نسخه آزمایشی
یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403 - Sun, 28 Apr 2024

جلسه پنجم محرم حسینیه حضرت زهرا/ تابع بودن حزن و شادی از شک و یقین؛ حزن ثمره سفره شیطان و شادی ثمره سفره نبی اکرم

متن زیر گزارشی تفصیلی از جلسه پنجم از سخنرانی آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری در دهه اول محرم 97 به تاریخ 24 شهریورماه می باشد که در حسینیه حضرت زهراء سلام الله علیها در منزل جناب شجاع فرد برگزار شده است. ایشان در این جلسه به ادامه این نکته پرداختند که لازم است غصه ها و شادی های انسان تربیت شود تا مبادا حزن و شادی نادرست داشته باشد چرا که طبق روایت اگر کسی به لذات دنیوی بپردازد، باطن لذات دنیوی تلخ کامی است و انسان از همان جایی که لذت برده، در کمینگاه تلخ کامی و عذاب قرار دارد. هم و غم و شادی هر کسی، به این بستگی دارد که آیا اهل شک و سخط است یا اهل یقین و رضا. اگر انسان دست تدبیر و زیبای صنع الهی را نبیند، به هم و غم گرفتار می شود چرا که فقط اسباب را دیده است و با رفتن آن و از دست دادن تعلقات خود، ناراحت و غمگین می گردد. اما اگر کسی اهل یقین و رضا باشد و دست تدبیر و زیبایی صنع الهی را ببیند، پیوسته در شادی و فرح است و حتی در حزن ها و از دست دادن امکانات نیز شاد است. پیامبر اکرم و شیطان، هر کدام سفره ای را پهن کرده اند که حضرت به دنبال انتشار بندگی خدا و شیطان به دنبال بسط شیطنت در عالم هستد. از آنجا که طبق حدیث جنود عقل و جهل، حزن از جنود شیطان و فرح از جنود پیامبر اکرم ص می باشد، پس اگر کسی وارد وادی شیطان شد، پیوسته دچار غم و اندوه می گردد و اگر کسی وارد وادی پیامبر اکرم شد، پیوسته شادکام است. چرا که پیامبران انسان ها را تربیت می کنند تا اسیر اسباب نگردند و با آمد و شد امکانات به هم و غم دچار نشوند. اما در مقابل، شیطان تلاش می کند که انسان ها را اسیر اسباب و از خداوند غافل کند به همین خاطر، کسانی که بر سر سفره او بنشینند پیوسته درگیر آمد و شد اسباب و مخلوقات هستند و در نتیجه به غم و حزن گرفتار می گردند. رزق انسان تابع رزق کسی است که او را به عنوان ولیّ خود انتخاب کرده است. پس اگر کسی بر سفره نبی اکرم وارد شد، به یقین و رضا و به تبع آن به راحتی و شادکامی می رسد اما اگر کسی وارد سفره شیطان شد، به شک و سخط و به تبع آن گرفتاری و غم مبتلا می شود. سفره حزن نبی اکرم، سفره ای است که در متن تلخ کامی های آن نیز شادی وجود دارد. حزن بر مصائب اهل بیت تسبیح است و موجب می شود انسان زیبایی صنع خدا را ببیند و به مقام رضا برسد.

