نسخه آزمایشی
جمعه, 14 ارديبهشت 1403 - Fri, 3 May 2024

روز عید غدیر در حسینه حق شناس/ اضطرار به رسول و خلیفه الله در زمین و طغیان در اثر استغنی از رسول و امام

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 8 مردادماه سال 1400 است، که در حسینیه مرحوم آیه الله حق شناس در ایام غدیر ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ انسان ها برای اینکه بتوانند از هدایت خداوند بهره مند شوند و به سوی او حرکت کنند، نیاز به یک واسطه دارند، چرا که خودشان ظرفیت دریافت وحی را ندارند. خدای متعال برای این امر رسولی را قرار داده که ظرفیت وجودی اش به قدری بالا است که می تواند این وحی را تحمل کند و معلم تمام عالم است. سیر ایشان در عوالم بالاست و حتی ملائکه هم از ایشان تعلم می کنند. اما در عالم ما هم راه می روند و با ما همنشین می شوند. ما از چنین رسولی می توانیم هدایت را دریافت کنیم و به سمت خدا سیر کنیم. اگر این رسول جانشینی برای خودشان نگذارند، بعد از رفتن شان اسباب هدایت ما هم از این عالم می رود، لذا ایشان قرآن و اهل بیت را برای ما باقی گذاشتند که اسباب هدایت در عالم جاری باشد. ما ابدا قدرت فهم و دسترسی به کتاب را نداریم و نیاز به کسی چون امیرالمؤمنین داریم که تمام علم الکتاب نزد اوست. کسی که شعار حسبنا کتاب الله می دهد، در واقع از رسول و امیرالمؤمنین احساس استغنی می کند و دچار طغیان می شود، در حالی که حتی دستش از کتاب هم کوتاه است.

استغنی از رسول الله صلی الله علیه و آله

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى  * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى »(علق/۶-7). خدای متعال در آغاز بعثت، جبرئیل را در سیمای واقعی خودش نازل می کند و بعد هم از طرف خدای متعال به حضرت مأموریت دادند و امر شد که «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ»(علق/۱-5) شما برای این امت بخوانید و با این قرائت پیامبر است که باب وحی به روی ما هم گشوده می شود و ما از آن وحی که به نبی اکرم شده، به اندازه خودمان بهره مند می شویم. ولی در همان آغاز خدای متعال به حضرت موانع راه را هم گوشزد کردند که موانع راه چیست.

یکی این است «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى  * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى » آن انسانی که خودش را مستغنی از شما و از وحی شما و از این قرائت شما می داند، در مقابل شما طغیان می کند و بعد مانع مأموریت شما و مانع مأموریت اوصیاء شما می شود «أَ رَأَيْتَ الَّذي يَنْهى  * عَبْداً إِذا صَلَّى »(۹-10) وقتی عبد ما می خواهد در عالم اقامه صلات کند، او راه اقامه این صلات را می بندد و نهی می کند. طبیعت این استغناء، طغیان است. اگر آدم خودش را از هدایتی که پیامبر گرامی اسلام می آورند و آن نوری که با نبی اکرم نازل شده مستغنی دید، طبیعی است که طغیان می کند و در مقابل برنامه نبی اکرم یک برنامه دیگری در عالم به پا می کند.

همه انسان ها اگر به استغنای از حضرت رسیدند و احساس کردند که نیازمند به قرائت و هدایت این رسول نیستند، در مقابل برنامه او که همان برنامه خداست طغیان می کنند. اما شاید باطن این آیه ناظر به سقیفه باشد، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى  * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى » کما این که در آن آیه دیگر هم صحبت از امانت ولایت شده «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها»(احزاب/۷۲) می فرماید یک انسانی است که «حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولا». برای این آیه معانی مختلفی آمده و منافات هم با یکدیگر ندارد. قرآن ذو وجوه است و همه آن وجوه می تواند درست باشد.

یک معنایی که در بعضی روایات از معصومین علیهم السلام نقل شده این است که انسان در این آیه به اولی تفسیر شده است. این ولایتی را که جز امیرالمؤمنین نمی تواند بارش را بردارد و به منزل برساند، او شانه زیر این بار داد و مدعی شد، «إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولا». این ولایتی که همه سماوات و ارض و کوه ها ابا کردند که این بار را بردارند و توانش را نداشتند و معترف بودند که نمی توانند این بار را بردارند و یک شانه توانمند دیگری می خواهد، او شانه زیر این بار داد و کار را به همین جایی رساند که می بینید. در آغاز بعثت که حضرت مأمور می شوند، به ایشان خبر می دهند که یک جریانی قرار است در مقابل شما شکل بگیرد و این جریان خودش را مستغنی و بی نیاز از شما می بیند و لذا در مقابل شما طغیان می کند.

