نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 13 ارديبهشت 1403 - Thu, 2 May 2024

جلسه چهارم حسینیه آیت الله حق شناس/ راه عبور از فتنه های دار دنیا و رسیدن به دار الاخرۀ

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 2 اسفندماه سال 96 است، که در ایام شهادت زهرا در حسینیه حق شناس ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ قرآن کریم در داستان قارون می فرماید ما به او امکانات زیادی دادیم، اما این اموال را از خودش دید و به تفاخر و فساد پرداخت و سرانجام خداوند قارون و اموالش را در زمین فرو برد. کسانی که به دنبال برتری جویی باشند، همه اعمالشان فساد است، حتی نماز خواندنشان. قرآن کریم دار آخرت را، که خیر حقیقی است، فقط برای متقین میداند و این دار آخرت، ولایت امام است. امام صادق علیه السلام در حدیث عنوان بصری، شروط لازم برای ورود به این وادی را، مشغولیت محض به طاعت و عبادت خدا و تفویض، عنوان کردند. انسان هایی که امکاناتی که خداوند به آنها عطا کرده را برای خودشان می دانند و خود را امانتدار نمی بینند، به خود مشغول می شوند و به دنبال برتری جویی می روند و هرکاری که انجام بدهند، تبدیل به فساد می شود.

عاقبت تکاثر قارون

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين »(قصص/۸۳) راه نجات و وادی ایمنی که خدای متعال برای ما در این دار پرخطر دنیا قرار داده، وادی ولایت امام و همراهی با امام علیه السلام است. امام تنها نعمتی است که خدای متعال نسبت به او از ما بازخواست می کند و ما نسبت به او مسئول هستیم و باید مراقب باشیم که تکاثر در دنیا ما را از امام علیه السلام و سیر با او غافل نکند و مراقبه کنیم که همراه امام علیه السلام در عالم حرکت کنیم «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين »(توبه/۱۱۹) تلاش ما صرف این امر بشود که از امام علیه السلام فاصله نگیریم و تمام قوای ما ذیل امام حرکت کند.

برای این همراهی مقدمات و اموری است که باید انجام بگیرد تا انسان به همراهی امام علیه السلام برسد. یکی از بیانات نورانی قرآن در این زمینه این آیه است «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين » که داستان قارون را ذکر می کند و توضیح می دهد که قارون امکانات فراوانی داشت، خدای متعال به او نعمت داده و امکانات داده بود ولی از این امکانات سوء استفاده کرد «إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى  فَبَغى  عَلَيْهِمْ»(قصص/۷۶) او از قوم حضرت موسی بود و علیه آنها طغیان و ستم کرد «وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ» از گنج های دنیا آنقدر به او داده بودیم «ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ» که کلیدهای این خزائن و گنج ها را انسان های توانا به سختی می توانستند به دوش بکشند «إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحين » به او می گفتند غرق در این نشاط دنیایی نباش که خدای متعال انسان های اینگونه را دوست نمی دارد که مشغول به دنیا باشند و تمامی دلخوشی هایشان به دنیا باشد.

«وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَة وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْك »(قصص/۷۷) در آنچه خدای متعال به تو عنایت کرده، دنبال دار آخرت باش و با این امکانات، آخرت را کسب کن و سهم لازم خودت را از دنیا فراموش نکن که شاید معنای این جمله این است که نصیب انسان از دنیا همان چیزی است که پیش می فرستد. آنچه انسان خرج خدا نمی کند نصیب او نیست و تلف می شود «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق »(نحل/۹۶) نصیبی را که ما از دنیا داریم تنها آن چیزی است که پیش می فرستیم و الّا آن چیزهایی که خرج می کنیم، از دست می رود.

گاهی ما این را به عکس معنا می کنیم و گمان مان این است که مثلا دنیای خودت را هم فراموش نکن و بهره ات را ببر. بله، انسان باید از دنیا بهره ببرد ولی بهره بردن از دنیا این است که با خدای متعال تجارت کند و دنیا را خرج خدای متعال کند «وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْك  َوَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ» همان طور که خدای متعال به تو نیکی کرده، تو هم در دنیا نیکی کن و دنبال فساد در روی زمین نباش که خدای متعال مفسدین را دوست نمی دارد.

وقتی به او گفته می شد، در جواب می گفت «قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى  عِلْمٍ عِنْدي أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ»(قصص/78) کسی به من نداده و این امکانات را با علم خودم به دست آوردم و آن طور که خودم می خواهم خرج می کنم «أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُون » نمی داند که خدای متعال کسانی را نابود کرده و از بین برده که قدرت و امکانات مادیشان از او بیشتر بوده، بعد می فرماید «فَخَرَجَ عَلى  قَوْمِهِ في  زينَتِه »(قصص/79) با زینت و جلوه های دنیایی بیرون می آمد و در مقابل قوم خودش به امکانات دنیا تظاهر می کرد.

