نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

جلسه هفتم هیات ثارالله/ ترازوی دنیای مدرن برای سنجش ملت ها/ به هم خوردن همه ترازوهای انسانی و برقرار شدن میزان حق

متن زیر سخنرانی شب هفتم محرم جناب آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری است که به تاریخ 5 شهریور 99 در هیات ثارالله قم ایراد شده است. ایشان بیان می دارد که دنیای مدرن علت معیار های خود برای سنجش تمدن ها را علم می داند، در حالی که اینطوری نیست و این معیار ها بیش از اینکه علمی باشد ایدئولوژیک است، یعنی ایده ها و مقاصدی که دنبال می کنند تبدیل به شاخص های علمی می شود. در نتیجه خدماتی که برای گسترش عبادت و بندگی و  ایثار و اخلاق در جامعه می شود، خدماتی است که جزو تولید ناخالص ملی نیست، ولی خدماتی که در گسترش حرص به دنیا و حسد به دنیا و رغبت به دنیا می شود، همه اش جزو تولید ناخالص ملی به حساب می آید! همین معیار و میزان هم، منشأ فساد است. پس وقتی انسان خود محور شد، خودش موازین را در عالم گذاشت و ضامنش هم خودش بود، هم موازین جائرانه است و هم اجرا نمی شود. شکل گیری جامعه ای که در آن صلاح هست، بر مدار توحید است و باید انبیاء و اولیاء بنشینند تا بر محور نبی اکرم یک جمع و جامعه ای درست شود. آنها هستند که حبل الله و اسمای حسنی الهی اند و طبیعتا می شود بر محورشان یک جامعه ای که این اسماء الهی در آن جاری می شود، تمام روابطش روابط صالحه و بر اساس عزت، رأفت، رحمت، محبت و مودت است، شکل بگیرد. اما وقتی این را به هم می زنید آن چه در این جامعه اتفاق می افتد این است که جامعه بر مدار حسد، حرص به دنیا و سلطه طلبی می چرخد. پیداست که در این جامعه فساد پیدا می شود. عالم وقتی بر مدار صلاح حرکت می کند که بر مدار الوهیت حضرت حق باشد، پس اگر غیر از الوهیت حضرت حق یک عالم دیگری هم داشت، کار عالم به فساد کشیده می شود. اگر بنا بود غیر از حضرت حق که صاحب اسماء حسنای الهی است و اسمائش در عالم نفوذ دارد و عالم را اداره می کند، واقعا یک اله دیگری باشد که اسماء او هم در عالم جاری باشد، عالم به کشمکش کشیده می شد و اصلا امکان نداشت انسجام و هماهنگی پیدا بشود. اما از آن طرف به ما انسان ها در حوزه اختیار خودمان، اختیار دادند که الوهیت حضرت حق را نپذیریم و او را عبادت نکنیم. پیداست که اینجا فساد درست می شود و آن کسی که هوای خودش را اله خودش قرار می دهد و دنبال او حرکت می کند، کارش به فساد کشیده می شود. اما خدای متعال میزان حقی برای عالم گذاشته‏، پس در روز موعود، همه ترازوها از کار می افتند و این ترازوهایی که ما درست کردیم دیگر اعتباری ندارند و خدای متعال مقابل این فساد یک دستگاه صلاحی درست می کند.

شاخص و ترازوی دنیای مدرن برای سنجش ملت ها

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. عرض کردیم که از معارف قرآن و بیانات نورانی اهل بیت علیهم السلام عواملی به عنوان ریشه های فساد و گسترش فساد اجتماعی شناخته می شود. یکی از این عوامل این بود که انسان بر مدار خدا در عالم راه نرود بلکه بر محور خودش راه برود و خودش را اصل و مالک همه چیز بداند. در نتیجه قواعد و موازین و ضوابطی که برای زندگی، برای داد و ستد و برای تنظیم روابط اجتماعی میگذارد، قواعد و موازینی باشد که خود انسان جعل کرده و ضامن اجرایش هم خود اوست. این قوانین طبیعتا قوانینی می شود که منشأ فساد است و در مقام عمل هم به آن قوانین درست عمل نمی شود. یعنی هم موازین و ضابطه ها و شاخص ها و ترازوهایی که جعل می شود در جامعه اینها جائرانه است و هم وفای به آنها نمی شود.

