نسخه آزمایشی
یکشنبه, 16 ارديبهشت 1403 - Sun, 5 May 2024

درس اخلاق مدرسه شهید صدوقی/ بشارت خدا برای رسیدن به مقام معرفت و عبودیت از طریق اولیاء الهی

متن زیر درس اخلاق آیت الله میرباقری به تاریخ 5 بهمن ماه 1400 است، که در مدرسه شهید صدوقی ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ خدای متعال فرموده که انسان را برای رسیدن به مقام معرفت و عبودیت خلق کرده، نه برای مشغول بودن با دنیای مادی. خداوند برای اینکه ما را متوجه خودش کند، دلبستگی های مان را قطع می کند، که یکی از مهم ترین اسباب قطع دلبستگی ها مرگ است. با مرگ انسان از همه تعلقاتش جدا می شود و وارد عالم دیگری می شود و متوجه می شود در عالم خبر دیگری است. این خبر در واقع توجه به خدا و بندگی و خضوع در مقابل اوست. اما برای این ارتباط و تعلق به خدا از آنجایی که ارتباط ما با خدا قطع است و نمی توانیم او را مشاهده یا لمس کنیم، خداوند برای هدایت و رساندن ما به مسیر معرفت الله حججی را فرستاده است. این حجج حلقه اتصال ما با خداوند هستند. خداوند نور هدایت را نازل کرده و این نور در خانه انبیاء تنزل پیدا کرده است. ما باید به این خانه ها مرتبط شویم، تا به نور الهی دست پیدا کنیم. هرچه انسان بیشتر به این نور دست پیدا کند، به درجات بالاتری از معرفت الله می رسد، تا اینکه در نهایت به مقام لقاء الله می رسد. مقام رویت خدا به معنای دیدن خدا در قالب جسم نیست، بلکه به معنای دیدن حقیقت نورانیت الهی که همان نورانیت نبی اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم است، می باشد. وقتی شخصی به معرف دست پیدا کرد، به او اجازه می دهند که از دیگران هم دستگیری کند و آن ها را هم وارد این وادی کند.

بشارت خدای متعال

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ»(عنکبوت/5) تردیدی نیست که خدای متعال ما انسان ها را برای عبادت و انس با خودش آفریده است «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»(ذاریات/56). این یک بشارت بزرگ به انسان است که می تواند از توجه به دنیا، نفس و شیاطین عبور کند و به مقام معرفت و عبودیت خدای متعال برسد. بشارت بسیار بزرگی است. اگر خدای متعال ما را برای سر و کار داشتن با همین مخلوقات زمین و آسمان و ماه و خورشید و دوست و رفیق و نفس خلق کرده بود، چاره ای نداشتیم جز اینکه با همان ها زندگی کنیم، چون برای همان ها خلق شده بودیم. اما خدای متعال به ما بشارت بزرگی داده و وعده داده که من شما را برای یک امر بسیار مهمی آفریده ام. بعضی ها خیال می کنند که این تکلیف است، اما این یک تکلیف نیست، یک بشارت است.

استاد عزیزی داشتیم که می گفت ما ناچاریم که عبادت کنیم؛ آدم که نمی تواند دل نبندد، موجود فقیر بخواهید یا نخواهید دل می بندد، سرمایه هایش را خرج می کند، می ترسد، امیدوار می شود، تکیه می کند. مهم این است که با چه کسی معامله می کند و چه کسی را عبادت می کند. شاید در اصل پرستش رها نیستیم؛ یعنی ما مخلوق هستیم و نیاز داریم چیزی را بپرستیم. مخلوق اگر خدا را نپرستد، شیطان پرست می شود، نفس پرست می شود. اگر توانستیم فقرهای خودمان را به خدای متعال ارجاع بدهیم، از مابقی احساس استغنا کنیم و الا به ناچار به دیگران تکیه می کنیم.

امام حسین علیه السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوه »(1) خدای متعال این عباد را آفرید تا به مقام معرفت الله برسند. پرده ها کنار برود، حجاب ها کنار برود و بتوانند حضرت حق را بشناسند و مقام معرفت پیدا کنند. مقام معرفت یک مقدماتی دارد؛ تسلیم می خواهد، تصدیق می خواهد، صلاح می خواهد. خدا این بندگان را آفریده تا به مقام معرفت برسند. «فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوه » اگر معرفت حاصل شد، بندگی هم حاصل می شود. «مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك»(2)،  آدم اگر خدا را شناخت، عبادتش، عبادت حُبی می شود؛ عبادتی که در آن طمع رسیدن به بهشت و دفع از عقوبت نیست. ما برای آن مقام خلق شدیم که سیر کنیم، مقامات را طی کنیم به مقام معرفت و عبودیت برسیم. «فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاه » اگر کسی به مقام بندگی خدای متعال رسید، مقام استغناء پیدا می کند؛ اگر همه عالم را به او بدهند یا از او بگیرند، برایش فرقی نمی کند، تهدیدها و تطمیع ها در او اثر ندارد، از چیزی نمی ترسد، به چیزی امیدوار نیست و به چیزی تکیه نمی کند.

خدای متعال برای این که ما را به بندگی خودش برساند، صحنه های فراوانی را برای ما پیش می آورد؛ تکیه گاه هایی که ما برای خودمان درست کردیم، را خراب می کند، دوستی ها و محبت ها را یکی یکی از ما می گیرد. «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ»(یس/68) این برای این است که در عالم خدای متعال را پیدا کنیم. خدای متعال تکیه گاه هایی که ما برای خودمان درست کردیم، به تعبیر ناروا بت هایی که برای خودمان تراشیدیم را می شکند، تا ما بفهمیم که اینها شکننده اند، دوام ندارند و به کار نمی آیند. متأسفانه وقتی خدای متعال بت مان را می شکند یا با خدا دعوایمان می شود، یا فوری می رویم و یکی دیگر پیدا می کنیم؛ این رفیقی که ما بیهوده به او دل بسته بودیم، با ما قهر می کند، اما ما می رویم و یک رفیق دیگر پیدا می کنیم!