وقتی عبد ما می خواهد در عالم اقامه صلات کند، اینها نمی گذارند و نمی خواهند عالم مسجد بشود و نمی خواهند عالم با عبادت معصوم نورانی بشود. «حَتَّى تَكُونَ أَعْمَالِي وَ أَوْرَادِي كُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً وَ حَالِي فِي خِدْمَتِكَ  سَرْمَدا»، اگر واقعا ولایت امیرالمؤمنین جاری بشود، همین اتفاق خواهد افتاد. لذا در عصر ظهور همین اتفاق می افتد و همه بازار و منزل و خوابگاه انسان هم مسجد می شود و تمام لحظات انسان اعم از تجارت و زندگی و تحصیل و خانه داری اش، عبادت و بندگی و حضور و قرب می شود. اصلا ما برای همین خلق شدیم. ما نیامدیم هفده رکعت نماز بخوانیم و بقیه اش را به خودمان مشغول باشیم. این هفده رکعت نماز باید محور زندگی ما باشد. «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّين » یعنی همین. یعنی انسان باید یک خیمه ای به پا کند که تمام زندگی و خواب و خوراکش در این خیمه باشد و عمود این خیمه باید صلات باشد. اگر این طور شد دیگر بازار انسان هم مسجد می شود.

آن جریانی که مقابل امیرالمؤمنین می ایستد و نمی گذارد این اتفاق بیافتد، این جریانی است که احساس استغنای از وجود مقدس نبی اکرم می کند؛ نه این که بگوید ما به پیامبر احتیاج داریم، ولی احتیاج به امیرالمؤمنین نداریم. این روایت را فریقین نقل کردند که نبی اکرم به امیرالمؤمنین فرمودند: «وَ مَنْ كَفَرَ بِكَ  فَقَدْ كَفَرَ بِي »(1) کسی که به تو کفر بورزد به من هم ایمان نیاورده است؛ نه اینکه من را قبول دارد و می گوید پیامبر آمد و دیگر احتیاجی به امام نداریم. «حسبنا کتاب الله» را کسی می گوید که در واقع احساس استغنای از رسالت نبی اکرم و حتی از همین کتاب می کند.

اضطرار ما به رسول

ما اگر بفهمیم که چرا مضطر به رسول خدا هستیم، دقیقا می فهمیم به همان دلیل مضطر به امیرالمؤمنین هستیم. اگر کسی احساس استغنای از امیرالمؤمنین می کند، به خاطر این است که احساس اضطرار به رسول نمی کند. حضرت فرمود وقتی ما خالقی داریم «خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِياً عَنَّا»(2) متعالی از ماست و دست ما به او نمی رسد و او را نمی بینیم، «لَا يُلَامِسُوه » او را لمس نمی کنیم «فَيُبَاشِرَهُمْ وَ يُبَاشِرُوهُ» با ما مباشرتی ندارد، «وَ يُحَاجَّهُمْ وَ يُحَاجُّوه » با ما ابتدائا احتجاج نمی کند و ما مستقیم از خدای متعال چیزی دریافت نمی کنیم. او حکیم است و حکمتی دارد و با یک غرضی ما را آفریده و می خواهد ما را به یک نقطه ای سیر بدهد. بناست ما با هدایت او به یک نقطه ای برسیم. اگر این را فهمیدیم، می فهمیم که حتما باید یک سفرائی بین ما و خدای متعال باشند که این فاصله را پر کنند. یعنی ما اگر مضطر به هدایت الهی هستیم، مضطر به دستگیری رسول و امر و نهی شان هستیم. باید او راه و چاه را به ما نشان بدهد.

پس ما مضطر به یک سفرائی هستیم که آنها این هدایت و امر و نهی را از خدای متعال دریافت می کنند. این سفراء هم باید حکماء و مؤدبین باشند و خدای متعال به آنها حکمت داده باشد و آنها را به حکمت خودش تأدیب کرده باشد و بعد آن وقت بیایند و دست ما را بگیرند و ما را به مقصد برسانند.

خدای متعال دین خودش را تفویض به این پیامبر کرده و در روایات آمده که این پیامبر را با محبت خودش ادب و تربیت کرده است. آن وقت سیاست و تدبیر و سرپرستی بندگانش را به او سپرده و به او اعتماد داشته است. در عین این که او را تربیت کرده، او را مورد تأیید و حمایت خودش قرار داده است و مؤید و مسدد من عند الله است. دائما مورد عنایت و حمایت خداست. خدای متعال بی جهت که اختیار ما را به دست کسی نمی دهد. او باید یک چیزی داشته باشد و دستش از طرف خدای متعال پر باشد و الا کاری برای ما نمی تواند انجام بدهد.

