نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

تفسیر سور مرتبط با معاد در برنامه سمت خدا / بررسی تفاوت رویکردها به مرگ و درک از حیات پس از مرگ و معاد

متن زیر جلسه 80 گفتگوی جناب حجت الاسلام میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 18 بهمن ماه سال 93 برگزار شده است. این برنامه به بحث در خصوص سور و آیات مرتبط با معاد اختصاص داشته است. ایشان در این گفتگو بیان داشتند که بحث معاد در قرآن بسیار گسترده است و شاید اصولاً به صورت موضوعی به بحث معاد پرداختن گاهی مانع تأمین آن اهداف قرآنی شود اما آثار مثبتی نیز دارد. یکی از اثر گذارترین اعتقادات بر زندگی ما اعتقاد به امر معاد است یعنی اگر ما کل زندگی خودمان را محدود به دنیا بکنیم این امر روی هدف و برنامه ریزیمان حتماً اثر می گذارد. رویکردها و برخوردهایی که با معاد شده متفاوت است. بعضی منکر بودند؛ یک رویکرد هم این است که انسان علم به آخرت دارد. بحث های علمی هم خیلی می کند و استدلال و برهان که از باب حکمت وعدالت الهی و ادامه وجود انسان بحث می کند؛ از این که خدا و آخرت هست؛ ولی این ها بحث های علمی است و در انسان یک تحول و نورانیت و شرح صدری ایجاد نمی کند؛ انسان را از دنیا بزرگ تر نمی کند. یک رویکرد دیگری است که رویکرد ایمان به آخرت است؛ ایمان یعنی گرایش و میل و حب به آخرت؛ یعنی این که تعلقی در انسان به عالم آخرت ایجاد کند، ربط حقیقی بین انسان و عالم آخرت برقرار شود، انسان مأنوس با مرگ و عوالم بعد از مرگ بشود. آن چیزی که قرآن می خواهد به ما عطا کند این است که ما مومن به غیب و موقن به قیامت شویم و به عین الیقین برسیم. قرآن می خواهد درک ما از مرگ عوض شود و نه فقط درک ذهنی مان بلکه تعلقات روحی مان را تغییر بدهد و با مرگ مأنوس شویم و از مرگ لذت ببریم. در یک دسته بندی کلی انسان ها دو نوع اند: بعضی ها مرگ را تقاطع زندگی شان و پایان همه آرزوهای خودشان می دانند. اما اگر انسان ظرفیت وجودی خودش را شناخت و آرام آرام فهمید این ظرفیت بیش از دنیا و آرزوهایش بزرگ تر از دنیاست و به اندازه ظرفش شد و آمال فطری خودش را سرکوب نکرد، مشتاق مرگ می شود و همان چیزی که پایان آرزو ها و نقطه تقاطع با حیات انسان بود، در این هنگام به پل آرزوهای انسان تبدیل می شود و انسان لحظه شماری می کند. در این راستا ما اگر القاء سمع کردیم به قرآن آرام آرام می توانیم به جایی برسیم که کلام را از نبی اکرم بشنویم یعنی ایشان تلاوت بکنند و ما بشنویم. وقتی این تلاوت اتفاق افتاد در واقع کلام خدا را از وراء حجاب حضرت می شنویم...

سوال: بحث در نکات لطیف سوره های جزء 30 قرآن کریم بود. خیلی از دوستان اصرار داشتند که نگاهی هم به آیات معاد در این جزء از قرآن کریم داشته باشیم. شنیدن آیات معاد و نکات آن و تفسیر آن از زبان جناب استاد میرباقری برای همه ما شنیدنی خواهد بود.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. بحث معاد در قرآن بسیار گسترده است و شاید اصولاً به صورت موضوعی به بحث معاد پرداختن گاهی مانع تأمین آن اهداف قرآنی شود؛ یعنی وقتی آیه ها را از جایگاه خودش و سیاقی که در آن واقع شده جدا می کنید و در یک فضای دیگری کنار هم می چینید یک آثار مثبتی دارد و در عین حال خیلی از مطالبی که منظور نظر آیه بوده از دست می رود. لذا باید آیات در سیاق خود سوره مطرح شود و گاهی حتی ارتباط سوره ها با هم معنی دار است؛ مثل سوره فیل و قریش که یک موقعی تقدیم کردیم. پس نمی شود رابطه این سوره ها با سوره های دیگر را نادیده گرفت؛ اما در عین حال تلاش مختصری می کنیم بعضی از سوره هایی که به خصوص بیشتر به معاد پرداختند و آهنگ معاد دارند مورد توجه قرار دهیم. تصویرگری هایی که قرآن از معاد می کند از صحنه های قبل از وقوع معاد که از نفخ صور اول شروع می شود که آغاز صحنه های قیامت است؛ بعد زلزله و رجفه و نفخ صور دوم و همه برپا و زنده می شوند و تا صحنه جدا شدن صفوف از هم و محاکمه و گفتگوهایی که در قیامت و محشر و بعد از آن بین مومنین و کفار و بین خود جهنمی ها، بین شیطان با طرفدارانش رد و بدل می شود که گفتگوهای مفصلی است که قرآن نقل می کند، تفسیرهای فوق العاده شنیدنی است که تفسیر خود قرآن هم است و خیلی هم نمی شود چیزی را جایگزینش کنیم.

