نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 19 ارديبهشت 1403 - Wed, 8 May 2024

جلسه دوم حسینیه حق شناس/ الحاد در اسماء در جریان سقیفه نسبت به جایگاه ولایت مسبب شرک

متن زیر سخنان جلسه دوم آیت الله میرباقری به تاریخ 27 دی ماه سال 99 است، که به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در حسینیه مرحوم آیت الله حق شناس ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ قرآن کریم اسمائی را برای خدای متعال، به عنوان اسماء حسنی مطرح می کند. اگر کسی تمام این اسماء حسنی را داشته باشد، به مقام الوهیت میرسد. ما در عبارت «لا اله الا الله»، این الوهیت را از دیگران نفی می کنیم؛ بنابراین ما قائلیم که کسی این اسماء حسنی را دارا نیست. پس یکی از معانی شرک، الحاد در این اسماء است. در روایات ما آمده است که این اسماء حسنی، در اصل ائمه علیهم السلام اند. بنابراین الحاد در اسماء یعنی اینکه شخص دیگری بیاید و جای امام بایستد. کاری که سقیفه کرد این بود که در جایگاه امامت، الحاد ایجاد کرد و دیگری را به جای حضرت امیر گذاشت.

اسماء حسنی مختص خدای متعال

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، خطبه فدکیه را با عبارت «وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ كَلِمَةٌ جُعِلَ  الْإِخْلَاصُ  تَأْوِيلَهَا وَ ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا وَ أَنَارَ فِي التَّفَكُّر مَعْقُولُهَا»(1) آغاز می کنند. ایشان می فرمایند تأویل کلمه «لا اله الا الله»، اخلاص است. این کلمه توحید یک مقام پیوند قلبی دارد، «ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا» و یک مقام مربوط به تفکر انسان، «أَنَارَ فِي الْفِكْرَةِ مَعْقُولُهَا».

محتوای عبارت «لا اله الا الله»، نفی الوهیت از غیر خداست؛ یعنی کسی غیر از خدای متعال، در این عالم اله نیست و مقام الوهیت، برای هیچ کدام از موجودات غیر خدا وجود ندارد. مقام الوهیت، مقام واجدیت اسماء حسناست؛ اله عالم کسی است که تمام اسماء حسنایی که در قرآن کریم آمده است را داشته باشد. حدود صد اسم در قرآن کریم برای خدای متعال آمده است که خدای متعال، همه آنها را دارد و هیچ کسی غیر از خدا این اسماء را ندارد؛ «لا اله» یعنی هیچ موجودی، حی، عالم، قدیر، سمیع، بصیر، مجیب و امثال این ها نیست؛ «الا الله» هم یعنی فقط اوست که این اسماء را دارد.

حالا به دلیل اینکه هیچکس، هیچ کدام از این اسماء حسنی را ندارد و همه مخلوقات، مضطر و محتاج به این اسماء حسنی آفریده شده اند، لذا همه مخلوقات نسبت به خدای متعال که تنها اله عالم است، فقیر و مضطر و محتاج اند و نمی توانند احساس غنا و بی نیازی بکنند. تأویل این کلمه «لا اله الا الله» اخلاص است؛ یعنی اگر قرار باشد این حقیقت در عالم واقع بشود، باید انسان به مقام اخلاص برسد. مقام اخلاص یعنی انسان، الحاد در اسماء نداشته باشد.

خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»(یوسف/106)، اکثر مردم ایمان نمی آورند، مگر اینکه همین هایی که ایمان آورده اند، مشرک هستند. در روایات ما این آیه شریفه را با آيه شریفه دیگری تطبیق داده و تفسیر کرده اند؛ آن آیه شریفه، آیه «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى  فَادْعُوهُ بِها»(اعراف/180) است. قرآن کریم در این آيه می فرماید خدای متعال، صاحب اسماء حسناست و سپس دستور می دهد که خدای متعال را از طریق این اسماء عبادت کنید و بشناسید.

