نسخه آزمایشی
یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403 - Sun, 28 Apr 2024

شب دوم حسینیه حق شناس/ بهره مندی از علوم وحی و قرآن از طریق امام؛ امام صاحب علم الکتاب

متن زیر سخنان شب دوم آیت الله میرباقری به تاریخ 27 اردیبهشت ماه سال 98 است، که در حسینیه مرحوم آیت الله حق شناس ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ خدای متعال نور هدایت را در سینه نبی اکرم قرار داده است و ایشان آن انوار را به مؤمنین می رسانند. تمام علوم و تمام حقایق در سینه ایشان و اهل بیت قرار دارد و اگر کسی بخواهد از این علوم بهره مند شود باید به ایشان مراجعه کند. اما شرطش این است که خود را عبد بداند و به دنبال اوامر و نواهی خداوند باشد و همیشه هم این علم را مسألت کند و به دنبال اثبات نفس و برتری جویی نباشد.

وجود علم در محضر امام

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. خدای متعال قرآن را به واسطه وجود مقدس نبی اکرم بر ما نازل کرده و ما باید به وسیله این کتاب به درجات ایمان و معرفت و درجات قرب الهی برسیم. منتها شرط بهره مندی از این کتاب این است که انسان انس با امام علیه السلام داشته باشد. همینطور که انس با خود قرآن مقدمه بهره مندی از قرآن است، انس با امام و تقرب و توجه به امام علیه السلام شرط فهم قرآن است.

یک سلسله روایاتی ذیل آیات قرآن داریم که از آن روایات و آیات استفاده می شود که علم قرآن به نحو تام در محضر امام علیه السلام است. این کتاب الهی اسرار و حقایق و دقائقش در محضر امام علیه السلام است. آیات متعددی در این زمینه است که در یکی از آیات خدای متعال می فرماید: «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ» این قرآن سراسر آیات واضح و روشن الهی است اما «في  صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ» این آیات روشن در صدر و سینه انسان هایی است که خدای متعال به آنها علم الکتاب را عنایت کرده است.

شخصی از امام صادق علیه السلام سوال کرد که آقا این اشخاصی که خدای متعال علم الهی را بهشان داده چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند کسی غیر از ما مدعی آن علم نیست. لذا در بین عامه هم این روشن است که ائمه علیهم السلام عالم کتاب هستند و حقایق و اسرار کتاب در نزد ائمه هدات معصومین علیهم السلام است. در یک روایتی از امام صادق علیه السلام نقل کردند که حضرت فرمودند: «قَدْ وَلَدَنِي  رَسُولُ  اللَّهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ كِتَابَ اللَّه »(1) من فرزند پیامبر خدا هستم، کتاب الهی نزد من است. این ولادت صرفاً ولادت ظاهری نیست. یعنی من آن رابطه ای که با حضرت دارم رابطه خاصی است و از طریق حضرت علوم الهی به من منتقل شده است. بعد حضرت فرمود آنچه در آسمان ها و زمین است را من دارم و آنچه در بهشت و جهنم بوده و خواهد بود را من می دانم؛ چون «أَعْلَمُ كِتَابَ اللَّه ».

در یک روایت دیگری حضرت فرمودند که من علم به آنچه که در آسمان ها و زمین است دارم و آنچه که بوده و خواهد بود را می دانم. کسی تعجب کرد و این حرف را باورش نیامد. حضرت استشهاد به قرآن کردند و فرمودند خدای متعال در قرآن به وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتاب » ما این کتاب را بر شما نازل کردیم، «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ء» همه حقایق در این کتاب الهی است. امام صادق فرمودند من به کتاب که عالم هستم، پس اگر عالم به کتاب هستم یعنی به آنچه که از حقایق در عالم هست آشنا هستم. امام علیه السلام عالم به این کتاب است و از طریق علم به کتاب، علم به گذشته و آینده و حال دارد.