در جزء آخر هم همین طور است معاد همراه با تصویرهایی است که بعضی ناظر به قبل از واقعه قیامت، بعضی در حین قیامت و بعضی هم حتی بعد از جمع شدن بساط قیامت و بهشت و جهنم و ثواب و عقاب هاست. مثل سوره زلزال «اِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا * وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا»(زلزال/1-2) که صحبت از زلزله ای است که اتفاق می افتد و زمین بارهای سنگین خودش را بیرون می ریزد یا سوره قارعه «الْقَارِعَةُ * مَا الْقَارِعَةُ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ * يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ * وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ»(قارعه/1-5) که این آیات هم باز این تصویر دیگری از قیامت است. سوره نازعات، نبأ و سوره های دیگر.

در سوره نبأ یک تصویر دیگری از معاد ارائه شده که شاید جای تأمل بیشتری دارد که داستان معاد ذیل نبأ عظیم مطرح می شود. «عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ * الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ»(نبأ/1-3) خبر عظیمی است که مورد اختلاف واقع شده، بعضی مفسرین این نبأ عظیم را به خود معاد تفسیر کرده اند؛ بعضی به قرآن تفسیر کرده اند؛ ولی در روایات متعددی که از اهل بیت علیهم السلام نقل شده نبأ عظیم به وجود مقدس امیرالمومنین علیه افضل الصلواه المصلین تفسیر شده است. از خود حضرت در کافی و بقیه مصادر نقل کرده اند که فرمودند: «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نبأ أَعْظَمُ مِنِّي»(1) خدا آیه ای که در آن کبریای الهی بیش از من ظهور پیدا کرده باشد و اکبر از من باشد و نبأ و خبری که اعظم از من باشد ندارد. نبأ عظیم که به وجود مقدس امیرالمومنین که خلیفة الله علی الاطلاق هستند تفسیر شده، حال چطور می شود صحنه قیامت و حادثه های قبل و بعد او را ذیل این نبأ عظیم بیان کرد. آن یک رویکرد دیگری است که شاید در سوره نبأ به معاد شده ما به بعضی از این رویکردها را به اندازه وسع خودمان می پردازیم.

سوال: به صورت کلی می پردازید یا ان شاء الله در جلسات بعدی وارد سوره ها هم خواهیم شد؟

جواب: ان شاء الله وارد سوره ها هم می شویم حتماً چندین سوره ای که بیشتر رویکرد به معاد دارد با همان نوع نگاهی که این سوره دارد چون مخاطبان سوره ها فرق می کند؛ مطلبی که می خواهد القا کند متفاوت است؛ می خواهد حالاتی ایمانی در ما ایجاد کند.

خدا حفظ کند یکی از اساتید بزرگ را که می فرمودند: یک آقایی کتابی در مورد معاد نوشته بود؛ جوان بود؛ آمد و گفت: من این کتاب را نوشتم شما مطالعه کنید خوب است یا بد است. من گفتم شما این کتاب را چاپ نکن بگذار دنیا را ببینی بعد راجع به آخرت بحث کن. حالا صحبت کردن در مورد معاد هم این طوری است. آدم باید به جایی رسیده باشد و «لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ»(تکاثر/7) و «فهم وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآها»(2) شده باشد و قیامت را دیده باشد، تا بتواند صحبت کند و صحنه ها را بفهمد. لااقل تحت تعلیم قرآن قرار گرفته باشد و تجلیات قرآن در خصوص موضوع معاد در قلبش واقع شده باشد تا بتواند یک ارائه ای بکند. لذا به طور جد عرض می کنم من خیلی احساس عجز می کنم که ورود به معاد کنیم و صحنه هایی را که قرآن گفته و تصویرهای قرآن را ارائه کنیم؛ اما به حد وسع با تکیه به بیان بزرگان به خصوص روایاتی که از معصومین علیهم السلام نقل شده سعی می کنیم بعضی از سوری که بحث معاد در آن است طرح بکنیم؛ تا ان شاء الله در خواست بینندگان عزیز هم اجابت شده باشد.

سوال: آثار تربیتی فراوانی هم دارد؟

جواب: بله اتفاقاً یکی دو نکته را هم قبل از مبحث به معاد اشاره کنم و بعد ان شاء الله وارد سوره نازعات یا قارعه شویم. نکته اول این است که یکی از اثر گذارترین اعتقادات بر زندگی ما اعتقاد به امر معاد است؛ یعنی اگر ما کل زندگی خودمان را محدود به دنیا بکنیم طبق این آیه قرآن «إِنْ هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا»(مؤمنون/37)؛ این امر روی هدف و برنامه ریزیمان حتماً اثر می گذارد. برای شصت هفتاد سال زندگی خودمان را تنظیم می کنیم و این حتی برای نه فقط زندگی خصوصی انسان ها، بلکه در حوزه مدیریت اجتماعی هم همین طور است. بعضی معاد را در حوزه مدیریت اجتماعی نمی آورند و می گویند: مدیریت اجتماعی و اداره جامعه باید معطوف به همین جهان باشد، معاد امری است مربوط به حوزه خصوصی انسان است، انسان در زندگی خصوصی خودش باید بر محور معاد زندگی کند؛ ولی زندگی دنیا بر محور همین اهداف و آرمانهای دنیایی شکل بگیرد.

