نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 13 ارديبهشت 1403 - Thu, 2 May 2024

جلسه یازدهم خارج فقه انفال/ بررسی روایات باب انفال – معتبره ابان و مرسله وراق و مرسله اشعری

متن زیر تقریر جلسه یازدهم بحث درس خارج فقه انفال آیت الله میرباقری است که به تاریخ 8 خرداد ماه 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث انفال به بررسی روایات انفال می پردازند. در این جلسه به چندین روایت پرداخته شده است که به موضوعاتی از انفال پرداخته شده است. در ضمن به مرسله اشعری نیز که عبارت مفصلی است اشاره شده است...

روایت چهاردهم (معتبره ابان)

وَ عَنْهُ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِيِّ عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يَمُوتُ وَ لَا وَارِثَ لَهُ وَ لَا مَوْلًى قَالَ هُوَ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الْآيَةِ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ.

طریق مرحوم شیخ به حسین بن سعید معتبر است و جوهری هم واقفی است اما به دلیل قرائنی مثل اکثار روایت حسین بن سعید از وی، و مثل اکثار روایات وی در مجامع روائی ما، ثقه است.

رفاعه هم که امای ثقه است و ابان هم که از اجلای اصحاب امام صادق علیه السلام است که حضرت در باب وی فرموده اند من دوست دارم که تو در مدینه بنشینی و فتوا بدهی و معارف را برای مردم بیان کنی.

همچنین روایت شریفه در کافی به سند دیگری هم نقل شده و مرحوم صدوق هم آن را نقل کرده اند، لذا روایت شریفه به لحاظ سند جای مناقشه ندارد.

حضرت درباره کسی که فوت کرده و هیچ وارث و مولائی ندارد، می فرمایند که او از اهل آیه شریفه انفال است؛ یعنی اموال او ملک امام علیه السلام است. البته ادله حکم ارث من لا وارث له عمدتا در کتاب الارث آمده است و مرحوم شیخ فقط همین یک روایت را در اینجا آورده اند.

بعضی به این روایت تمسک کرده اند که اموالی که مالک مشخصی نداشته باشد ملک امام علیه السلام است، به این بیان که حضرت در تعلیل برای اینکه این مال از اموال امام است به آیه انفال تمسک فرموده اند که نشان از این دارد که هر مالی که مالکی نداشته باشد ملک امام علیه السلام خواهد بود؛ لکن بعید است که این روایت دلالت بر این مدعا داشته باشد به این صورت که اگر ما باشیم و این روایت بتوانیم بگوییم که دلالت بر این دارد که هر مالی که مالک مشخصی نداشته باشد به امام علیه السلام می رسد.

روایت پانزدهم (روایت ابابصیر)

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ  هِلَالٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ صَفْوِ الْمَالِ قَالَ الْإِمَامُ يَأْخُذُ الْجَارِيَةَ الرُّوقَةَ وَ الْمَرْكَبَ الْفَارِهَ وَ السَّيْفَ الْقَاطِعَ وَ الدِّرْعَ قَبْلَ أَنْ تُقْسَمَ الْغَنِيمَةُ فَهَذَا صَفْوُ الْمَالِ. وَ رَوَاهُ ابْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ تَرَكَ لَفْظَ الدِّرْعَ.

مرحوم ابن ادریس همین روایت شریفه را در آخر سرائر نقل کرده اند، لکن احمد بن هلال محل تردید است و لااقل توثیق ندارد؛ ضمن اینکه بعضی وی را تضعیف هم کرده اند و از امام عسکری علیه السلام طعن بر وی نقل شده است و بعضی هم تصریح کرده اند که فاسد المذهب است لذا روایات وی قابل اخذ نیست.

برخی «روقه» را به معنای زیبا دانسته اند لکن روقه جمع رائق است که به معنای چیزی است که موجب شگفتی و اعجاب شود؛ راقه یعنی اعجبه لذا جاریه روقه به معنای جاریه حسناء است.

مراد از درع هم در اینجا زره های ویژه است وگرنه زره های معمولی که بین مقاتلین تقسیم می شود.

اینکه حضرت این اموال را قبل از تقسیم غنیمت جدا می کنند نکاتی دارد؛ مشهورترین آن این است که تقسیم این اموال موجب نزاع می شود لذا باید به نحوه دیگری مصرف شوند.

روایت شانزدهم (مرسله وراق)

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَسَارٍ عَنْ يَعْقُوبَ عَنِ الْعَبَّاسِ الْوَرَّاقِ عَنْ رَجُلٍ سَمَّاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا غَزَا قَوْمٌ بِغَيْرِ إِذْنِ الْإِمَامِ فَغَنِمُوا كَانَتِ الْغَنِيمَةُ كُلُّهَا لِلْإِمَامِ وَ إِذَا غَزَوْا بِأَمْرِ الْإِمَامِ فَغَنِمُوا كَانَ لِلْإِمَامِ الْخُمُسُ.