رسالت و اهلیت صاحبان علم

در یک آیه ای خدای متعال می فرماید: «وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلا»(رعد/۴۳) کفار می گویند که شما رسول نیستید. آن ها قبول دارند که او یک مصلح اجتماعی و یک نابغه است، ولی می گویند شما رسول نیستید و از طرف خدا نیامدید و رسالتی روی دوش شما نیست.

یک بنده خدایی در زمان امام صادق علیه السلام مولایی داشت و یک خطایی از او سرزده بود که مولایش تصمیم بر قتلش گرفته بود. این بنده خدا خودش را به امام صادق علیه السلام رساند، که آقا من چه کار کنم؟ حضرت فرمودند که برو و سلام من را به مولایت برسان و بگو که امام صادق فرمود من را ببخش. وقتی در راه به طرف منزل می رفت، یک کسی با او برخورد کرد و پیداست از آنهایی بود که در سیمای اشخاص مطالبی را می بینند. بهش گفت من قدم هایی را می بینم که به سمت قتلگاه خود می رود. این چشم و و دست و همه قوای تو می گوید که تو داری به سوی مرگ می روی و اینها شهادت می دهد که تو مقتول هستی. بعد گفت که زبانت را ببینم. یک نگاهی کرد و گفت برو و خیالت راحت باشد. یک مأموریتی روی این زبان است که اگر به کوه ها بزنی متلاشی می شود.

پیش صاحب خودش رفت و صاحبش گفت با پای خودت آمدی و بساط را پهن کرد که او را به قتل برساند. این بنده گفت من آماده هستم ولی امام صادق علیه السلام یک پیغامی برای شما دادند که سلامت را رساندند و گفتند من را ببخشید. این فرد صاحب گفت به احترام حضرت نه فقط تو را می بخشم بلکه آزادت می کنم. این مأموریت وقتی در این زبان گذاشته می شود کار ازش بر می آید و الا اگر خودش بیاید و حرف بزند چه کاری از او بر می آید؟

این رسالت است که کار می کند. خدا پیامبر را می فرستد و یک مأموریتی روی دوش او می گذارد. او رسول است ولی اینها می گفتند شما رسول نیستید. حرف خوب می زنید و نابغه هستی، ولی این کتاب را از دیگران یاد گرفتی و پیش فلانی فلان درس را خواندی. قرآن می فرماید آنها که شما می گویید عجم هستند ولی این قرآن «هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبين »(نحل/۱۰۳)؛ چطور می شود که پیامبر پیش آنها درس خوانده باشد؟ قرآن می فرماید پیامبر ما، بهشان بگو: «قُلْ كَفى  بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني  وَ بَيْنَكُم » من رسول هستم و باری روی دوشم است و از طرف او آمدم و خودم پا در میدان نگذاشتم.

کمیل از امیرالمؤمنین علیه السلام یک حدیثی نقل کرده که آنجا حضرت در ضمن فرمایشاتی که به کمیل دارند  می گویند کمیل، اگر در روی زمین پیامبری نباشد و وصی پیامبری هم نباشد و یک آدم با تقوا بخواهد مردم را به سمت خدا دعوت کند آیا کار درستی کرده یا خطا؟ بعد حضرت ادامه دادند: «بَلَى وَ اللَّهِ مُخْطِئاً»(2) به خدا قسم خطا می کند، مگر اینکه خدا او را از اهلش قرار دهد «حَتَّى يَنْصِبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يُؤَهِّلَه  » وقتی خدا به کسی اهلیت بدهد، آن وقت این می تواند بار را بردارد و الا اگر بدون اهلیت بار را روی دوشت بگذاری زمین می خوری. در واقع هم خودت با بار زمین می خوری و هم دیگران را زمین می زنی.