یک مثالی را محضر عزیزان و اساتید خودم عرض کنم. ببینید این شاخص هایی که الان در دنیا برای پیشرفت و رشد اقتصادی معین می کنند و شاخص های کمی که مثلا برای اقتصاد سنجی در جهان معرفی شده، برای این هست که جوامع را به سمت نظم مطلوب خودشان هدایت کنند. یعنی آنها یک نظم مطلوبی دارند و برای این که این نظم محقق شود، یک شاخص هایی معین می کنند که اگر در جامعه ای این شاخص ها محقق شد، نظم مطلوب آنها محقق شده است. اگر هم نشد نظم مطلوب آنها محقق نشده است. بعد هم یک مجامع بین المللی هستند که می ایند شاخص سنجی و رتبه بندی می کنند و به دنیا اعلام می کنند که فلان کشور، کشور اول است و فلان کشور، کشور صد و نود و هفتم! بعد هم از طریق این رتبه بندی ها کشورها را وادار می کنند که به شاخص های آنها عمل کنند.

البته یک کارهای گسترده ای اتفاق می افتد و یک فرهنگی را هم در جهان ایجاد می کنند، مثل فرهنگ توسعه یافتگی و عقب افتادگی و تحقیر شدگی! بعد هم از طریق این تحقیری که می کنند و فریفتگی ای که ایجاد می کنند، یک شاخص هایی معرفی می کنند و بعد هم رتبه بندی جهانی می کنند. سپس جوامع را مجبور می کنند که به این شاخصها عمل کنند.

من یک نمونه را عرض بکنم؛ فرض کنید برای سنجش رشد اقتصادی، شاخصی که معین می کنند، تولید ناخالص ملی است. این شاخص یعنی این که ارزش افزوده ای که این جامعه در این سال داشته چقدر بوده است. اما آن چیزی را ارزش افزوده حساب می کنند که داد و ستد شده و در دفاتر حسابداری هم ثبت شده است. یعنی اگر کسی یک تولید و خدمتی کرده که در مقابل این تولید و خدمت، پولی جابجا نشده، این را جزو تولیدهای این جامعه و شاخص رشد اقتصادی این جامعه نمی دانند.

به فرض اگر یک مادری در خانه، خانه داری کرده و تربیت کودک کند اما در مقابل ان پولی دریافت نکند، این عمل او جزو تولیدات این جامعه به حساب نمی اید. ولی اگر همین مادر بچه اش را بگذارد در مهد کودک و کسی در مهد کودک این بچه را تربیت کند، چون حقوق می گیرد کار او جزو تولیدات و جزو تولید ناخالص ملی به حساب می آید. پس اگر همین مادر بچه اش را مهد کودک بگذارد مربی حقوق می گیرد و بچه این را تربیت می کند، این مادر هم یک جای دیگر تولید خدمات می کند و فرض کنید می رود در یک رستورانی آشپزی می کند، بعد آشپزی او در رستوران را جزو تولیدات و جزو تولید ناخالص ملی به حساب می آورند، اما این در خانه جزو تولید ناخالص ملی نیست!در این صورت بینید چه بیماری اتفاق می افتد!

فرض کنید اگر کسی مسجد برود که در مقابل این مسجد رفتن پولی نمی گیرد، نه پول به او می دهند و نه پول می گیرد. ولی اگر سینما برود چون در مقابل سینما رفتن پول می دهد و یک پولی مبادله می شود، بنابراین فعالیت های سینمایی جزو تولید ناخالص کشور به حساب می آید، اما تمام فعالیت هایی که در مسجد انجام می شود، چون پولی با آن مبادله نمی شود به حساب نمی اید. بنابراین رشد سینما جزو شاخص های رشد اقتصادی می شود، اما گسترش مسجد جزو شاخص های اقتصادی نمی شود!

آنها این شاخص را می گذارند، بعد هم کم کم در جهان فرهنگ سازی می کنند که آنها پیشرفته اند و ما عقب افتاده! بعد شما می بینید که در این مدل ارزیابی امریکا همیشه اول است. یک موقعی دوستان نقل کردند که تولید ناخالص امریکا 21 تریلیون است، چین 14 تریلیون، ژاپن 5 تریلیون دلار و آلمان هم سه تریلیون دلار است. کشور ما هم می رود آن ته خط و بعد دست و پا می زنیم که بیاییم بالا و مثل آنها بشویم!

من هر وقت که این آقایان شاخص های بین المللی را ذکر می کنند و وضعیت رشد ما را بر طبق آن می گویند، خیلی نگران می شوم. اگر یک شاخص به گونه ای باشد که آدم رشد کند، این قابل توجیه است اما اینکه بگویند در مجموع شاخص های بین المللی، هیچ توجیهی ندارد. این حرف معنایش این است که ما شاخص ها و ترازوهای آنها را قبول کردیم و این ترازوها هم همان هایی است که با آن در عالم فساد به پا می شود.