موسای کلیم مدتی برای جناب شعیب چوپانی می کرد. یک روز در دامنه کوه یکی از این بزها به سمت بالا فرار کرد و حضرت خیلی به زحمت افتاد تا او را بگیرد و بعد نوازشش کرد و فرمود، اگر من دنبالتان می دوم به خاطر خودم نیست، نگران تو هستم که گرگ تو را می درد. اگر از من جدا بشوی تو در معرض خطری، من که در معرض خطر نیستم. تو وقتی از من فرار می کنی در واقع از پناهگاه خودت فرار می کنی؛ من که محتاج به تو نیستم. خدای متعال به موسای کلیم فرمودند، به خاطر این خصوصیتت تو را پیامبر می کنم. خدای متعال که بندگانش را دست هر کسی نمی سپارد. این پیامبر را تأدیب کرده و بعد حکم او را حکم خودش قرار داده است.

خدای متعال به او اجازه داد تشریع کند. بعضی از احکام سنن النبی هستند و پیامبر اینها را تشریع کرده و خدای متعال اینها را عین حکم خودش قبول کرده است. این خیلی مقام عجیبی است. اصلا نگفتنی است. مقام حکم از آن خدای متعال است، ولی به این پیامبر اجازه داده. این دو رکعت نمازی که ما در نمازهای چهار رکعتی می خوانیم؛ این دو رکعت سنن النبی است و حضرت اضافه کردند. خدای متعال هم جای حکم خودش پذیرفته و این سنت در مسافرت برداشته می شود. در مسافرت همان فریضه ای که خدای متعال واجب کرده باید خوانده بشود و یک سلسله احکام دیگر به این صورت هستند. این پیامبر آن احکام را جعل کرد و خدای متعال عین حکم خودش آنها را پذیرفت.

پس ما اگر مضطر به پیامبر هستیم، مضطر به یک شخصیتی هستیم که حامل آن حکمت و علم الهی است و مؤدب به حکمت است. خدای متعال او را تربیت به محبت کرده و آن خلاء بین ما و خدای متعال باید با او پر بشود. به ما که وحی نمی شود. آن وقت او مخاطب خداست و به او وحی می شود و کلام خدا را می شنود و خدای متعال با او صحبت می کند. صحبت خدای متعال با بشر هم اقسامی دارد؛ گاهی یک حجابی است و از ورای حجاب با او صحبت می شود. مثل این که خدای متعال در اولین مخاطبه با موسای کلیم از ورای شجره صحبت کرد، «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْك »(طه/۱۲). خدای متعال از پشت حجاب با او صحبت می کرد. گاهی اینطوری نیست و حجاب نیست و خدای متعال جبرئیل را می فرستد و آن ملک مقرب الهی حامل کلام خداست و خدا به واسطه امین وحی اش صحبت می کند. گاهی هم نه حجابی است و نه جبرئیل در بین است و خدای متعال مستقیم با بنده ای صحبت می کند و حرف می زند که وحی نبی اکرم یک قسم عمده اش همینطور بوده است. در روایات دارد وقتی به پیامبر اینطوری وحی می شد، حالت سنگینی به حضرت دست می داد.

پس باید یک پیامبری باشد که این خلاء بین ما را پر کند. ما مضطر به حکمت خدا و هدایت الهی هستیم و پیامبر باید حامل این هدایت و نور و وحی و کلام الهی و حکمت الهی و امر و نهی الهی باشد. ما مرتبط نیستیم، ولی او باید مرتبط باشد. ما که نمی بینیم ولی «أَرَى رَسُولَهُ بِقَلْبِهِ مِنْ  نُورِ عَظَمَتِهِ  مَا أَحَبَ »(3) خدا هرچه دوست داشت از نور عظمت خودش بدون حجاب به این پیامبر عرضه کرد و او بی حجاب و بی واسطه با خدای متعال مرتبط است. ما که مرتبط نیستیم و این خیلی واضح است. پس اگر به حکمت الهی محتاجیم، آن خدای حکیم با حکمت خودش باید ما را در عالم راهبری کند. این حکمت که به ما نمی رسد. باید یک پیامبر حکیمی باشد و او بیاید تا ما هم حکیم بشویم و با حکمت خدا در عالم راه برویم و سر به راه بشویم.