خدای متعال یک موقعی می خواهد آدم را امتحان کند، قابلیت و ظرفیتش را هم به او می دهد. مثل جناب یوسف که با یک زن نامحرم تنهایش می گذارد. این امتحان خداست و ظرفیتش را هم می دهد و از امتحان خدا هم سربلند بیرون بیاید، ولی اگر خودت برای خودت صحنه چیدی و درست کردی یک ساعتش هم حرام است. این حرام است که با نامحرم خلوت کنی. فرمود در جایی که با نامحرم تنها می شوی نفر سوم شیطان است.

آقا من می خواهم نفس خودم را امتحان کنم و ببینم چند مرده حلاج هستم! این غلط است، حق نداری این کار را بکنی. وقتی خدا موقعیتی پیش می آورد ظرفیتش را هم می دهد و آن وقت باید امتحان پس بدهی و با همه وجود هم باید بایستی. «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»(بقره/۲۸۶) یعنی وقتی بار را روی دوشت می گذارند می توانی انجام دهی. نگو نمی توانستم. هر کجا که خدا تکلیف می فرستد بدانید توانش را هم دارید و جای فرار و نمی توانستم نیست.

یک سری از کاسبان دروغ می گویند. وقتی بهشان می گویی چرا دروغ می گویی دلیل می آورد که کاسبی نمی چرخد. می گویم چرا حجره کناری دروغ نمی گوید و زندگی اش می چرخد؟! خدا وقتی تکلیف روی دوش آدم می گذارد توانش را هم به آدم می دهد. رسالت اینطوری است و خدای متعال وقتی یک پیامبری را می فرستد و رسولش می کند، ابتدا او را از آب و گل در می آورد و به او ظرفیت می دهد و بعد او را می فرستد.

امیرالمؤمنین در خطبه قاصعه یک تعبیری راجع به وجود مقدس نبی اکرم دارند و می فرمایند: «مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً»(3) از آن روزی که از شیر گرفته شد، خدا بزرگترین ملک خودش را موکل حضرت کرده بود تا مواظب حضرت باشد و شیاطین را دور کند و فضائل را در همان عالم طفولیت به حضرت تعلیم کند. بعد امیرالمؤمنین می فرماید اما من از طفولیت در دامن رسول خدا بودم و خود پیامبر خدا مربی خاص من بود. این طوری است که خدا یک کسی را از آب و گل در می آورد. در زیارت حضرت که از راه دور می خوانیم، آمده که خدای متعال «وَكَّلْتَ لِصَوْنِهِ وَ حَرَاسَتِهِ وَ حِفْظِهِ وَ حِيَاطَتِهِ مِنْ قُدْرَتِكَ عَيْناً عَاصِمَة» یک دیدبان نگهبان و یک چشم ناظری قرار داده بود تا مراقب او باشد. این قبل از به دنیا آمدن اتفاق افتاده که مبادا وارد یک صلب ناپاکی بشود و خدای متعال حضرت را از صلب ها و رحم های پاک منتقل کرد و  در دنیا آورد.

حضرت فرمود: «مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيما» از آن موقعی که از شیر گرفته شده بود خدای متعال بزرگترین ملک خودش را موکل و مراقب او قرار داد تا پیامبر را از آب و گل در بیاورد و بعد بار را روی دوشش می گذارد. این فرد می تواند بار را بردارد. اما کافران این رسالت را انکار می کردند «وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلا»، آن ها این ارتباط حضرت با عالم غیب و حضرت حق را انکار می کردند. می گفتند شما نابغه و با سواد هستی و کتابت کتاب فوق العاده ای است، ولی از درون خودت می جوشد و خبری نیست. خدای متعال می فرماید که بهشان بگو من دو تا شاهد دارم، شما می توانید انکار کنید یا بپذیرید؛ «قُلْ كَفى  بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني  وَ بَيْنَكُم » خدای تبارک و تعالی شاهد من است «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب » آن کسی که تمام علم الکتاب نزد اوست شاهد من است. در روایات متعددی که ذیل این آیه آمده فرمودند که مقصود ما اهل بیت هستیم.