صفار از بزرگان قمیین است ولی مابقی رواة مجهول هستند و راوی پایانی روایت هم که اصلا اسم او ذکر نشده است لذا روایت سند قابل قبولی ندارد؛ لکن این روایت شریفه به لحاظ مضمون، خیلی واضح و روشن است.

همانطور که گفته شد این روایت شریفه سند ندارد اما متن فاخر و روشنی دارد. مفاد این روایت شریفه این است که غنائمی که بدون اذن امام علیه السلام بدست بیاید، به صورت کلی ملک امام علیه السلام هستند و بین مقاتلین تقسیم نمی شوند. لذا این روایت شریفه دلالت خوبی دارد اما سند آن ناتمام است بخلاف صحیحه معاویة بن وهب (روایت سوم) که سند تمامی دارد اما دلالت آن بر این مطلب تمام نیست.

یکی از روایاتی که به آن استشهاد کرده اند که کل خمس ملک امام علیه السلام است همین روایت شریفه است که حضرت می فرمایند «للامام الخمس» یعنی کل خمس ملک امام علیه السلام است؛ اما در مقابل قائلین به اینکه تنها نیمی از خمس ملک امام علیه السلام است می فرمایند مراد از خمس همان سهم امام است که به ایشان می رسد.

روایت هفدهم (مرسله اشعری)

وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَ الْحَدِيثَ إِلَى أَنْ قَالَ: قَالَ: وَ مَا كَانَ مِنْ فَتْحٍ لَمْ يُقَاتَلْ عَلَيْهِ وَ لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهِ بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ إِلَّا أَنَّ أَصْحَابَنَا يَأْتُونَهُ فَيُعَامِلُونَ عَلَيْهِ فَكَيْفَ مَا عَامَلَهُمْ عَلَيْهِ النِّصْفُ أَوِ الثُّلُثُ أَوِ الرُّبُعُ أَوْ مَا كَانَ يَسْهَمُ لَهُ خَاصَّةً وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ فِيهِ شَيْ ءٌ إِلَّا مَا أَعْطَاهُ هُوَ مِنْهُ وَ بُطُونُ الْأَوْدِيَةِ وَ رُءُوسُ الْجِبَالِ وَ الْمَوَاتُ كُلُّهَا هِيَ لَهُ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ أَنْ تُعْطِيَهُمْ مِنْهُ قُل  الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ- وَ لَيْسَ هُوَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ وَ مَا كَانَ مِنَ الْقُرْبَى وَ مِيرَاثُ مَنْ لَا وَارِثَ لَهُ فَهُوَ لَهُ خَاصَّةً وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى  رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى  الْحَدِيثَ.

این روایت شریفه مرفوعه است و حتی روشن نیست که از امام علیه السلام نقل شده باشد زیرا دارد که «عن بعض اصحابنا رفعه» و نیامده است که از امام علیه السلام نقل شده باشد. بله، اگر از مثل زراره نقل شده بود، انتساب آن به امام علیه السلام تمام بود اما چون راوی مشخص نیست اصلا نمی توان گفت که این روایت از امام علیه السلام نقل شده باشد.

در صدر این روایت شریفه جمله ای درباره خمس آمده است که مرحوم شیخ حر در اینجا نیاورده اند و در ادامه به انفال پرداخته شده و دلالت بر این دارد که سرزمین هایی که بدون درگیری فتح شده باشد ملک امام علیه السلام است و طسق و مالیاتی که بر این زمین ها قرار می دهند نیز ملک امام علیه السلام است.

معمولا این زمین ها در اختیار والیان جور بوده است و آنها با افراد قراردادهایی می بسته و زمین را در اختیار ایشان قرار می داده اند و ممکن است از این روایت شریفه استفاده شود که اگر هم والیان ظلمه قراردادی بسته اند اما مالیات و خراج ملک امام علیه السلام خواهد بود.

همچنین این روایت شریفه دلالت بر قرائتی دارد که بجای «یسئلونک عن الانفال»، «یسئلونک الانفال» است که در بعض قرائت ها هم به همین صورت نقل شده است. معنای آیه شریفه در این صورت این خواهد بود که افرادی درخواست داشتند که از انفال به آنها پرداخت شود یعنی برای خود حقی از انفال قائل بوده اند و سهم خواهی می کردند؛ چنانچه در شأن نزول این آیه شریفه هم همین درگیری و نزاع نقل شده است.

البته در این روایت شریفه ابتدا آیه با «عن» آمده و سپس حضرت می فرمایند «یسئلونک عن الانفال» صحیح نیست و باید «یسئلونک الانفال» باشد؛ لذا به نظر می رسد اشکالی در این روایت شریفه وجود دارد و احتمالا آیه بدون «عن» باید بیاید.

نکته دیگر این است که در مصدر بجای «وَ مَا كَانَ مِنَ الْقُرْبَى» آمده است: «وَ مَا كَانَ مِنَ الْقُرى» که معنای صحیحی دارد و این نقلی که مرحوم شیخ آورده اند خیلی معنای روشنی نخواهد داشت.