این غلط است. همان طور که اعتقاد به معاد در حوزه زندگی خصوصی ما اثر می گذارد و اهداف و برنامه ما را تغییر می دهد، در حوزه مدیریت اجتماعی هم همین طور است و مدیریت اجتماعی معطوف به معاد، باید تلاش کند که همه زوایای زندگی جامعه در مسیر آن سیر عظیمشان قرار بگیرد.

سوال: اینکه در برنامه ریزی اجتماعی اثر می گذارد یعنی چه؟

جواب: یعنی فرض کنید معیشت جامعه، اقتصاد و سیاست جامعه اگر برای تربیت انسان متناسب با ابدیت و قرب الهی و لقاء باشد، غیر از این است که معطوف به این باشد که می خواهد یک انسانی تربیت کند که بیشتر از دنیا لذت ببرد و دنیا را تسخیر بکند. بنابراین از اصول اصلی اثر گذار در حیات فردی و جمعی ما و همچنین بر مدیریت اجتماعی و نیز زندگی خصوصی و اجتماعی و روابط خانوادگی و روابط جمعی ما، و همچنین صف بندی های ما با دیگران و مرز بندی های در جامعه جهانی، اعتقاد به معاد است. همان طوری که توحید به شدت بر همه این امور اثر می گذارد. اگر انسان بخواهد زندگی اش بر مدار لا اله الا الله باشد؛ در حصن توحید زندگی بکند یا بیرون حصن توحید، در زندگی خصوصی انسان صف بندی انسان با دیگران و صف و قتال و امثال این ها (که در سوره کافرون یک موقع اشاره کردیم) اثر می گذارد. حتماً اعتقاد به معاد هم همین طور است.

انسان اگر در حد غریزه تعبیر شود، به اندازه شصت سال و هفتاد سال و همه روابط انسان غریزی باشد و بر مبنای غرایز تعریف شود، یک جوری باید این زندگی را تأمین کند؛ اما اگر انسان در مسیری است که «إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ»(انشقاق/6) طبیعتاً زندگی جمعی انسان ها هم باید حول پرستش خدای متعال و حول تقرب به خدای متعال و آن مسیر سامان بگیرد.

سوال: یعنی مسیر و تعریفش کاملاً متفاوت است؟

جواب: بله از اصول اثر گذار بر اهداف فردی و اجتماعی انسان و برنامه ریزی برای زندگی اعتقاد به معاد است. اول آنکه درک صحیح و صواب از معاد روی نوع زندگی ما بر این دنیا اثر می گذارد و لذا از اولین دعوتهایی که انبیا می کردند، این بوده است. یک روزی خطبه قاصعه را خدمت شما تقدیم کردم، نبی اکرم در جامعه ای مبعوث شدند که دشمن کاری کرده که سربار و زمین گیر بودند، هیچ الفت و انسی بینشان نبود، دخترهای خودشان را زنده به گور می کردند و جنگ های پیاپی بر سر هیچ و پوچ داشتند. حضرت وقتی در این جامعه مبعوث می شوند از این جا شروع می کنند: «قُولُوا لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» یعنی اشاره ای به توحید و معاد انسان است؛ فلاح انسان هم همین یعنی در توحید است. با این دعوت مردم را گرد خودشان جمع می کنند. اینطور به مردم نگفتند که وضع اقتصادیتان بد است، قدرت های منطقه به شما بی اعتنا هستند، بیایید دور هم جمع شوید تا قدرت سیاسی اقتصادی برای خودتان درست کنید و موازنه مادی را به نفع خودتان درست کنید. صحبت از این نیست. گرچه وقتی این فرهنگ گسترش پیدا کرد در کمتر از دو دهه روم و ایران را فتح کردند و این انقلاب فرهنگی عظیمی که حضرت آوردند نفوذ کرد و غلبه فرهنگی ایجاد کرد؛ ولی دعوت حضرت بر محور غلبه مادی و تغییر موازنه مادی نبود. حتماً اعتقاد به معاد این طور است که در بستر روابط اجتماعی و صف بندی و اهداف ما تاثیر گذار خواهد بود.

دوم این که برخورد ما با معاد یا برخوردهایی که با معاد شده متفاوت است. بعضی منکر بودند و می گفتند: «ما هِيَ إِلّا حَياتُنَا الدُّنيا نَموتُ وَنَحيا وَما يُهلِكُنا إِلَّا الدَّهرُ»(جاثیه/24) هر چه هست همین دنیا است و قوانین طبیعت است که ما را می میرامند و مرگ هم پایان حیات انسان است که تجزیه می شود و تمام می شود. این یک نگاه است که با تردید به آخرت می نگرند.