امام صادق به سدیر فرمود: که این آیه قرآن را خواندی؟ «قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك »(نمل/۴۰) خدای متعال در داستان حضرت سلیمان که حضرت فرمود چه کسی می تواند تخت بلقیس را قبل از اینکه به اینجا برسد حاضر کند، «قالَ عِفْريتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِك »(نمل/۳۹) یکی از این اجنه کارکشته کارگزار حضرت گفت شما قبل از این که مجلستان تمام شود من تخت را حاضر می کنم. «قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ» اما آن کسی که در نزد او بهره ای از علم الکتاب بود گفت: «أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك » قبل از این که پلک بزنی تخت را می آورم «فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا» بعد حضرت سلیمان دید که تخت جلویش است «قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَني  أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ» فرق اولیاء خدا همین است، وقتی حضرت سلیمان دید که تخت حاضر شده فرمود این فضل خداست و به من ربطی ندارد و این تفضل اوست. این امتحان است و می خواهد بفهمد من شکر می کنم یا کفران می کنم «لِيَبْلُوَني  أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُر».

روایت دارد که سدیر سوال کرد بهره این آقایی که این تخت را حاضر کرد که شاید آصف بن برخیا بوده، از علم الکتاب چقدر بود؟ حضرت فرمودند یک قطره از دریا. بعد حضرت به سدیر فرمودند: «عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ  عِنْدَنَا»(4) همه آن علم الکتاب پیش ماست.

در روایت دیگر سلمان از امیرالمؤمنین پرسید: آقا «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب » چه کسی است؟ حضرت فرمود من هستم. بعد فرمودند وجود مقدس نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلم از خدا درخواست کرد که یک واسطه ای بین او با امت قرار بدهد که بتواند امت را به حضرت برساند؛ چون مقام حضرت خیلی بالاست. خدای متعال هم من را وسیله او قرار داد و به من علم الکتاب را عطا کرد. لذا «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»، «أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا».

پس تمام علم الکتاب نزد امام علیه السلام است. این کتاب خدا خیلی کتاب عجیبی است و زمام این کتاب هم در دست امام است. یک بابی در روایات کتاب کافی است که شریعت و دین تفویض به امام شده و ذیل آن باب این حدیث را آوردند که موسی بن اَشیَم می گوید من شاگردی قتاده را می کردم که از علمای عامه است. آوازه امام صادق را شنیدم و گفتم بروم محضر ایشان ببینم این آقایی که اینقدر آوازه اش در دنیا منتشر شده چه کسی است. آمدم در مجلس حضرت نشستم و یک کسی آمد و از امام صادق سوالی کرد و یک آیه ای را پرسید. حضرت معنا کردند و آیه را جواب دادند. طولی نکشید نفر دوم آمد و همین سوال را کرد و حضرت یک جواب دیگری دادند.

من خیلی مضطرب شدم و گفتم این قتاده که ما پیشش درس می خوانیم یک «واو» و «فاء» اشتباه نمی کند اما این آقا در یک مجلس آیه را دو جور معنا می کند. العیاذ بالله حواسش نیست. این چه جور تعریفی است که از این آقا می کنند. گفت همچنان نشسته بودم که نفر سوم آمد و باز همان آیه را پرسید و حضرت باز هم جواب سوم را متفاوت دادند. فهمیدم نه انگار بی حساب هم نیست.

مجلس که خلوت شد حضرت من را صدا زد و گفت فلانی خدای متعال به سلیمان ملک داده و بعد فرموده: «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِساب »(ص/۳۹) ما این را به شما دادیم و ملکی است که به تو بخشیدیم و می خواهی به دیگران ببخش و می خواهی نبخش و حساب و کتاب هم از تو نمی کشیم. آن وقت خیال می کنید به وجود مقدس رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم ملک نداده؟! خدا به پیامبر دینش را داده که بالاتر از همه اینهاست «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْه »(حشر/۷) بعد فرمود هرچه که این پیامبر به شما داد را بگیرید و بروید که همان بهره تان است. اگر چیزی هم منع کرد، دیگر منع کرده و بهره تان نبوده است و این اختیار حضرت است. بعد فرمود این را خدا به ما داده است و ما مکلف نیستیم هرکسی که آمد و چیزی خواست ما به او جواب بدهیم.