اگر کسی بگوید که چه کسی گفته این ترازوها درست است و اصلا این ترازو ها به کجا بند است، بلافاصله می گویند علم! در حالی که اینطوری نیست و اینها خیلی علمی هم نیست. این معیارها بیش از اینکه علمی باشد ایدئولوژیک است، بخصوص علوم انسانی که کاملا علوم ایدئولوژیک هستند. یعنی ایده ها و مقاصدی که دنبال می کنند تبدیل به شاخص های علمی می شود. پس اگر شما دنبال یک مکتب دیگری بروید باید یک شاخص های دیگری برای ارزیابی ایجاد بکنید که من نمونه هایش را عرض کردم. خدماتی که برای گسترش عبادت و بندگی و  ایثار و اخلاق در جامعه می شود، اینها خدماتی است که جزو تولید ناخالص ملی نیست، ولی خدماتی که در گسترش حرص به دنیا و حسد به دنیا و رغبت به دنیا می شود، همه اش جزو تولید ناخالص ملی به حساب می آید.

ساخته شدن موازین بر محور انسان، آغازگر کشیده شدن جامعه به فساد

بنابراین یکی از اموری که منتهی به فساد اجتماعی می شود این است که اینها خودشان شاخص اندیشه های اومانیستی می شوند. پس می گویند: ما خودمان باید بگوییم که جهان را چطوری می سازیم چون بالغ شده ایم! الحمدالله که ما معنی بلوغ را هم فهمیدیم!! مثل بعضی ها که دم انتخابات بالغ می شوند و احساس تکلیف می کنند، اینها هم بالغ شده اند! اینها می گویند ما بالغ شدیم و بعد خودشان به شاخص عقل خودبنیادشان تکیه می کنند و آموزه های قدسی را کنار می گذارند. پس خدا پرستی را تحقیر می کنند یا اینکه می گویند این برای حوزه خصوصی است. «أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ‏ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا»(هود/87)، معنی دو رکعت نماز خواندن این نیست که ما اقتصادمان را براساس دین بسازیم! حالا دو رکعت نماز هم می خوانیم یا نمی خوانیم، اما نماز چه ربطی به نظام اقتصادی جامعه دارد؟! بعد موازین را خودشان می گذارند و همینطور که می بینید جنگلی درست می کنند که سر و ته ندارد!

پس یکی از نکاتی که گفته شد این بود که وقتی انسان خود محور شد، خودش موازین را در عالم گذاشت و ضامنش هم خودش بود، هم موازین جائرانه است و هم اجرا نمی شود. همین هایی که می گویند بازار ازاد شما ببینید چه کار می کنند؟ انجایی که سرمایه های بزرگ دارند لطمه می خورند، سوبسید می دهند. در این بحران مالی که برای غرب پیش آمد همین هایی که مدعی بازار آزادند ببینید چقدر به بانک ها سوبسید داده اند! این که بازار آزاد نشد که؟! پس خودشان هم ملتزم نیستند. نه قوانین عادلانه است و نه ضمانت اجرا دارد، تهش هم می شود همین که می بینید، جنگلی است که یک عده ای مدعی اند همه عالم برده آنها هستند. شما در مهد تمدن (امریکا) الان مسئله رنگین پوست ها را دارید می بینید!

پس وقتی موازین انسان خود محور شد، یعنی هم خودش می خواهد موازین را برقرار بکند و هم خودش ضامن اجراست، طبیعتا مبدأ پیدایش یک فساد گسترده می شود که «عَذابَ يَوْمٍ مُحِيط»(هود/84) حاصلش هست.

دومین نکته که عرض کردیم علو و استعلاست. پس اگر جامعه ای براساس علو و استعلا  شکل بگیرد، منتهی به فساد می شود. در جامعه ای که استعلا و علو نیست، همه عبد و بنده خدا هستند و هیچ کس در آنجا فرعون نیست. در جامعه ای که فرعونیت نفی شده، فساد نیست اما در جامعه ای که فرعونیت هست، چه یک فرعون باشند چه همه فرعون باشند چه فرقی می کند؟! گاهی جامعه یک فرعون دارد و یک مشت را هم دور و بر خودش جمع می کند، یک موقع هم همه مان فرعون هستیم و فقط مصرهایمان کوچک و بزرگ دارد، پس دعوای مان سر فرعونیت ها می شود.