یک رویکرد هم این است که انسان علم به آخرت دارد. بحث های علمی هم خیلی می کند و استدلال و برهان که از باب حکمت وعدالت الهی و ادامه وجود انسان بحث می کند؛ از این که خدا و آخرت هست؛ ولی این ها بحث های علمی است و در انسان یک تحول و نورانیت و شرح صدری ایجاد نمی کند؛ انسان را از دنیا بزرگ تر نمی کند؛ از فرزند دنیا بودن عبورش نمی دهد و همانطور که امیرالمومنین علیه السلام فرمود: فرزند دنیا نباشید فرزند آخرت باشید، این بحثها آدم را فرزند آخرت نمی کند که «قُلُوبُهُمْ فِي اَلْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي اَلْعَمَلِ»(3) هم اکنون که پاهایش روی زمین است و دستش کار می کند قلبش در بهشت باشد و برای آن عوالم بزرگ تر کار بکند و دل مشغولی هایش آن عالم بزرگ تر باشد.

یک رویکرد دیگری است که رویکرد ایمان به آخرت است؛ ایمان یعنی گرایش و میل و حب به آخرت؛ یعنی این که تعلقی در انسان به عالم آخرت ایجاد کند، ربط حقیقی بین انسان و عالم آخرت برقرار شود، انسان مأنوس با مرگ و عوالم بعد از مرگ بشود، انس با مرگ انس با عوالم بعد از مرگ پیدا بکند و پنجره ها و دریچه ها به روی انسان باز شود و بیشتر خواهی در انسان پیدا شود؛ اگر بیشتر خواهی در انسان پیدا شد، دنیا با همه وسعتش بر انسان تنگ می شود. این دسته هستند که شما زیاد نجواهایشان را در ادبیات عارفانه می شنوید و دیده اید که با لسان های مختلف شکوه می کنند. از این که در دار دنیا زندانی و حبس شده اند، دل تنگ آن طرف اند و واقعاً این حالت باید در انسان پیدا شود: «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک * چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم» این نوع ادبیات که می بینید مال این دسته است. مال کسانی است که یک نوعی تعلق به آن طرف پیدا می کنند و به تعبیر امیرالمومنین علیه السلام: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فِيها مُنَعَّمُونَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فِيها مُعَذَّبُونَ»(4) گویا الآن در بهشت اند؛ گویا الآن در جهنم معذب اند. چنین حالاتی نسبت به بهشت و جهنم دارند. حکایت آن جوانی که پای صحبت حضرت بعد از نماز صبح چرت می زد و حضرت فرمودند: «کَیفَ اَصبَحت» به تعبیر من شب تا صبح چه کار می کردی که حالا چرت می زنی عرض کرد: «اَصبَحتُ مُوقِناً یا عَلی یَقین»(5) حضرت فرمود: هر چیزی علامتی دارد علامت یقینت چیست؟ گفت: چهره زردم، اندام نحیفم، من شب ها خواب ندارم، گویا بهشت و بهشتی ها را می بینم، جهنم و جهنمی ها را می بینم، آیا بگویم بهشتی ها و جهنمی های مجلستان چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: درست می گوید؛ بعد از حضرت درخواست شهادت کرد و حضرت دعا کردند و در اولین جنگی که پیش آمد به شهادت رسید.

عرض من این است آن چیزی که قرآن می خواهد به ما عطا کند این است؛ یعنی می خواهد به جایی برسیم که «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»(بقره/3) و «بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»(بقره/4) شویم؛ «لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَینَ الْیقِینِ»(تکاثر/6-7) شویم و این شدنی است. در کنار سفره قرآن انسان می تواند به این امور برسد؛ رزق قرآن رزق نور و یقین و حیات طیبه است و صرفاً نمی خواهد یک آگاهی های خشک به ما بدهد که محفوظات ما را اضافه کند و صفحه ذهن ما را پر کند. لذا این طور رویکرد به قرآن خیلی رویکرد صوابی نیست؛ برای این که ما بتوانیم معاد در قرآن را بفهمیم باید طبق فرمایش امیرالمومنین «أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِالْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهُ تَرْتیلاً»(6) شب را آدم به پا خیزد خبردار و با ادب در برابر قرآن باشد. این ترتیل است که ممکن است کم کم آدم را به جایی برساند که کلام را از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بشنود. البته در باب معصومین یک سخن دیگری است؛ این را کلی در مورد قرآن عرض کنم معصوم کلام خدا را ممکن است بدون حجاب بشنود. در روایت می دیدم که یک عده ای از اصحاب امام باقر سلام الله علیه بعد از شهادت ایشان آمدند به امام صادق تسلیت بگویند، خواستند تعریف کنند از امام باقر عرض کردند: یک نفر روی زمین بود که اگر می فرمود قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ما از او سند نمی خواستیم، حرف پیامبر را بدون واسطه می توانست نقل بکند ما از او سند نمی پرسیدیم؛ (این را دو جور می شود معنی کرد: اول آنکه احتیاج به وثاقت سلسله سند نداشت و دوم آنکه کلام پیامبر را بدون واسطه تلقی می کرد.) حضرت امام صادق سر را زیر انداختند و تأمل کردند و سر برداشتند و فرمودند: «فإنّي سَمِعتُ اللّه َجلَّ جلالُهُ يقولُ»(7)؛ یعنی من از خدا شنیدم؛ شأن ما بیش از این است؛ ما کلام خدا را بدون حجاب می شنویم.