زراره یکی از اصحاب نزدیک امام صادق علیه السلام است. یک بار مقدمه چینی کرد تا یک سوال هایی از حضرت بپرسد و از اول قولش را بگیرد [که حضرت به همه جواب بدهند]. گفت آقا این آیه که می فرماید: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون »(نحل/۴۳) اگر نمی دانید و به معارف نرسیدید به سراغ اهل ذکر بروید و سائل باشید تا به شما بدهند، آیا این آیه وظیفه ما را معین می کند و ما واجب است محضر شما بیاییم؟ حضرت فرمود بله این وظیفه شماست و بر شما واجب است که بیایید و از ما سوال کنید. گفت آقا پس بر شما واجب است که جواب بدهید. حضرت فرمود نه، این آیه ربطی به ما ندارد و به شما تکلیف کرده است. تکلیف ما را خدا در آیه دیگری معین کرده «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِساب » امام هم عالم است و هم خدا اختیار دینش را دست او داده است و به اندازه ای که بخواهد و صلاح بداند می گوید. البته پیداست آن امامی که امین خداست، حکیم و مهربان است و ظرفیت آدم ها را هم می داند و می داند اسرار را کجا خرج بکند و هر حرفی را هر جایی نمی زند. حرف را به کسی می گویند که ظرف این حرف هدایت است.

کلمه الصمد در آیه «اللَّهُ الصَّمَد»(اخلاص/۲) یک الف و لامی دارد که در کتابت نوشته می شود ولی خوانده نمی شود. امام صادق یک بحث مفصلی در تفسیر همین الف و لام دارند و آنجا می گویند که معنایش چیست و خیلی هم عجیب است. بعد حضرت فرمودند: «لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِيَ الَّذِي آتَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَة»(5) اگر برای آن علمی که خدای متعال به من عطا کرده حاملانی پیدا کنم که هم بتوانند بار این علم را بردارند و هم آن را بفهمند و هم قدر بدانند و هم سوء استفاده نکنند، برای او تمام حقایق را «لَنَشَرْتُ التَّوْحِيدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِيمَانَ وَ الدِّينَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ  الصَّمَد» توحید و اسلام و تمام شرایع و دین را از همین کلمه الصمد برایش توضیح می دادم. بعد فرمودند که چنین کسی را نه جدم پیدا کرد و نه من پیدا کردم.

شرط بهره مندی از علم امام

پس علوم در اختیار امام است و به او هم واگذار شده ولی امام باید اهل پیدا بکند. این علم امانت خداست و امام غیر از جایش زمین نمی گذارد. یک معنای امانت محفوظه همین است «وَ الْأَمَانَةُ الْمَحْفُوظَة» در زیارت جامعه کبیره ولایت یک امانتی است که به جای خود زمین می گذارند و به کسی که اهلیت ندارند نمی دهند. در جاهای دیگر سر و صدا هست ولی علم و معارف نیست.

عنوان بصری پیرمرد شده بود و محضر امام صادق آمد و در عمرش همه جا رفته بود و گشت و گذارها و شاگردی هایش را کرده بود و آخر کار که دید چیزی دستش نیامده، آخر عمر خودش را به امام صادق علیه السلام رساند. حضرت ابتدا راهش ندادند و رفت مسجد النبی متوسل شد و بعد برگشت و حضرت در را باز کردند و گفتند چه کار داری؟ گفت آمدم از علمتان استفاده کنم. فرمود آدرس را درست آمدی ولی اول باید به تو بگویم که «إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ  فِي  قَلْبِ  مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَه »(6) این علم یک نوری است که خدای متعال در قلب آدمی قرار می دهد که می خواهد هدایتش کند. حضرت فرمود حقیقت قرآن پیش ماست ولی چراغ هدایت را خدا در قلب آدمی روشن می کند که قابلیت پیدا کرده باشد و می خواهد او را هدایت کند.