تلخ کامی باطن لذات دنیوی

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین. در جلسات پیشین، بیان شد یکی از شئون انسان که نیازمند تربیت و سرپرستی است و باید اصلاح و راهبری گردد، حزن ها و شادی های انسان است. انسان به این احتیاج دارد که چگونه و از چه اموری خوشحال یا محزون گردد و ابراز شادی یا حزن کند و در آن، به راهبری و سرپرستی نیاز دارد. زیرا حزن ها و غصه ها متفاوت هستند و برخی انسان را رشد می دهند و برخی بالعکس. به همین خاطر، برای تکمیل بحث جلسات گذشته، نکاتی را بیان می نماییم. از برخی روایات استفاده می شود اگر کسی از دنیا لذت برد، دنیا کمینگاهی است که بیش از آنچه از دنیا لذت برده است، به او حزن و تلخ کامی می رسد. اگر خداوند به کسی ثروت و امکاناتی داد و او از این امکانات لذت برد و از آمد و شدِ خودِ این امکانات لذت برد و غرق در لذت شد، دنیا کمینگاهی است که این لذت را در کام انسان تلخ می کند. جنس عالم دنیا همین است. چون اموری همچون مال دنیا، فرزند، جوانی و حتی خود ما که به آن دل بسته ایم و از تعلق خاطر آن لذت می بریم، ماندنی نیستند و بالاخره از هم جدا می شویم. یا ما زودتر از این امکانات جدا می شویم و یا آن امکانات زودتر از ما جدا می شوند. فلذا کام ما، به خاطر وجود تعلقی که به آنها داشته ایم، از این جدایی تلخ می شود. لذتی که ریشه اش در این پدیده های فانی و گذراست، حتما به دنبالش تلخ کامی وجود دارد زیرا این تعلق، قطع می گردد و انسان را متألم می نماید.

تفاوت اهل یقین یا شک بودن در شادی و حزن ها

دار دنیا «مَرْصَدَةٌ لِكُلِّ مَنْ أَصَابَ مِنْهَا قُرَّةَ عَيْنٍ أَنْ يَرَى مِنْ ذَلِكَ الْأَمْرِ بِعَيْنِهِ أَضْعَافَهُ مِنَ الْحُزْن»(1) مرصده و کمینگاهی است که اگر کسی لذتی از آن ببرد، در کمینش نشسته اند تا بیشتر از لذتی که برده، تلخ کامی نصیبش شود. تلخی های جان کندن نیز بخاطر همین تعلقات است که شخص با جان دادن از آن ها جدا می شود و بخاطر این جدایی ناراحت می گردد. لذا در برخی روایات تعبیر این است که «إِنَّ اللَّهَ بِعَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ فِي الْيَقِينِ وَ الرِّضَا وَ جَعَلَ الْهَمَ وَ الْحَزَنَ فِي الشَّكِ وَ السَّخَط»(2) خداوند تقسیمی عادلانه داشته است که نه ظلم پیدا و نه ظلم پنهان در آن است. آن تقسیم این است که خداوند راحتی و نشاط را در یقین و رضا و هَمّ و حزن را در شک و سخط قرار داده است. انسان مختار است و می تواند در این دنیا، به یقین راه پیدا نکند و با شک زندگی کند. البته یقین مقدماتی دارد که قرآن می فرماید: «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقين»(حجر/99). نور یقین، پس از تلاش و بندگی حاصل می شود که طبق روایت، کمترین چیزی که در عالم تقسیم شده است، یقین می باشد.

پس انسان می تواند اهل شک باشد که آیا در این عالم خدایی وجود دارد و این گرفته شدن و دادن امکانات بر اساس تدبیر ربوبی است یا نه؟ و یا اگر به این یقین رسید که دست تدبیر الهی عالم را هدایت می کند و این داد و ستدهای در عالم، بر اساس تدبیر است؛ ممکن است که به آن راضی نباشد زیرا اینگونه نیست که هرکس به تدبیر الهی پی برد به آن راضی هم شود. علتش هم این است که مقام رضا فوق مقام یقین و بالاترین درجه آن و آغاز سیر در وادی رضاست. در روایتی آمده است که فرمود: «أَعْلَى دَرَجَةِ الزُّهْدِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْيَقِينِ وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْيَقِينِ أَدْنَى دَرَجَةِ الرِّضَا»(3) بالاترین مقام زهد، آغاز ورود به ورع و بالاترین درجه ورع، ورود به عالم یقین است. تا زمانی که انسان به دنیا تعلق دارد، به عالم یقین راهی ندارد. اما آنگاه که از دنیا فارغ شد، می تواند با یقین زندگی کند. و بالاترین درجات یقین، آغاز ورود به مقام رضاست.