لذا در بعضی روایات به نظرم در خصال مرحوم صدوق و شاید در معانی الاخبار هم نقل شده باشد که حضرت فرمودند: من از چند دسته تعجب می کنم: تعجب می کنم از کسی که گرفتار غصه است چرا به این آیه متوسل نمی شود «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»(انبیاء/87) چون فإنّي سَمِعتُ اللّهَ جلَّ جلالُهُ يقولُ می فرماید: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ» کسی که از خطر دیگران می ترسد چرا به این آیه متوسل نمی شود «حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ» «فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ يَمْسَسْهُمْ» که چهار ذکر است، حضرت دستور ذکر قرآنی دادند و فرمودند: اگر غصه دارید به ذکر یونسیه متوسل باشید خدا فرموده «وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ» غصه هایتان رفع می شود؛ یا اگر می ترسید به آن آیه متوسل شوید.(8)

این کار امام صادق علیه السلام است که بدون واسطه شنیده اند. فرمود: این قدر در نماز ایاک نعبد و ایاک نستعین را تکرار کردم که «سَمِعتُ مِن قائِله»(9) یعنی از گوینده اش شنیدم، خدا با ایشان حرف می زند و گاهی بدون حجاب هم حرف می زند.

سوال: این وحی نیست؟

جواب: نه. اعتقاد مسلم امامیه این است که ائمه پیغمبر نیستند و نبوت ندارند. نبوت مال پیغمبر اکرم بود و به حضرت ختم شد. اما این هست این که اگر ما گاهی می گوییم اهل بیت مُحَدَث اند؛ یعنی با ایشان گفتگو می شود؛ در مورد حضرت زهرا گفته می شود ایشان محدثه هستند، ما گاهی خیال می کنیم محدث همیشه یک معنا دارد، چون محدث معنایش این است که صدای ملک را می شنود. خب ممکن است مومن هم به یک مقامی برسد که او هم صدای ملک را بشنود، اما محدثه بودن حضرت زهرا که در زیارت ایشان هم آمده معنی اش این نیست که صدای ملکی را می شنود؛ این را همانطور که گفتیم ممکن است یک مومنی هم بشنود. چنانچه قرآن می فرماید: ملائکه آمدند و نشستند رو در رو با حضرت لوط صحبت کردند و اصلاً این ها را می دید «إِنّا رُسُلُ رَبِّكَ»(هود/81) این است که برای مومن هم حاصل می شود.

آن تحدیثی که برای معصوم است که این نیست، آن گفتگوی دیگری است ولو این که ما معتقد به مقام نبوت نیستیم؛ اما تحدیث غیر از مقام نبوت است، حجاب ها برداشته می شود. در باب ائمه چیز بالاتری هم که شاید عرض کرده باشیم این است که به امام صادق عرض کرد علم شما از کجاست؟ استادی دارید که ما دستمان به آن استاد نمی رسد؟ کتبی در اختیار شماست که در اختیار ما نیست؟ حضرت همه این ها را در روایات دیگر توضیح داده اند که همه این ها هست و کتبی در اختیارشان است که اسرار است و دست خودشان است؛ اما فرمودند: «الْأَمْرُ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ وَ أَوْجَب‏»(10) بعد این آیه را خواندند «وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا»(شوری/52) که مکرر این آیه را ترجمه کردیم که خدای متعال وحی کرده بر پیامبر این وحی هم بر اساس آیه قبل تکلم بدون واسطه و بدون حجاب است «وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا»(شوری/51) تکلم خدا با بشر یا از طریق وحی است یا از طریق رسول است یا واسطه ای مثل جبرئیل می آید یا حجابی است؛ بعد می فرماید ما به شما وحی کردیم کلمه روح را به شما القا کردیم این پیامبر وقتی کلمه روح را که همه حقایق و اسرار در آن است، دریافت کردند، اینگونه شد که «مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا»(شوری/52) همه انواری که موجب هدایت بندگان خداست در این کلمه به حضرت عطا شد.

حضرت فرمودند: این کلمه روح به نبی اکرم عطا شد؛ ولی بعد از نبی اکرم به ما منتقل شده و این روح با ما است. لذا علم ما از طریق روح است. البته این قسمتی از علمشان است که شاید در بعضی روایات تعبیر به عمود نور شده که بین امام و خدای متعال برقرار می شود. علی ای حال هر چه که هست ائمه علیهم السلام این طوری اند و کلام خدا را می شنوند.