حالا اگر کسی این اسماء حسنی را به کسی، غیر از حضرت حق نسبت، حتی اگر از سر نادانی و جهالت باشد، دچار الحاد در اسماء شده است و این همان شرکی است که در آيه شریفه «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» آمده است. بنابراین اخلاص یعنی انسان، اسماء حسنای الهی را صرفا منحصر به حضرت حق بدانند و این اسماء را در جای دیگر نبیند؛ یعنی انسان، عالم و حی و قیوم و حکیمی جز خدای متعال نبیند؛ اگر انسان این اسماء را در جای دیگری دید، دچار شرک شده است. این مطلب که عرض کریم همان توحید صفاتی است که بعضی ها می گویند.

حالا اگر انسان، این اسماء را در خدای متعال ببیند و در دیگران نبیند، متوجه می شود که همه خلائق، به خدای متعال فقیر و محتاجند. در این مرحله انسان باید متوجه باشد که رحیم و کریم و علیم و حی و قیومی جز خدای متعال وجود ندارد؛ اگر هم جایی رحمت و کرم و علم وجود دارد، شعاع اسماء حسنی اوست. اگر انسان این اسماء را برای دیگران قائل باشد، دیگر مشرک می شود و از مقام اخلاص دور می شود. عرض کریم این مقام اخلاص، یک مرحله قلبی دارد و با قلب پیوند می خورد، «ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا»؛ در این مرحله، انسان باید با قلب خودش شهود کند که اسماء حسنی الهی، فقط برای خداست و فرد دیگری دارای این اسماء حسنی نیست. مرتبه دیگر مقام اخلاص هم مقام تفکر است. این معنای ظاهری کلام حضرت فاطمه زهرا بود.

مصداق «اسم الله»

این عبارت حضرت، یک معنای باطنی هم دارد که باز هم با آیه شریفه «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى  فَادْعُوهُ بِها» ارتباط دارد. امام صادق علیه السلام ذیل این آیه شریفه فرمودند «نَحْنُ  وَ اللَّهِ  الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا»(2) ما اهل بیت، اسماء حسنای الهی هستیم؛ لذا اگر قرآن کریم گفته است که خدای متعال را با اسماء حسنای او عبادت کنید؛ یعنی خدای متعال را از طریق معرفت این حضرات عبادت کنید. خدای متعال عبادتی را که از طریق معرفت اهل بیت واقع نشود را قبول نمی کند. اینکه گفته اند امام، صراط مستقیم و سبیل الله است، یعنی همین.

حالا سؤال این است که اسم بودن ائمه برای خدای متعال یعنی چه؟ ببینید یک معنای اسم، همین معنایی است که بین ما متعارف است؛ یعنی اسم های لفظی مانند حکیم و علیم و خبیر که از طریق توجه به این اسماء، خدای متعال شناخته و عبادت می شود. وقتی که ما این اسماء لفظی را صدا می زنیم، این اسماء اولاً یک لفظ و معنا دارند و ثانیاً برای ما یک حالت قلبی درست می کنند که قلب ما آن را درک می کند؛ این حالت دوم، غیر از معنای ذهنی است.اما یک سری اسامی هستند که اسامی ملفوظ نیستند؛ این اسماء، حقیقتاً اسم خدای متعال اند؛ این ها آیات خدا در عالم هستند.

اسمِ «حیّ» و «قیوم» و «قدیر»، الفاظی هستند که حقایقی دارند و آن حقایق، اسم حقیقی خدای متعال اند. این اسماء حقیقی اند که در دعای کمیل می خوانیم «بِأَسْمَائِكَ الَّتِي غَلَبَتْ  أَرْكَانَ كُلِّ شَيْ ءٍ»؛ تمام عالم با این اسماء اداره می شود. حالا این اسماء و صفات در وجود ائمه معصومین علیهم السلام محقق شده اند. البته باید به این نکته هم توجه داشت که این اسماء هم، همگی مخلوقات خدای متعال هستند؛ اسم هیچوقت ذات نمی شود؛ این اسماء هیچوقت به ذات خدا نمی رسند و مخلوق خدای متعال اند. خدای متعال این اسماء را آفریده است که امکان معرفت و شناخت و عبادت خدای متعال فراهم بشود.

