نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 13 ارديبهشت 1403 - Thu, 2 May 2024

جلسه سیزدهم خارج فقه انفال/ بررسی روایات باب انفال – مرسلات متعدد در المقنعه و العیاشی

متن زیر تقریر جلسه سیزدهم بحث درس خارج فقه انفال آیت الله میرباقری است که به تاریخ 10 خرداد ماه 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث انفال به بررسی روایات انفال می پردازند. در این جلسه به چندین روایت اشاره می کنند و موضوعا و حکما به این بحث پرداخته اند..

روایت بیستم ( معتبره اسحاق بن عمار)

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ  سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه  ع عَنِ الْأَنْفَالِ فَقَالَ هِيَ الْقُرَى الَّتِي قَدْ خَرِبَتْ وَ انْجَلَى أَهْلُهَا فَهِيَ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ مَا كَانَ لِلْمُلُوكِ فَهُوَ لِلْإِمَامِ وَ مَا كَانَ مِنَ الْأَرْضِ الْخَرِبَةِ لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهِ بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ وَ كُلُّ أَرْضٍ لَا رَبَّ لَهَا وَ الْمَعَادِنُ مِنْهَا وَ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ مَوْلًى فَمَالُهُ مِنَ الْأَنْفَالِ.

کلام در نکاتی بود که از معتبره اسحاق بن عمار استفاده می شود. سند این روایت و بعض نکات آن در جلسه گذشته بررسی شد؛ یکی دیگر از نکات این روایت شریفه دلالت بر این نکته است که قریه ای که اهل آن کوچ کرده اند در صورتی انفال است که ویران هم شده باشد؛ البته در بعض روایات دیگر صرف انجلاء کافی دانسته شده؛ لذا در مباحث فقهی باید بررسی شود که آیا صرف انجلاء کفایت می کند و خراب شدن قید غالب است، که به نظر می رسد همینطور باشد یا اینکه خراب شدن موضوعیت دارد.

یکی از فرازهای بحث برانگیز در این روایت شریفه این فراز است که حضرت می فرمایند «و المعادن منها». چند احتمال در این عبارت وجود دارد یکی اینکه «منها» خبر باشد که در این صورت به این معناست که معادن هم از انفال است و دلالت بر این دارد که کل معادن از انفال است ولو در ملک شخصی افراد یا در اراضی مفتوحة عنوة باشد. یعنی خبر جمله اول و دوم و همچنین خبر جمله پایانی در روایت شریفه ذکر شده و اما خبر سه جمله میانی روایت (از «ما کان من الارض الخربه» تا «المعادن») نیز همین «منها» است که مرحوم محقق داماد بر همین استظهار تأکید کرده اند.

احتمال دوم اینکه است که ضمیر در «منها» راجع به ارض لا رب لها باشد که در این صورت روایت دو احتمال دارد یکی اینکه خبر آن محذوف است و از جملات قبلی به روشنی فهمیده می شود و دوم اینکه عطف به «الْقُرَى الَّتِي قَدْ خَرِبَتْ» در صدر روایت باشد؛ به هرحال در این صورت «منها» قید معدن محسوب می شود و فقط دلالت دارد که معادنی که در ارضی باشند که سرپرست ندارد از انفال است.

احتمال سومی را هم مرحوم محقق داماد ذکر کرده و نفی هم می کنند که «الانفال» در پایان روایت خبر برای همه جملات گذشته باشد که این احتمال همانطور که خود ایشان هم فرموده اند مردود است زیرا در همان فراز دارد که «فماله من الانفال» که روشن است که فقط مربوط به ارث من لاوارث له است.

بنابراین دو احتمال اساسی در روایت شریفه وجود دارد که بعضی فقها همانند مرحوم محقق داماد گرایش به احتمال اول دارند و بعضی همانند مرحوم خویی گرایش به احتمال دوم دارند؛ مرحوم خویی می فرمایند اولا رجوع ضمیر به ارض مرجع نزدیک تر است و الاقرب یمنع الابعد؛ ثانیا اگر ضمیر راجع به انفال بود، سیاق این روایت تناسب با این داشت که بجای ضمیر، انفال ذکر شود و در فراز پایانی بجای انفال ضمیر ذکر شود یعنی در اینجا بفرماید و المعادن من الانفال و در پایان بفرماید فماله منها. ثالثا اگر «منها» خبر باشد حذف شدن آن خیلی عبارت را واضح تر می کرد و ذکر آن باعث شده کلام مبهم شود؛ لذا «منها» خبر نیست بلکه قید است؛ و لااقل روایت شریفه مجمل است.

در نتیجه گرچه بعض قرائنی که مرحوم خویی ذکر کرده اند ناتمام است لکن مجموع قرائن باعث می شود که لااقل روایت ظهور در این نداشته باشد که «منها» خبر بوده و کل معادن از انفال باشد؛ بلکه روایت در این صورت مجمل است و بیش از معادنی که در اراضی انفال هستند را نمی توان از روایت استفاده کرد.

اینکه مرحوم شیخ حر هم معادن را به صورت کلی ذکر نفرمود اند نیز به همین دلیل است که ظهور این فراز را نپذیرفته اند لذا دیگر نیازی به ذکر معدن ندیده اند؛ زیرا وقتی ارض از انفال باشد به تبع معادن آن هم از انفال خواهد بود.