نمی خواهم بگویم رفاقت نکنید، رفاقت مومنین رفاقت در راه خداست «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ»(زخرف/67) آنهایی که متقی هستند، برادری شان در راه خداست و این محبت و این انس تا قیامت هم باقی می ماند. بحث من آن محبتی است که برای خدا نیست. مثلا یک خانه داریم و به یک دلیلی خدای متعال آن را از ما می گیرد، اما ما می رویم و یکی دیگر می خریم. خدای متعال خراب می کند، تا ما به سمت خودش برگردیم، اما ما دوباره به سمت یکی دیگر برمی گردیم، یکی دیگر می سازیم و بعد هم با خدا دعوایمان می شود! «وَ تَتَحَبَّبُ إِلَيَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَيْكَ».

موت مرحله رهایی از تعلقات

یکی از بت شکنی هایی که خدای متعال سر راه ما قرار داده و خیلی هم موثر است، موت است. موت یکی از مراحلی است، که خدای متعال همه تعلقات ما را جمع می کند. ما وارد یک عالمی می شویم، که دیگر این ماه نیست، این خورشید نیست، این زمین نیست، این دوست نیست، این رفیق نیست. چه اتفاقی می افتد؟ در واقع هیچ اتفاقی نمی افتد، ولی چون ما به اینها تعلق پیدا کردیم، وابسته شدیم، اینها را تکیه گاه قرار دادیم، دلبسته شدیم و امید بستیم، وقتی مرگ فرا می رسد و در واقع آلهه ما دارند زیر و رو می شوند، همه وجود ما مضطرب می شود. خدای متعال این کار را می کند؛ همه بتکده را ویران می کند، تا ما وقتی وارد عالم برزخ شدیم، خلاص بشویم و همه چیز را رها کنیم.

مرگ برای مومن بهتر از زندگی است. آن عالم برای مومن، بهتر از این عالم است. در مرحله مرگ خدای متعال همه تعلقات را جمع می کند، این بساطی که پهن کرده را یک دفعه جمع می کند. برای آنهایی که از اول تکیه ای به این تعلقات نداشتند، مسئله ای اتفاق نمی افتد. خب خورشید نیست که نیست، آدم موحد کاری با خورشید ندارد. یکی از شاگردان علامه طباطبایی نقل کردند که ایشان برای خواص شاگردانشان، کلاس خصوصی داشتند و هفته ای چند شب در منزل یکی از شاگردانشان برگزار می شده است. یکی از شاگردانشان گفتند یک شبی به علامه عرض کردیم: آقا اینجا کوچه ها تنگ و تاریک است، اگر شب شما به اینجا بیایید، ممکن است حادثه ای برایتان پیش آید. ایشان گفتند: مگر ما در روز با نور خورشید راه می رویم؟! ما در روز هم با خورشید کاری نداریم. روز هم با توکل بر خدا راه می رویم. همان خدای روز خدای شب هم هست.

آدم اگر تکیه اش به خورشید باشد، شب می ترسد. کسی که با انس با خورشید از وحشت بیرون می آید، از شب می ترسد. کسی که با تکیه به زمین آرامش دارد، اگر زمین بلرزد، می ترسد. کسی که با تکیه به ثروتش، آرامش می گیرد، جیبش خالی باشد، می ترسد. خدای متعال همه اینها را یک جا از ما می گیرد، تا ما متوجه بشویم که در عالم خبر دیگری است.

 «وَ ارْحَمْ فِي ذَلِكَ الْبَيْتِ الْجَدِيدِ غُرْبَتِي حَتَّى لَا أَسْتَأْنِسَ بِغَيْرِكَ» این فراز از دعای ابوحمزه را من اینطوری می فهمم، خدایا من را در عالم برزخ می بری، در آن خانه جدید به من ترحم کن، تا با غیر از تو مأنوس نشوم. گویا آدم وقتی آنجا هم می رود، دوباره دلبستگی های جدید پیدا می کند. با مرگ خدا همه دلبستگی هایش را شکسته، اما دوباره یکی دیگر برای خودش ایجاد می کند. الان که وارد عالم برزخ شدیم، به جای اینکه بیخودی بترسیم، باید بفهمیم که اتفاقی نیافتاده است؛ آنهایی که هیچکاره بودند، رفتند اما آن که همه کاره بود، هست.

رابط بین خلق و مخلوق

پس این قطعی است که خدای متعال ما را برای بیش از اینها آفریده است. ما خلق نشدیم که با ماه و خورشید و زمین و آسمان و دوست و رفیق و اینها زندگی کنیم، آمده ایم تا پرده ها را کنار بزنیم، خدا را بیابیم و به معرفت او برسیم. به تعبیر قرآن به لقاء او برسیم و در عالم با او زندگی کنیم. معنی معرفت و عبادت هم همین است، منتها نکته اینجاست، که ما چطور می توانیم به معرفت الله برسیم؟ چطور می توانیم به عبادت او برسیم؟ ما که با او انسی نداریم، سر و کاری نداریم. نه او را می بینیم، نه ملامسه ای داریم، نه از او چیزی می شنویم. حالا چاره چیست؟ چه کار باید کرد؟ چطوری می شود آدم در این فرصت به سوی خدای متعال حرکت کند؟ انسان باید با سرعت هم به سوی خدا حرکت کند، چون زمان کوتاه و راه طولانی است.