قطع کردن رشته های الهی، ریشه ایجاد فساد در جامعه

سومین نکته ای که عرض کردیم از آیات استفاده می شود این بود که آن فسقی است که مبدأ نقض عهد و به هم ریختن روابط است، «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْض‏»(بقره/27) از عهد توحید و ولایت برگشتن است. به تعبیر دیگر انسان نمی خواهد زیر بار ولایت الله و زیر بار انبیاء و اولیاء الهی برود. البته تعبیر زیر بار رفتن تعبیر غلطی است، به تعبیر دیگر نمی خواهد شفاعت، هدایت و رحمت آنها را بپذیرد. برای همین هم آن رشته هایی که انبیاء در عالم اوردند و خدای متعال برای ما قرار داده است که رشته های رحمت است را قطع می کند. طبیعتا هر کار دیگر در عالم بکند و هر چیزی دیگر جای او بگذارد فساد است. پس اگر خانواده را براساس ان رشته های رحمت برقرار نکنیم در آن فساد تولید می شود، محیط اقتصادی و سایر محیط ها هم همینطور است. از خرده نظام ها بگیرید تا نظام های کلان بین المللی، پس وقتی آن روابطی که حضرت حق قرار داده قطع شد و جایش یک رشته های دیگری نشست، فساد پیدا می شود.

پس خداوند گفته ذیل شریعت نبی اکرم نگاه کن، اما این نگاه من از این شریعت بیرون می رود و در یک قواعد دیگری نگاه می کنم. این نگاه که بی قاعده نیست، پس حتما می رود در دستگاه شیطان و اینجاست که فساد پیدا می شود. تأویل این آیات هم روشن است و در مصداق اصلیش فرمود: فاسق آن کسی است که زیر بار ولایت نبی اکرم و امیرالمومنین نمی رود و آن رشته ولایتی که خدا قرار داده که همه باید دور او جمع بشوند را قطع می کند. چنین کسی می خواهد یک فرد دیگری در این مدار بنشیند اما اگر فرد دیگری در این مدار نشست، او ظرفیت ندارد که رحمت الهی را منتشر بکند. مدار تنزل رحمت، اسماء حسنای الهی بودن، عزت، حکمت و رحمت که در هر کسی نمی تواند جاری بشود! امیرالمومنین هست که «اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْتَ وَ آثَرْتَ الْآخِرَةَ عَلَى الْأُولَى فَزَهِدْتَ»(1). فقط او به مقام زهد و مقام عزت و حکمت رسیده «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»(آل عمران/164)، همه که اینطوری نیستند!

پس وقتی این رشته را برداشتی و خواستی یک فرد و جامعه دیگری بیاید و اینجا بنشیند، طبیعتا ظرفیت ندارد «بِمُوَالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِينِنَا وَ أَصْلَحَ مَا كَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيَانَا»، به واسطه ولایت شماست که «ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَة». واقعا یک تجمع صالح یک محوری می خواهد و هرکسی نمی تواند محور این تجمع صالح شود بلکه باید اسماء حسنای الهی در او باشد و صفات حکمت، تدبیر، رأفت، عزت و محبت در او تجلی کند.  اگر کسی منبع صفات رذیله شد و یک تجمعی دورش پیدا شد، تفرعن کرده و همه را تحقیر می کند، این خیلی واضح است. این که ما خیال کنیم با گسترش صفات رذیله جامعه عادله شکل می گیرد، که معنا ندارد!

شکل گیری جامعه ای که در آن صلاح هست، بر مدار توحید است و باید انبیاء و اولیاء بنشینند تا بر محور نبی اکرم یک جمع و جامعه ای درست شود. آنها هستند که حبل الله و اسمای حسنی الهی اند و طبیعتا می شود بر محورشان یک جامعه ای که این اسماء الهی در آن جاری می شود، تمام روابطش روابط صالحه و بر اساس عزت، رأفت، رحمت، محبت و مودت است، شکل بگیرد. اما وقتی این را به هم می زنید آنچه در این جامعه اتفاق می افتد این است که جامعه بر مدار حسد، حرص به دنیا و سلطه طلبی می چرخد. پیداست که در این جامعه فساد پیدا می شود.

حقیقت الوهیت خداوند

یکی دو تا آیه بخوانم که محور اصلی فساد را توضیح می دهد. در آیه 22 خدای متعال ذیل یک سیاق که مجال نیست آن سیاق را بخوانم، می فرماید: «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»(انبیاء/22)، اگر در سماوات و ارض غیر از حضرت حق آلهه ای می بود، این عالم به فساد کشیده می شد. عالم وقتی بر مدار صلاح حرکت می کند که بر مدار الوهیت حضرت حق باشد، پس اگر غیر از الوهیت حضرت حق یک عالم دیگری هم داشت، کار عالم به فساد کشیده می شد. در روایات هم وقتی می گویند دلیل وحدت اله چیست؟ می گویند نظم و صلاح ادم است.