در این روایت شریفه سرزمینی که بدون درگیری بدست آمده و بطون اودیه و رؤوس الجبال و موات را مصداق انفال دانسته اند که در آیه اول فیء به مصداق اولی که در این روایت شریفه آمده تصریح شده است؛ سپس میراث من لاوارث له و «ما کان من اهل القری» مصداق آیه فیء دانسته شده اند. در تبیین این نکته می توان گفت که مواردی که غیر منقول هستند مصداق آیه انفال و آیه اول فیء هستند و آیه دوم فیء مربوط به غنائم منقوله است؛ لکن در این روایت شریفه یکی از مصادیق آیه دوم «ارث من لا وارث له» دانسته شده است که شامل اموال غیر منقول هم می شود لذا این بیان قابل قبول نیست.

در مجموع خیلی روشن نیست که این روایت شریفه درصدد تفکیک بین دو آیه در فیء باشد بلکه به نظر می رسد که کل روایت شریفه مربوط به کل انفال است و مصادیقی برای هر یک از دو آیه فیء ذکر شده است و بعض مصادیق هم که از مصادیق آیه فیء نیستند.

روایت هجدهم (صحیحه حفص)

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ جَبْرَئِيلَ ع كَرَى بِرِجْلِهِ خَمْسَةَ أَنْهَارٍ وَ لِسَانُ الْمَاءِ يَتْبَعُهُ الْفُرَاتَ وَ دِجْلَةَ وَ نِيلَ مِصْرَ وَ مِهْرَانَ وَ نَهَرَ بَلْخٍ فَمَا سَقَتْ أَوْ سُقِيَ مِنْهَا فَلِلْإِمَامِ وَ الْبَحْرُ الْمُطِيفُ بِالدُّنْيَا وَ هُوَ أَفْسِيكُونُ.

وَ رَوَاهُ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ إِلَّا أَنَّهُ حَذَفَ قَوْلَهُ وَ هُوَ أَفْسِيكُونُ. وَ فِي الْخِصَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ مِثْلَهُ.

این روایت شریفه چندین سند دارد؛ در تهذیب مرحوم شیخ از حفص بن بختری نقل شده که طریق ایشان به حفص صحیح است.

محمد بن اسماعیل هم شیخ کلینی است و پانصد روایت از ایشان دارد لذا وثاقت ایشان هم محل تردید نیست. فضل بن شاذان که جلیل القدر و از بزرگان است و طریق مرحوم کلینی به آثار فضل هم همین محمد بن اسماعیل است.

در خصال هم مرحوم صدوق از پدر خود از سعد نقل می کنند که همگی از اجلاء هستند و یعقوب بن یزید امامی ثقه است؛ لذا سند روایت تمام است.

سند روایت شریفه تمام است و از این روایت استفاده می شود که عنوان بحار و انهار نیز از انفال هستند؛ لکن مرحوم شیخ حر هم در عنوان باب این دو را ذکر نفرموده اند، که روشن نیست وجه آن چیست! البته در این روایت حضرت نفرموده اند این انهار و بحر ملک امام علیه السلام است اما فرموده اند که آنچه از این آب ها سقایت شود ملک امام است که نشان از این دارد که خود این آب هم ملک امام علیه السلام است.

این روایت شریفه دلالت می کند بر اینکه این رودهای بزرگ را کسی تقدیر نکرده است بلکه از عالم بالا تقدیر شده و به وسیله قوای باطنی و ملکوتی در ارض ایجاد شده است. همچنین این روایت شریفه دلالت بر این دارد که هم این انهار ملک امام هستند و هم آنچه از این انهار سقایت می شود نیز ملک امام علیه السلام است که ممکن است به این معنا باشد که خود محصول ملک امام علیه السلام می شود و ممکن است دلالت بر این داشته باشد که آب ملک امام علیه السلام است فلذا سهمی در محصول خواهند داشت. اگر احتمال اول صحیح باشد باید بین این روایت با ادله که دلالت بر ملکیت بالاحیاء دارند جمع دلالی شود که مثلا دو سنخ از ملکیت است. اما احتمال دوم با ادله احیاء هیچ منافاتی ندارد.

یکی دیگر از مواردی که در این روایت آمده است دریایی است که دنیا را احاطه کرده است. که در ادامه آن در نقل مرحوم صدوق دارد که «وَ هُوَ أَفْسِيكُونُ» ولی در نقل مرحوم کلینی این ذیل نیامده است. آبسکان یکی از جزیره های دریای خزر بوده است که الان زیر آب رفته و به اعتبار آن به دریای خزر هم آبسکان گفته می شده است؛ بنابراین ذیل روایت دلالت بر دریای خزر دارد درحالی که در روایت آمده است بحر محیط بر دنیا، لذا بعضی فرموده اند که اصلا این ذیل در روایت نیامده است و عبارت مرحوم صدوق است و بعید هم نیست که این احتمال صحیح باشد. بعضی هم فرموده اند افسیکون معرف آبسکون است و مراد دریای آرام است که محیط بر کل دنیاست. به هر حال این این روایت شریفه دلالت دارد که بحر مطیف به دنیا ملک امام علیه السلام است.