بررسی دو دیدگاه مادی و معنوی

«قالَ الَّذينَ يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيايا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيم » آنهایی که اراده شان در حد دنیا بود و بیش از دنیا را طلب نمی کردند، وقتی این امکانات را در دست قارون می دیدند، می گفتند ای کاش آنچه به قارون داده شده به ما هم داده شده بود. «وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحا»(قصص/80).

اما کسانی که خدای متعال به آن ها علم داده بود و حقایق پشت پرده را می فهمیدند و ظاهر دنیا را نمی دیدند، می گفتند پاداش هایی که خدای متعال برای مؤمنین و اهل عمل صالح قرار داده، خیلی بهتر از امکاناتی است که به قارون داده است «وَ لا يُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُون » البته آن امکانات را جز صابرون و کسانی که اهل پایداری در راه خدا هستند، اینگونه تلقی نمی کنند. این امکانات را خدای متعال به قارون هم می دهد ولی آن امکانات مختص به صابرین در راه خداست. آن کسی که ظاهر دنیا را می دید و افق نگاهش در حد دنیا بود، دلش دنبال امکاناتی است که در دست قارون است. آنهایی که بیش از دنیا را می دیدند و خدای متعال به آنها بهره ای از علم داده بود، می گفتند ثواب و پاداش الهی خیلی بهتر از اینهاست و خیر تنها در آن وجود دارد و او خیر حقیقی است. البته این احتیاج به پایداری در دار دنیا دارد.

خدای متعال می فرماید «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْض» (قصص/81) ما خود او و همه امکانات او را، یکجا در زمین فرو بردیم. «فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرين » نه خودش می توانست از خودش دفاع کند و نه کسی بود که از او در مقابل قهر خدای متعال دفاع کند. بنابراین امکاناتی داشت و این امکانات را وسیله تحقیر دیگران و دعوت دیگران به دنیا قرار می داد. کلا یکی از ابزارهای مدیریت اهل دنیا، همان تحریص و تحریک به دنیاست. مردم را به دنیا تحریک می کنند و جلال و جمال مادی خودشان را به رخ آنها می کشند و دیگران را تحقیر می کنند. این تحقیر موجب می شود که انسان های کوچک شده از آنها تبعیت کنند و به دنبال آنها حرکت بکنند. این روش اهل دنیاست.

آنهایی هم که اهل علم هستند و خدای متعال به آنها پنهان های عالم را نشان داده و پشت پرده و خزائن را می بینند، می فهمند آنچه که نزد خداست خیلی بهتر از این چیزی است که خدا به کفار می دهد. خیر حقیقی در اوست و البته برای رسیدن به او باید در این دنیا پایداری کرد تا انسان از این ظاهر دنیا عبور کند و به آن حقایق دست پیدا کند.

خدای متعال این قارون را که امکانات خودش را وسیله تحقیر دیگران و حاکمیت بر دیگران قرار داده بود با همه در زمین امکاناتش فرو برد. «وَ أَصْبَحَ الَّذينَ تَمَنَّوْا مَكانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ»(قصص/82) همان کسانی که تا دیروز آرزو می کردند ای کاش امکانات قارون در اختیارمان بود، سخنشان این شده بود که گویا امور در دست خداست و به هر کسی که صلاح می داند، می دهد و برای هر کسی هم که صلاح نداند، کار را بر او تنگ می گیرد. «لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا» اگر لطف خدای متعال به ما نبود و ما به جای قارون بودیم، زمین ما را فرو برده بود. «وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُون » خدای متعال کافران را عاقبت به خیر نمی کند و هرچه به آنها امکانات بدهد، عامل عاقبت بخیری آنها نمی شود و آنها عاقبت ندارند.

آنها دستشان از عاقبت خالی است. همین امکانات وسیله نابودی خودشان می شود. جمع می کنند و به جای اینکه این امکانات وسیله رشد آنها بشود، عامل عذابشان می شود. خدای متعال قارون را با این همه امکانات در زمین فرو برد. این را زمانی فهمیدند که خدای متعال امکانات را از قارون گرفت. آن وقت متوجه شدند این داد و ستدهای خدای متعال که به کسی امکانات بیشتر و به یک کسی امکانات کمتر می دهد، معیار نیست. معیار این است که کسی بتواند به آن فلاح راه پیدا کند. «وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُون » کسانی که کفر می ورزند امکاناتشان موجب نمی شود که خدای متعال آنها را به فلاح برساند و عاقبت به خیر شوند.

مبدأ فساد

قارون خودش را می دید و می گفت همه این امکانات را با علم خودم به دست آوردم. طبیعتاً در راه خدا هم خرج نمی کرد و با این امکانات وقتی انسان خودش را دید، شروع می کند به تحقیر کردن دیگران و آنها را فرودست خود قرار می دهد و از آن ها سوء استفاده می کند و این فساد در روی زمین است. به او می گفتند فساد نکن که خدای متعال مفسدین را دوست ندارد. این امکانات برای فساد روی زمین نیست. این امکانات وقتی موجب فساد می شود که انسان خودش را ببیند و خیال کند این امکانات از خودش است و هرطور که دلش خواست این امکانات را خرج کند. این مبدأ فساد است.