در کتاب الحجه کافی اولین حدیثی که مرحوم کلینی قرار داده، تحت عنوان اضطرار به حجت است. ما مضطر به حجت های خدا هستیم، ما به انبیاء و اولیاء مضطر هستیم. این حدیث از امام صادق علیه السلام است که فرمودند: «وَ لَا يُلَامِسُوهُ فَيُبَاشِرَهُمْ وَ يُبَاشِرُوه»(3)  خدای متعال با بندگانش ملامسه و مباشره ای ندارد. پس باید برای ارتباط با خدای متعال حججی وجود داشته باشند. این حجج باید از دو جهت ارتباط داشته باشند، یعنی از یک طرف به خدای متعال مرتبط باشند و از طرف دیگر با مردم ارتباط داشته باشند.

این حجج مثل ما نیستند که ارتباطشان با خدای متعال قطع باشد. ما ارتباط مان با خدای متعال قطع است؛ خدا با ما مرتبط است، ولی ما با خدا مرتبط نیستیم و ارتباط مان قطع است. یک حججی باید باشند که با خدای متعال مرتبط باشند. از طرف دیگر هم باید آن حجج تنزل پیدا کنند، در عوالم پایین بیایند، از محضر خدا نزول پیدا کنند، بیایند و لباس بشر بپوشند، تا ما را به خدا مرتبط کنند. این حجج اگر لباس بشر نپوشند، ما نمی توانیم به آنها مرتبط بشویم. برای این که ارتباط ما با خدای متعال برقرار بشود، خدای متعال یک حججی را می فرستد که این حجج از یک طرف مرتبط با حضرت حق اند و از یک طرف هم با ما مرتبط اند؛ با ما هم نشین اند، لباس می پوشند، ازدواج می کنند، می خورند و می آشامند.

این روایت را مرحوم مجلسی نقل کردند که به روایت نورانیت معروف است. در این روایت امیرالمومنین علیه السلام با سلمان و جندب صحبت می کنند، خودشان را معرفی می کنند و مقاماتی را برای خودشان ذکر می کنند. در ذیل این روایت امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند، فوق همه این مقاماتی که گفتم، این است که خدای متعال اسم اعظمی به ما داده که به واسطه آن اسم اعظم «نَعْرُجُ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ نَهْبِطُ بِهِ الْأَرْضَ وَ نَغْرُبُ وَ نَشْرُق»(4)  همه این عوالم تحت اشراف ماست. به واسطه این علم الهی ای که به ما داده، در همه عوالم حاضر هستیم، مشرف هستیم، چون علم حضور است. «إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ عِلْمِكَ بِأَنْفَذِهِ وَ كُلُّ عِلْمِكَ نَافِذ» کسی که عالم است، نافذ است. بعد فرمود در عین این که همه عوالم تحت اشراف ماست، «وَ نَنْتَهِي بِهِ إِلَى الْعَرْشِ فَنَجْلِسُ عَلَيْهِ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»  در عرش الهی در محضر خداوند هستیم. هم در محضر خدا هستند، هم مشرف به عوالم اند.

بعد فرمودند: «وَ مَعَ هَذَا كُلِّهِ نَأْكُلُ وَ نَشْرَبُ وَ نَمْشِي فِي الْأَسْوَاق»  با همه این چیزهایی که داریم، در بازار راه می رویم، با شما می نشینیم و نشست و برخواست می کنیم. «وَ نَعْمَلُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ بِأَمْرِ رَبِّنَا» این، به امر خداست. خدای متعال اینطور فرموده که شمایی که در عرش هستید، باید با این زمینی ها بنشینید و سر یک سفره غذا بخورید. بعد فرمودند: «وَ نَحْنُ عِبَادُ اللَّهِ الْمُكْرَمُونَ الَّذِينَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْل» ما  آن بندگان مکرم خدا هستیم که بر خدا سبقت نمی گیریم؛ خدا فرموده اینطوری باشید، ما هم قبول می کنیم.

پس ببینید اگر این جریان ارتباط نبود، راه به سوی معرفت خدای متعال و محبت خدای متعال در عالم باز نمی شد. منتها حالا یک نکته ای وجود دارد که در کتاب امامت، کتاب الحجه، کتب نبوت و اینها مفصل بحث شده و آن هم این است که این جریان ارتباط ما با عالم الهی یک شبکه است. طبقات الانبیاء داریم، طبقات الرسل داریم. اینطور نیست که همه انبیاء هم عرض باشند، یک شبکه است. طبقات الانبیاء یعنی همین؛ انبیاء تحت اشراف رسل اند، رسل تحت اشراف انبیاء اولوالعزم اند، انبیاء اولوالعزم تحت اشراف نبی اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم اند. یک شبکه ای از جریان هدایت و نور الهی و معرفت الهی وجود دارد که در عالم نازل می شود و ما از طریق این شبکه معرفت باید به معرفت الله راه پیدا کنیم. اگر این جریان نباشد، راه بسته است.

این جریان را خدای متعال در آیاتی از قرآن توضیح می دهد، که یکی از آنها آیه مبارکه سوره نور است. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ»(نور/35) وقتی نور الهی واقع می شود، همه عوالم با این نور هدایت می شوند. این نور در یک مثلی متمثل می شود، این مثل در یک چراغدانی در عوالم تمثل پیدا می کند و عوالم را روشن می کند، تا «في  بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ»(نور/36) در یک خانه هایی تنزل پیدا می کند. این یک جریان هدایت الهی است؛ اگر نور الهی نبود، اگر متمثل در این مثل نمی شد، اگر در این چراغدان تنزل پیدا نمی کرد و کائنات را روشن نمی کرد، اگر در این خانه ها نمی آمد، ما به نور هدایت الهی راه پیدا نمی کردیم.

