نسخه آزمایشی
جمعه, 14 ارديبهشت 1403 - Fri, 3 May 2024

ایام شهادت حضرت رقیه/ الحاق مؤمنین به نبی اکرم از طریق سیدالشهداء

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 19 شهریورماه سال 1400 است، که در هیاتی در قم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ قرآن کریم، دو جبهه مکذبین و متقین را در سوره مبارکه «طور» مطرح می کند و برای متقین پاداشی به نام الحاق در نظر می گیرد. مسأله الحاق به این گونه است که اگر مؤمنی نسبت به نسل خود اشفاق داشته باشد و برای نسل خود دعا کند و نسل او هم در اصل وادی ایمان از او تبعیت کنند، اگر درجه و عمل این نسل کمتر از آن جَدّ باشد، این نسل و ذریه به آن جد الحاق می شوند و وارد بهشت او شده و از سفره نعمت هایی که برای او پهن شده است، متنعم می شوند. نکته ای که مسأله الحاق دارد این است که تمام مؤمنین عالم به نبی اکرم صلوات الله علیه و آله ملحق خواهند شد و محور این الحاق هم حضرت سیدالشهداء علیه السلام هستند. اگر قرار است مؤمنین به آباء مؤمن خود ملحق شوند و حضرت سیدالشهداء هم اباعبدالله و پدر تمام بندگان خدای متعال هستند، پس مؤمنین عالم به حضرت ملحق خواهند شد و طبق روایات خود حضرت هم به نبی اکرم ملحق خواهند شد. لذا می توان گفت تمام مؤمنین بر سر سفره نبی اکرم نشسته و متنعم اند.

دو جبهه مکذبین و متقین

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . در سوره مبارکه طور، آیه ای وجود دارد که روایات ما این آیه شریفه را به وجود مقدس سیدالشهدا علیه السلام تطبیق داده اند. این آیه شریفه بعد از این که خداوند متعال در این سوره مبارکه تکلیف دو گروه را که یکی از آنها جبهه کفار است و یکی جبهه متقین معین می کند، آمده است. بعد از بیان این آیات، سوره به جایی می رسد که می فرماید: «إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ لَواقِعٌ * ما لَهُ مِنْ دافِعٍ»(طور/7-8) عذاب پروردگار تو قطعی است. یعنی اگر او رب توست و عالم را بر مدار تو اداره می کند، این طور نیست که کسی بتواند جلوی عذاب او را بگیرد؛ رَب تو یک جمعیتی را عذاب می کند. حالا این ها چه کسانی اند؟ «فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ * الَّذينَ هُمْ في  خَوْضٍ يَلْعَبُونَ»(طور/11-12) این ها یک جمعیتی هستند که راه تو و راه انبیاء را تکذیب می کنند و در لعب خودشان فرو می روند و به اصطلاح خوض در لعب دارند. لعب هم همین حیات دنیاست؛ خدای متعال می فرماید: «إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»(محمد/36). ما باید به سلامت از وادی دنیا عبور کنیم؛ فرصت دنیا فرصت مسابقه است، نه فرصت لهو و لعب. ما در این دنیا باید در راه خدا مسابقه بدهیم.

علی ای حال خدای متعال در مورد این جمعیتی که این گونه اند و خوض در لعب دارند، می فرماید پروردگار تو برای آن ها عذابی در نظر گرفته است. چه زمانی؟ «يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً * وَ تَسيرُ الْجِبالُ سَيْراً»(طور/9-10)؛ در این آیات شریفه خصوصیات قیامت بیان می شود و می فرماید در این روز است که یک عذاب قطعی متوجه این ها می شود؛ «إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ لَواقِعٌ * ما لَهُ مِنْ دافِعٍ». آن هایی که دائماً در فرصت دنیا مشغول در فرورفتن در لعب و لهو هستند، مشمول این عذاب می شوند. در ادامه هم خدای متعال عذاب آن ها را بیان می کند.