ما در عالم آمدیم و خدای متعال این امکانات را به ما امانت دادند. این امکانات را باید آنجایی که خدای متعال گفته خرج کنیم و اگر آن طور خرج کردیم، همه اش به صلاح تبدیل می شود. اما اگر آن طور که خودمان می خواهیم خرج کنیم و خودمان در عالم خدایی کردیم، هر کاری که انجام بدهیم موجب فساد است. خدای متعال بعد از این دو نگاه را مقایسه می کند. کسانی که خدای متعال به آن ها علم داد و پشت صحنه ها را بهشان نشان داده و حقایق را می فهمند با کسانی که امکانات قارون را می بینند و حسرت آن را به دل دارند، مقایسه می کنند. به آنها می گویند چشمتان دنبال این امکانات نباشد. آن ثواب الهی و خزائنی که خدای متعال در نظر گرفته بهتر از خیر اینجاست؛ به دنبال او باشید.

کسانی که آن علم را ندارند و چشمشان دنبال این امکانات است، تحقیر می شوند و بعد هم طبیعتا دنباله روی آنها می شوند و تحت مدیریت آنها قرار می گیرند. اما زمانی متوجه حقیقت می شوند که این امکانات با صاحبش هر دو از بین می روند و به دنبال خود عاقبت بخیری نمی آورد. از این همه امکانات چیزی در نمی آید. وقتی نگاه می کنی، میبینی که همه از دست رفته است. یک کسی را هم می بینی که به حسب ظاهر دستش خالی بوده ولی چقدر در عالم سرمایه دارد. چقدر با همین دست خالی در عالم کار کرده است؛ کمترین امکانات را به بیشترین نتایج رسانده و با دست خالی به فلاح رسیده است. یک کسی هم با همه امکانات به عاقبت بخیری نمی رسد. مؤمن از هیچ، همه چیز می سازد و کافر همه چیز را نابود و به خاکستر تبدیل می کند. این دنیا در اختیار قارون هم قرار می گیرد ولی عاقبت بخیری نمی آورد.

عاقبت متقین

بعد از این توضیح خدای متعال می فرماید «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين » آن سرای آخرت، که با «تِلْكَ» اشاره ای به دور می کند و علامت عظمت و دور از دسترس بودن اوست که آدم باید پایداری کند تا به آن برسد، این عاقبت را برای کسانی قرار دادیم که در زمین دنبال برتری جویی و فساد نیستند. اینها اهل عاقبت و اهل تقوا هستند. انسان متقی به عاقبت خیر می رسد و اهل فلاح است. عاقبت بخیری از آن متقین است.

روایاتی ذیل این آیه است که به ما کمک می کند که بفهمیم چطور می شود انسان با امام همراه بشود و اهل فلاح و عاقبت بخیری بشود. وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام در دوران خلافت خودشان می آمدند و در کوچه و بازار قدم می زدند و به ضعفا کمک می کردند. اگر گرفتاری بود، مشکلش را حل می کردند و اگر گمشده ای بود راهش را نشان می دادند و می آمدند. گاهی هم با این تجار و کسبه صحبت می کردند و این آیه را می خواندند «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين » امکانات شما را غافل نکند، ولو اینکه امکانات قارون باشند. آن سرای آخرت برای کسانی است که در دنیا دنبال فساد و برتری جویی نیستند. «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين » عاقبت از آن متقین است. بعد می فرمودند که این آیه ناظر به کسانی است که دارای ثروت و قدرت هستند. خدای متعال می فرماید این امکانات و قدرت، شما را غافل نکند. اگر دلتان به این امکانات خوش شد، کارتان به ناچار به فساد و علو منتهی می شود و از عاقبت باز می مانید.

در یک روایتی از این سخت تر گرفتند، فرمودند اگر کسی در دنیا برتری جویی داشته باشد، حتی به اندازه ای که بین دو تا بند کفش، می خواهد بند کفش بهتر را بردارد تا به کس دیگری نرسد یا آن لقمه چرب تر را برای خودش می خواهد و آن لیوان پر تر را به طرف خودش می کشد، این آیه شامل حالش نمی شود. اگر کسی در دنیا به همین اندازه در دنیا برتری جویی داشته باشد و به دنبال مال بهتر از دیگران باشد، از کسانی نیست که دار آخرت نصیبش می شود.

آن دار آخرت برای کسانی است که از دنیا عبور کردند، طوری که کف پایشان هم تر نشد. بعضی ها این طور هستند. از وسط دریا طوری آرام می روند که کف پایشان هم تر نمی شود. از آن طرف یک عده ای هم هستند وقتی در جوی آب می افتند، مدام به قول ما شلپ شولوپ و سر و صدا می کنند. این افراد را در کنار آنهایی که آرام از دنیا بیرون رفتند بگذارید «عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنا»(فرقان/63) عبادالرحمن کسانی هستند که همه نعمت های الهی در اختیار آنهاست ولی روی زمین سبک بال و آرام راه می روند. آن کسی که عبد شد، در عالم سر و صدا ندارد.