ولی ما اگر القاء سمع کردیم به قرآن آرام آرام می توانیم به یک جایی برسیم که کلام را از نبی اکرم بشنویم «يتْلُوا عَلَيهِمْ آياتِهِ»(جمعه/2) ایشان تلاوت بکنند و ما بشنویم. وقتی این تلاوت اتفاق افتاد در واقع کلام خدا را از وراء حجاب حضرت می شنویم. این تعبیر در دعای آغاز قرآن از امام صادق علیه السلام نقل شده و محدث قمی در مفاتیح در اعمال شب اول ماه رمضان بحث شروع تلاوت قرآن این دعا را آورده اند. ابن طاووس در اقبال دارند: «بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّ هَذَا كِتَابُكَ الْمُنْزَلُ مِنْ عِنْدِكَ عَلَى رَسُولِكَ... و کَلامُکَ النَّاطِقُ عَلی لِسانِ نَبِیِّکَ» این کلام گویای توست که بر زبان پیغمبر جاری است؛ یعنی تو با زبان پیغمبر حرف می زنی. تعجب هم نکنیم چون پیامبر همان پیامبری است که وقتی آن سنگ ریزه ها را پرتاب کرد خدای متعال می فرماید: شما این کار را نکردید زیرا در جنگ حضرت از دست امیرالمومنین گرفتند و پرتاب کردند می فرماید: «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللّهَ رَمَى»(انفال/17) آثاری داشت این کار حضرت، دست خدا بود. همان طوری که دست ایشان اینگونه است: «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»(فتح/10) زمانی که با ایشان بیعت کردند، دست خدا روی دست ایشان بود. وقتی ایشان حرف می زنند «کلامُکَ النَّاطِقُ عَلی لِسانِ نَبِیِّکَ»(11) حالا نمی خواهیم این تعبیر را بگویم چون ممکن است مورد مناقشه بعضی بزرگان قرار بگیرد، اما اگر این طور شد که آدم کلام را از نبی اکرم بشنود این را هم بگویم وقتی پیامبر حرف می زنند فرق پیامبر با ما این است ما وقتی حرف می زنیم با همه یک جور حرف می زنیم خیلی نمی توانیم تفاوت قائل شویم ولی حضرت با یک مجلس هزار نفری که حرف می زنند با هر کس متناسب با خودشان حرف می زنند «إنّا مَعاشِرَ الأَنبِياءِ اُمِرنا أن نُكَلِّمَ النّاسَ عَلى قَدرِ عُقولِهِم»(12) یک مطلب می گویند ولی با ده نفر ده نوع صحبت می کنند. این کلام وقتی می رسد گاهی بی حجاب می رسد.

سوال: هر کدامشان یک جور می شنوند؟

جواب: نمی خواهم یک کاری کنم که هیچ مشترکی نداشته باشد، یک اصول مشترکی دارد ولی سلمان حتماً بدون حجاب این کلام را دریافت می کند، کلام را بدون حجاب دریافت کند چیزی است و با ده حجاب چیز دیگری است. ما محجوبیم بین ما و حضرت حجبی است ما از ورای حجب می شنویم. سلمان بدون حجاب ممکن است بشنود، «كَانَ يُحَدِّثَانِهِ لِأَنَّهُمَا كَانَا يُحَدِّثَانِهِ بِمَا لَا يَحْتَمِلُهُ غَيْرُهُ مِنْ مَخْزُونِ عِلْمِ اللَّهِ وَ مَكْنُونِه»(13) حضرت از مکنون علم الهی با سلمان می گفتند. پس یک جور دیگری کلام را دریافت می کند. اگر ما به یک نقطه ای برسیم که بتوانیم ان شاء الله قرآن را القاء سمع کنیم؛ یعنی گوش بدهیم گوش ظاهری مان و بعد گوش دلمان و بعد از قائلش که وجود مقدس نبی اکرم اند بشنویم (البته قائل اصلی خداست اما ما به آن جا خیلی راهی نداریم) اگر از آن قائل شنیدیم اثرش این است که آرام آرام در ما یقین ایجاد می شود.

این آیه را هم بخوانم خدای متعال به حضرت می فرمایند «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ»(ابراهیم/1) این قرآن را به شما نازل کردیم که به اذن پروردگار مردم را از ظلمات به سمت نور بیرون ببرید. اگر کسی کلام نبی اکرم را تلقی کرد، این کلام او را از ظلمات به سمت نور بیرون می برد و نورانی می شود. اگر نورانی شد چه اتفاقی می افتد؟ «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ»(انعام/125) اگر خدای متعال بخواهد کسی را هدایت کند (هدایت به سوی خدای متعال که از مسیر معاد عبور می کند) به حقیقت اسلام به او شرح صدر می دهد. در روایتی در مجمع طبرسی نقل کردند که وجود مقدس نبی اکرم فرموده اند این شرح صدر «فإنَّ النورَ إذا وَقَعَ في القَلبِ انشَرَحَ و انفَسَحَ»(14) نوری است در قلب مومن وارد می شود شرح صدر می دهد و وسعت می بخشد. این نور قرآن است «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(ابراهیم/1) انوار قرآن دست حضرت است و به هر کسی به اندازه لیاقت می دهند؛ اگر عطا کردند انسان به شرح صدر و نورانیت می رسد. به حضرت عرض کردند: اثر نورانیت چیست؟ حضرت فرمودند: «التَّجَافِيَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ لْإِنَابَةُ إلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ» سه چیز است: اول، دل کندگی از دار دنیا و دار غرور، تجافی حالت دل کندگی است مثل زمانی که آدم از زمین کنده می شود و دستش روی زانوها است به این حالت تجافی می گویند. دوم، رویکردن و میل به دار آخرت و دارالخلود که خودش مقاماتی دارد. قبل از این که زمان مرگش برسد آماده سفر و آماده این تولد است. این آدم کسی است که انوار قرآن و نور هدایت نبی اکرم به او رسیده است. اگر کسی قرآن را از حضرت شنید این طوری می شود؛ معاد برایش این طوری می شود؛ تجافی و دلکندگی و میل به پرواز در او ایجاد می شود. ما باید این طوری شویم. قرآن می خواهد در ما یک ایمان و یقین و شهود و رؤیت ایجاد بکند. اگر دیدیم آن وقت می توانیم برنامه مان را بر اساس مشاهدات و یقین و ایمان مان تنظیم کنیم و الا تا در دل انسان رد پایی از ایمان به غیب و ایمان به یوم آخر ایجاد نشود و ما «بِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»(بقره/4) نشویم، نمی توانیم و عملاً زندگی مان بر محور معاد نیست.