بنابراین انسان می تواند در این عالم با شک یا با نارضایتی زندگی کند و می شود کسی دست تدبیر الهی را دیده باشد اما به مقام رضا نرسیده باشد به این صورت که، می داند تدبیر عالم به دست اوست اما بخاطر تعلقاتی که دارد، تدبیر خداوند را نمی پسندد. اگر انسان تعلقات داشته باشد، هیچ گاه به رضایت نمی رسد و همیشه دنبال رسیدن به آن تعلقات می باشد. اما خدای متعال با میل ما کار نمی کند و می فرماید: «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِن»(مؤمنون/71). قرار نیست که نعوذ بالله ما خدا باشیم و خدا بنده ما باشد که هرچه می خواهیم انجام دهد و یا اینکه شریک او باشیم که گاهی خواسته ما و گاهی خواسته او محقق گردد. اوست که تمام عالم را تدبیر می کند.

شک و ناراحتی از تدبیر خداوند علت دچار شدن به همّ و غم

پس ما باید هم به الوهیت خداوند یقین داشته و هم از آن راضی باشیم و این، سهم ما در عالم است. اگر ما با شک و سخط زندگی کنیم، هیچ چیز در عالم تغییر نمی کند کما اینکه اگر با یقین هم زندگی کنیم اینطور است و خدا، کار خودش را می کند. اما اگر شک و سخط داشتیم، هم و حزن هم خواهیم داشت و اگر یقین و رضا داشتیم، راحتی و شادابی خواهیم داشت و این تقسیم عادلانه خداوند است. ریشه هموم در این است که انسان دنبال مقاصدی حرکت می کند که از تامین آنها ناتوان است و می خواهد در عالم خدایی کند و حال اینکه خداوند در عالم تدابیر خودش را دارد و از آنجا که تدبیر خدا چیز دیگری است و این انسان نمی تواند به آنها برسد، به هم و غم دچار می شود.

 باید همّ انسان، بندگی در عالم باشد و توان آن را نیز دارد. لکن ما هَمّ خود را به خدایی در عالم می بریم و می خواهیم خدایی کنیم که این شدنی نیست و وقتی به آن نمی رسیم به همّ گرفتار می گردیم. شأن ما خدایی در عالم نیست به همین خاطر اگر بخواهیم عالم بر مدار خواسته ما حرکت کند، به همّ گرفتار می شویم. اما اگر به وادی یقین رسیدم و یقین کردیم که همه چیز در تدبیر اوست، و او مالک تمام عالم است، و علاوه بر این او را تنزیه کردیم و دانستیم که او کریم، رحیم و حکیم است و هیچ عیب و نقصی در کار او نیست؛ حاصلش رسیدن به مقام رضاست. بنابراین پس از رسیدن به مقام یقین به خدایی و تدبیر و تنزیه و صفات عالیه خداوند متعال، می توان به مقام رضا برسیم. مقام رضا، مقام درک جمال است. اگر کسی حتی به مقام دیدن و یقین به صنع خدا رسید اما جمال کار و تدبیر او را درک نکرد، به مقام رضا نمی رسد. لذا باید به مقام تسبیح برسیم تا راضی شویم که فرمود: «فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى»(طه/130) کسی که در همه آنات تسبیح می کند، وارد وادی رضا می شود. اگر داخل وادی رضا شد، به فرح و راحتی می رسد. تا زمانی که انسان در وادی شک و سخط باشد، گرفتار هَمّ و حزن است. اما اگر وارد وادی یقین و رضا گشت، به فرح و را حتی می رسد. به همین خاطر است که غصه و شادی انسان نیازمند تربیت و تدبیر است.