وجود مقدس نبی خاتم صلی الله علیه و آله سوار بر الاغ می شدند. این از تواضع حضرت بود. اُمراء بهترین مرکب ها و بهترین اسب ها را سوار می شوند اما حضرت سوار بر الاغ می شدند که گاهی هم الاغ خورجین نداشت. گاهی یک نفر را هم کنار خودشان می نشاندند. در نقل آمده که این از تواضع حضرت است. یک موقعی ایشان سوار بر الاغ بودند و این حیوان شروع به سر و صدا کرد. حضرت سر خودشان را آوردند پایین و عرضه داشتند خدایا من عبدم، این سر و صدا برای این حیوان است، من سر و صدایی ندارم. این خیلی درس بزرگی است «الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما». در داستانی آمده که به کسی نامه نوشتند که تو اگر پشه ای، من فیلم. آن جناب جواب داد پشه هم خودتی، ما هیچ هستیم. ما نه پشه هستیم و نه فیل، عبد که در عالم سرو صدا ندارد، مگر جایی که خدا بخواهد.

ما دنیا را به قارون می دهیم ولی از آن عاقبت بخیری حاصل نمی شود. این امکانات نه تنها او را رشد نمی دهد بلکه او را هم با خود در عمق جهنم می برد؛ می شود «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْض». می خواست بالا برود و این امکانات را هم با خودش ببرد اما به عکس شد و امکانات او را با خودش به ته جهنم کشید. این امکانات به کفار هم داده می شود ولی «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين ».

در روایتی حضرت فرمودند «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» ما هستیم. یعنی ولایت امام برای آنهایی است که در زمین به دنبال سر و صدا و برتری جویی نیستند. فرمودند «وَ الْعاقِبَةُ» هم ما هستیم. عاقبت بخیر آن کسی است که به امام می رسد و به ولایت امام راهش می دهند. آنجا به همه چیز می رسد. اگر اهل تقوا شدید به امام می رسید. تقوا یعنی اینکه انسان دنبال برتری جویی و علو روی زمین نباشد. در عالم سر به زیر و عبد باشد نه اینکه سرش را بالا بگیرد و مدام بخواهد مردم را دور خودش جمع کند و سد راه و حجاب دیگران بشود. ما همگی آمدیم تا بنده باشیم، نه اینکه سرمان را بالا بگیریم و بخواهیم دیگران بنده ما باشند و ذیل ما در عالم حرکت کنند. همه ما آمدیم اینجا تا عبادت کنیم. اگر کسی در عالم به دنبال بندگی بود و به دنبال اثبات خود و برتری خود نبود، به وادی ولایت امام راهش می دهند. این سیر با امام او را به عاقبت می رساند. آن عاقبت یک مرتبه بالاتری است.

شرط همراهی با امام

یک روایتی ذیل این آیه است که بعضی از بزرگان در دستورات اخلاقی شان گفته اند این حدیث را لااقل در اوایل راه با خودتان داشته باشید و هر روز این حدیث را بخوانید و متذکر بشوید. این بیان به حدیث عنوان بصری از امام صادق علیه السلام معروف است که می گویند پیرمرد دنیا دیده ای بود و همه جا را گشته بود و با علمای بزرگ زمان خودش و آنهایی که مدعی علم بودند نشسته بود. عاقبت کار دید که چیزی دست کسی نیست. خودش را در مدینه به محضر امام صادق علیه السلام رساند. ابتدا حضرت راهش ندادند.

رفت مسجد النبی و به وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم متوسل شد. دوباره آمدند محضر امام صادق و این بار حضرت راهش دادند و گفتند خواسته ات را بگو. به حضرت عرض کرد که آقا من همه و سر و صدا و کر و فرشان را دیدم. آمدم تا از علم شما استفاده کنم. فهمیدم هر خبری که وجود دارد، اینجاست. بقیه جاها فقط قیل و قال است. حضرت به او فرمودند که درست آمدی، ولی علم آن چیزی که خیال می کنی نیست. «إِنَّمَا هُوَ نُورٌ» علم چراغی است که خدای متعال در دل آن کسی که اراده هدایت او را داشته باشد روشن می کند. با این چراغ انسان می تواند راه برود و مسیر را گم نکند. بعد حضرت فرمودند که اگر دنبال این علمی و می خواهی در دلت روشن بشود، این چراغ دست ماست و ما عهده دار آن هستیم و ما دلت را نورانی می کنیم. اصل چراغ  و مشکات نور الهی ما هستیم و همه چراغ ها در وجود ماست.