فرمود مثل نور وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اند، مشکات قلب حضرت است. در یک روایتی دارد که مشکات وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیهاست، که قلب نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اند. در یک جا دارد، انواری که تنزل پیدا کرده، نور نبوت است. در یک جا دارد که ائمه علیهم السلام هستند. «نُورٌ عَلى  نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ» این نور در روایات به امام زمان تعبیر شده، مضاف به مقام غیب الهی است.

به وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد، یا رسول الله این بیوت کجاست؟ فرمود خانه های انبیاء. همه خانه های انبیاء ظرف نزول نور هدایت الهی است. مقصود از خانه هم فقط خانه های گلی نیستند. این که حضرت فرمود: «أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»(5) مقصود خانه گلی نیست. خانه های انبیاء خانه هایی است که چراغ های هدایت در آنها روشن می شود.

فرصت دنیا برای رسیدن به معرفت و دیدار الهی

عرضم این بود که ما برای برای رسیدن به معرفت و عبودیت در این عالم آمدیم. این سیر هم باید از همینجا انجام بگیرد. البته عوالم قبل هم در جای خودشان مهم اند، ولی الان سیرمان باید از همینجا شروع بشود. اگر به عالم بعد تأخیر بیاندازیم، کار سخت می شود. اگر در اینجا آدم سر و کارش با زمین و آسمان و خورشید و دوست و رفیق بود، در عالم آخرت هم همینطور است. «وَ مَنْ كانَ في  هذِهِ أَعْمى  فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى»(اسراء/72) ، «كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ»(مطففین/15) اگر کسی حجاب ها را برندارد، در قیامت هم در حجاب است. اگر کسی در این دنیا حجاب ها را برداشت و به مقام معرفت و انس و لقاء رسید، در عالم آخرت حجاب های دیگری کنار می رود و معرفت جامع تر و کامل تری حاصل می شود.

ظرف دنیا ظرف یک معرفتی است و ظرف برزخ ظرف معرفت دیگری است. ظرف قیامت و جنت هم مقامات معرفت بالاتری است. ولی اگر کسی از اینجا حجاب ها را کنار نزد، تا آخر باید با همین مخلوقات سر و کار داشته باشد و در عالم شک و حیرت باشد. باید با یک عده موجود کور و کر و بی شعور -استغفرالله شما که با شعورید، من خودم را عرض می کنم- باید با همین ها سر و کار داشته باشد. اگر خیلی هم دانشمند شوید، به نظام کیهانی می رسید، که آن هم یک نظام کور و کر و بی شعور است. این چه زندگی ای می شود که جز اضطراب از در آن نیست.

برای این که ما به حضرت حق برسیم و پرده ها کنار برود، خدای متعال حججی را فرستاده است. این حجج حلقه اتصال ما با خدای متعال هستند. این حجج مثل ما نیستند. در همان حدیث اول یک جمله ای دارد که در غیر از این جهت که لباس بشر پوشیدند، با مخلوقات دیگر مشابهتی ندارند. لباس بشر پوشیدند، تا ما با آنها مرتبط بشویم، ولی حقایق دیگری در دستشان است، حلقه اتصال ما هستند، مراتب سیر ما مراتب سیر در مقامات نورانیت آنهاست. مدارج سیر ما به سمت نور الهی سیر در مقامات تنزل نور الهی است، که آن نور الهی هم در این اولیاء معصوم تنزل پیدا کرده است. در روایات مفصل توضیح داده شده که درجات مومنین درجات سیر در وادی نورانیت امام و ولایت امام است.

بنابراین ما باید مسیری را در عالم طی کنیم که این مسیر مسیر معرفت است، مسیر عبودیت است. به اندازه ای که انسان این وادی را طی می کند، به معرفت می رسد، به لقاء می رسد، به ملاقات خدا می رسد. ما باید با خدا ملاقات داشته باشیم، نمی شود که آدم با خدای خودش ملاقات نداشته باشد. به امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد، آقا شما خدای خودتان را دیده اید؟ فرمود: «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه »(6) من پروردگاری را که نبینم، عبادت نمی کنم. بعد حضرت توضیح دادند: «لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان»  حقیقت ایمان همان حقیقت نور هدایت الهی است. به اندازه عظمت این نور پرده ها کنار می رود و انسان با خدای خودش روبرو می شود. آن وقت می شود «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»(بقره/115)، هیچ وقت خدا را گم نمی کند. هرکجا می خواهد نباشد و او را نبیند، نمی شود. قبلا می گشت تا پیدایش کند، اما حالا یک لحظه ای هم گم نمی شود.

اینجا یک نکته ای را عرض بکنم که در روایات به آن تأکید شده و نکته مهمی هم هست؛ معرفت ما به خدا از طریق همین حججی است که بین ما و خدای متعال هستند. به اندازه ای که با آنها سیر می کنیم، نورانیت آنها در قلب ما می آید و معرفت آنها حاصل می شود، به همان اندازه هم معرفت الله حاصل می شود. در زیارت جامعه صغیره که از امام رضا علیه السلام نقل شده و برای همه انبیاء خوانده می شود، آمده است: «مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّه»(7)  هر امتی به اندازه معرفت به پیامبر خودشان خدا را می شناسند. به اندازه ای که این پیامبر را بشناسند، حجاب ها کنار می رود و می فهمند این پیامبری که آمده، یک بشری است در لباس ما، ولی بیت النور خداست، «بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ» است، نور الهی در وجودش نازل شده. به اندازه ای که به این چراغ هدایت برسند، به معرفت الله می رسند، به عبودیت می رسند. به همان اندازه ای که پیامبر خودشان را می شناسند، معرفت الله برایشان حاصل می شود، «وَ مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللَّه ».