حزن از جنود شیطان و شادی از جنود نبی اکرم

در حدیث جنود عقل و جهل، صفاتی همچون تواضع، خشوع، یقین، شجاعت، صبر و رضا به عنوان جنود عقل و صفاتی همچون حرص، بخل، حسد، ریاء و تکبر به عنوان جنود جهل معرفی شده است. عقل، از جنود و صفات نبی اکرم صلی الله علیه و آله و جهل از صفات و جنود شیطان می باشد. پس عقل لشکر نبی اکرم می باشد. لشکری که خدای متعال حضرت را با آن یاری کند که هم بندگی کند و هم بندگی را در عالم گسترش دهد. در مقابل، جهل، لشکر و قوای شیطان است که با آن در عالم شیطنت می کند و آن را در عالم بسط می دهد. یکی از قوای عقل فرح و یکی از قوای جهل حُزن است. در وادی شیطان، فرحی وجود ندارد و لذت ها هم با تلخ کامی همراه هستند. البته دقت کنید قرار نیست ما لذت نبریم بلکه باید درست لذت ببریم چرا که وقتی خداوند متعال نعمتی به ما می دهد، به دو صورت می توان لذت برد. یکی اینکه مشغول به خودِ آن نعمت شویم و از اسباب لذت ببریم و به عبارتی دیگر، مشرکانه لذت ببریم که در متن این نوع لذت بردن، تلخ کامی وجود دارد. این نوع لذت بردن، کمینگاهی است که از همانجایی که لذت بردی، تو را به رنج می اندازد. مثلا همین فرزند یا ثروتی که از آن لذت بردی، عامل رنج می شود. لذت مشرکانه، کمینگاه رنج ها و تلخ کامی هاست. اما اگر انسان موحد شد و زیبایی کار خدا را دید، هنگام رسیدن به امکانات، از رحمت و سفره ای که خداوند برایش پهن کرده است لذت می برد. انسانی که در مقام محبت خداوند است، تمام لذاتش از اوست و ما ظرفیت در این مقام بودن را داریم. نه تنها ظرفیت دوست داشتن خدا را داریم، بلکه می توانیم به مقامی برسیم که او را از همه بیشتر دوست بداریم. خداوند متعال می فرماید: «وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه»(بقره/165). از این بالاتر، ما می توانیم به مقامی برسیم که نه تنها او را بیشتر از همه دوست بداریم، بلکه فقط او را دوست داشته باشیم و مقام اخلاص حقیقی همین است. در مقام اخلاص حقیقی، تمام محبت ها، فرع محبت خدای متعال می شود و حب و بغض ما، تابع حب و بغض الهی می شود که اگر اینگونه شد، موحدانه از عالم لذت می بریم چرا که به تدبیر خدا یقین و رضا داریم و خدا را دوست می داریم و زیبایی کارش را می بینیم.

لزوم گذر از اسباب و توجه به دست تدبیر الهی برای رهایی از هم و غم

اینکه خدای متعال به ما توصیه می کند: «فَلْيَنظُرِ الْانسَانُ إِلىَ طَعَامِه»(عبس/24) بخاطر همین است که انسان بداند دست تدبیر خداست که این سفره را برای او قرار داده است و به این نکته برسد که: «أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا * ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا»(عبس/25-26) این لقمه ای که سر سفره شما آمد از تدبیر خدا می باشد. اگر انسان با دیدن اسباب، به دست تدبیر خدا پی برد و از دست او گرفت، از حضور او و سفره او لذت می برد و این شادی هیچگاه پایانی ندارد و به غصه تبدیل نمی شود. کسی که در آمدن بهار دست تدبیر خدا را دید و از زیبایی صنع او لذت برد، با آمدن پاییز غمگین نمی شود و در آن هم لذت می برد. چون که او از آمدن بهار لذت نبرده بود تا با رفتن آن ناراحت شود. لذت او بخاطر زیبایی صنع خدا بود که این زیبایی، در پاییز هم وجود دارد. اما لذاتی که در آن دست تدبیر خدا را نبینیم و به رضا و جمال صنع او نرسیم، به حزن تبدیل می شود چرا که ما از خود آن نعمت لذت بردیم نه از صنع خدا که طبیعتا با رفتن آن هم ناراحت می شویم.