کتاب الهی به او عطا می شود، به ما که کتاب عطا نمی شود. این کتاب وقتی در عالم نازل می شود مثل خود رسول می ماند. رسول وقتی در عالم ما می آید می توانیم از پرتو این رسول استفاده کنیم. این کتاب هم وقتی در عالم ما نازل می شود، ما می توانیم از این کتاب استفاده کنیم. این کتاب الهی هم که نازل شده، فقط الفاظ و مرکب روی کاغذ نیست، بله این الفاظ هم عین وحی است و ساخت هیچکس نیست و این مرکب روی کاغذ هم مقدس است و بی وضو نمی شود به آن دست بزنی، ولی قرآن که فقط این نیست. قرآن یک حقیقتی است که به تعبیر امام صادق علیه السلام «حَبْلًا مُتَّصِلًا فِيمَا بَيْنَكَ  وَ بَيْنَ  عِبَادِك »(4) یک رشته ای است که یک سرش در دست ماست و یک سر او در محضر خداست و هرچه هم نازل می شود ظاهری تر می شود و عظمتش در این منزلت کمتر ظهور می کند. هرچه به باطن قرآن نزدیک می شوید با عظمت تر و معنوی تر می شود. این نور قرآن در همین الفاظ هم هست. ولی هرچه به سمت باطن قرآن می روید شدت نورانیت و هدایتش بیشتر می شود.

ظرف وجودی نبی اکرم صلی الله علیه و آله

پس این حقیقت یک رشته متصل است و باید یک کسی باشد که تمام مقامات قرآن در وجودش نازل شده باشد، تا ما بتوانیم این مقامات قرآن را از او تلقی کنیم و به تدریج ما را به سمت باطن قرآن هدایت کند و درجه به درجه ما را به سمت باطن قرآن پیش ببرد. در واقع درجات قرآن درجات وجودی نبی اکرم هستند. اگر ما بخواهیم با درجات قرآن بالا برویم که درجات بهشت هم به اندازه باطن آیات قرآن است و هرکسی به اندازه ای که قرآن در او محقق شده، درجه بهشت دارد، باید با این پیامبر بالا برویم. اینطور نیست که قرآن با همه مقاماتش نازل شده و در دست ما آمده. ما ظرف این کتاب نیستیم. این نشناختن کتاب و رسول است.

این پیامبری که حلقه اتصال بین ما و خداست و این پیامبری که معراج می رود و از مقام جبرئیل هم عبور می کند و آنجا خدای متعال با او صحبت می کند، لباس بشر را می پوشد و ما را هدایت می کند. چون اگر این پیامبر در قامت بشر نازل نمی شد، دست ما به خدا نمی رسید، دست ما به او هم نمی رسید، کما این که این پیامبر گرامی قبل از اینکه لباس بشر بپوشد در قالب جسم نوری گرد عرش الهی معلم ملائکه بوده است و ملائکه از او توحید را درس می گرفتند. ایشان در عالم ارواح معلم انبیاء بوده، دست ما که به ایشان نمی رسیده است. باید این رسول بیاید و لباس بشر بپوشد تا ما بتوانیم با او همنشین شویم و آن هدایت الهی را به ما برساند، ولی همین آدمی که لباس بشر پوشیده، همین آدم حامل همه آن حقایق است.

ما به چنین پیامبری مضطر هستیم. نه یک بشری مثل خودمان که نامه رسان است و نامه را از خدا آورده و به ما رسانده باشد و خودش برود و ما نامه را بخوانیم و عمل کنیم؛ اینطور نیست. این کتاب اصلش بر او نازل میشود و اصل این کتاب برنامه هدایت اوست. این برنامه امت سازی اوست و نازله اش برنامه تولی ما به این پیامبر است. این کتاب به این پیامبر می گوید چطور امت بساز و به ما هم می گوید چطور دنبال او حرکت کنید. اصل تکلیف متوجه اوست و مقامات قرآن در وجود اوست. این پیامبر باید این کتاب را بر ما بخواند تا قابل خواندن بشود. به اندازه ای که او به ما تعلیم می کند به باطن قرآن راه پیدا می کنیم. به اندازه ای که به درجات نبوت او می رسیم، به قرآن هم می رسیم. این یک کتاب دم دست نیست.

لذا خدای متعال به این پیامبر می فرماید: «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْك »(ص/۲۹) این کتاب با عظمتی است. به قول آقایان می گویند که این تنوین «کتابٌ» تنوین تنکیر و برای تعظیم است. چون گاهی این تنوین برای کوچک کردن است و می گوید «رأیت رجلاً»، ولی بعضی وقت ها برای تعظیم است «رأیت عالماً». کتاب را چه کسی می فهمد؟ پیامبر ما شما فقط کتاب را می فهمی، «أَنْزَلْناهُ إِلَيْك » ما خودمان این را به سوی تو نازل کردیم. تمام مقامات تنزل قرآن در وجود شما نازل می شود؛ «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ * عَلى  قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرين »(شعراء/۱۹۳-194) روح الأمین این کتاب را بر قلب تو نازل کرده است. این قلب است که تحمل می کند. امام بزرگوار در تفسیری می فرمودند اگر پیامبر گرامی اسلام نبودند، این کتاب به دست ما نمی رسید و همیشه محروم از این کتاب بودیم.