این هایی که مشمول عنوان «خوض در لعب» و این عذاب می شوند، عمدتاً جمعیتی هستند که برای خودشان امامی دارند. این ها را نباید تک تک و به صورت فرد دید؛ این ها یک امت هستند و امام دارند و ائمه آن ها هستند که پیامبران را تکذیب می کنند و مردم خود را دعوت به لهو و لعب می کنند؛ این ها هم دنبال سر ائمه خود حرکت می کنند. این هایی که عذاب می شوند، دستگاه شیطان و طواغیت را قبول کردند و پشت سر آن ها حرکت کرده اند. خدای متعال برای این ها این عذاب را آماده کرده است.

در ادامه متقین را در مقابل این ها قرار می دهد. متقین آن هایی هستند که همراه نبی اکرم در عالم حرکت می کنند. به عبارت دیگر تقوا یعنی حرکت کردن با رسول خدا و امام زمان. بنابراین متقی کسی است که همه قوایش در اختیار نبی اکرم است. بنابراین جدایی از حضرت بی تقوایی است. «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقينَ»(توبه/119) یعنی چه در دل سختی ها و چه در خوشی ها، چه در حال جنگ و چه در حال صلح و چه موقع شکست و چه موقع پیروزی، با رسول خدا حرکت کنیم و تردید و شکی نسبت به او در خودمان راه ندهیم و به او ایمان بیاوریم؛ تقوا یعنی همین. لذا کسی که به رسول خدا ایمان ندارد، متقی نیست. کسی هم که ایمان دارد، ولی از او جدا می شود، باز هم متقی نیست. فقط مؤمنی که همراه حضرت حرکت می کند، مؤمن متقی می شود؛ چون فقط حضرت است که راه و چاه را می داند و اگر انسان با حضرت همراه نشود، راه و چاه را پیدا نمی کند. عالم غیب را فقط حضرت می شناسد.

قرآن کریم هم که می فرماید: «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ»(بلد/8)، منظور از این «عین» حضرت است. ایشان چشم ماست. در روایت آمده است که این «عینین» یعنی رسول خدا؛ چون ایشان هم غیب عالم را می بیند و هم شهود عالم را؛ هم دنیا را می بیند و هم قیامت را. لذا ایشان چشم شماست و دارد می بیند و به همین خاطر به شما می گوید که راه بیفتید. حالا اگر شما هم با او حرکت کردید، چشم شما را هم باز می کند. پرده ها به اندازه ای که شما با او راه می روید، کنار می روند و نهایت کار این است که به لقاء الله می رسید. قرآن کریم هم می فرماید: «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»(کهف/110). حضرت است که شما را به لقاء الله می رساند و پرده ها را از جلوی چشم شما کنار می زند؛ منتها شرط این کار این است که با ایشان حرکت کنید.

الحاق، بشارتی خاص برای بهشتیان

بنابراین خدای متعال دو جریان را در سوره مبارکه طور مطرح می کند؛ جریان مکذبین و جریان متقین. این سوره مبارکه انسان ها را بر محور مکذبین و متقین دسته بندی می کند و در ادامه نعمت هایی را برای متقین بیان می کند که نعمت های فوق العاده ای است. این سوره مبارکه ذیل نعمت هایی که برای جبهه متقین نقل می کند، بحث الحاق را مطرح می کند. خدای متعال در مورد «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ»(طور/21)، آن هایی که ایمان آوردند و ذریه و نسل آنها هم در ایمان از آن ها تبعیت کردند سخن می گوید.

حالا مسأله ای که مد نظر بوده است این است که این ایمان چیست؟ بعضی ها مانند حضرت علامه طباطبایی می فرمایند این تبعیت در ایمان همین است که ذریه این ها فی الجمله در مسیر ایمان با آن ها همراه باشند و همین کافی است. اما به نظر می رسد که ممکن است این ماجرا انقدر عام نباشد و نیاز باشد که این ذریه در یک نقطه ایمان خاصی با اجداد خود همراه باشند و اگر در یک نقطه ای از ایمان از آن تبعیتِ از حق جدا شدند، دیگر به اجداد خود ملحق نشوند.

