نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 13 ارديبهشت 1403 - Thu, 2 May 2024

جلسه دوازدهم خارج فقه انفال/ بررسی روایات باب انفال – روایت تفسیر نعمانی و معتبره اسحاق بن عمار

متن زیر تقریر جلسه دوازدهم بحث درس خارج فقه انفال آیت الله میرباقری است که به تاریخ 9 خرداد ماه 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث انفال به بررسی روایات انفال می پردازند. در این جلسه به روایت تفسیر نعمانی می پردازند که بحث مفصلی در باب اموال و برگشت به حضرت و... دارد. در ادامه نیز به معتبره اسحاق بن عمار اشاره می کنند که مواردی از انفال است...

روایت نوزدهم (روایت تفسیر نعمانی)

عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُرْتَضَى فِي رِسَالَةِ الْمُحْكَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ نَقْلًا مِنْ تَفْسِيرِ النُّعْمَانِيِّ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي عَنْ عَلِيٍّ ع  بَعْدَ مَا ذَكَرَ الْخُمُسَ وَ أَنَّ نِصْفَهُ لِلْإِمَامِ ثُمَّ قَال َ إِنَّ لِلْقَائِمِ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ ذَلِكَ الْأَنْفَالَ الَّتِي كَانَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ص- قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ وَ إِنَّمَا سَأَلُوا الْأَنْفَالَ لِيَأْخُذُوهَا لِأَنْفُسِهِمْ فَأَجَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا تَقَدَّمَ ذِكْرُهُ وَ الدَّلِيلُ عَلَى ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ أَيِ الْزَمُوا طَاعَةَ اللَّهِ فِي أَنْ لَا تَطْلُبُوا مَا لَا تَسْتَحِقُّونَهُ فَمَا كَانَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ فَهُوَ لِلْإِمَامِ (وَ لَهُ نَصِيبٌ آخَرُ مِنَ الْفَيْ ءِ وَ الْفَيْ ءُ يُقْسَمُ قِسْمَيْنِ فَمِنْهُ مَا هُوَ خَاصٌّ لِلْإِمَامِ) وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي سُورَةِ الْحَشْرِ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى  رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى  فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى  وَ الْيَتامى  وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ هِيَ الْبِلَادُ الَّتِي لَا يُوجَفُ عَلَيْهَا بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ وَ الضَّرْبُ الْآخَرُ مَا رَجَعَ إِلَيْهِمْ مِمَّا غُصِبُوا عَلَيْهِ فِي الْأَصْلِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً فَكَانَتِ الْأَرْضُ بِأَسْرِهَا لآِدَمَ ثُمَّ هِيَ لِلْمُصْطَفَيْنَ الَّذِينَ اصْطَفَاهُمُ اللَّهُ وَ عَصَمَهُمْ فَكَانُوا هُمُ الْخُلَفَاءَ فِي الْأَرْضِ فَلَمَّا غَصَبَهُمُ الظَّلَمَةُ عَلَى الْحَقِّ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ لَهُمْ وَ حَصَلَ ذَلِكَ فِي أَيْدِي الْكُفَّارِ وَ صَارَ فِي أَيْدِيهِمْ عَلَى سَبِيلِ الْغَصْبِ حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ رَسُولَهُ مُحَمَّداً ص فَرَجَعَ لَهُ وَ لِأَوْصِيَائِهِ فَمَا كَانُوا غُصِبُوا عَلَيْهِ أَخَذُوهُ مِنْهُمْ بِالسَّيْفِ فَصَارَ ذَلِكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ بِهِ أَيْ مِمَّا أَرْجَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِمْ.

این روایت را مرحوم سید مرتضی در رساله محکم و متشابه از تفسیر نعمانی نقل کرده است؛ مرحوم شیخ حر در خاتمه سند تفسیر نعمانی را ذکر کرده اند که این سند به دلیل وجود علی بن ابی حمزه بطائنی تضعیف می شود؛ البته او از پدر خود نقل می کند که بعض روایات که مربوط به قبل از انحراف او هستند وی را توثیق می کنند اما حسن از واقفه است و روایات وی معتبر نیست؛ اما این کتاب در بسیاری از موارد مضامین بلندی دارد و کل آن را مرحوم مجلسی به همین سند مرحوم شیخ حر در کتاب القرآن بحار نقل کرده اند.