خدای متعال به این پیامبر می فرماید: «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى  صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميد»(ابراهیم/۱) شما باید با این کتاب مردم را از ظلمات به سمت نور خارج کنید. نور چیست؟ «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض »(نور/۳۵) این کتاب سراسر نور است و مقامات باطنی اش درجات نورانیت باطنی این کتاب است و هرچه به باطنش نزدیک می شوید، این نور شدیدتر می شود و این هدایت جامع تر و کامل تر می شود. ولی تمام مقامات کتاب در دست این حضرت است. این پیامبر با این کتاب ما را از ظلمات به سمت نور می برد. ما خودمان نمی توانیم رشته کتاب را بگیریم و بالا برویم.

اگر کسی بخواهد از این کتاب برخوردار بشود، به اندازه ای که پیامبر از کتاب به او عطا می کند، برخوردار می شود. در این آیه قرآن خدای متعال می فرماید که ما این هدایت را به دست این پیامبر دادیم و او می داند به هرکسی چقدر باید عطا کند. به یک کسی ممکن است هیچ بهره ای از این کتاب ندهد، بلکه با این کتاب او را گمراه کند. اسرار کتاب را هم به یک کسی مثل سلمان می گویند. اختیار را به او دادند «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِساب »(ص/۳۹) این را ما به شما عطا کردیم و به هرکسی به هر اندازه ای که می خواهی بده. به ما هم گفتند: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/۷) هرچه از این هدایت به شما داد بگیرید و هرچه هم که از شما منع کرد، دیگر چانه بیخودی نزنید. او می داند که به هرکسی چقدر باید بدهد. او معلم است و او صاحب کتاب است. او هم کتاب را می شناسد و هم شما را می شناسد. او امین است و این بار امانت را بی جا زمین نمی گذارد.

شخصی محضر امام صادق علیه السلام آمد و گفت آقا من علم می خواهم. حضرت فرمود علمی که پیش ماست امانت است و ما این را به عبد می دهیم. برو عبد شو و بعد بیا تا به تو علم بدهیم. علم که قیل و قال و سر و صدا نیست. ما امین الله هستیم و امانت خدا را نمی توانیم بی جا زمین بگذاریم. به ما گفتند امانت را آنجا که خدا گفته زمین بگذار. لذا آنجایی که حضرت باید امانت را زمین بگذارند، هیچ ابایی ندارند؛ «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنين »(توبه/۲۴) بالاترین مقام غیب در دست پیامبر است. غیب یک امر مهمی است «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى  غَيْبِهِ أَحَداً»(جن/۲۶)  خدای متعال عالم به غیب اوست و برای احدی این غیب را آشکار نمی کند، «إِلاَّ مَنِ ارْتَضى  مِنْ رَسُول »(جن/۲۷) مگر اینکه کسی را برای پیامبری بپسندد و پنجره های غیب را به رویش باز بکند و بگوید دست مردم را بگیر و بیاور.

وقتی این غیب می خواهد نازل بشود «فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدا» آن را در یک محفظه ای قرار می دهند و قرنطینه می کنند و بعد وحی می آید و به این پیامبر می رسد. اما این پیامبری که بالاترین غیب به دستش رسیده و هیچ پیامبری از این غیب برخوردار نیست، این پیامبر «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنين » بخیل نیست. ما گاهی یک کلمه می فهمیم و تا بکارتش را خودمان نگیریم، به دیگران یاد نمی دهیم. اما پیامبر اینطوری نیست. از طرفی ایشان حکیم است و به هر کسی هرچیزی نمی دهد. پس ما مضطر به چنین پیامبری و مضطر به چنین کتابی هستیم.

این پیامبر با همه این حقایقی که در وجود او نازل شده، در سماوات و ارض و بالاتر از آن بوده و بعد در عالم ما آمده است. ایشان در جنبه بشری مثل ماست، ولی در سایر جهات اصلا به ما شبیه نیست. امام صادق علیه السلام فرمودند: «غَيْرَ مُشَارِكِينَ  لِلنَّاسِ عَلَى مُشَارَكَتِهِمْ لَهُمْ فِي الْخَلْقِ وَ التَّرْكِيبِ فِي شَيْ ءٍ مِنْ أَحْوَالِهِم »(5) با این که در ترکیب بشری مثل ما هستند، ولی در احوالشان اصلا با ما مشارکتی ندارند. به او وحی می شود «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى  إِلَي »(فصلت/۶) ما این را نداریم. ما پیامبری را می خواهیم که این دو جنبه را با هم دارد و با ما همنشین می شود «يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي  فِي الْأَسْواق  »(فرقان/7) هم صدای جبرئیل را می شنود و هم حتی بدون حجاب جبرئیل خدای متعال بر او تجلی می کند و با او حرف میزند و هم با ما در بازار قدم می  زدند.