بعد حضرت فرمود اگر می خواهی این علم را من به تو بدهم «يَقَعُ  فِي  قَلْبِ  مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ» این علم سر و صدا نیست، اگر میخواهی از این علم بهره مند شوی ابتدا باید «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّة»، برو حقیقت بندگی را در نفس خودت جستجو کن و وقتی عبد شدی بیا. به تعبیر دیگر برو طالب بندگی بشو و اگر این طلب در تو پیدا شد آن وقت بیا.

یک آقایی می گفت حضرت آقای بهجت به یک کسی که خیلی هم زحمت کشیده بود و مدعی بود فرمودند هنوز طلب در تو پیدا نشده است، چطوری چیزی می خواهی؟! فرمودند اول باید در تو طلب پیدا شود «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّة» ابتدا حقیقت بندگی را طلب کن و طالب بندگی باش و فهم را از خدا بخواه و این طرف و آن طرف نزن. اگر این کار را کردی آن وقت بیا و آن موقع ما هستیم.

پرسید آقا بندگی چیست؟ حضرت فرمود بندگی سه رکن دارد؛ اول این است که «لَا يَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْكاً» در امانتی که خدا به او داده خودش را مالک نداند و امانت دار ببیند. حضرت فرمود عبد که مالک نمی شود «لِأَنَّ الْعَبِيدَ لَا يَكُونُ لَهُمْ مِلْك » بندگان مالک هیچ چیزی نیستند «يَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّه » آنها مال را مال خدا می دانند و خودشان هم امانت دار هستند و هر کجا هم که خدا فرموده بار را زمین می گذارند. فرمود اگر اینطوری شدید انفاق در راه خدا برایتان ممکن می شود. اگر اینطوری شد انفاق برایتان آسان می شود. فرمود ما علم را به این آدم می دهیم.

علم نور بندگی است و اگر کسی بخواهد شیطنت کند که به او علم نمی دهند. قیل و قال و سر و صدا و کر و فر هست، ولی نور علم به کسی که نفی مالکیت از خودش نکرده عطا نمی شود. اگر خودت را مالک بدانی و به تو علم بدهند که قارون می شوی و می گویی این علم من است. به قارون می گفتند که از این علمی که خدا به تو داده استفاده کن و در راه خدا بده. اما قارون می گفت: «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى  عِلْمٍ عِنْدي »(قصص/۷۸) خودم علمش را داشتم و کسب کردم.

حضرت فرمود اول باید خودت را مالک ندانی و دوم این که تدبیر خود نکنی و کار خودت را تفویض نکنی. آن بنده ای که می خواهد کار خودش را راه بیاندازد، اگر به او علم بدهند که علم را خرج خودش می کند. علم امانت است. اگر می خواهی خرج خدا کنی به تو می دهیم و اگر می خواهی خرج خودت کنی که به تو نمی دهیم. سومی هم این است که تمام دل مشغولیش باید امر و نهی خدا باشد و سر و کارش با امر و نهی باشد. اگر اینطوری شدی بیا تا ما امانت به تو بدهیم.

بعد حضرت این آیه را خواندند «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَسادا»(قصص/۸۳) آن سرای آخرت برای آنهایی است که روی زمین دنبال برتری جویی هستند. آدم تا زمانی که اینطوری نشد به دنبال برتری است و می خواهد خودش را اثبات کند. خودت را مالک ندان و کار خودت را تفویض کن و دنبال کار خودت نباش و دنبال کار خدا و مشغول امر و نهی خدا باش. اگر اینطوری شدی و مجالی برای برتری جویی اثبات خود نداری آن وقت همه کارهایت صلاح می شود.