پس نکته اول در باب هَمّ و حزن این است اگر ما در مقامی باشیم که از اسباب ارتزاق کنیم و اسیر آنها باشیم و مشرکانه از عالم لذت بردیم، عالم برای ما کمینگاهی است که از همان محیط لذت، به تلخ کامی می رسی و این تدبیر خداست که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ بِعَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ فِي الْيَقِينِ وَ الرِّضَا وَ جَعَلَ الْهَمَ وَ الْحَزَنَ فِي الشَّكِ وَ السَّخَط» و انسانی که چنین باشد، دائما محزون است و حتی در بهار هم لذت نمی برد. انسانی که اسیر اسباب است، در بهار هم غصه پاییز را می خورد و در جوانی نگران پیری است. به همین خاطر هیچگاه لذت کامل و خالصی نمی برد. پس این همّ و حزن عادلانه می باشد و به کسی ظلم نشده است. آن کسی که از دست اسباب بگیرد، نمی تواند زیبایی صنع خدا را ببیند چرا که گمان می کند عالمی کور و کر این لقمه را در سفره او انداخته است و فردا روزی از آن بر می دارد فلذا راضی و خوشحال نیست. اما انسانی که از دست اسباب نمی گیرد و هنگامی که سر سفره ای می نشیند این اسباب را دنبال می کند و به این می رسد که «أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا * ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا» در نتیجه به حضرت حق می رسد. وقتی هم که به حضرت حق رسید، اسماء و صفاتش را دنبال می کند و با توجه به آن اسماء و صفات به عالم و صنع خدا نگاه می کند. اینگونه نیست که کسی صنع خدا را ببیند اما اسماء و صفاتش را نبیند و در عین حال بتواند خوشحال باشد. تا زمانی که علاوه بر صنع خدا الوهیت و جمال صنع خدا را نبیند، نمی تواند لذت ببرد و راضی باشد بلکه هوا و خواسته خود را دنبال می کند. انسانی که دنبال خوسته های خود است، اگر خدا آنچه را که او خواسته انجام داد، لذت می برد و الّا اگر طبق میلش کار نکرد خوشحال نمی شود و العیاذ بالله از خدایی او نیز ناراحت می شود.

لزوم رسیدن به مقام رضا در جهت تربیت هَمّ و غم های انسان

اگر کسی مشرک باشد هنگام از دست رفتن خواسته هایش، چون آنها را از اسباب می بیند با همان اسباب درگیر می شود. اما اگر کسی فقط صنع خدا را دید و جمال کار و صفات او را ندید، با خدا درگیر و از او ناراحت هم می شود. لذا علاوه بر یقین، مقام رضا هم لازم است. مقام رضا، مقام درک جمال و تسبیح خداوند متعال و مقام اخلاص در حبّ اوست. اگر انسان فهمید پدیده های آفل و گذرا هیچ کاره اند و هیچ جمال و جلالی از خود ندارند و از شرک ها رها شد به مقام اخلاص در محبت می رسد و این مقام دست یافتنی است. چنین کسی حتی می تواند از محبت خودش هم عبور کند و خودش را هم برای خداوند متعال بخواهد و چنین کسی دائما در لذت است چرا که از فعل حضرت حق لذت می برد.

حزن و شادی وجه افتراق وادی شیطان و نبی اکرم

در این مسیر، دو وادی وجود دارد. یکی از آن دو، وادی جهل و شیطان است. دستگاه شیطان نمی تواند جز حزن چیزی ایجاد کند. دستگاه شیطان نمی تواند نشاط واقعی ایجاد کند زیرا در دل آن نشاط هایی هم که به آن وعده می دهد، تلخ کامی است. سفره دنیا سفره ای است که جمع می شود و ما می دانیم که این سفره جمع می شود. وقتی انسان در سر سفره ای می نشیند که می داند جمع می شود حتما غصه دار می شود و این همان فرمایش امیرالمؤمنین(ع) است که فرمود: «الْمَوْتُ فَضَحَ الدُّنْيَا فَلَمْ يَتْرُكْ لِذِي لُبٍّ فَرَحا»(4). عالم دیگر، عالم فرح است که وادی نبی اکرم(ص) یعنی وادی عقل می باشد. این عالم، سراسر شادی و انبساط است. حتی تلخ کامی هایی که در این عالم وجود دارد، در باطن شادی و انبساط است. پس دو عالم وجود دارد. یک عالم حتی خوشی هایش هم تلخ کامی است و عالمی دیگر تلخ کامی هایش هم عامل خوشحالی است و در متن آن، لذت وجود دارد. دقت شود منظور این نیست که در عالم اولیاء الهی تلخ کامی نیست بلکه منظور این است که در متن تلخ کامی، لذت وجود دارد. زیرا بالاترین مصیبت را زینب کبری کشیده اند که پس از بلاء عظیم عاشورا، در مجلس ابن زیاد وارد شد - که این بدترین اتفاق بود - اما در پاسخ ابن زیاد که گفت «کيْف رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِك» فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا»(5). حضرت زینب صنع خدا را می دید که در متن این بلاء عظیم، چه جمالی وجود دارد.

