِكِ فَجَاءَتْ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ أُمِّ أَيْمَنَ فَشَهِدَا لَهَا فَكَتَبَ لَهَا بِتَرْكِ التَّعَرُّضِ فَخَرَجَتْ وَ الْكِتَابُ مَعَهَا فَلَقِيَهَا عُمَرُ فَقَالَ مَا هَذَا مَعَكِ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ قَالَتْ كِتَابٌ كَتَبَهُ لِيَ ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ قَالَ أَرِينِيهِ فَأَبَتْ فَانْتَزَعَهُ مِنْ يَدِهَا وَ نَظَرَ فِيهِ ثُمَّ تَفَلَ فِيهِ وَ مَحَاهُ وَ خَرَقَهُ فَقَالَ لَهَا هَذَا لَمْ يُوجِفْ عَلَيْهِ أَبُوكِ بِخَيْلٍ وَ لا رِكابٍ فَضَعِي الْحِبَالَ فِي رِقَابِنَا فَقَالَ لَهُ الْمَهْدِيُّ يَا أَبَا الْحَسَنِ حُدَّهَا لِي فَقَالَ حَدٌّ مِنْهَا جَبَلُ أُحُدٍ وَ حَدٌّ مِنْهَا عَرِيشُ مِصْرَ وَ حَدٌّ مِنْهَا سِيفُ الْبَحْرِ وَ حَدٌّ مِنْهَا دُومَةُ الْجَنْدَلِ فَقَالَ لَهُ كُلُّ هَذَا قَالَ نَعَمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا كُلُّهُ إِنَّ هَذَا كُلَّهُ مِمَّا لَمْ يُوجِفْ عَلَى أَهْلِهِ- رَسُولُ اللَّهِ ص بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ فَقَالَ كَثِيرٌ وَ أَنْظُرُ فِيهِ»

در این روایت شریفه آمده است که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام وقتی ملاحظه کردند که مهدی عباسی رد مظالم می کند به وی فرمودند که چرا مظلمه های ما را بازنمی گردانی؟ وقتی او سوال کرد که مظلمه شما چیست؟، حضرت فرمودند وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله فدک را بدون جنگ فتح کردند این آیه شریفه نازل شده که: «آتِ ذَا الْقُرْبى  حَقَّهُ» و حضرت فدک را به فاطمه زهرا سلام الله علیها بخشیدند؛ و وکلاء حضرت تا زمان ابوبکر در آنجا بودند اما او این سرزمین را با ظلم از وی گرفت؛ و عمر به او گفت که این سرزمینی است که پدر تو بدون جنگ آن را گرفته است؛ یعنی ایشان تلاشی برای این سرزمین نکرده اند و باید تحت اختیار ما باشد.

سپس مهدی عباسی به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام عرضه داشتند که حد آن را بیان بفرمایید که حضرت از کوه احد تا عریش مصر -که به معنای قسمت های مسکونی و قابل زندگی مصر است- تا سیف البحر -که به معنای ساحل دریاست و شاید مراد بحر عمان باشد- تا دومة الجندل -که حصنی بین مکه و کوفه بوده است-، را از حدود فدک برشمردند.

با توجه به ذیل روایت که حضرت می فرمایند کل این سرزمین بدون جنگ فتح شده است می توان گفت که این حدودی که حضرت بیان فرموده اند به این معناست که کل آن مفتوحة عنوة بوده و باید به ایشان بازگردد؛ اما احتمال هم دارد که این حدود به این جهت باشد که همه این سرزمین از ملحقات فتح خیبر برشمرده شده است؛ به این معنی که سد اصلی خیبر بوده و و قتی این سد فتح شد کل این سرزمین بلامعارض شد.

بنابراین در این روایت شریفه دو نکته کبروی دارد که یکی بحث فدک است که حضرت می فرمایند جزء فیء است و به فرمان الهی واگذار به حضرت زهرا سلام الله علیها شده است و دوم اینکه سرزمین هایی که بدون لشکر کشی فتح شود ملک رسول الله صلی الله علیه و آله است.