اگر می خواهی یک چراغی در دلت روشن کنیم و علمی به تو بدهیم و خودت بشوی چراغدان «فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّة» حقیقت بندگی را در جان خودت طلب کن، اگر طالب بندگی شدی ما به تو علم می دهیم. شاید هم معنایش این است اول برو بندگی را در خودت محقق کن و طالب بندگی باش و بعد علم ما به تو می رسد. طلب حرف نیست، هوس را همه دارند، همه دلشان می خواهد به حقایق برسند، این هوس است. طلب چیزی است که آدم را به راه می آورد.

آقای قرائتی می گفتند که کسی یک نوکری داشت و خیلی برایش احترام قائل بود. به او گفتند چرا اینقدر او را احترام می کنی؟ گفت این تشنه شناس است. گفتند یعنی چی که تشنه شناس است؟ گفت امتحانش کنید. یک نفر گفت آقا من تشنه ام، یک لیوان آب بیاور ولی نوکر نرفت، دومی تا دهمی همه گفتند که تشنه ایم و از تشنگی هلاک شدیم، ولی نوکر آب نیاورد. نفر آخر خودش رفت ظرف آب را برداشت و خورد، آن وقت نوکر گفت این واقعا تشنه است، بقیه فقط حرف می زدند. آدمی که تشنه است خودش بلند می شود آب می ریزد و می خورد، آدم تشنه که نمی نشیند بگوید آب برای من بیاورید.

فرمود باید اهل طلب باشید. طالب راه می افتد. کسی که طالب نیست مدام می نشیند و فقط حرف می زند؛ آقا بدون استاد می شود این راه را بروی یا نمی شود بروی، چه کار باید کرد، آدمی که طالب است راه می افتد و همانی که بلد است عمل می کند. اگر استادی لازم بود آن را هم خدا می رساند. استاد بیشتر دنبال شاگرد می گردد تا شاگرد دنبال استاد. سی سال است هنوز ایستاده که آقا استاد لازم است؟ این راه را بدون استاد می شود بروی یا نمی شود بروی؟ آدم کی می خواهد راه را برود. حضرت فرمود اگر می خواهی ما این چراغ را در وجودت روشن کنیم و اگر می خواهی از آن معارفی که خدا به ما داده به تو هم بدهیم و اگر می خواهی هدایت بشوی، اول طالب بندگی باش.

به کسی که طالب بندگی نیست، علم نمی دهند، کر و فر می دهند. می خواهد شیطنت کند، می خواهد نفس پرستی کند، می خواهد اثبات نفس کند، به او که علم نمی دهند. چراغ هدایت را که در دل او روشن نمی کنند. حضرت فرمود «وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ يُفْهِمْك » طالب بندگی باش. باید عمل کنی تا به تو علم بدهیم. ما با حرف به کسی علم نمی دهیم. باید از خدای متعال التماس کنی و بخواهی که به تو بفهماند.

به حضرت عرض کرد آقا این که فرمودید طالب بندگی باش، بندگی چیست؟ حضرت فرمودند سه رکن دارد؛ اول این است که بنده خودش را مالک نبیند «لَا يَرَى  الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ  فِيمَا خَوَّلَهُ اللَّه  ُمِلْكا» در آنچه خدا به تو امانت داده، احساس مالکیت نکن. اینها امانات غیر است، چرا احساس مالکیت می کنی؟ مگر ما از خود چه داریم؟ روزی که آمدیم چه داشتیم؟ وقتی که یک خرده در این دنیا می مانیم چی خواهیم داشت؟ چرا در این بین که امانات خدا در اختیار ماست، خودمان را مالک می بینیم و امانتدار نمی بینیم؟ حضرت فرمود خودتان را امانتدار ببینید، اول شرط بندگی همین است. «لِأَنَّ الْعَبِيدَ لَا يَكُونُ لَهُمْ مِلْك » اگر عبد است که خودش مالک خودش نیست چه برسد به اینکه مالک چیز دیگری باشد «يَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّه » آنهایی که عبد می شوند همه چیز را ملک خدا می دانند و «يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِه » همانجایی که خدا فرموده، بار را زمین می گذارد.

یک عزیزی به من می فرمود من حمال خدا هستم. من خیلی این حرف را پسندیدم. بعد یک مثلی ایشان می زدند، می گفتند تجار در بازار یک اعتباری دارند. به کسی مثلا بیست میلیون یا صد میلیون اعتبار می دهند و باید برود آن چکش را پاس کند و بیاید برای اعتبار بعدی. ولی یک حمال متدین مورد اعتماد، در روز ممکن است میلیاردها تومان بار را در اختیارش بگذارند و او می رود تحویل می دهد و می آید، مرتب هم به او این اعتبار را می دهند؛ چون می خواهد امانت را بگیرد، ببرد و برساند. من کارم این است، من حمال خدا هستم.