سوال: یعنی این ها صرفا دانسته هایی در ذهن ما هستند؟

جواب: دانسته هایی که گاه حجاب می شوند. ولی اگر این طوری ما با قرآن مواجه شویم آن وقت ممکن است این تلاوت قرآن موجب شود که انوار قرآن در دل ما بیاید و حجاب ها کنار برود و اهل مشاهده شویم و در پرتو قرآن، قیامت و بهشت و جهنم و حوادث و صحنه هایی که اتفاق می افتد را ببینیم و اهل رؤیت و یقین و ایمان باشیم و تعابیری که در قرآن است. آن وقت اگر ما اهل یقین شدیم خیال نکنیم رسیدیم؛ زیرا «ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ»(بقره/2) متقین چه کسانی اند؟ «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» «وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» اگر ایقان به آخرت شد که خودش مرتبه ای از هدایت قرآن است، تازه هدایت های بعدی قرآن برای این ها است و این ها را دستگیری می کنند و سیر می دهند و سیرشان در آن عالم است.

جامعه هم همین طور است، اگر جامعه اهل یقین به آخرت شد، این جامعه با هدایت قرآنی و با هدایت نبی اکرم و اهل بیت در یک مسیر دیگری قرار می گیرد و اصلاً عصر ظهور همین است. در عصر ظهور مومنین اهل ایمان به غیب اند و حجاب ها کنار می رود. مومن می شوند و یقین به آخرت پیدا می کنند؛ آن وقت هدایت های قرآن و هدایت های ایمانی اهل بیت علیهم السلام آن موقع ظاهر می شود. پس آخرت باید در بین ما به یک چنین چیزی تبدیل شود.

سوال: یعنی در متن زندگی ما جاری شود؟ و همه چیز بر پایه معاد پایه ریزی شود؟

جواب: بله و وقتی در متن زندگی ما می آید که آن هدایت قرآنی که در مورد آخرت است در وجود ما و در وجود جمع محقق شود و اگر محقق شد آن وقت زندگی سمت و سویش آخرتی می شود. آن وقت هدایت های قرآنی برای این عده اینگونه می شود که این ها را هدایت کند در مسیر آخرت و تنظیم زندگی و معاش شان در مسیر معاد شود. یعنی همه چیز در مسیر سیر الی الله باشد که فرمود: «أَلا إِلَى اللَّهِ تَصيرُ الْأُمُور»(شوری/53)

سوال: به قرار قرآنی رسیده ایم که آیات ابتدایی سوره مبارکه نور؛ صفحه 350 قرآن کریم است. اما در ادامه جناب استاد شما فرمودید واقعاً ما باید با یاد مرگ زندگی بکنیم و زندگی مان را بر اساس معاد پایه ریزی بکنیم یک وقت هایی ما فرار می کنیم از یاد مرگ نوعاً آدم ها مشتاق بهشت هستند ولی از مرگ می ترسند در حالی که مرگ خودش ورودی به بهشت است چه کار کنیم که این ترس از بین برود؟

جواب: اتفاقاً قرآن همین کار را می خواهد بکند؛ یعنی می خواهد درک ما از مرگ عوض شود و نه فقط درک ذهنی مان بلکه تعلقات روحی مان را تغییر بدهد و با مرگ مأنوس شویم و از مرگ لذت ببریم. در یک دسته بندی کلی انسان ها دو نوع اند: بعضی ها مرگ را تقاطع زندگی شان و پایان همه آرزوهای خودشان می دانند و احساس می کنند مرگ یعنی روی تمام آرزوها خط کشیدن و پایان زندگی. خط تقاطع با همه خواسته ها و آمال انسان است؛ پیداست انسان فرار می کند «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ»(جمعه/8) آدم از این مرگ که پایان همه آرزوهای انسان است می ترسد و باید به طور فطری از آن فرار کند. اما واقعاً این طوری است؟ آن آمال و آرزوهایی که در فطرت ما گذاشتند، آمال و آرزوهایی در حد دنیا است که در حد دنیا به فعلیت می رسد و همه ظرفیت وجودی ما تمام می شود؟ یا نه اصلاً ظرفیت وجودی ما در این دنیا نمی گنجد و مرگ ادامه ماست.