فراز پایانی روایت هم که دلالت بر این دارد که ارث من لا وارث له نیز از انفال است که در ذیل روایات گذشته نیز بیان شد.

روایت بیست و یکم (مرسله امام در مقنعه)

مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ فِي الْمُقْنِعَةِ عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ: نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَنَا فِي الْقُرْآنِ- لَنَا الْأَنْفَالُ وَ لَنَا صَفْوُ الْمَالِ يَعْنِي بِصَفْوِهَا مَا أَحَبَّ الْإِمَامُ مِنَ الْغَنَائِمِ وَ اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ قَبْلَ الْقِسْمَةِ مِنَ الْجَارِيَةِ الْحَسْنَاءِ وَ الْفَرَسِ الْفَارِهِ وَ الثَّوْبِ الْحَسَنِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ مِنْ رَقِيقٍ أَوْ مَتَاعٍ عَلَى مَا جَاءَ بِهِ الْأَثَرُ عَنِ السَّادَةِ ع.

مرحوم مفید در مقنعه بدون ذکر سند از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند که انفال و صفو المال ملک امام علیه السلام است. سپس فرموده اند که «یعنی بصفوها...» که ظاهرا از اینجا به بعد کلام مرحوم مفید است که صفو المال را مرحوم مفید تبیین فرموده اند. لذا در ذیل هم ایشان فرموده اند: «عَلَى مَا جَاءَ بِهِ الْأَثَرُ عَنِ السَّادَةِ ع» یعنی این تبیین و توضیحی که مرحوم مفید ذکر کرده اند از روایات اخذ کرده اند.

روایت بیست و دوم (مرسله محمد بن مسلم)

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ الْأَنْفَالُ هُوَ النَّفَلُ وَ فِي سُورَةِ الْأَنْفَالِ جَدْعُ الْأَنْفِ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَنْفَالِ فَقَالَ كُلُّ أَرْضٍ خَرِبَةٍ أَوْ شَيْ ءٌ كَانَ يَكُونُ لِلْمُلُوكِ وَ بُطُونُ الْأَوْدِيَةِ وَ رُءُوسُ الْجِبَالِ وَ مَا لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهِ بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ فَكُلُّ ذَلِكَ لِلْإِمَامِ خَالِصاً.

این روایت شریفه هم در مقنعه مرحوم مفید آمده است و سند ندارد؛ و به لحاظ مضمون هم نکته ای اضافه بر روایات دیگر ندارد الا اینکه «ارض خربه» در این روایت شریفه به صورت مطلق آمده است و ندارد که کوچ کردن از این سرزمین و خراب شدن آن در ضمن جنگ یا از ترس جنگ بوده باشد.

روایت بیست و سوم (مرسله زراره)

مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: الْأَنْفَالُ مَا لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهِ بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ.

از اینجا به بعد مرحوم شیخ حر روایاتی را از تفسیر عیاشی آورده اند که سند آنها اصلا ذکر نشده است؛ ظاهرا نسخه ای که از تفسیر مرحوم عیاشی به ما رسیده است را شخصی استنساخ کرده که به دلیل اختصار اسانید را حذف کرده است. به لحاظ مضمون هم اضافه ای بر روایات گذشته ندارد و مؤید همان مضامین است.

روایت بیست و چهارم (مرسله عبدالله بن سنان)

وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع  قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَنْفَالِ فَقَالَ هِيَ الْقُرَى الَّتِي قَدْ جَلَا أَهْلُهَا وَ هَلَكُوا فَخَرِبَتْ فَهِيَ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ.

این روایت شریفه نیز از کتاب مرحوم عیاشی است که در آن آمده است که قریه هایی که اهل آن کوچ کرده باشند از انفال است؛ لکن اینجا به کیفیتی بیان شده است که گویا قید خربت تفسیر می شود. یعنی روایت دلالت دارد که خراب شدن قید برای حکم نیست بلکه وقتی اهل آن کوچ کرده اند به طور طبیعی خراب شده است. لذا از این روایت استفاده می شود که خراب شدن موضوعیت ندارد و قید غالب است.

روایت بیست و پنجم (مرسله حریز)

وَ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ أَوْ سُئِلَ عَنِ الْأَنْفَالِ فَقَالَ كُلُّ قَرْيَةٍ يَهْلِكُ أَهْلُهَا أَوْ يَجْلُونَ عَنْهَا فَهِيَ نَفَلٌ نِصْفُهَا يُقْسَمُ بَيْنَ النَّاسِ وَ نِصْفُهَا لِلرَّسُولِ ص.

این روایت شریفه عین روایت هفتم است و همان مضمون را دارد؛ لذا ممکن است همان روایت محمد بن مسلم باشد که در اینجا نام ایشان از سلسله سند سقط شده است.

این حکم تنصیفی که در ذیل روایت شریفه ذکر شده است خلاف آیه و خلاف همه روایات است و حمل بر تقیه هم نمی توان کرد زیرا فتوای عامه هم تنصیف نیست. بله، عامه درباره فیء این تقسیم را بیان کرده اند که ممکن است گفته شود در این روایت شریفه هم حضرت در واقع آیه فیء را بیان کرده اند لذا حمل بر تقیه شود.