امام علیه السلام در این روایت شریفه وجه پنجم معایش را توضیح داده و می فرمایند یکی از موارد این وجه خمس است؛ بعد از اینکه حضرت خمس  را بیان می کنند می فرمایند: «إِنَّ لِلْقَائِمِ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ ذَلِكَ الْأَنْفَالَ». یعنی انفالی که ملک حضرت رسول صلی الله علیه و آله بوده است بعد ایشان ملک امام است؛ لکن در این روایت شریفه بجای امام تعبیر به «قائم به امور مسلمین» شده است لکن روشن است که مراد ائمه جور نیستند بلکه ائمه عدل هستند. بنابراین این روایت شریفه دلالت بر این دارد که انفال ملک عنوان است نه ملک شخص امام علیه السلام.

در این روایت شریفه هم سؤالی که در آیه شریفه آمده است به درخواست انفال معنی شده است نه پرسیدن از انفال. شاهد اینکه پرسش نبوده بلکه درخواست بوده است نیز این فراز «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» بیان شده است. یعنی این سوال آنها خلاف تقوی بوده است لذا خدای متعال دستور به تقوی و اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله داده است؛ و الا اگر صرف پرسش بود که خلاف تقوی نبود که این فراز را خدای متعال بفرماید. ضمن اینکه در آیه شریفه آمده است «وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ» که نشان از این دارد که منشأ نزاع بوده است درحالی که اگر صرف پرسش فقهی باشد که محل نزاع واقع نمی شود.

البته در اصل این روایت شریفه آمده است که در قرآن یسئلونک الانفال بوده است نه یسئلونک عن الانفال و مرحوم شیخ حر این فراز از روایت شریفه را تقطیع کرده و نقل نفرموده اند.

سپس حضرت در این روایت فرموده اند که آیه شریفه دلالت دارد که انفال ملک رسول صلی الله علیه و آله است و هرچه ملک خدا و رسولش باشد، به امام علیه السلام می رسد. سپس حضرت می فرمایند امام غیر از انفال و خمس نصیب دیگری هم دارند که فیء است و این فیء دو قسم دارد. یکی سرزمین هایی که بدون درگیری به امام رسیده که مختص به امام علیه السلام است و سایر مواردی که در آیه ذکر شده مصرف هستند؛ قسم دوم مطلق اراضی است که ملکیت ائمه نسبت به این قسم در این روایت بیان نشده و در روایات دیگر اقسامی مثل مفتوحة عنوة و موات و غیره برای آن شمرده شده است که هر یک حکمی دارد.

البته هردو قسم مخصوص امام علیه السلام است اما اینکه در سرزمین های بدون درگیری فرموده است که «خاص للامام» به این دلیل است که روشن است که وقتی درگیری نباشد، مقاتلین در آن سمهمی ندارند؛ سپس می فرمایند حتی در صورتی که سرزمین با درگیری بدست آمده باشد هم ملک امام علیه السلام است.

احتمال دیگری که در این روایت شریفه است این است که فیء دو قسم می شود و نیمی از آن ملک امام است و قسم دیگری مربوط به یتامی و مساکین و ابناء سبیل است لکن احتمال اول قوی تر است زیرا حضرت در ادامه می فرمایند: «وَ الضَّرْبُ الْآخَرُ مَا رَجَعَ إِلَيْهِمْ مِمَّا غُصِبُوا عَلَيْهِ فِي الْأَصْلِ» که نشان از این دارد که حضرت می فرمایند که دو جور فیء وجود دارد نه اینکه فیء خودش تقسیم به دو نیمه می شود و نیمی از آن مخصوص به امام علیه السلام است. ضمن اینکه در این صورت این اشکال وارد می شود که در آیه انفال آمده است که کل انفال ملک الرسول هستند نه نیمی از آن لذا مرحوم خویی فرموده اند آیه دوم در فیء مربوط به خمس است نه انفال.

البته اگر ذیل روایت شریفه نبود، می شد از روایت شریفه استظهار کرد که حضرت می فرمایند اموال امام خمس و انفال و نیمی از فیء است ولی با توجه به ذیل حدیث شریفه احتمال اول اولویت دارد.

مضمون لطیفی که در این روایت آمده است این است که خلیفه خدا در زمین معصومین علیهم السلام هستند که کل زمین ملک اوست که در روایات دیگر هم به این مضمون آمده که کل ارض ملک امام علیه السلام است؛ لکن در دوره های زمانی خاصی ظالمین حق ایشان را غصب کردند تا اینکه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله بسیاری از این اراضی به تصرف ایشان درآمد.