انوار هدایت الهی باید نازل بشوند. ما ابتدا در معرض آن نور نیستیم. این نور باید در مثل مشکاتی در بیوت بیاید. آیه قرآن را ملاحظه کنید، این چراغ در منازلی نازل شده، در یک مراتبی تنزل کرده تا به ما رسیده است. حالا ما اگر بخواهیم سیر کنیم، باید با همین چراغ بالا برویم. هر امت به اندازه ای که به پیامبر خودشان معرفت پیدا می کنند، مقام نورانیت پیامبر خودشان را درک می کنند، سیر می کنند و به معرفت الله می رسند. در روایات دارد که زیارت حجت زیارت الله است.

دو تا روایت هست که هر دو را ابا صلت از امام رضا علیه السلام سوال کرده. در عیون اخبار الرضا نقل شده که از امام رضا علیه السلام سوال کرد: در روایات از شما معصومین نقل شده که «أَنَّ الْمُؤْمِنِينَ يَزُورُونَ رَبَّهُمْ فِي مَنَازِلِهِم »(8) هر مومنی در بهشت درجاتی دارد. درجات بهشت درجات ایمان است. مومنین هرکجا هستند از منازل خودشان پروردگارشان را زیارت می کنند. اگر بد معنا بشود، می شود شرک. بعضی از فِرق هم همین طوری معنا کردند، که خدای متعال در روز قیامت به صورت جسم ظهور پیدا می کند. ولی حتما مومنین در هر درجه ای هستند، رب خودشان را زیارت می کنند.

امام رضا علیه السلام این را اینطوری توضیح دادند و فرمودند: خدای متعال این پیامبر گرامی را که آفریده، انقدر مقرب به خداست که بین او و خدا حجابی وجود ندارد، «أَرَى رَسُولَهُ بِقَلْبِهِ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ مَا أَحَب »(9) خدا هرچه خواست از عظمت خودش را به آن پیامبر ارائه کرد. آن پیامبر به رویت عظمت رسید، ولی با حجاب، او حجاب است و ما از طریق او می توانیم به خدا برسیم. انقدر عظمت دارد که خدا فرمود: «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ»(فتح/10) دستش دست خداست. بیعت با او بیعت با خداست. فرمود: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»(نساء/80). این خیلی امر عجیبی است. رسول در مقامی است که تمام امر الهی در دست اوست. اطاعت الهی از طریق اطاعت امر است و امر در اختیار رسول است.

 پیامبر فرمود، کسی که در دنیا یا بعد از حیات من را زیارت کند، خدا را زیارت کرده است «مَنْ زَارَنِي فِي حَيَاتِي أَوْ بَعْدَ مَوْتِي فَقَدْ زَارَ اللَّه ». در قیامت هم همین طور است، کسی بالاتر از ایشان نیست. پرده کنار می رود و مقامات ایشان ظهور پیدا می کند. بهشتی ها از هر درجه ای که دارند، متناسب با درجه خودشان پیامبر را زیارت می کنند. این زیارت، زیارت جسمانی نیست. پیامبر جسم هم دارند، اما چیزی که مهم تر است، فوق چیزی است که در دنیا اتفاق می افتد. الان هم از کسانی امام زمان را زیارت می کنند، بعضی زیارت جسمانی دارند، اما آن زیارتی که مهم تر است، زیارت نورانی است.

مرحوم آشیخ محمد تقی آملی از فقهای بزرگ تهران بودند که حدود چهل پنجاه سال قبل از دنیا رفتند. ایشان از شاگردان مرحوم نائینی و مرحوم قاضی اند. ایشان نقل می کنند که از استادم دستور گرفتم و برای زیارت امام زمان به مسجد کوفه رفته بودم. دستور را انجام دادم. موعد که رسید، دیدم که یک نور با عظمتی دارد به طرف من می آید. هرچه جلو می آید، هیبتش من را می گیرد و تحت فشار قرار می گیرم. به یک نقطه ای رسید که دیدم اگر یک قدم دیگر جلو بیایند، قالب تهی می کنم. التماس کردم که آقا بس است.

«فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى  صَعِقاً»(اعراف/143)؛ حضرت موسی فرمود: «رَبِّ أَرِني  أَنْظُرْ إِلَيْكَ» خدایا من می خواهم تو را ببینم. این که حرف بدی نیست، منتها حضرت موسی می خواست خدا را در قالب جسم ببیند؟ شدنی نیست. این آیه را چند جور معنا کردند؛ به گمان من این است که حضرت موسی می خواست خدای متعال را در قالب آن انواری که نازل می شود، ببیند. بعضی گفتند می خواست در قالب حقیقت نورانیت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خدا را ببیند. همه اگر بخواهند خدا را ببینند، اینطوری باید ببینند.

فرمود: بهشتی ها «يَزُورُونَ رَبَّهُمْ»؛ یعنی پیامبر را زیارت می کنند. حضرت موسی می خواست خدا را در حجاب نور اعظمش ببیند و حقیقت نورانیت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را تلقی کند که این همان لقاء الله است. زیارت خدا همین است دیگر، رویت خدا همین است. جناب موسای کلیم این را می خواست. خدا رحمت کند آیت الله مصباح را، می فرمودند، در دنیا نمی شود. ملاقات خدا ورای حجاب امیرالمومنین علیه السلام است. می خواست حقیقت نورانیت امیرالمومنین علیه السلام را در عالم ببیند، بهش گفتند که در این عالم نمی شود. به برزخ و قیامت بروید، می شود، اما اینجا می شود. عالم دنیا ظرفیت این را ندارد. خدا در کوه تجلی کرد و حضرت آن کوه را هم نتوانست تحمل کند. برای رویت حضرت حق باید از این عالم جدا بشوید. در این دنیا نمی شود، در قالب جسم نمی شود.