روایت ششم (صحیحه داود بن فرقد)

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ عَلِيِ  بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع  قَطَائِعُ الْمُلُوكِ كُلُّهَا لِلْإِمَامِ وَ لَيْسَ لِلنَّاسِ فِيهَا شَيْ ءٌ.

طریق مرحوم شیخ به سعد تمام است و رواة این روایت شریفه همگی از بزرگان و ثقات هستند و به لحاظ سندی این روایت شریفه تمام است.

در این روایت شریفه قطائع الملوک هم از اموال امام علیه السلام برشمرده شده است؛ قطیعه به چیزی گفته می شود که از امور متصل به خودش آن را جدا می کنند لذا به لحاظ لغوی مختص به اراضی نیست و به همین دلیل در لغت به حقوق مستقری اشخاص هم قطیعه گفته می شود؛ ولی در اصطلاح قطائع به معنای سرزمین هایی است که حاکم و پادشاه برای خود برمی داشتند یا به نزدیکان خود اعطاء می کردند؛ مثل قطائع بغداد که سرزمین حاصلخیزی بود که منصور برای سران لشکری و کشوری خود جدا کرده بود.

این روایت شریفه دلالت بر این دارد که قطائع الملوک ملک امام علیه السلام است و مردم در آن سهمی ندارند. دو قرینه در این روایت شریفه از

اینکه حضرت فرموده اند «لَيْسَ لِلنَّاسِ فِيهَا شَيْ ءٌ» نشان از این دارد که مربوط به مفتوحة عنوة است زیرا اگر مفتوحة عنوة نباشد که کل آن ملک امام علیه السلام است و مردم به طور کلی هیچ سهمی در آن ندارد، اما اگر مفتوحة عنوة باشد بعد از اینکه بعض سرزمین های آن را امام علیه السلام برمی دارند مابقی ملک مسلمین خواهد بود لذا اینکه حضرت فرموده اند «لَيْسَ لِلنَّاسِ فِيهَا شَيْ ءٌ» نشان از این دارد که موضوع سخت ایشان اراضی مفتوحة عنوة بوده است.

روایت هفتم (روایت محمد بن مسلم)

وَ عَنْهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ سَهْلٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ وَ سُئِلَ عَنِ الْأَنْفَالِ فَقَالَ كُلُّ قَرْيَةٍ يَهْلِكُ أَهْلُهَا أَوْ يَجْلُونَ عَنْهَا فَهِيَ نَفَلٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نِصْفُهَا يُقْسَمُ بَيْنَ النَّاسِ وَ نِصْفُهَا لِرَسُولِ اللَّهِ فَمَا كَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ فَهُوَ لِلْإِمَامِ.

این روایت شریفه هم از طریق سعد نقل شده و و سعد و ابی جعفر (احمد بن محمد اشعری) هم که از اجلاء هستند و محمد بن خالد برقی هم که ثقه است؛ اما مرحوم نجاشی سهل را تضعیف کرده است. حماد و حریز و محمد بن مسلم هم از ثقات و اجلاء هستند.

در این روایت شریفه آمده است که انفال دو نیم می شود؛ نیمی از آن مربوط خدای متعال است که بین مردم تقسیم می شود و نیم دیگر به رسول خدا صلی الله علیه و آله بازگشت دارد؛ کأنّ در این روایت شریفه، آیه شریفه ای را که می فرماید: «قل الانفال لله و الرسول» اینطور معنی کرده است که انفال دونیم می شود. درحالی که در آیه شریفه هم لام بر الرسول نیامده است لذا دلالت بر این دارد که کل انفال مربوط به خدای متعال و در طول آن متعلق به نبی اکرم صلی الله علیه و آله است لذا این روایت اولا با خود آیه شریفه سازگار نیست و ثانیا با روایات متعددی که دلالت بر این دارد که کل انفال مربوط به امام علیه السلام است سازگار نیست.

این روایت را مرحوم صاحب جواهر و صاحب حدائق و بسیاری از فقهای دیگر حمل بر تقیه کرده اند و بعضی همانند مرحوم مجلسی اینگونه توجیه کرده اند که مراد از ناس در اینجا همه مردم نیستند بلکه مراد رسول و امام است؛ لکن این حمل خیلی بعید است و نمی توان این بیان را به ظاهر روایت شریفه نسبت داد.