یقین و رضا نتیجه ورود به وادی نبی اکرم و شک و سخط نتیجه ورود به وادی شیطان

اینکه حدیث عقل و جهل فرمود حزن از قوای جهل و فرح از قوای عقل است به همین اشاره دارد. یعنی وجود مقدس نبی اکرم(ص) دائما عالم را در فرح سیر می دهد و در متن غصه هایی که وجود دارد، شادکامی است. از جمله قوای عقل، یقین و رضا می باشد کما اینکه از جمله قوای جهل، شک و سخط است. پیامبر اکرم(ص) امت خود را در وادی یقین و رضا سیر می دهد به همین خاطر، این وادی، وادی فرح است. و شیطان خودش اهل شک و سخط است و کسانی که وارد وادی او گردند را در انواع غصه ها سیر می دهد. هیچ کس به اندازه شیطان ناراضی و اهل سَخَت از خدا نیست و بهمین خاطر این جنود خود را در عالم منتشر می کند. اگر کسی وارد عالم شیطان شد که عالم جهل است، سهم او شک و سخط می گردد و اما اگر وارد وادی نبی اکرم گشت، سهم او یقین و رضا می گردد که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ بِعَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ فِي الْيَقِينِ وَ الرِّضَا وَ جَعَلَ الْهَمَ وَ الْحَزَنَ فِي الشَّكِ وَ السَّخَط» پس شادی ها و غم های ما، نیازمند تربیت است. اگر ما بر سر سفره اسباب نشستیم و در عالم شک زندگی کردیم، همین موقفی که از آن لذت برده ایم، کمینگاهی است که از همین مرصد، ما را به تلخ کامی و رنج می کشاند. عالم شیطان اینگونه است. از عالم شیطان یقین بیرون نمی آید بلکه قوای آنان که شک و سخط است سهم ما می شود. نتیجه شک و سخط نیز همّ و غم و حزن است. پس به همین خاطر غصه های ما باید تربیت شود تا هر لذت و غصه ای نداشته باشیم و این یکی از وظایف انبیاء است. انبیاء ما را از سر سفره اسباب بر می دارند و سر سفره حضرت حق می برند.