من عرضم این است که اصلا رویت خدا را نمی خواست، رویت امیرالمومنین علیه السلام را می خواست. می فهمید که خدای متعال را نمی شود بدون حجاب رویت کرد. این کار وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است، کار امیرالمومنین علیه السلام است. اوست که همه انبیاء را پشت سر می گذارد،  بحار و جبرئیل را پشت سر می گذارد و آنجا با خدا خلوت می کند. در حدیث معراج آمده که حضرت همه انبیاء را در آسمان چهارم و پنجم پشت سر گذاشت و بالا رفت. انبیاء از ورای حجاب نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با خدا ارتباط برقرار می کنند. خود انبیاء که این را می دانند، ما نمی دانیم. انبیاء شیعیان کامل اند «وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيمَ»(صافات/83). شیعیان کامل که می فهمند چه خبر است.

در بهشت مومنون می توانند نور نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را رویت کنند. در عالم دنیا نمی شود که نور نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را بیشتر حد مشخصی ببینی. شبیه این موضوع در عصر ظهور اتفاق می افتد؛ در عصر ظهور پرده ها کنار می رود و عالم نورانی می شود. دوره لقاء الله فرا می رسد. در آن زمان مومنین هر کجا که هستند، امام خودشان را می بینند، مد بصر پیدا می کنند، عقلشان چهل برابر می شود، قلبشان تهذیب می شود. بهشت هم اینطوری است؛ سراسر نور است، مومنین مقامات نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را متناسب با ایمانشان زیارت می کنند و این بزرگترین لذت بهشتی هاست.

در یک روایت دیگر از امام رضا علیه السلام سوال کرد، از شما نقل شده که ثواب کسی که موحد شد، به حقیقت لا اله الا الله رسید و نفی الوهیت از غیر کرد، نظر به وجه الله است «ثَوَابَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ اللَّه ». این حدیث از شما نقل شده؟ حضرت فرمود: بله! ظاهر روایت ممکن است ظاهر بوداری باشد. مگر خدا صورت دارد که ما صورت خدا را ببینیم؟ حضرت دفع قدر مقدر کردند و فرمودند، اگر کسی خیال کند که خدای متعال وجهی دارد و در قیامت که پرده را کنار می زنند، خدا را می بیند، مشرک است. خدای متعال چنین وجهی ندارد، ولی حقیقتا خدا وجه دارد. وجه خدا حجج الهی هستند. انبیاء وجه الله اند. هر امتی به اندازه ای به وجه الله می رسد، که پیامبرش را بشناسد. انبیاء برای امت خودشان وجه الله اند. پس معرفت الله و ملاقات با خدا معرفت حجج و ملاقات با حجج است. انسان اگر به ملاقات امام زمان رسید، به ملاقات خدا رسیده است. به هر اندازه ای که حجج را ملاقات کند، به ملاقات خدا می رسد. طریق معرفت همین است.

بشارت و انذار پیامبر

این انبیاء آمدند و خاتمشان در سلسله انبیاء محور کل است و همه انبیاء مهمان ایشان هستند. چه منتی بالاتر از این که «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً»(آل عمران/164). جای این پیامبر وسط ما نیست، جای این پیامبر در خلوت خانه خداست. فرمود لیله القدر یعنی فاطمه. از آن خلوت خانه خدا آمده اینجا و حوراء انسیه شده است. این پیامبر از آن خلوت خانه آمده، اسرار آن خلوت در دستش است.

«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً»(احزاب/45) وقتی هم ما را دعوت می کند، می گوید اینجا چاه است، اینجا چاله است و اینجا راه است. دارد می بیند، از روی تخمین و گمان نیست. هرچه از بهشت و جهنم دارد می گوید را می بیند، تمام آیات قرآن را که ما می گوییم، او می بیند. هشدار می دهد، بشارت می دهد و می گوید اگر از سر سفره دنیا بلند شدید و خودتان را به خدا رساندید، این ثواب ها نتیجه اش است. تمام آیات جنت هشدار نسبت به شرک و بشارت به توحید است. می گوید اگر از سر سفره نفس و دنیا و شیطان بلند شدید، این مقامات در انتظار شماست. انذار می کند و می گوید اگر از سر سفره دنیا بلند نشدید، درکات جهنم در انتظارتان است. شیطان شما را تا قعر جهنم می برد، اولیاء طاغوت شما را جهنمی می کنند، «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ»(بقره/257). اینها هشدار است دیگر؛ هشدار نسبت به شرک است.

«إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً» ما تو را فرستادیم. پیش خودت نگفتی که بروم دست اینها را بگیرم و بیاورم، ما گفتیم برو و یک چیزی هم به تو دادیم. خدای متعال وقتی تکلیفی را روی دوش آدم می گذارد، توانش را هم به او می دهد «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»(بقره/286).

«وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ»(احزاب/46) این آقا وقتی صدا می زند، از محضر خدا صدا می زند. دعوت حضرت دعوت عام است و همه را صدا زده است. «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ»(آل عمران/193) گاهی دعوت عام است و یک عده ای شنیدند، یک عده هم گوش های شان بسته بوده و نشنیدند. ولی یک موقعی هم دعوت خاص می کنند. این را خیلی التماس کنید که پیامبر ما را به اذن الله صدا بزند و بگوید بیایید. امام حسین علیه السلام یک دعوت عام داشتند و به اهل بصره و کوفه نامه نوشتند. یک دعوت خاص هم داشتند؛ مثلا زهیر را به خصوص صدا می کنند، می ایستند، معطلش می شوند و صدایش می کنند.