اله بودن الله تبارک و تعالی که اله حقیقی است و غیر از او الهی نیست، به اسم گذاری و میل و خواست ما نیست. اله ان ذات اقدسی است که باید همه اسماء حسنا را داشته باشد و الا اله نیست. این که می گویند الله تبارک و تعالی اسم جامع است، یعنی تمام اسامی دیگر و هزار اسمی که شما در جوشن کبیر یاد می کنید، ذیل اسم الله اند. الله، آن ذات اقدسی است که همه این اسماء را دارد و اسمائش هم در عالم جاری است «مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْ‏ء» و این موجودات هم به او فقیرند. پس پیداست که او اله حقیقی عالم است.

«يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ»(فاطر/15) جامعش همین یک کلمه است. ما همه فقیریم و او غنیست، ما میتیم و او حی است، ما فانی هستیم و او باقی است، ما جاهلیم و او عالم است، ما ذلیلیم و او عزیز است، ما ضعیفیم و او قوی است، ما زائلیم و او باقی است، پس ما محتاج به ان اسماء حسنا هستیم و همه ان اسماء حسنا خلاصه اش این می شود «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ». این ذات مقدس است که همه اسماء حسنا ذیل او هستند و با این اسماء اداره می شوند، لذا عالم یک عالم موتلف و واحد و هماهنگی است.

اگر بنا بود غیر از حضرت حق که صاحب اسماء حسنای الهی است و اسمائش در عالم نفوذ دارد و عالم را اداره می کند، واقعا یک اله دیگری باشد که اسماء او هم در عالم جاری باشد، عالم به کشمکش کشیده می شد و اصلا امکان نداشت انسجام و هماهنگی پیدا بشود «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا». پس عالم یک اله دارد که بر مدار الوهیت او به صلاح می رسد. اگر دو تا اله پیدا شد و غیر از حضرت حق اله دیگری در عالم آمد فساد پیدا می شود، البته «لَوْ كانَ»، اله دیگری نیست و عالم یک اله دارد، لذاست که عالم، عالم صالحی هست و فساد در آن نیست.

اختیار انسان در پذیرفتن الوهیت خدای متعال

اما از آن طرف به ما انسان ها در حوزه اختیار خودمان، اختیار دادند که الوهیت حضرت حق را نپذیریم و او را عبادت نکنیم. خداوند این اذن را به ما تکوینا داده است، به تعبیر دیگر اگر کسی راه بت پرستی را پیش گرفت سعادت مند نمی شود، ولی تکوینا خدای متعال توحید را به ما تحمیل نکرده است. از انجایی که ما اختیار داریم و مسئولیت داریم می توانیم بنده خدا باشیم یا نباشیم. این را خدای متعال در آیات مبارکه سوره بقره در جاهای دیگر هم مکرر فرمودند. بعد از این که قرآن در ایت الکرسی که از ارکان آیات  توحیدی ماست حضرت حق را معرفی می کند، می فرماید: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين‏»(بقره/256)، دین یعنی پرستش خدای متعال، یعنی می فرماید: در پرستش این اله، شما مکره نیستید. ما مسیر رشد و غیر را ما برای شما بیان کردیم و گفتیم که پرستش الهی مسیر رشد است و اعراض از پرستش او پرستش مسیر غیر است، ولی شما مکره نیستید. همه هم می فهمیم که باطنا هیچ کسی مجبور به پرستش خدا نیست و می تواند استکبار کند و زیر بار خدا نرود. البته اگر نرفت، «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوت»(بقره/257)‏، خدای متعال آنها را بر آدم مسلط می کند.

خدای متعال که در اختیار ما نیست اما بعضی از ما خودمان را مالک خدا هم می دانیم! اشکال کار اینجاست که خیال می کنیم خدا باید با میل ما راه برود، این که شدنی نیست! ما که مالک خدا نیستیم که من اراده کنم و خدای متعال تبعیت کند و اگر تبعیت نکرد سر و صدای ما بلند شود! ولی ما می توانیم الوهیت او را قبول نکنیم. اگر قبول نکردیم و زیر بار آلهه دیگر و نفس و شیطان رفتیم، فساد درست می شود.

پس در سماوات و ارض الهی جز او نیست و نظام هستی نظام صالحی است که بر مدار الوهیت حضرت حق است. ولی خداوند در حوزه اختیار ما انسان ها که با آن جمع و جامعه و تمدن درست می کنیم، یک قوایی را با یک نسبتی مسخر ما قرار داده و تا یک جایی تحت تسخیر ما هستند. پس نظام طبیعت تا یک حدی تسخیر ماست اما از یک جایی به بعد از تسخیر ما بیرون می رود. آتش تحت فرمان من و شما نیست که بسوزاند یا نسوزاند، ولی ما می توانیم از آن استفاده کرده و غذا طبخ کنیم.