در روایات ما، اینکه اسماء خدای متعال، ظاهر و باطنی دارند و چگونه خلق شده اند، توضیح داده شده است. خدای متعال در اول کار، یک اسم آفرید و از آن اسم، چهار اسم دیگر منشعب شد. از این چهار اسم، یکی را پنهان و سه اسم دیگر آشکار شدند. در مرحله بعد، از هر کدام از آن سه اسم، چهار اسم دیگر به وجود آمد و این روند ادامه پیدا کرد تا به سیصد و شصت اسم رسید.

غرض این بود که عرض کنیم غیر از این اسماء ملفوظی که ما آنها را برای خدا می دانیم و خدا را با آن ها صدا می زنیم، اسماء حقیقی دیگری هم هستند که این اسماء، حقیقت آن اسماء ملفوظ اند؛ یعنی حقیقت علم و حکمت و قدرت و حیات در این اسماء دسته دوم محقق می شود. این اسماء حسنی حقیقی هم، ائمه معصومین علیهم السلام هستند. لذا خدای متعال باید از طریق ایشان شناخته و عبادت بشود؛ «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى  فَادْعُوهُ بِها».

نقش اسماء در عبادت

خدای متعال را چطوری باید با این اسماء عبادت کنیم؟ در روایت آمده است «مَنْ  عَبَدَ اللَّهَ  بِالتَّوَهُّمِ  فَقَدْ كَفَرَ»(3) اگر کسی خدا را در توهم خودش بسازد، یعنی به عقل خودش اکتفا کند، بعد آن خدا را بپرستد، کافر شده است؛ ما نباید خدای موهومی بسازیم و او را عبادت کنیم. بعد فرمود: «وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى» اگر کسی اسماء الهی را طریق قرار ندهد و همان اسماء را عبادت کند «فَقَدْ كَفَرَ»، این هم کافر است. در ادامه فرمود: «وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى» اگر کسی هم اسماء خدا و هم خود خدا را عبادت کند «فَقَدْ أَشْرَكَ»، مشرک است.

تنها راه عبادت این است «مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى بِإِيقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَيْهِ»؛ انسان باید معنا و مسمای اسم که خدای متعال است را از طریق این اسماء عبادت بکند؛ مثل همین کاری که ما در نماز می کنیم؛ ما در نماز، اسماء الهی را به کار می بریم و از طریق این اسماء، به خدای متعال توجه می کنیم، ولی در اصل، حضرت حق را عبادت می کنیم، نه این اسماء را.

حالا ما چه اسمائی را می توانیم واسطه قرار بدهیم؟ هر اسمی می شود؟ خیر؛ ما فقط اسمائی را می توانیم واسطه قرار بدهیم که خود خدای متعال به ما اجازه داده باشد؛ انسان نمی تواند از طرف خودش برای خدا، اسم تولید کند. در ادامه همان روایت فرمود «بِصِفَاتِهِ الَّتِي وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ» انسان باید خدا را با آن صفاتی که خود خدای متعال، آن ها را توصیف کرده است عبادت کند. بعد فرمود: «فَعَقَدَ عَلَيْهِ قَلْبَهُ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُهُ»؛ قلب انسان باید به این حقیقت گره بخورد و زبانش با این اسماء گویا بشود؛ «فِي سَرَائِرِهِ وَ عَلَانِيَتِهِ» هم در ظاهر باید این گونه باشد و هم در باطن. در پایان روایت فرمود اگر انسان به این مرحله برسد «فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً»، از اولیاء حقیقی امیرالمؤمنین می شود.