«فَتَجَلَّى  لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي  كِتَابِه »(6) این تجلی الهی در کتاب برای نبی اکرم است. امیرالمؤمنین فرمود از قرآن سوال کنید و او را به نطق بیاورید، ولی این قرآن با شما حرف نمی زند و نیاز به رسول داریم. کلام خداست و خدای متعال در این کتاب با ما حرف زده و ما مخاطب هستیم و لذا ما مضطر به یک چنین پیامبری هستیم.

امیرالمؤمنین ارواحنا فداه در آن حدیث نورانیت که خودشان را به سلمان و جندب معرفی می کنند، بعد از خصوصیات عجیبی که خودشان را با آن تعریف کردند فرمودند، سلمان خدای متعال یک چیزی به ما داده که از همه اینهایی که گفتم بالاتر است. خدای متعال به ما یک اسم اعظمی تعلیم کرده که به واسطه این اسم اعظم و این علم الهی «لَوْ شِئْنَا خَرَقَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ وَ نَعْرُجُ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ نَهْبِطُ بِهِ الْأَرْضَ وَ نَغْرُبُ  وَ نَشْرُقُ  وَ نَنْتَهِي بِهِ إِلَى الْعَرْش »(7) تمام شرق و غرب عوالم سماوات و ارض تحت اشراف ماست. این یک طرفش است و از طرف دیگر به واسطه اسم اعظم ما در عرش الهی در محضر خدا هستیم. پس یک طرف در محضر خدا هستند و یک طرف اشراف و حضور در همه عوالم دارند. ما چنین امیرالمؤمنینی را می خواهیم. او می تواند ما را در عوالم سیر دهد. درست است لباس بشر پوشیده، ولی چنین شخصیتی است. او اسم اعظم را دارد و شرق و غرب عالم و سماوات و ارض تحت احاطه اوست. بعد فرمود به واسطه این اسم اعظم تمام کائنات تحت فرمان ما هستند.

من به نظرم حضرت ترکیب این دو تا را می فرمایند؛ از همه بالاتر این است که این آقایی که در محضر خداست، سماوات و ارض و کائنات تحت اشراف و تحت فرمان او هستند. می فرماید با این مقام مأمور شدیم بیاییم و در بازار راه برویم و با شما بنشینیم و مثل شما غذا بخوریم. فرمود این به امر خداست. بعد حضرت این آیه را خواندند «عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون »(انبیاء/۲۶-27). پس ما به چنین امیرالمؤمنینی محتاج هستیم. این آقایی که در بازار می آید و با ما راه می رود، جبرئیل پشت سرش است و ملائکه همه در اطراف و تحت فرمانش هستند و همین الان بر جبرئیل هم حاکم است. در آن روایت معروف آمده که شخصی به پیامبر گفت امیرالمؤمنین دیشب مهمان ما بود و یکی دیگر از اصحاب گفت یا رسول الله ولی ایشان دیشب مهمان ما بود و دیگری هم گفت مهمان ما بود. خود حضرت فرمود مهمان ما بود و جبرئیل هم آمد و گفت ایشان مهمان ما بود. امیرالمؤمنین همه جا هستند. در لحظه مرگ هم برای همه مؤمنین آشکار می شوند. ایشان همه جا هستند و برای هرکسی در قالب فهم خودش ظاهر می شوند.

پس ما به یک چنین پیامبری مضطر هستیم. این پیامبری که حلقه اتصال ما به خداست، دارند رحلت می کنند و اگر از عالم ارض بروند، دیگر دست ما از ایشان کوتاه می شود و همه هدایت از عالم ارض می رود. چه چیزی جای این را پر می کند؟ آیا می شود بگویی حسبنا کتاب الله؟ یعنی می شود ایشان فقط نامه را بیاورند و بروند و ما این نامه را بخوانیم و عمل کنیم و هدایت شویم؟ اصلا مگر این نامه در دست ماست؟ این نامه در صدر وجود نبی اکرم است «في  صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم »(عنکبوت/۴۹)، نه در وجود اوتوالعلم، بلکه در صدر وجود آنهاست. صدر مجلس را به بالای مجلس می گویند.

مگر دست ما به این کتاب می رسد؟ صدر امیرالمؤمنین جای کتاب است. چه کسی دستش به این کتاب می رسد؟ این نازله کتاب هم کتاب است، ولی به این نازله کتاب هم ما راه نداریم. ما با امیرالمؤمنین به آن می رسیم. کدام مفسری می تواند بگوید که قرآن چه گفته؟ این همه تفسیر نوشته شده اما آیات قرآن هنوز بکر است. وقتی امام زمان تشریف بیاورند و بخوانند و معنا کنند، آدم می فهمد قرآن چه چیزی می خواسته به ما بگوید. ما و مفسرین که نمی فهمیم.