خیلی مقام بالایی است که کسی ادعا کند، ادعای بزرگی است. من از خدا می گیریم و آنجایی که خدا فرموده می روم و زمین می گذارم. لذا خدای متعال بیشتر هم می دهد، چون برای خودم که نمی خواهم. همه جا همینطور است. وقتی انسان امکانات را از خدای متعال گرفت، باید آنجایی که خدا فرموده زمین بگذارد. هرچه بیشتر این کار را خوب انجام بدهد بیشتر به او امکانات می دهند. این که به اولیاء خدا و انبیاء انقدر امکانات می دادند و با امکاناتشان یک عالم راه می رفتند، علتش همین بود. خودشان را مالک نمی دانستند و امانت دار خدا بودند. از دست خدای متعال می گرفتند و آنجایی هم که خدا فرموده زمین می گذاشتند، بندگی می کردند. همه متنعم می شدند و در این بندگی، رشد اصلی برای خودشان است. اصلا رشد در این است که انسان با خدای متعال داد و ستد کند وگرنه اینکه از خدا بگیری و برای خودت نگه داری که رشد نمی کنی.

حضرت فرمود شرط اول بندگی همین است. اگر این طور شدید، خرج کردن در راه خدا برایتان آسان می شود. شما امانتدار هستید «هَانَ عَلَيْهِ الْإِنْفَاقُ فِيمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ يُنْفِقَ فِيه » اگر می خواهی به تو علم بدهیم باید این طور بشوی. اگر خیال کردی علم برای خودت است و هر کجا که دلت می خواهد خرج کنی، علمی به تو نمی دهند، پول می دهند ولی علم نمی دهند. علم برای بندگی است، باید بنده بشوی تا این حقیقت را به تو بدهند.

حضرت فرمودند دومی این است که تدبیر خود نکنی و مشغول به خود نباشی «وَ لَا يُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيراً » پس چه کار کند؟ حضرت فرمودند این کار خود را تفویض کن، امور خودت را نخواهی خودت اداره کنی. هیچ وقت ما اداره نکردیم و هیچ وقت هم اداره نخواهیم کرد، این توهم ماست که خیال می کنیم خودمان را اداره میکنیم  و یا حتی خیال می کنیم زن و بچه هایمان را اداره می کنیم. خدای متعال این امور را تدبیر می کند. از اول هم اینگونه بوده است؛ ما آن روزی که به دنیا آمدیم یک پشه را نمی توانستیم از خودمان دور کنیم، او ما را اداره می کرد. بعدا هم یک پشه را نخواهیم توانست که از خودمان دور کنیم، آنجا هم خدا ما را اداره می کند. الان هم او دارد اداره می کند. این توهم ما را برداشته و خیال می کنیم که ما کار خودمان را حل می کنیم، آن وقت به دنبال کار خودمان می رویم و از وظیفه مان باز می مانیم.

فرمود تمام امور خودت را تفویض کن و امر خودت را واگذار کن او امر تو را اداره می کند، بهتر از تو هم اداره می کند. خدای متعال به بنده می گوید تو وظیفه ات را انجام بده و مصلحتت را به من یاد نده، من مصلحتت را بهتر از تو می دانم. نگو صلاح من این است که به من پول بدهی یا ندهی، من صلاح تو را بهتر از خودت می دانم و بهتر از خود تو هم به تو می رسانم و بیشتر از خود تو هم دغدغه تو را دارم. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه »(انفال/24) شاید یک معنای آیه این است که از خودت به تو نزدیکترم و حواسم به تو از خودت بیشتر است. تو ممکن است از خودت غافل بشوی ولی من هیچ وقت از تو غافل نمی شوم.

یک نقلی راجع به حضرت یوسف است که وقتی در زندان آن خواب را تعبیر کرد، به آن ساقی گفت «ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني  عِنْدَ رَبِّكَ»(یوسف/۴۲) وقتی آزاد می شوی و دوباره ساقی دربار می شوی، برو به اربابت بگو که یک آدم صالحی را بی گناه متهمش کردند و او را در زندان کردند. بعد هم نتیجه اش این شد که خدای متعال تا هفت سال این حرف را از یاد ساقی برد. آدمی که با تعبیر خواب حضرت یوسف آمد و دوباره ساقی شد، با هر یک جامی که می ریزد باید یاد حضرت یوسف بیافتد اما هفت سال یادش رفت. نقل این است که خدای متعال حضرت جبرئیل را فرستاد و گفت جناب یوسف، زیر دریا را ببین. حضرت یوسف نگاه کرد و دید یک سنگی است و در زیر سنگ یک کرمی است و یک برگی در دهانش است. فرمود جناب یوسف، آیا خدای متعال که دارد او را روزی می دهد، تو را فراموش کرده و از تو غافل شده؟!

چرا من خیلی وقت ها این احادیث را نمی خوانم؟ چون اگر خوب تلقی نشود یک موقعی آدم یک عیبی به یک پیامبری نسبت می دهد که اصلا به مومن عادی عیب نسبت بدهی خدای متعال زمینت می زند تا چه رسد به یک پیامبر. آقا حضرت آدم گناه کرد! از دهان ما خیلی بزرگتر است این حرفها، حضرت آدم گناه کرد یعنی چه؟! خدای متعال بین خودش و حضرت آدم یک چیزی بوده گاهی می گوید به ما چه مربوط است. ما باید هفت بار دهانمان را با گلاب بشوریم اگر بگوییم. حضرت آدم صفی الله است.