بنابراین این اسماء الهی باید دو ویژگی داشته باشند؛ اولاً از جانب خود خدای متعال تعیین شده باشند و ثانیاً باید طریق عبادت خدای متعال باشند. یکی از معانی و مصادیق این اسماء، همین اسماء ملفوظه هستند؛ معنای دیگری که باطنی تر است، این است که ما یک حقایقی در عالم داریم که ملفوظ نیستند، ولی اسم و نشانه خدای متعال اند؛ امام این حقیقت است و اسم اعظم خدای متعال است. به همین خاطر است که می گویند امام، وجه الله است؛ «أَيْنَ  وَجْهُ  اللَّهِ  الَّذِي  إِلَيْهِ يَتَوَجَّه  الْأَوْلِيَاءُ» اولیاء خدای متعال هم باید از طریق این وجوه، خدای متعال را عبادت کنند و جمال الهی را در این وجوه ببیند. برای همین است که حضرت می فرماید: «نَحْنُ  وَ اللَّهِ  الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى».

اخلاص و الحاد در اسماء با بیان باطنی

لذا معنای اخلاص در این مقام این است که انسان، امام معصوم که اسم خدای متعال است را بشناسد و از طریق ایشان به خدای متعال معرفت پیدا کند و او را عبادت کند؛ در این میان هم باید حواسش باشد که خود اسم که امام است را عبادت نکند وگرنه مشرک می شود؛ راه درست عبادت این است «مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى بِإِيقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَيْهِ». بنابراین امام معصوم، طریق معرفت الله است و اسماء حسنای حقیقی، ایشان هستند. بنابراین به هر اندازه ای که انسان امام را بشناسد، به همان اندازه می تواند خدای متعال را عبادت کند. لذا حضرت می فرماید: «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ  وَ بِنَا عُرِفَ  اللَّهُ »(4)، معرفت خدای متعال فقط از این طریق واقع می شود؛ «مَنْ  أَطَاعَكُمْ  فَقَدْ أَطاعَ  اللَّهَ »؛ طریق عبادت و شناخت خدا همین است.

حضرت امیر فرمودند «لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ»(5) مؤمن در ایمانش به کمال نمی رسد، «حَتَّى  يَعْرِفَنِي  كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ» مگر اینکه من را در مقام نورانیتم بشناسد. اگر کسی به مقامی رسید که کنه نورانیت امام را درک کند، «فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ»، کسی است که خدای متعال قلبش را برای ایمان امتحان کرده است و حقیقت ایمان را به او داده است. پس حقیقت ایمان، همین معرفت امام به نورانیت است و کمال ایمان هم به همین معرفت است. ایمان را به هر کسی نمی دهند؛ ایمان مخصوص عبد ممتحن است. قلب انسان باید ریاضت داده بشود و تربیت بشود تا انوار توحید و معرفت الهی، وارد آن بشوند.

بنابراین مرتبه موصوله توحید که حضرت زهرا سلام الله علیها می فرماید: «ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا»؛ مرتبه ای است که در آن مرحله، قلب انسان با خدای متعال از طریق امام معصوم پیوند می خورد. اگر این اسماء حسنی که ائمه معصومین اند، در قلب انسان نزول اجلال پیدا کنند و انوار وجودشان وارد قلب انسان بشود، انسان به این مرحله توحید می رسد. اینجاست که آن شخص «فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ» می شود و حقیقت ایمان به او داده می شود. اگر این حقیقت وارد قلب انسان بشود، انسان به صبح روشن می رسد و این همان مقام معرفت الله و توحید و اخلاص است.

در این مقام است که شخص، حقیقت اسلام و تسلیم بودن در مقابل خدای متعال را درک می کند. قرآن کریم حقیقت تسلیم بودن در برابر خدا را بیان کرده است، «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في  أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً»(نساء/65)؛ تسلیم این است که انسان کار خود را به دست امام بسپارد و در این سپردن هم نگرانی نداشته باشد. تسلیم بودن قلب در مقابل خدای متعال، از طریق تسلیم بودن در مقابل نبی اکرم و حضرات معصومین حاصل می شود. معرفت امام، معرفت الله است؛ البته این عبارت به این معنای نیست که امام معصوم، العیاذ بالله خداست؛ امام اسم خدای متعال است که طریق شناخت و معرفت و عبادت خدای متعال می شود. اگر امام نباشد، امکان شناخت خدا وجود ندارد.