این تعبیر را در روز عاشورا که شیطان با همه قوا آمده بود و هجوم آورده بود تا یک نقطه ضعف در آن صحنه از اولیای خدا بگیرد، سیدالشهدا سلام الله علیه وقتی کار جنگ سخت شد به اصحابشان فرمودند: «صَبرا بَني الكِرامِ، فما المَوتُ إلاّ قَنطَرَةٌ تَعبُرُ بِكُم»(15) مرگ پلی است شما را از دنیا به نعیم ابد عبور می دهد. اگر انسان ظرفیت وجودی خودش را شناخت و آرام آرام فهمید این ظرفیت بیش از دنیا و آرزوهایش بزرگ تر از دنیاست و به اندازه ظرفش شد و آمال فطری خودش را سرکوب نکرد، مشتاق مرگ می شود و همان چیزی که پایان آرزو ها و نقطه تقاطع با حیات انسان بود، در این هنگام به پل آرزوهای انسان تبدیل می شود و انسان لحظه شماری می کند «لَوْ لاَ اَلْأَجَلُ اَلَّذِي كَتَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ»(16)

قرآن آمده است تا ما را بزرگ کند؛ نبی اکرم آمده اند تا دست ما را بگیرند و ما را پرورش دهند و بزرگ تر از دنیا بکنند. آمال حقیقی که در ظرف وجود ما است، اگر در بستر فطرت ما نبودند هر چه انبیا کار می کردند نتیجه ای نمی گرفتند؛ اگر باران بر سنگ ببارد سنگ گیاه نمی شود، ولی وقتی باران روی گندم ببارد و خورشید بتابد و در فضای مناسب قرار بگیرد تبدیل به خوشه می شود. انسان این ظرفیت را در فطرت دارد.

شیطان به عکس می خواهد سرکوب کند و همه فطرت ما را معطوف به دنیا کند؛ اگر آمال انسان در حد دنیا بود، طبیعی است که از مرگ فرار می کند و اگر به عکس مرگ پل آرزوهای انسان شد، او لحظه شماری برای مرگ می کند. قرآن نقشه خیلی خوبی است. می خواهد چهره زیبای مرگ را به ما نشان بدهد؛ البته روی به مرگ آوردن ابتدا با خوف است؛ شاید یکی از مواردی که قرآن فرموده «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ»(بقره/155) ما شما را مبتلا به خوف می کنیم یکی اش خوف مرگ است؛ یعنی بیمار می شود و صحنه هایی پیش می آید و آدم می ترسد ولی اگر رفت به طرف مرگ از این ترس که توهم و خیال است عبور می کند و کم کم چهره حقیقی مرگ بر انسان آشکار می شود «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ»(آل عمران/185) و این مرگ را با شیرینی انسان می چشد. قرآن می خواهد یک چشایی به انسان بدهد که طعم مرگ را با حلاوت بچشد و بزرگ تر شود و انسان تا از دنیا بزرگ تر نشود، این طوری نیست.

خدا رحمت کند استادی می فرمود: ما ترس هایمان هم نابالغ است و مثال می زد و می گفت: دو سال مان بود ما را می گذاشتند در اتاق برای این که در را باز نکنیم برویم شیطنت بکنیم می گفتند بیرون لولو است؛ ما که بند نمی شدیم، خودمان را می کشاندیم پشت پنجره پرده را می کشیدیم می گفتیم اگر لولو است، این طرف است، آن طرف حیاط هر چه هست سبزه و خرمی است. درک ما از مرگ همان درک لولو دوران طفولیت است. در حالی که اگر پنجره را کنار بزنیم می بینیم همه انبساط و نشاط آن طرف است. این است که اولیای خدا مشتاق می شدند چون انس با مرگ داشتند و این انس، آرام آرام خوف را تبدیل به شوق می کند این انس آرام آرام اشتیاق و دلکندگی از دنیا می آورد چون تعبیر قرآن این است «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ»(نساء/77) آن کالای بیشتر، کالایی است که در فطرت انسان است؛ چون یک موقعی در انسان میلی نیست ولو بزرگ تر است ولی من میلی ندارم. مثل مقام اهل بیت «و نحن في حرم الله لا يطمع فينا طامع»(17) اصلاً کسی طمع نمی کند چون نمی فهمد؛ ولی یک موقعی در ما ظرفیت و میل را گذاشته اند و فقط پرده ای روی آن آمده است. پرده ها که کنار رفت انس تبدیل به اشتیاق می شود. لذا یکی از رویکرد های قرآن در هدایت به معاد همین است که انسان را با ظرف وجودی خودش آشنا می کند. در جزء سی بعضی از آیات همین را می گوید که انسان را با ظرف وجودی خودش آشنا کند؛ وقتی آشنا کرد دیگر بی قرار و مشتاق مرگ می شود و یقین به آخرت پیدا می کند. ان شاء الله هفته بعد رویکرد های کلی قرآن به معاد را عرض می کنیم و هم چنین رویکرد های کلی که منکرین معاد داشتند سوال هایی که در باب آخرت بوده بر اساس همین رویکردها و سوال های اساسی بعضی سوره ها را انتخاب می کنیم.

پی نوشت ها:

(1) بحارالأنوار ج 36 ص 2

(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 303

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 302

(4) همان – خطبه متقین

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 53

(6) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 304

(7) الخصال، ج 1، ص: 218

(8) همان

(9) مفتاح الفلاح في عمل اليوم و الليلة من الواجبات و المستحبات (ط - القديمة)، ص: 372

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 274

(11) بحارالانوار، ج 92،ص 207؛ مفاتیح الجنان، اعمال ماه رمضان

(12) تحف العقول/ ص 37

(13) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 22، ص: 331

(14) مكارم الأخلاق، ص: 447

(15) معانی الاخبار/ ج 3/ص 288

(16) نهج البلاغه/خطبه 193

(17) بحار الأنوار جلد : 19 صفحه : 49