پس در آنجا که به ما قوایی داده اند، مسئولیت و تکلیف هم همانجاست. از اینجا ما می توانیم از مدار الوهیت بیرون برویم و نفس خودمان را اله قرار بدهیم. پیداست که اینجا فساد درست می شود «أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»(فرقان/43)، آن کسی که هوای خودش را اله خودش قرار می دهد و دنبال او حرکت می کند، پس هوا هر چه می خواهد او هم اراده می کند و تصمیم می گیرد. پیداست این آدمی که دنبال هوایش حرکت می کند، کارش به فساد کشیده می شود.

خدا رحمت کند مرحوم آیت الله حائری شیرازی را، ایشان یک مطلبی می گفتند که خیلی به نظر من لطیف است. فرمودند: من زندان که بودم اسرار انقلابی ها خیلی دست من بود و من نگران بودم که یک موقعی در شکنجه های سخت زبان من باز بشود. برای همین خیلی به خدا اصرار می کردم که من آزاد بشوم. مدتی گذشت و دیدم زخم و عفونت تقریبا همه بدن من را گرفته و به یک بیماری شدید مبتلا شدم که نمی دانستم ریشه اش کجاست! یک روزی قرآن می خواندم که به این ایه رسیدم «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»، پس الهام گرفتم که شاید برای من دو تا اله پیدا شده است. خدای متعال یک چیزی می خواهد تدبیر کند و من یک چیز دیگری می خواهم. او می خواهد من بمانم اینجا چون کاری با من دارد و می خواهد من را تربیت کند. یادم است که در روزهای آخر حیات ایشان به دیدارشان رفتم و تعداد زیادی از این سرم ها به دستشان وصل بود. آقازاده شان به من گفتند: یک موقع ایشان می گفتند که در زندان من را با زنجیر می بستند که بعدها فهمیدم خدا می خواهد من را تربیت کند. این زنجیرها تربیت الهی است، برای همین وقتی فهمیدم خیلی آرام شدم. در بستر بیماری هم می گفتند این سرم ها هم تربیت خداست، یک چنین روحیه لطیف و شیرینی داشتند. ایشان می فرمودند: که من گفتم شاید که من دو تا اله پیدا کرده باشم. خدا یک چیزی می خواهد اما من هم می خواهم خودم اله خودم باشم. خدا می خواهد من بمانم اما من می خواهم بروم بیرون و آزاد باشم. بعد محاسبه کردم که ببینم من به خدا بگویم برو کنار یا من به نفع خدا کنار بروم! دیدم خیلی بی انصافی است که من به حضرت حق بگویم برو کنار تا من حکومت کنم، پس من کنار رفتم و دیگر برای ازادی خودم دعا نکردم تا اینکه ماه رمضان شد. در دعای ماه رمضان هم قسمت «اللهم فک کل اسیر» را نمی خواندم چون می گفتم خود من را هم در برمی گیرد! تا اینکه گذشت و تمام این بیماری رفع شد.

پس از آنجایی که آلهه وسط می آید، فساد درست می شود و اصل فساد اینجاست. ما در این جهت آزادیم، می توانیم شیطان را اله قرار بدهیم «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ‏»(یس/60)، می توانیم نفس را اله قرار بدهیم «أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»، یا اینکه طواغیت را اله قرار بدهیم و آنها را بپرستیم و در مقابلشان خضوع و خشوع داشته باشیم. آنها وقتی می خواهند خدایی کنند ما هم خدایی آنها را می پذیریم و در مقابلشان تحقیر می شویم. یعنی احساس می کنیم که باید از آنها ترسید و به آنها دل بست، پس وقتی آنها تهدید می کنند می ترسیم و وقتی وعده می دهند خوشحال می شویم. پرستش که شاخ و دم ندارد!

به هم خوردن همه ترازوهای انسانی و برقرار شدن میزان حق

این که خدا می فرماید از من بترسید «وَ إِيَّايَ‏ فَارْهَبُونِ»(بقره/40)، برای این است که بقیه کاری دستشان نیست. آدم وقتی متوهم شد و آنها را اله دید، از آنها می ترسد، دل به آنها می بندد، وقتی وعده می دهند امیدوار می شود و وقتی تهدید می کنند نگران می شود. پس چشمش به دست انهاست و آنها را مجاری فیض در عالم می بیند. خب وقتی اینطوری شد طبیعی است که فساد به پا می شود، چون این ریشه قرانی فساد است. بله در عالم یک اله بیشتر نیست و نظام عالم، نظام صالحی است، ولی درحوزه ای که به ما اختیار دادند ما می توانیم فساد کنیم. لذا «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي‏ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاس‏»(روم/41) این هم ناشی از فعل ماست، ما از مدار توحید بیرون رفتیم و فساد درست کردیم. وقتی از مدار بندگی بیرون می رویم و بر مدار علو قرار می گیریم، فساد درست می شود.