بنابراین حقیقت اخلاص یعنی انسان این اسماء حسنی را در جای دیگری نبیند و بداند که دیگران همه فقیر اند و ثانیاً این اسماء حسنی را طریق عبادت خدای متعال قرار بدهد. این اسماء حسنی هم ائمه معصومین علیهم السلام اند و ما باید از طریق شناخت ایشان به خدای متعال شناخت پیدا کنیم و او را عبادت کنیم.

بنابراین یکی از معانی شرک، الحاد در همین اسماء است. حضرت هم آیه شریفه «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» را با آيه «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى  فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في  أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» تفسیر می کنند. پس شرک یعنی انحراف در این اسماء و اخلاص هم یعنی الحاد در این اسماء. یعنی اگر انسان علم و قدرت را در جای دیگری ببیند، دچار الحاد در اسماء و شرک شده است؛ حتی اگر خودش نداند. حقیقت این اسماء حسنی هم ائمه معصومین هستند؛ چراکه اسماء حسنای الهی، در وجود آنها ظهور و بروز پیدا کرده و محقق شده است.

بنابراین الحاد در اسماء یعنی انسان فرد دیگری را آیه و اسم خدا بداند. شیطان هم به خاطر همین رانده شد؛ او می خواست خودش واسطه شناخت خدا و طریق عبادت او بشود. کار سقیفه هم همین بود؛ سقیفه بزرگ ترین انحراف و الحاد را در اسماء خدای متعال به وجود آورد. آنها می خواستند فرد دیگری را خلیفه رسول الله بکنند و امامت را در جای دیگری قرار بدهند. مگر دست ماست چه کسی خلیفه خدا و واسطه امت و خدای متعال باشد؟!

پس الحاد در اسماء یعنی امیرالمؤمنین که طریق پرستش خداست و ولایت او، طریق ولایت الله است را کنار بگذاریم و سراغ دیگری برویم. فقط طاعت حضرت امیر است که راه طاعت خداست؛ اگر قرار باشد کسی را جای او بگذاریم که طاعت خدای متعال محقق نمی شود؛ قرآن کریم هم می فرماید: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(نساء59). ائمه معصومین علیهم السلام در مقامی هستند که طاعت آنها طاعت خداست؛ یعنی ایشان همان اسماء الله الحسنی هستند. لذا محبت و طاعت آنها، محبت و طاعت خدای متعال است و بیعت با آنها مانند بیعت با خداست. این هم به این معنا نیست که ایشان خدا هستند؛ نه، ایشان اسماء حسنای خدا هستند.

امام رضا علیه السلام در مجلسی که مخالفین حضرت هم حضور داشتند فرمودند، نه من و نه هیچکدام از اجداد من نگفته ایم که مردم ما را عبادت کنند، ولی گفته ایم «النَّاسُ  عَبِيدٌ لَنَا فِي  الطَّاعَةِ»(6)؛ مردم باید در مقام طاعت، هر چیزی که ما می گوییم را انجام بدهند؛ چون فرمان الهی و امر الهی امر و فرمان ماست. امر الهی از طریق امام معصوم است که در عالم اظهار می شود. لذا اطاعت امر خدا، به اطاعت امر امام است و امر و نهی امام، عین امر و نهی خداست.

لذا ما نباید امام معصوم را عبادت کنیم، ولی باید از آن ها اطاعت کنیم؛ «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ». حالا این اولی الامر چه کسانی هستند؟ «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»(مائده/55)؛ اولی الامر کسانی اند که دائماً در حال نماز و زکات اند و دائماً از خدا می گیرند و بین بندگان تقسیم می کنند.