تا زمانی که آدم به اینجا نرسیده باشد، نماز هم که می خواند فساد می کند. «وَ لاَ الضَّالِّين » را می کشد تا بگوید چقدر قشنگ نماز خواندم. استاد ما می فرمود که یک کسی داشت نماز می خواند و متوجه شد که یک کسی در مسجد آمده. تا متوجه این موضوع شد شروع کرد با قرائت زیبا نماز خواندن و «وَ لاَ الضَّالِّين » را کشید. پشت سری گفت عجب نمازی می خواند. گفت تازه روزه هم هستم! اگر آدم به اینجا نرسید نمازش هم فساد است. وقتی برای خدا شدی همه کارهایت صلاح می شود.

انسان تا زمانی که می خواهد خودش را اثبات کند و دنبال برتری جویی است به او علم نمی دهند. او می خواهد جلو بیافتد و به همین خاطر به او علم نمی دهند. علم را به کسی می دهند که می خواهد راه خدا را برود «يَقَعُ  فِي  قَلْبِ  مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَه » کسی که می خواهد راه خدا را برود این علم را به او می دهیم. کسی که نمی خواهد راه خدا را برود که این چیزها را بهش نمی دهند. خدای متعال وقتی قرآن را توصیف می کند می فرماید: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا»(شوری/۵۲) پیامبر ما، این حقیقت روح است که به شما وحی کردیم و ما حقیقت روح را در شما دمیدیم. «إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمان » اگر این حقیقت نبود، از ایمان و علم الکتاب هم خبری نبود «وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا» این روحی که در شما دمیدیم، در قالب نور جعلش کردیم و حالا هر بنده ای را که بخواهیم هدایت کنیم با این نور هدایت می کنیم.

 این نور از همان نور قرآن ناشی می شود و در اختیار امام است. شخصی به حضرت عرض کرد که آقا این علوم شما از کجاست؟ آیا استاد یا کتابی دارید؟ حضرت فرمود خیلی از اینها مهمتر است، آیا این آیه را نخواندی؟ «أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» آن روح پیش ماست. شعاعی از این روح در انبیاء است و در مابقی نیست. حتی در مؤمن روح القدس نیست و فقط برای انبیاست و علم نبوت از اینجا می آید.

در قرآن خدای متعال می فرماید پیامبر ما، همه حقایق را در این روح به شما عطا کردیم و این را در قالب یک نوری قرار دادیم که «نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا»، آنهایی که عبد هستند و ما می خواهیم هدایتشان کنیم، به اندازه ظرفشان از این علم در جامشان می ریزیم. اختیارش هم دست پیامبر خداست. این نوری که از این کتاب و روح و قرآن ناشی می شود، در اختیار پیامبر است «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» شما با این کتاب مردم را از تاریکی ها بیرون ببر. لذا حضرت به تک تک افراد امتش مشرف است. امیرالمؤمنین که واسطه بین حضرت و امت هستند، به یکایک ما مشرف هستند و هیچ قلب قابلی و هیچ سائلی را رد نمی کنند. اگر سائل باشیم چرا امیرالمؤمنین عطا نکند؟ علم الکتاب نزد اوست و او دنبال سائل می گردد. محال است کسی سائل حضرت بشود و حضرت دست خالی او را رد کنند.

ما باید خودمان را به محضر امام برسانیم و اختیار هم دست امام است. اینطور نیست که ما اصرار کنیم بلکه امام باید قابلیت و لیاقت و سوال ما را ببینند و به اندازه سوالمان به ما عطا کنند و الا به کسی که امانتدار نیست نمی توانند این نور را بدهند. امام واسطه هدایت است و هر کسی را بخواهد هدایت کند به وسیله امام و به وسیله نوری که در قلب امام است هدایت می کند. خدا این چراغ را در قلب مؤمن روشن می کند، «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ  قُلُوبَ  الْمُؤْمِنِين »(7) به خدا قسم اگر مؤمنی پیدا شود، امام قلبش را روشن می کند. امام که ابا ندارد. اصلا امام دنبال کسی می گردد که قابل باشد و بتواند تحمل کند. در زیارت جامعه می خوانیم «وَ حَمَلَةِ كِتَابِ  اللَّه » ائمه علیه السلام بار این کتاب را برداشتند و تحمل این کتاب کار بسیار سختی است.