این آقایی که آمده، رسول است، شاهد است، مبشر است؛ مبشر یعنی کسی که دیده و دارد بشارت می دهد. نذیر است؛ دیده و دارد انذار می کند. «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ» دعوت می کند، منتها یک دعوت عام است. خدا کند جزو کسانی باشیم که به خصوص صدایمان زده باشند. من احساسم این است که طلبگی خودش یک نوع صدا زدن خاص است. البته آدم هم باید قدرش را بداند. حضرت سراغ زهیر آمدند که عثمانی بود. زهیر قدر این دعوت خاص را دانست و فرمانده لشکر حضرت شد. سیدالشهداء علیه السلام عبیدالله حر جعفی را هم صدا زدند. عبیدالله آدم شجاعی بود. حضرت به او گفتند، تو عثمانی هستی، وضعت خوب نیست. با من بیا، من همه اش را درست می کنم. گفت نه آقا، من از کوفه بیرون آمدم که نه با شما باشم، نه با آنها. اسبم خیلی اسب تندرویی است، می دهم تا فرار کنید. حضرت گفت من با خودت کار دارم، با اسبت کاری ندارم. یک موقع دعوت می آید، ولی آدم اینطوری برخورد می کند. من احساسم این است که طلبگی دعوت خاص است.

نتیجه پذیرفتن دعوت خدا

صدا زدند و گفتند بیا. «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً» حالا اگر کسی آمد و دعوت را قبول کرد، در وادی این چراغ روشن و این نور روشن الهی قرار می گیرد. هرچه جلوتر بروی، روشن تر می شود، چون از عالم بالا نازل شده است. هر نوری در هر عالمی یک ظرفی دارد. آن نوری که در آن ظرف است، دیگر نمی تواند در عالم پایین بیاید. نازله او را در این عالم به اندازه این عالم خلق می کنند. یک سلسله متصل است. هرچه با این پیامبر راه می روی، این چراغ روشن تر می شود. هرچه با او همراه بشوی، معرفت و لقاء بیشتر می شود. بنابراین است که ما در این عالم به لقاء الله برسیم.

دو وعده وجود دارد؛ هم ما باید به لقاء الله برسیم، هم با نزول این پیامبر و نور این پیامبر این عالم باید به عالم لقاء الله تبدیل بشود. وقتی دین حضرت فراگیر شد، عالم، عالم لقاء می شود. «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى  إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ»(کهف/110) کسی که این پیامبر را دید، به لقاء الله امیدوار می شود. وقتی آدم این پیامبر را می بیند، می گوید، پس می شود که پرده ها کنار برود. این خورشید نازل شده، پس پرده ها کنار می رود، شب تاریک و ظلمات کنار می رود. در تاریکی من خودم هم حجابم. همه چیز را می بینیم، جز خدا. چراغ که روشن شد، جز آیات الله همه گم می شوند. با این پیامبر آدم باید امیدوار باشد، «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ» باید به لقاء امیدوار بشود.

پس خدای متعال ظرفیتی در ما گذاشته و به ما بشارت داده که من شما را برای معرفت و عبادت خودم خلق کردم. برای رسیدن به این هدف راهی را هم قرار داده است. راهش این است که ما باید وارد بین النور شویم. بیت النور چیست؟ حججی و انبیائی را فرستاده، حقایقی که نازل کرده، علوم و معارف و انوار الهی ای که نازل شده، همه بیت النور اند. ما باید وارد این بیت النور بشویم، با این بیت النور درجه به درجه بالا برویم، تا به سرچشمه ها برسیم. آنهایی که شیعیان کامل اند، به سرچشمه ها می رسند؛ یعنی حقیقت نورانیت نبی اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام را می بینند و در آن مقام خدا را بندگی می کنند. اگر با امام همراه شدیم، اگر با حجج الهی همراه شدیم، پرده ها کنار می رود، معارف حاصل می شود و آدم آرام آرام با خدای خودش آشنا می شود، در متن همه عالم آیات الله را می بیند، حضور حضرت حق را احساس می کند، لمس می کند و به زندگی موحدانه می رسد.

و الا تا به اینجا نرسی آدم از یک حشره می ترسد، در محکم به هم می خورد می ترسد. پول در جیب مان باشد، خیالمان راحت است، اما اگر نباشد، می ترسیم. هوا روشن باشد، نمی ترسیم، تاریک باشد، می ترسیم. این زندگی موحدانه نیست. ما هنوز با پیامبر راه نرفته ایم. درست است که دیگر بت پرست نیستیم، خورشید پرست نیستیم. همه اینها از برکات وجود مقدس نبی اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم است و الا ما باید سنگ و چوب می پرستیدیم. اگر این پیامبر نیامده بود، شیطان ما را به سنگ و چوب پرستی و در آخر به پرستش خودش می کشاند. مگر آنهایی که رویشان را برگرداندند، گاو نمی پرستند؟ مگر آنهایی که رویشان را برگرداندند، تکنولوژی مدرن را نمی پرستند؟

الحمدلله از یک حجبی رها شده ایم، باید از این حجب هم رها بشویم، سیر کنیم و در عالم با خدا زندگی کنیم؛ با خدای خودمان باشیم، از دست او بگیریم، به او امیدوار باشیم، از او بخواهیم، به او توکل کنیم، از او بترسیم «وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ»(بقره/40)، «وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ»(بقره/41).

برای رسیدن به این زندگی موحدانه فقط یک راه وجود دارد. راه های دیگر، همه بیراهه اند. در دست هیچکس الا این حجج چیزی نیست. این حجج هم طبقات دارند، سلسله دارند. آن کسی که دستش پر است، نبی اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام اند. راه های دیگر هم راه طولانی و بیراهه اند و به جایی نمی رسند. صراط مستقیم یکی است. سبل متعدد است، اما صراط یکی است. ممکن است هر مومنی در این صراط یک سبیلی داشته باشد. سلمان با امیرالمومنین علیه السلام راه می رود، من هم راه می روم، ولی او سبیل خودش را دارد، من سبیل خودم را دارم. او در یک وادی ای دارد راه می رود و من در یک وادی دیگری راه می روم. خیال می کنم که کنار من است، در حالی که کنار من نیست. در یک عالم بالایی دارد، با حضرت راه می رود. من هم در عالم خودم دارم راه می روم. سبل متعدد است، ولی همه سبل باید در مسیر سبل السلام باشند. وقتی سلام اند که در صراط مستقیم باشند. راه همین است و راه دیگری نیست. ما هم باید همین راه را برویم.