بنابراین الحاد در اسماء یعنی انسان، فرد دیگری را ولی جامعه قرار بدهد. به همین خاطر است که در روایات ما بر این مطلب تأکید شده است، «لَا دِينَ  لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ  مِنَ  اللَّهِ »(7) کسی که از طریق امامی به طرف خدای متعال برود که آن امام جائر است و از جانب خدا نیست، دین ندارد؛ حتی اگر در همه عمرش نماز بخواند و روزه بگیرد. حالا چرا دین ندارد؟ چون امامت امام جائر، الحاد در اسماء و مثل بت پرستی است.

بنابراین اخلاص در توحید، یعنی انسان، خدای متعال را تنها از این طریق عبادت کند و شناخت خدای متعال را از این طریق به دست بیاورد. در این میان هم ما امام را عبادت نمی کنیم، ولی او را واسطه عبادت خدای متعال قرار می دهیم. این یک معنای عمیق تر از آن معنای قبلی است. قبلا عرض کردیم که اگر کسی اسماء علیم و حکیم و خبیر و حی را به غیر خدای متعال نسبت بدهد، شرک است؛ حالا هم عرض کردیم حقیقت این اسماء امام معصوم است و از طریق او باید به خدا رسید؛ حالا اگر کسی دیگر را خلیفه ببینیم، دچار الحاد در اسماء و شرک شده ایم.

بنابراین اخلاص در عبادت، یعنی اخلاص در ولایت و شرک و الحاد در اسماء حسنی، یعنی الحاد در ولایت. خدای متعال، امیرالمؤمنین و اهل بیت را طریق عبادت خود قرار داده است و ما باید از طریق ایشان، خدای متعال را بشناسیم و به او نزدیک شویم؛ «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ»(مائده/35) ایشان وسیله ارتباط ما با حضرت حق اند. حالا اگر کسی بیاید و این ولایت را جا به جا کند، دچار الحاد در اسماء شده است. شیطان هم همین را می خواست؛ او می خواست خودش واسطه پرستش خدای متعال باشد.

بنابراین اگر کسی می خواهد به حقیقت توحید راه پیدا کند و به لقاء پروردگارش برسد، «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»(کهف/110) باید نسبت به خدای متعال شرک نورزد و عمل صالح انجام بدهد. ذیل این آیه روایتی داریم که می فرماید: «لَا يَتَّخِذْ مَعَ  وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدِ وَلَايَةَ غَيْرِهِمْ»(8) انسان نباید ولایت کسی را به همراه ولایت اهل بیت بگیرد. «وَ وَلَايَتُهُمُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ» ولایت اهل بیت آن عمل صالحی است که از ما خواسته اند. لذا اخلاص در عبادت یعنی انسان، اسماء حسنای الهی را در معصوم ببیند و آنها را واسطه عبادت خدای متعال قرار بدهد.

بنابراین نمی شود هر کسی بیاید و بگوید من قطبم و رئیسم و خلیفه ام؛ اگر انسان، کسی دیگر را به عنوان خلیفه بگیرد، دچار الحاد در اسماء شده است. ولایت و خلافت، قراردادی نیست که مردم بیایند و یک نفر را مشخص کنند و بگویند این خلیفه است؛ مگر این کسی که مردم مشخص می کنند می تواند اسم خدای متعال بشود؟ الان هشت میلیارد جمعیت بیاییم و تصمیم بگیریم که فلان شخص، صاحب اسماء الله الحسنی باشد! مگر می شود؟!  

بنابراین اخلاص یعنی عبادت خدای متعال از طریق اسماء حسنی. حضرت آیه شریفه «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» را با آیه شریفه «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى  فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في  أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» مرتبط فرمودند و فرمودند که شرک، یعنی الحاد در اسماء؛ این اسماء حسنی هم اهل بیت علیهم السلام هستند. لذا تأویل «لا اله الا الله» این است که انسان، از طریق امام به خدا نزدیک شود.