تابع بودن ارزاق سفره انسان ها از سفره متولیان خود

هر رزقی که به ما می رسد، از محیط ائمه و ولات ما می رسد. ما در عالم، امام و سرپرستی برای خود انتخاب می کنیم و دنبال او می رویم که هر رزقی به ما می رسد از سر سفره اوست. برای ما رزق مستقیمی درست نمی کنند چرا که در عالم دو سفره بیشتر وجود ندارد. یکی سفره شیطان، و دیگری سفره وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) است. خواه ناخواه ما سر یکی از این سفره ها هستیم و از آن ارتزاق می کنیم که این ارتزاق، شامل تمام رزق های ما می شود و منحصر در خوردنی و پوشیدنی نیست. پس آنچه می خوریم یا پاک است و یا نجس، یا حلال است و یا حرام. یا از شجره طوبی می خوریم و یا از شجره زقوم. کسی که بر سر سفره شیطان قرار می گیرد و رزق حرام و ناپاک می خورد، به فرموده قرآن «وَ لَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِين»(الحاقّة/36). طعام جهنمی ها از چرک و خون است. کسی که از شجره زقوم می خورد «إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ * طَعَامُ الْأَثِيمِ * كاَلْمُهْلِ يَغْلىِ فىِ الْبُطُونِ * كَغَلىِّ الْحَمِيمِ»(دخان/43-46) آن غذای گنه کاران است و مانند گداخته در باطن انسان می جوشد. او در این دنیا نمی بیند که چه می خورد ولی در عالم آخرت پرده کنار می رود و جهنمی ها هم می بینند که چه چیزی می خورند و به همین خاطر است که عذاب در آنجا، خالص است. در همین دنیا هم چرک و خون می خوردند اما آن را نمی دیدند. وقتی حرام می خوردند، همان لحظه باطن آن رنج و درد بوده است و این حرام، تنگنا، ظلمت و سختی خود را می آورد. محیط جهنم، محیط تاریکی است و تاریکی هم محیط ضَنک و تنگی است که قرآن می فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكا»(طه/124). پس کسی که لقمه حرام می خورد، همین لقمه ای که می خورد، او را در تنگی قرار می دهد بخلاف لقمه حلال که باعث انبساط می شود. اینکه در روایات آمده است شما مؤمنین برای بهشت خلق شده اید و دنیا و منازل شما در دنیا نیز بهشت است، به همین خاطر است که مؤمن در دنیا بر سر سفره بهشت می نشیند و دست برای لقمه بهشتی می برد هرچند که ظاهر این لقمه با ظاهر لقمه جهنمی یکی است اما باطن آن متفاوت است.

تفاوت سفره نبی اکرم و شیطان

پس دو سفره در عالم است یکی از این دو سفره، انسان را وارد عالم نور و دیگری وارد عالم نار می کند. تناول از یک سفره باعث شوق عبادت می شود و دیگری انسان را به معصیت می کشاند. ما در این عالم، سر سفره ولیّ و سرپرست خود می نشینیم. پس اگر ولی و سرپرست ما شیطان و اولیاء طاغوت بود، سر سفره آنها می نشینیم و لذت و نشاط ما، لذت و نشاط مشرکانه خواهد بود که در این صورت، به تعبیر روایت، این لذتی که سر این سفره واقع می شود، مرصده و کمینگاهی است که از همین کمینگاه رنج های چند برابر می آید. اما اگر سر سفره پیامبر اکرم(ص) نشستیم، تمام لذت های ما موحدانه خواهد بود و به دنبال هر لذتی، لذت بالاتری می آید. قرآن کریم می فرماید: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديد»(ابراهیم/7) کفران یعنی اینکه در عالم سر سفره شیطان بشینیم. و شُکر یعنی سر سفره خدا نشستن و از او گرفتن و با او داد و ستد کردن.

این رزقی که سر این سفره است شامل صفات ما نیز می باشد. اینکه ما به صفت یقین مزین شویم نیز رزق ماست که از وادی و سفره شیطان حاصل نمی شود. صفات ما، رزق ماست و رزق ما تابع ولی مان است پس صفات ما نیز از ولیّ مان سرچشمه می گیرد. لذا شادکامی ها و غصه هایمان نیز از سر سفره ولیّ مان است. بر سر سفره شیطان، لذت واقعی وجود ندارد و باطن لذتی هم که هست، رنج و عذاب است. حزن و شادی انسان از سر سفره ولی او می آید که اگر از شیطان باشد، باطن آن تلخ کامی و مرصده و کمینگاه است. بخلاف غصه هایی که سر سفر امیرالمؤمنین است که هر لذتی در آن، لذت بالاتری هم دارد و حتی باطن آن رنج ها نیز لذت است. صفات کسانی که سر این سفره می نشینند در امین الله ذکر شده است که می خوانیم: «اللَّهُمَ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَ دُعَائِكَ»کسی که سر این سفره می نشیند، تقدیر خدا را می بیند و به آن راضی است. «مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيَا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِك»(6) و سر و کاری با اسباب ندارد و مشغول به حمد و ثنای خداست و این یعنی لذتی پس از لذتی دیگر.