بنابراین فرمود رکن دوم تفویض است. کار خودت را واگذار کن. وقتی که بنا شد حضرت از مکه به مدینه هجرت کنند، یک عده ای نگران بودند که آقا همه امکانات را بگذاریم و برویم؟ این آیه نازل شد که «وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها»(عنکبوت/60) این جنبنده های روی زمین، روزی شان را با خودشان می برند و دائم در گشت و گذارند. هیچ پرنده ای که از لانه بیرون می آید، شب گرسنه برنمیگردد و امشب هم به فکر رزق فردایش نیست. صبح که شد می آید بیرون و خدای متعال هم روزیش را می دهد. هر کجای عالم باشد خداوند او را به طرف رزقش هدایت می کند.

در مرحله سوم، حالا که تفویض کرد و مشغول به خود نبود و همه اشتغال دلش خدای متعال بود «جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْه » دیگر در امر و نهی خدای متعال است. یک جایی هم خدای متعال دستور می دهد که کسب حلال داشته باشید و به وظیفه ای در مقابل همسرتان و جامعه دارید، برسید. بعد حضرت فرمود اگر این طور شد، دیگر فرصت جدال و اثبات خود برایش باقی نمی ماند، دیگر مجادله نمی کند.

انسان یک بار میخواهد حق را اثبات کند که این خیلی خوب است، اما یک بار چانه می زند تا خودش را اثبات کند که این می شود مِراء. وقتی میبینی که طرف مقابل نمی خواهد حرف را قبول کند، اگر باز هم چانه زدی، آن وقت دیگر می خواهی خودت را اثبات کنی و دنبال حق نیستی، باید بحث را تمام کنی. فرمود اگر حق هم با تو باشد، اگر کار به جدال کشید تمامش کن. با همسر خودش یا همکار خودش بحث می کند و می خواهد اثبات کند که من درست می گویم. اگر درست هم می گویی کافی است، حرف را یک بار میزنند. فرمود مراء را ترک کنید وگرنه الباقی آن اثبات خود است و دیگر اثبات حق نیست.

مرحوم دستغیب در کتاب «استعاذه» نوشته بودند؛ کسی یک کتابی نوشته بود علیه شیطان و مکائد شیطان و ذکر کرد و به تفصیل پرداخته بود. یک بزرگواری در خواب شیطان را دید و گفت فلانی یک کتاب نوشته و تو را بیچاره کرده، هر چه کید داشتی را رو کرده، شیطان یک خنده ای کرد و گفت آن چه که خودم یادش دادم را نوشته، او اثبات نفس می کند. او که با من نمی جنگد، خودش را دارد اثبات می کند. فرمود اگر کسی دل مغشولیش به امر و نهی خدا شد دیگر فرصت ندارد که دعوا و مراء بکند. عبد که بیکار نیست، مشغول است. عبد نمی آید اثبات کند که من درست می گویم.

یک موقع آدم می خواهد حق را اثبات بکند، آن چیز دیگری است، آن قواعد خاص خود را دارد اما اینها اثبات خود است، آنجایی که آدم در راه خدا باید بایستد، نمی ایستد و سرش را زیر می اندازد و می رود. آنجایی هم که نباید بایستد، می ایستد و می گوید من باید حق خودم را بگیرم. طیب الله انفاسکم! اتفاقا در بسیاری از مواقع آدم باید از حق خودش در راه مؤمنین بگذرد ولو اینکه حق هم با خودش باشد، باید عفو کند.

حضرت فرمود آدمی که این سه تا قدم را بردارد دیگر فرصت برای مباهات ندارد. تازه کمی دنیا و شیطان و نفس برایش آسان می شوند وگرنه تا قبل از آن که نمی تواند از دست این سه فرار کند. بعد حضرت فرمود که اگر این طور شدید «فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَى » اولین قدم در وادی تقوا را برداشتید. این طور بشوید، خلع مالکیت کنید و مشغول خودتان نباشید. خودتان را برای امر و نهی الهی فارغ کنید، این اولین قدم در تقواست. بعد از این تازه انسان می تواند به امر و نهی خدا مشغول بشود، در اینجا انسان متقی می شود. تا قبل از آن که فارغ نیست و مشغول به خود است، اصلا جایی برای تقوا نیست. متقی آن کسی است که اول این امکاناتی را که دارد از خود نمی داند، چون اگر از خودش دید، شروع می کند برای خود کار کردن.