حالا این اخلاص یک مرتبه موصول قلبی دارد، «ضَمِنَ  الْقُلُوبُ  مَوْصُولَهَا»؛ در این مرحله، قلب انسان باید محل نورانیت امام بشود. هر چقدر این اسماء حسنای الهی که ائمه معصومین هستند، در قلب انسان ظاهر بشود، نورانیت قلب بیشتر می شود. اوج این مرحله هم مرحله شرح صدر و امتحان قلب به ایمان است. بنابراین تأویل توحید به این است که حقیقت ولایت معصوم در قلب انسان ظاهر بشود؛ معنای این حرف هم پرستش امام نیست، «مَنْ  عَبَدَ الِاسْمَ  دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ كَفَرَ وَ مَنْ  عَبَدَ الِاسْمَ  وَ الْمَعْنَى فَقَدْ أَشْرَكَ»؛ امام واسطه و طریق عبادت خداست «مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى بِإِيقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَيْهِ بِصِفَاتِهِ الَّتِي وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ».

زمانی که انسان به این مرحله می رسد، دیگر مطیع اوامر خدا و اهل بیت می شود. لذا اینکه ذیل آیه «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»، شرک را دو مدل تفسیر کرده اند به همین خاطر است؛ یک نوع شرک همان الحاد در اسماء است و یک نوع دیگر شرک در طاعت است. البته این شرک در طاعت هم به شرک در اسماء برمی گردد؛ اگر انسان اسماء حسنای الهی را منحصر در خدا دید و فهمید که این اسماء حسنی، ائمه علیهم السلام اند، در مرحله اطاعت دیگر سرپیچی نمی کند. لذا اگر کسی در مرحله طاعت شرک داشته باشد، ریشه اش در همین الحاد در اسماء است. ما باید در مرحله طاعت هم از معصومین پیروی کنیم، چرا که امر الهی به واسطه ایشان در عالم جاری می شود.

بنابراین اگر کسی فهمید که امیرالمؤمنین، مظهر همه اسماء حسنای خدای متعال است و خدا را باید از طریق امیرالمؤمنین اطاعت کند، به مرحله نورانیت عقل می رسد؛ اگر هم این مطالب با قلب او عجین شود و پیوند بخورد، به مرحله موصول قلب می رسد. بنابراین وقتی که حضرت امیر، مظهر اسماء حسنای خدای متعال می شوند و مشخص شد که حضرت باید واسطه عبادت خدای متعال باشد، متوجه می شویم که کار سقیفه، الحاد در اسماء بود؛ یعنی سقیفه می خواست که جای این اسم اعظم الهی را عوض بکند؛ «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»(ابراهیم/28) این ها می خواستند با تغییر نعمت خدا و الحاد در اسماء، قوم خود را وارد دار بائر که جهنم است بکنند. «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»(بقره/257) کسانی که ذیل ولایت طاغوت قرار می گیرند، جایگاهشان در جهنم است.

اما اگر کسی تحت ولایت الله که ولایت امام معصوم است قرار بگیرد، به سمت نور حرکت می کند «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ». انسان باید ذیل ولایت حضرت امیر قرار بگیرد تا «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» برایش صدق بکند. امیرالمؤمنین است که انسان را از ظلمات یعنی دستگاه شیطان به سمت نور یعنی خدای متعال حرکت می دهد؛ «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(نور/35). حضرت است که ما را از آن ظلمات شرک و کفر، به سمت توحید می برد.

بنابراین اخلاصی که تأویل کلمه توحید است، یعنی همین اخلاص در ولایت ائمه معصومین علیهم السلام. انسان از طریق اخلاص در ولایت ایشان به اخلاص در توحید و تأویل «لا اله الا الله» می رسد. بنابراین کسی که در آن بحبوحه و شلوغ کاری های ماجرای سقیفه، توحید را به مدار خودش در عالم برگرداند و نگذاشت این الحاد در اسماء حاصل بشود، وجود مقدس حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود.

پی نوشت ها:

(1) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج 1، ص: 98

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 144

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 87

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 145

(5) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 26، ص: 1

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 187

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 375

(8) تفسير القمي، ج 2، ص: 47