دستگیری برای ورود به صراط مستقیم

هم خدا باید به شما توفیق بدهد، هم شما باید کمک کنید و دیگران را وارد این وادی کنید. «وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً»(مائده/32) حضرت فرمود: مصداق این آیه این است که کسی دارد غرق می شود، شما خطر می کنید، دستش را می گیرید و بیرون می آورید، خطر می کند و یک کسی را از دل آتش بیرون می آورد. به حضرت عرض کرد: آقا! یک کسی دارد گمراه می شود، اگر دستش را گرفتم، آوردم و به شما وصلش کردم، چطور؟ فرمود: تأویل اعظم آیه همین است. به تعبیر قرآن «إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً»(ملک/30)، یعنی «إِمَامُكُم »(10)؛ امام کلمه حیات است. شما اگر آدمی را به امام برسانید، احیایش کردید.

کسی که خودش از سرچشمه حیات امام چیزی نخورده، می تواند سقای دیگران باشد؟ می تواند دیگران را سیراب کند؟ این شدنی نیست. ما باید از سرچشمه بگیریم و دیگران را هم به سرچشمه برسانیم. خیلی هم این طرف و آن طرف نزنید، هرچه هست، درِ این خانه است، جای دیگر خبری نیست، جای دیگر حجاب است، مانع است و فقط راهتان را طولانی می کند.

ان شاء الله خدای متعال این چراغ نورانی ای که نازل کرده را در قلب ما روشن کند «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ»(11). این چراغ که روشن شود، راهمان روشن می شود، عالم را می بینیم، حقایق را می بینیم و می توانیم از دیگران دستگیری کنیم. شرط دستگیری کردن این است که آدم خودش راه را پیدا کرده باشد. دستگیری وقتی ممکن می شود که آدم به امام برسد. به همه کسانی هم که می رسند، اجازه دستگیری نمی دهند، چون بعضی ها ظرفیت ندارند، که بهشان این اجازه داده بشود. به بعضی ها اجازه می دهند که شما بروید، دست دیگران را هم بگیرید و بیاورید.

این هم کار سختی است. این همان «الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ» است؛ یعنی امام شفیع عالم است و به ما هم اجازه می دهند که در ظرف خودمان واسطه شفاعت امام حسین علیه السلام بشویم. کار سختی هم هست؛ فداکاری می خواهد، شب نخوابیدن می خواهد، بیداری می خواهد. کسی از حضرت امیر طی الارض خواسته بود، خیلی اصرار کرده بود. یک آقایی را فرستاده بودند که به او بگویید، خیال نکنید ماشین خصوصی است، این ماشین مأموریت است. نصف شب می گوییم، برو آن طرف عالم و فلان گرفتار را نجات بده، باید از خواب و همه زندگیت بگذری، حاضری؟ طلبگی خیلی وقت ها ماشین مأموریت است؛ به آدم می گویند که برو آن طرف دنیا و دست یک نفر را بگیر و مسلمانش کن.

ان شاء الله خدای متعال به همه مان توفیق بدهد که این راه پیدا کنیم، با خدا زندگی کنیم و با خدا باشیم. طریقش هم با نبی اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم بودن، با اهل بیت علیهم السلام بودن و با امام بودن است. طریق با امام بودن هم از گوش کردن به صحبت هایشان و خواندن معارفشان تا تسلیم بودن، مقاماتی و درجاتی دارد. در این مسیر نباید خیلی به دیگران دل بست و دنبال دیگران رفت. فرمود شرق و غرب همه عالم را بگردند، علم در خانه ماست. خدا علم را به شخص دیگری جز به ما نداده است، «خُزَّانُ عِلْمِ اللَّه» . «عِنْدَكُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلَائِكَتُه»  این معدن همه حقایق است. الحمد لله ما را سر این سفره دعوت کردند. ان شاء الله خدا توفیق بدهد که خیلی این طرف و آن طرف نزنیم، روی همین معنا متمرکز باشیم، تا هم خودمان به آن حقایق برسیم، هم بعد از رسیدن به ما اجازه بدهند تا دیگران را هم برسانیم.

اگر بی اجازه کار کنیم، خراب می شویم. آدم خیلی آدم خوبی است، خواب خوب می بیند و یک دفعه می بینی پایش را بالاتر از جای خودش می گذارد و شروع به تعبیر خواب می کند. نتیجه این کارش این است که جهنمی می شود. چرا تا خواب خوب دیدی، شروع می کنی خواب دیگران را تعبیر می کنی؟ به تو چه مربوط است؟ آدم پایش را یک ذره بالاتر بگذارد، گمراه می شود. آدم باید در همان جایی که قرارش دادند، راه برود. هم به این جایگاه برسیم، هم در مقر خودمان هم مستقر بشویم و هم به ما اجازه بدهند، تا آرام آرام از دیگران دستگیری کنیم.

پی نوشت ها:

(1) علل الشرائع، ج 1، ص: 9

(2) عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج 2، ص: 11

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 168

(4) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 26، ص: 7

(5) عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار، النص، ص: 285

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 98

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 4، ص: 579

(8) التوحيد (للصدوق)، ص: 117

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 95

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 340

(11) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194