مرحوم شهید مطهری در بعضی از آثارشان یک تشبیه لطیفی برای وحی می کنند. ایشان می فرمایند یک انفجار عظیمی در عالم بالا اتفاق می افتد یک قلبی باید این را تحمل کند که این قلب حضرت است. همه عوالم غیب با این کتاب باز می شود و این قلب تحمل می کند. وظیفه ما چیست؟ در زیارت جامعه کبیره می خوانیم «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِكُم » ما باید محتمل علم بشویم و بتوانیم علم امام را برداریم. اگر محتمل شدید امام علم را عطا می کند. همه چیز دست امام است.

لذا در زمان امام صادق علیه السلام که مردم دنبال این و آن می رفتند و شاگردی می کردند، امام صادق فرمود «يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ  النَّهَرَ الْعَظِيمَ»(8) آن ها به دنبال آب های ته مانده برکه ها می روند و با اشتها آن را می خورند، ولی نهر عظیم را رها کردند. یک کسی گفت آقا این نهر عظیم چیست که اینها رها کردند؟ فرمود نهر عظیم وجود مقدس رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم است. این نور علمی که با بندگی به آدم می دهند را خدا به 124 هزار پیامبرش که عبادالله بودند عطا کرده و همه آنچه که به 124 هزار پیامبر عطا کرده، کامل ترش را به این عبد مطلقش داده است. تا اینجا آدرس داده شده ولی ناقص است. بعد حضرت آدرس را کامل کردند و فرمودند هرچه پیش نبی اکرم بود نزد امیرالمؤمنین است. پس حضرت را رها می کنند و دنبال این و آن می روند «يَدَعُونَ  النَّهَرَ الْعَظِيمَ».

در روایت دیگری حضرت فرمود: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّين »(9) باید تا چین هم که شده بروید و علم را یاد بگیرید، ولی فرمود علم در خانه ماست و اگر شرق و غرب عالم را بگردند علم همینجاست.(10) مراقب باشید آدرس غلط به شما ندهند. اگر ما واقعا اهل طلب و شاگردی شدیم، محال است که امام زمان به ما علم عطا نکنند.

سفره ماه رمضان را خدا برای امام زمان پهن کرده و ما هم به طفیل امام زمان سر سفره می نشینیم. شب قدر برای امام زمان است ولی در کنارش یک چیزی هم گیر ما می آید. اگر کسی اهل طلب شد، در این ماه حضرت دستگیری می کنند و خیلی از چیزها را عطا می کنند. اگر ما انس با کتاب و انس با امام را پیدا کنیم، درها به روی مان باز می شود.

یکی از رزق های مهم این ماه این است که آدم وقتی از ماه رمضان بیرون می رود، اگر ببیند با قرآن رفیق شده و مواعظ قرآن را می فهمد و وقتی آن را می خواند دلش تکان می خورد، «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيمانا»(انفال/۲) اگر این حالت در او پیدا شد، یعنی از ماه رمضان و از رزق قرآن بهره برده است. اگر دست کسی به شب قدر برسد، دستش به قرآن هم می رسد و فردا صبح باید شیرینی قرآن را در ذائقه خودش بچشد و آن را احساس کند. آن موقع طعمی از قرآن می فهمد که قبلا نمی فهمیده و نوری از قرآن در دلش آمده که قبلا نمی آمده. این از برکات ماه رمضان است. کلید دست یافتن به آن هم سیدالشهداست.

پی نوشت ها:

(۱) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 61

(2) بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة)، النص، ص: 29

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 300

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 257

(5) التوحيد (للصدوق)، ص: 92

(6) مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، النص، ص: 326

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 222

(9) مصباح الشريعة، ص: 13

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 399