آن وقت حالا عجیب این است که این انسانی که هوای خودش را اله خودش قرار داده، می خواهد عالم هم طبق میل او پیش برود و خدا از او تبعیت کند. بنا بود ما تابع خدا بشویم اما کار برعکس می شود. «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ‏ السَّماواتُ وَ الْأَرْض‏»(مومنون/71)، اگر بنا باشد موازین حق تابع میل ما بچرخد که نمی شود. خدای متعال این عالم را به حق  آفریده، حالا اگر بنا باشد که ما دلمان بخواهد در عالم اله باشیم و بگوییم خدایا تو عالم را طبق میل ما بساز که زمین و آسمان تباه می شد.

خدای متعال میزان حقی برای عالم گذاشته «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَق»(اعراف/8)‏، پس در آن روز همه ترازوها از کار می افتند و این ترازوهایی که ما درست کردیم دیگر اعتباری ندارند. «الْقارِعَةُ * مَا الْقارِعَةُ * وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ * يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ * وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ»(قارعه/1-5) آن روزی که ان قارعه و آن حادثه عظیم و کوبنده پیش می آید، این موازینی که ما برای خودمان درست کردیم از بین می رود. پس در ان روزی که این دستگاه به هم می ریزد «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ * فَهُوَ في‏ عيشَةٍ راضِيَةٍ»(قارعه/6-7)، دیگر این موازین ما کار نمی کند بلکه یک موازین دیگری می آید. در قیامت که رفتی می بینی همه این ارزشهایی که می دیدی جابجا شده است! اصحاب کهف سیصد سال خواب رفتند وقتی بیدار شدند دیدند همه چیز تغییر کرده است!

پس در روز قیامت، این موازین از کار می افتد. «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ » پس آنجایی که ترازوی حقیقی نصب می شود موازین عوض می شود و میزان حق می آید. اگر در آنجا وزنه های شما سنگین بود و عمل هایتان وزن داشت، «فَهُوَ في‏ عيشَةٍ راضِيَةٍ». اصحاب کهف یک چرت زدند وقتی بیدار  شدند دیدند همه چیز عوض شده، دیگر نه آن پول قیمت دارد، نه آن حرفها آن حرفهاست، قبلا این قبه ها قیمت داشت اما الآن هیچ قیمتی ندارد و یک چیز دیگری جایش آمده است. خدای متعال عالم را با یک میزان حقی ساخته و همه موازین به ولایت حضرت علی بر میگردد. «علی مِيزَانِ الْأَعْمَال‏»(2) است، «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِي»(3)‏ معنایش این است که این ولایت است که مدار همه موازین است و همه ترازوها آنجا تعریف می شود. ارزش هر چیزی در عالم به اندازه تعلقش به آن دستگاه است.

وقتی ما می خواهیم در کفه ترازو یک جنس را خرید و فروش کنیم، آن را در ترازو می گذاریم و مثلا براساس فیزیک امروز می گوییم یک کیلو است، این یعنی اینقدر تعلق جاذبه زمین در آن جنس هست و بر اساس همان هم قیمت گذاری می شود. در دستگاه حق هم هر چیزی به اندازه تعلقش به حضرت حق و به دستگاه ولایت امیرالمومنین قیمت دارد. برای همین هم هست که موازین به هم می خورد «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَق».‏

ما موازین عالم را به هم زدیم و خودمان را معیار قرار دادیم و خودمان باید بگوییم ترازوها چطوری ساخته بشود! البته به ما اجازه هم داده اند که برای خودمان یک ترازویی درست کنیم! پس برای خودت یک ملکی درست کن و خیال کن چیزی داری و متوهم باش، اشکالی ندارد! «أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ‏ الْأَنْهار تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَ فَلا تُبْصِرُون»(زخرف/51)‏، فرعون می گوید این ملک مصر در اختیار من است و این نهرها از زیر دست من جاری می شود، پس اگر بخواهم جلوی جریان آب را می گیرم تا همه تان از تشنگی بمیرید!

نتیجه تبعیت خداوند از انسان

اگر می خواهی متوهم باشی اشکال ندارد، ولی دیگر چرا می گویی خدای متعال با ترازوی تو در عالم راه برود؟! ما اگر ادعای خود محوری و انسان محوری کردیم و خودمان مدار عالم شدیم، مگر خدای متعال زیر بار ما می رود؟! «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ‏ السَّماواتُ وَ الْأَرْض»‏، اگر اینطور بشود که نظام عالم به هم می خورد و همه چیز خراب می شود!