آن کسی که می گوید حسبنا کتاب الله خیال می کند کتاب مرکب روی کاغذ است و این پیامبر هم نامه رسان بوده است و لذا خودش را مستغنی از این کتاب می داند. اول می گوید پیامبر رفتند، پس کتاب دیگر برای ما بس است. یک قدم که جلوتر می روند، می گویند اصلا ما احتیاج به کتاب هم نداریم. این قرآن و این کتاب برای بشر قبل از بلوغ بوده و وقتی عقلت بالغ شده، دیگر می توانی راه را بروی. اینها از کتاب هم احساس استغنی می کنند. این همان آدم است. خیال نکنید کسی که می گوید حسبنا کتاب الله خودش را فقط مستغنی از امیرالمؤمنین می داند و مستغنی از رسول نمی داند؛ اینطوری نیست.

این پیامبر با آن مشخصات عظیم دارند می روند، ولی وجود پیامبر در چه کسی ادامه پیدا می کند؟ «إِنِّي تَارِكٌ  فِيكُمُ  الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي» من یک کتابی دارم و بعد از خودم می گذارم، اما این کتاب امر سنگینی است، ولی نازله کتاب دست شماست. کتاب احد الثقلین است؛ امر دیگری که پیامبر در او ادامه پیدا می کند، امیرالمؤمنین است. این پیامبر با این ظرف در این دو ادامه پیدا می کند.

امام باقر علیه السلام فرمودند من تعجب می کنم از این مردم -که ناظر به عامه بودند، ما شیعه ها هم گاهی اینطوری شدیم- «يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ  النَّهَرَ الْعَظِيم »(8) آب های ته مانده را با اشتها می خورند، ولی نهر عظیم را رها کرده اند. خدای متعال یک نهر عظیمی برای شما نازل کرده است. پرسید آقا نهر عظیم چیست؟ فرمود نهر عظیم وجود مقدس نبی اکرم هستند. تمام حقایق از آستان وجود حضرت جاری می شود و شما هم می توانید در این نهر خودتان را شستشو کنید و تطهیر بشوید. از این نهر بیاشامید و سیراب بشوید، تا حقایق ایمان به قلبتان برسد. لذا از علم امام تعبیر به ماء معین و ماء غدق می شود.

بعد امام فرمودند: این نهر عظیم یعنی تمام حقایقی که به صد و بیست و چهار هزار پیامبر داده شده، به نحو کامل و جامع به حضرت داده شده است. هر پیامبری یک نهری برای امت خودش است و امتش می توانند از طریق این نهر به حقایق برسند، ولی همه آن نهرها به نحو جامع در قلب نبی اکرم نازل شده است. بعد حضرت فرمودند: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَيَّرَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين » تمام آن حقایق را نبی اکرم به امیرالمؤمنین رساندند. پس امیرالمؤمنین است که می تواند جای نبی اکرم را پر کند و مردم به وسیله ایشان می توانند به نبی اکرم متصل شوند و از آن وحی برخوردار شوند. اوست که فاصله بین ما و خدای متعال را پر می کند.

خدای متعال می فرماید «قُلْ كَفى  بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني  وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب »(رعد/۴۳) پیامبر ما شما دو شاهد داری؛ یکی خدای تبارک و تعالی است و یکی هم کسی است که تمام علم الکتاب در نزد اوست. یک قطره از این علم را آصف بن برخیا داشت و آن کار را برای حضرت سلیمان انجام داد. وصی حضرت سلیمان یک قطره داشت ولی وصی نبی اکرم کل این علم را دارد.

سلمان به امیرالمؤمنین عرض کرد، منظور از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» چه کسی است؟ حضرت فرمود من هستم. بعد ادامه دادند وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از خدای متعال تقاضا کرد که یک وسیله ای بین او و امتش قرار بدهد، تا مردم بتوانند دست به دست این پیامبر بدهند و خدا هم من را وسیله پیامبر قرار داد که عالم به کل کتاب هستم. چه کسی دستش به این پیامبر می رسد؟ به یک معنا هیچکس جز امیرالمؤمنین. حضرت ذیل آیه «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ»(جمعه/۲) فرمودند، امیین ما هستیم و این پیامبر بالإصاله مبعوث به ماست. در جای دیگر می فرمایند: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ آخِذٌ بِحُجْزَةِ اللَّهِ وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَةِ نَبِيِّنَا وَ شِيعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا ثُمَّ قَالَ وَ الْحُجْزَةُ النُّورُ»(9) ما دست به دامن پیامبر هستیم و شیعیان باید از نور ما استفاده کنند. چه کسی دستش به این پیامبر می رسد؟