همین ها آدم را جهنمی می کند. قارون هم با همین امکاناتش جهنمی شد، چون امکانات را از خودش می دید. اگر خودش را امانتدار می دید که مهم نبود. هرکجا که خدا فرموده بود بار را زمین می گذاشت و به جای این که با این بار به ته دره برود، پرواز می کرد و این بار هم با خودش می برد و خودش و امکاناتش بهشتی می شدند. مشکل از آنجایی است که انسان خودش را مالک می بیند. مشکل آنجایی است که وقتی خودش را مالک دید، مشغول به خودش می شود و کار خودش را تدبیر می کند و از خدای متعال غافل می شود. اگر شروع کرد و کار خود را تفویض کرد و مشغول به امر و نهی الهی شد، این اولین قدم در وادی تقواست. اینجا می تواند جانب خدا را مراعات کند. اینجا هنوز سیر نکرده، تازه آماده شده که با بال تقوا پرواز کند. حضرت فرمود اگر این طور شدید، آن وقت بیاید و در آن موقع ما با شما هستیم.

بعد این آیه را خواندند «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين » آن دار با عظمت، مال و امکانات نیست بلکه ولایت امام تلک الدار است. این دار دنیا نیست، دنیا را به قارون هم می دهند، آن دار آخرت و محیط ولایت ماست ولی شما دنیا را انتخاب می کنید «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا * وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى »(اعلی/۱۶-17) فرمود دار آخرت، ولایت ماست. باید دنیا را رها کنید تا به آخرت برسید. معنی آیه «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» همین است که انسان خودش را مالک نمی بیند و مشغول به خود نیست و به امر و نهی الهی مشغول است.

آدمی که دل مشغولیش به خودش باشد حتما فساد می کند. آدمی که مال خدا را مال خودش می داند، هر کجا که زمین بگذارد فساد است. قارون هر طور که این مال را خرج کند، فساد می کند. ولی اگر انسان خودش را امانتدار بداند دیگر به دنبال کار خودش نیست و به دنبال امر و نهی خداست؛ آن وقت هر کاری که بکند اصلاح است. انسان وقتی متقی شد همه کارهایش اصلاح است. وقتی هم خودش را می بیند و می خواهد خودش را اثبات کند، همه کارهایش فساد است.

یک عزیزی می گفت همه ما یک فرعونیتی داریم، فقط مصرمان کوچک و بزرگ است. واقعا همین طور است. اگر از بند نفسمان آزاد نشویم، در دنیا تفرعن می کنیم، منتها مصرمان کوچک و بزرگ دارد و هر کاری بکنیم فساد است. انسان تا دنبال اثبات خودش باشد، نماز خواندنش هم فساد است. اگر از اثبات خود فارغ شد، دنیا داریش هم عبادت و اصلاح است، تجارت و جنگ و صلحش هم اصلاح است. فرمود ولایت ما چیزی نیست که به همه بدهند«تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين ».

کسی که از خودش فارغ نشود، به دنبال برتری جویی است و می خواهد از بقیه جلو بزند، اسمش را هم می گذارد مسابقه، مسابقه بر سر دنیا خوب نیست. «سابِقُوا إِلى  مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ»(حدید/۲۱) مسابقه باید در تقرب به خدای متعال باشد. مسابقه سر دنیا برای این است که انسان خودش را اثبات کند. آن وقت انسانی که  به دنبال اثبات خودش است، هر کاری که می کند، فساد است. می خواهد دیگران را هم سر سفره خودش بیاورد. وقتی سر سفره هم می نشیند، به جای اینکه احسان کند و لقمه بهتر را بگذارد جلو همسر و فرزندش، لقمه بهتر را جلوی خودش می کشد، این فساد است. فساد شامل همین تا آنجایی که می خواهد همه قدرت عالم برای خودش باشد، می شود.

قرآن کریم می فرماید «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَن * وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَن  »(فجر/۱۵-16) وقتی به او وسعت می دهیم، می گوید خدا من را عزیز داشته و وقتی به او تنگ می گیریم، می گوید خدا من را کوچک کرده، پس کی به طرف خدا می روی؟ به تو امکانات می دهیم، معجب می شوی، پس می گیریم، مأیوس می شوی.

بعد قرآن می فرماید اینطور نیست «كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ * وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى  طَعامِ الْمِسْكينِ * وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا * وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا»(فجر/۱۷-20) شما مال را دوست می دارید اما مالی که دوستش می دارید که خیر نیست. زمانی که مال و دنیا را دوست داشته باشید، میراث دیگران را هم به سمت خودتان می کشید؛ مانند قدرت های دنیا که همه میراث عالم را به طرف خودشان می کشند. این آدم هر کاری بکند فساد است. ولی اگر عبد شد آن وقت می خواهد به همه بندگان خدا کمک برساند و خدمت بکند. حضرت فرمود اگر عبد شدی و سر و صدایت تمام شد و به دنبال خدا بودی، آن وقت بیا، ما با شما هستیم. «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين » عاقبت هم فرمود ما هستیم که این هم برای متقین است. اگر می خواهی با خدای متعال راه بروی، ما از ابتدا تا انتها با تو هستیم. اگر کسی می خواهد در این دنیا به امام برسد و در محیط ولایت امام با ایشان سیر کند، شرطش همین است.