مثال ساده اش این است که می گفت: رنگرز می گوید خورشید بتابد و کشاورز می گوید باران ببارد! پس نه میل من است و نه میل او. ما دلمان می خواهد در عالم به غلط راه برویم و به مشکل هم بر نخوریم، اما بدانیم که این شدنی نیست و به بحران محیط زیست می خوریم. خیلی هم روشن است که چرا می خوریم؟ چون «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ‏ السَّماواتُ وَ الْأَرْض‏»، خدای متعال تابع ما نمی شود. این عذابی هم که ما می بینیم همین است و ریشه عذاب همین جاست.

اگر خدای متعال تابع ما می شد و ما عالم را به میلمان تغییر می داد، هیچ عذابی پیدا نمی شد. ما دلمان می خواهد اینطوری زندگی کنیم ولی می خواهیم خوش هم باشیم و هیچ مشکلی پیش نیاید! پس به خدا می گوییم اگر ما در جهنم رفتیم تو آن را برای ما بهشت کن! ولی این را بدانیم که هیچ وقت خدای متعال تابع میل ما نیست که اگر ما رفتیم جهنم، آن را برای ما بهشت کند. ما دلمان می خواهد در دنیا خار بپاشیم ولی خدایا تو این را به گندم تبدیل کن! بدانیم که خداوند این کار را نمی کند. عالم یک قواعدی دارد، پس اگر خار ریختی، ربوبیت الهی و ملائکه کار می کنند و خارستان می شود.

ما مشکلمان این است می خواهیم بر مدار هوای خودمان راه برویم و خدا هم بیاید روی میل ما عالم را عوض کند! در آغاز رنسانس ما گفتیم که خدای عالم هستیم و انبیاء بیخود گفتند! پس ما به عصر بلوغ بشریت رسیدیم و ما می فهمیم و انبیاء نمی فهمند و افیون بشرند، دین هم برای دوره جهالت بشر است! پس از این مزخرفات سر هم کردیم و چون ادعای خدایی کردیم، گفتیم که حالا خدا باید بیاید و عالم را آنطوری که ما می خواهیم بسازد! اصلا خدای متعال این کار را نمی کند و فقط به شما یک مهلتی می دهد، بعد هم به یک نقطه ای که می رسد «فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ * فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذاب»(فجر/12-13)‏، تازیانه عذاب الهی نازل می شود و بساط را جمع می کند.

عالم را به زباله دانی تبدیل کردند و خودشان هر طوری می خواهند زندگی می کنند! تازه این ظاهرش است، آن فسادی که در باطن عالم کردند که اصلا چیز دیگری است!

بنابراین از این آیه شریفه استفاده می شود که اساس فساد این است که انسان از مدار الوهیت بیرون برود. انسانها می توانند نفسشان را اله قرار بدهند یا اینکه اولیاء طاغوت را بپرستند «وَ عَبَدَ الطَّاغُوت‏»(مائده/60) و در راه آنها خون بدهند «الَّذِينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوت»(نساء/76)‏. سربازهای امریکا برای چه می آیند و در منطقه کشته می شوند؟ «يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوت». پس می شود جان هم بدهی «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ»(بقره/165) و مثل خدا پای اینها بایستی! اینها هم متوهم هستند و پای هیتلر ایستاده و کشته می شدند!

اگر ما از مدار الوهیت بیرون رفتیم چه خودمان و چه شیطان و چه طواغیت را بپرستیم، فساد در عالم به پا می شود، پس اصل فساد اینجاست. فراعنه فساد به پا کردند و آمدند مدار عالم و جامعه را برگرداندند اما خدای متعال حضرت موسای کلیم را می فرستد تا اصلاح کند. نمرود فساد به پا می کند اما حضرت ابراهیم می آید و اصلاح می کند. اصلاح هم یعنی برگرداندن به مدار توحید، یعنی نفی آلهه و نفی بت ها و ویران کردن بتکده ها، اعم از بتکده های نرم و سخت، چه چوب و سنگ باشند چه یک نماد فرهنگی. چیزی که بت شد، انبیاء می ایند و خرابش می کنند. بنابراین خدای متعال مقابل این فساد یک دستگاه صلاحی دارد که حالا ان شاء الله ایاتش را بعدا محضرتان تقدیم می کنم.

پی نوشت ها:

(1)   زاد المعاد - مفتاح الجنان، ص: 469

(2)   زاد المعاد - مفتاح الجنان، ص: 459

(3)   بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏10، ص: 432