به پیامبر خطاب شد: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد»(رعد/۳) شما آمدید و عالم را بیدار کردید، ولی دست کسی به شما نمی رسد. هر قومی یک هادی دارد؛ آن هدایتی که پیامبر صلی الله علیه و آله آورده با امام صادق علیه السلام و امام زمان علیه السلام به ما می رسد. چه کسی جز ائمه دستش به پیامبر می رسد؟ ساحت پیامبر خیلی عظیم است. این انوار مقدس می توانند وسیله باشند و امت را به پیامبر برسانند. اصلا مگر کسی که می گوید حسبنا کتاب الله، کتاب در دستش است؟

امام صادق علیه السلام در مجلسی فرمودند، منظور از اولوالأمر در آیه «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم »(نساء/۵۹) یعنی امیرالمؤمنین و امام مجتبی و سید الشهداء. شخصی از شاگردانشان سوال کرد، پس چرا خدا اسمشان را نبرده است؟ حضرت فرمود مگر کسی کتاب می فهمد؟ خیال کردید بقیه اش را می فهمید که این یکی را نفهمیدید؟ شما مگر «اقم الصلاۀ» را می فهمید؟ اگر پیامبر نفرموده بود چطور نماز بخوانید، شما می توانستید نماز بخوانید؟ «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ»(آل عمران/۹۷) اگر پیامبر شیوه حج را نفرموده بود، شما می فهمیدید که باید هفت دور طواف کنید؟ کجای کتاب را می فهمید که این یک جایش را نمی فهمید؟ همه کتاب سیر بین خدا و رسول است، او باید بیان کند. تازه این ظاهر کتاب است. کسی که وارد باطن کتاب شده می تواند به ما علم الکتاب بدهد. کسی که علم الکتاب نزد اوست، می تواند امت را هدایت کند.

لذا کسی که غدیر را کنار می زند، مستغنی از رسول است. خدای متعال که پیامبر را مبعوث کردند، به ایشان گفتند پیامبر ما تو می آیی و با قرائت تو اهلِ راه می رسند. تو باید بخوانی «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق » ولی بدان «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى » این اصحاب سقیفه خودشان را مستغنی از تو می دانند و طغیان می کنند. «أَ رَأَيْتَ الَّذي يَنْهى  * عَبْداً إِذا صَلَّى »، امیرالمؤمنین که می خواهد عالم را مسجد کند، اینها نمی گذارند و می خواهند عالم میکده باشد. اینها امیر میکده هستند. البته میکده نه به معنای صوابش، امیر آن کوثر هم امیرالمؤمنین هستند.

پس اگر کسی خودش را مضطر به رسول ببیند، نمی تواند مضطر به امیرالمؤمنین و امام زمان نباشد. اگر کسی می خواهد در این عالم بلولد و دنبال توسعه و اسبابی است که به شیطان هم دادند، پیداست که مستغنی از امیرالمؤمنین است. مثل بشر امروز که خیلی هایشان خودشان را از مستغنی از انبیاء می بینند و در دوره روشنگری می گویند ما دیگر محتاج به انبیاء نیستیم، آن حرفهای قدسی را کنار بگذارید و بیایید خودمان بسازیم. این ادامه همان جریان سقیفه است؛ «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى  * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى ». لذا انکار امیرالمؤمنین، انکار نبوت است. العیاذ بالله آن ها خیال می کنند پیامبر یک نامه رسانی بوده و این نامه را آورده و داده و نامه برای ماست. این را مشاهده کردید که نامه رسان وقتی نامه را می آورد، خیلی وقت ها نامه اسرار است و او هم نمی فهمد چیست. درست است نامه برای ماست و ایشان آن نامه را آوردند، ولی ما که اسرار آن را نمی فهمیم.

آن مردک امام جماعت مسجد النبی گفته بود من سی سال است اینجا نماز می خوانم و یک سلام به این آقا نکردم؛ چون مرده تمام شده. مردک تو زنده ای و پیامبر مرده؟! تمام حیات عالم به نبی اکرم است. او سرچشمه حیات است. علم او ماء معین و ماء غدق است. پیداست این آدم خودش را مستغنی از رسول اکرم و امیرالمؤمنین می بیند. اینها فکر می کنند یک کسی آمده و یک کتابی آورده و کتاب هم دست ماست و ما می خوانیم و عمل می کنیم. «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم »(نحل/۴۴) این پیامبر باید بیان کند «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى  صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميد».

پی نوشت ها:

(۱) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 200

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 168

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 95

(4) الإختصاص، النص، ص: 141

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 168

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 387

(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 26، ص: 7

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 222

(9) التوحيد (للصدوق)، ص: 166