خوب است در اینجا به این نکته توجه داده شود که مرحوم شهید صدر یک نظریه ای راجع به خلاف دارد و می فرمایند کل انسان ها تا وقتی که طبق شریعت عمل می کنند مقام خلافت دارند و خط استخلاف را اینگونه توضیح داده و سپس ملکیت را هم تابع همین جریان استخلاف تبیین کرده و می فرمایند اگر کسی از فرمان خدا خارج شد مالک هم نیست. در این روایت هم ملکیت تابع خلافت قرار داده شده است لکن این روایت دلالت بر این دارد که خلیفه خدا انبیاء و معصومین هستند نه مردم.

بنابراین نکته اصلی این روایت شریفه این است که انفال و هر دو قسم فیء ملک امام علیه السلام است. یعنی در این روایت شریفه بین فیء و انفال تفاوت گذاشته شده است

روایت بیستم (معتبره اسحاق)

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ  سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه  ع عَنِ الْأَنْفَالِ فَقَالَ هِيَ الْقُرَى الَّتِي قَدْ خَرِبَتْ وَ انْجَلَى أَهْلُهَا فَهِيَ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ مَا كَانَ لِلْمُلُوكِ فَهُوَ لِلْإِمَامِ وَ مَا كَانَ مِنَ الْأَرْضِ الْخَرِبَةِ لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهِ بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ وَ كُلُّ أَرْضٍ لَا رَبَّ لَهَا وَ الْمَعَادِنُ مِنْهَا وَ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ مَوْلًى فَمَالُهُ مِنَ الْأَنْفَالِ.

فضاله که از ثقه است و طبق نقل مرحوم کشی از اصحاب اجماع است؛ ابان هم امامی ثقه است و اینکه مرحوم شیخ ایشان را فطحی دانسته اند قابل قبول نیست. اسحاق بن عمار هم امامی ثقه است. بنابراین روایت شریفه صحیحه یا لااقل معتبره است.

اولین موردی که در این روایت شریفه ذکر شده است قریه هایی است که خراب شده و اهل آن کوچ کرده اند؛ ظاهر خراب بودن این است که قبلا آباد بوده است لکن از این جهت اطلاق دارد که در حال حاضر صاحب آن مکان معلوم باشد یا مجهول و زنده باشد یا از دنیا رفته باشد و ورثه وی باقی باشند یا خیر. همچنین اطلاق این روایت شریفه شامل صورتی که احراز نشود که اعراض از آن قریه کرده اند نیز بشود.

مورد دیگری که در این روایت شریفه شمرده شده است اموال پادشاهان است که این اموال هم از انفال است و به امام علیه السلام می رسد. مورد سوم سرزمین هایی است که بدون درگیری فتح شده است. به نظر می رسد که «ارض خربه» که در این فراز آمده است شامل اراضی موات بالاصالة هم می شود ولی «قری التی قد خربت» که در صد آمده است شامل چنین مواردی نمی شود. یعنی تفاوت این دو تعبیر در اینجاست که یکی شامل اراضی موات بالاصالة میشود و دیگری نه.

مورد چهارم هم که در این روایت ذکر شده است هر زمینی است که سرپرست مشخصی ندارد. بعضی «رب» در این روایت شریفه را به معنای مالک دانسته اند لکن همانطور که مرحوم خویی فرموده اند ترجمه به مالک دقیق نیست بلکه «رب» در اینجا به معنای سرپرست و شخصی است که زمین را نگه داری و مراقبت می کند. لذا «ارض لارب لها» شامل سرزمینی که قبلا مالک داشته ولی فعلا ویران شده و سرپرستی ندارد نیز می شود. لذا مرحوم خویی می فرمایند ربیبه هم یعنی همسری که فرزند را اداره می کند و در دامن خود او را پرورش می دهد.

اما اگر کسی بگوید «رب» به معنای مالک است، دو احتمال در این عبارت وجود دارد، یکی اینکه مالک واقعی نداشته باشد و دوم اینکه مالکی در ظاهر ندارد ولو واقعا مالک داشته باشد. و چون مجمل است به قدرمتیقن آن که عدم وجود مالک واقعی است می توان اخذ کرد.