رسیدن به تسبیح و رضا با حزن بر اهل بیت

 اگر در این سفره حزنی وجود داشته باشد، حزنی است که در متن خود لذت می آورد که فرمود: «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا تَسْبِيح»(7) با این نفس، زیبایی کار خدا را می بیند و غرق در لذت می شود. این حزن، تسبیح خداست و این تسبیح، ما را به درک جمال می رساند. انسان در متن بلاء سیدالشهداء هم می تواند زیبایی ضیافت الهی ببیند. این سختی ها، تلخی ها و اشک ها، مقدمه و مدخل هستند و انسان را به درک این زیبایی می رساند. انسانی که بر اهل بیت محزون است، با هر نفسی که می کشد، تسبیحی واقع می شود و با این تسبیح، جمال کار خدا را می بیند و به رضا می رسد.

بنابراین باطن لذات جبهه ابلیس، حزن، اندوه و تلخ کامی است کما اینکه باطن این حزن ها که در سفره نبی اکرم وجود دارد، لذت و شیرینی است. حضرت صادق(ع) به مسع کردین فرمود که ای مسمع، حال که با حزن ما محزون و با شادی ما مسرور می گردی، هنگام مرگ ما را به گونه ای می بینی که غرق در لذت می شوی و با بهجت و لذت وارد عالم بعدی می شوی. در کامل الزیارت روایتی از ابن بکیر نقل شده است که در صدر آن روایت مطالب سنگینی وجود دارد. ابن بکیر از حضرت سؤالی پرسید. حضرت فرمودند سؤال عجیبی پرسیدی و حضرت پاسخ را به وادی دیگری بردند و فرمودند: سیدالشهداء، امیرالمؤمنین، حضرت زهراء و امام مجتبی(ع) در خانه رسول الله مهمان هستند. در ادامه فرمودند که سیدالشهداء نسبت به تک تک زائران خود اشراف دارند و آنان را به اسم پدران و مادران می شناسند و حتی می دانند که در خورجین خود، چه آذوقه ای برای مسافرت آورده اند. در ادامه فرمودند: حضرت تمام عزادران خود را می بینند و از امیرالمؤمنین می خواهند که ایشان برای زائران و عزاداران استغفار کنند و به عزادارانشان می گویند اگر می دیدید خداوند متعال چه چیزی برای شما مهیا کرده و در این عزاداری چه چیزی نهفته است، خوشحالی های شما بیشتر از غصه هایتان می شد. شما غرق در غصه ای هستید که باطنش رحمت است. دقت کنید اهل بیت نمی خواهند ما را در غصه ای وارد کنند که نهایت آن به غصه بیشتری ختم شود.

 این غصه، تسبیح است و ما را به درک جمال می رساند. اینکه غصه تسبیح است نیازمند توضیح مستقلی است که باید در فرصت مناسبی توضیح داده شود. اما بدانید اینکه غصه بر اهل بیت تسبیح است یعنی آن زشتی هایی که در عالم می بینید فعل خداوند متعال نیست بلکه کار مخلوق است. انسان در صورتی می تواند کار مخلوق را از خالق تفکیک کند که وارد وادی کربلاء شود. اما آنان که وارد این وادی نشدند، حتی آنگاه که خواستند زیبایی ها را ببینند، زشتی ها را هم به خدای متعال نسبت دادند و آن را تقدیس هم کردند. مثلا می گویند حضرت علی(ع) به ابن ملجم گفت کسی نباید متعرض تو شود چرا که تو دست خدا بودی! و حال اینکه این سخن درست نیست و الّا ابن زیاد و یزید هم دست خدا بودند! پس آنان که وارد وادی حزن سیدالشهداء نشوند، حتی جمال را معکوس و وارونه می بینند و نمی توانند آن جمال حقیقیِ موجود در صنع خداوند را ببنند. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص: 580.

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 57.

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 62.

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 451.

(5) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 45، ص: 115.

(6) كامل الزيارات، النص، ص: 40.

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 226.