در هر صورت این وعده الحاق یکی از بشارت هایی است که برای اهل بهشت در نظر گرفته شده است. خدای متعال خطاب به متقین می فرماید: «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ» آن هایی که ایمان آوردند و ذریه آن ها هم در ایمان از آن ها تبعیت کردند و راه آنها را رفتند و به آن وادی ایمان پا گذاشتند، «أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ» آن ذریه را به آن ها ملحق خواهیم کرد. نسل این جمعیتی که مؤمن هستند و در این وادی ایمان از اجدادشان تبعیت کرده اند، در آخر کار به اجدادشان ملحق می شوند. پس شرط این الحاق این است که در آن وادی ایمان از اجداد خودشان پیروی کرده باشند، ولو درجه ایمانشان برابر با درجه ایمان اجدادشان نباشد و با هم در یک منزلت نباشند. این خیلی بشارت بزرگی است.

بعد هم می فرماید: «وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ». یعنی چیزی هم از مزد آن اجداد کم نمی کنیم. یعنی این گونه نیست که از مزد عمل آن ها بگیریم و به این ها بدهیم تا بالا بیایند. این که فرموده است «كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهينٌ» یعنی هر کسی در گرو عمل خودش است و اینگونه نیست که اگر پایینی ها به شکلی گرفتاری دارند و ما به آن ها تفضل می کنیم، آن ها را در درجات شما بالا می آوریم، چیزی از شما کم بشود؛ شما در گرو اعمال آن ها نیستید.

البته باید این نکته را هم متذکر شد که «كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهينٌ» معنایش این نیست که من به هیچ وجه در گناه دیگری شریک نیستم، بلکه اگر من گناه کسی را دوست بدارم، در گناه او شریک خواهم بود؛ به همین صورت اگر کار درست کسی را هم دوست بدارم، در ثواب او شریک خواهم بود. همچنین اگر انسان مقدمات گناه کسی را فراهم کند، در گناه او شریک است.

لذا گاهی فقط یک عمل و فقط توسط یک نفر انجام می شود، ولی ده ها نفر برای آن عمل مجازات می شوند. در برخی آیاتی که در مورد جهنم نازل شده آمده است، عده ای از جهنمیان به خدای متعال می گویند این بزرگان ما، ما را جهنمی کرده اند؛ باید این ها را دو برابر عذاب کنید. خدای متعال هم در جواب این ها می فرماید: «لِكُلٍّ ضِعْفٌ»(اعراف/38) برای همه شما دو برابر در نظر گرفته ایم؛ چون هم شما در گناه آن ها شریک هستید و هم آن ها در گناه شما. شما یک امت هستید و امت و امام گنهکار در گناه یکدیگر شریک هستند. لذا لشکری که علیه اسلام می جنگند، همشان در گناه هم شریکند. چون یک لشکر به هم پیوسته اند و فعل یکدیگر را دوست دارند و قوای یکدیگر را تقویت می کنند و مکمل هم هستند. اگر هر کدام از این اضلاع لشکر نبود، این لشکر موفق نمی شد.

پس بحث شراکت در عمل با بحث «كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهينٌ» تفاوت دارد. این آیه شریفه یعنی کسی که واقعا در یک جرمی مشارکت ندارد، چه مستقیم و چه غیر مستقیم مجازات نمی شود. بنابراین اگر ما ذریه شما را به شما ملحق می کنیم، این الحاق اینگونه نیست که از عمل شما برداریم و روی عمل آن ها بگذاریم، تا آن ها یک پله بیایند بالاتر و به شما برسند؛ شما در جای خودتان هستید، تفضلی که به شما می کنیم این است که ذریه شما را به شما ملحق می کنیم و با این حال درجه و مقام شما کم نمی شود.

خصوصیت مؤمنین شامل سنت الحاق

در ادامه سوره مبارکه به اینجا می رسد که این ها که نسلشان بهشان ملحق شده است و در بهشت با هم زندگی می کنند و غرق در نعمت هستند، از هم سوال می کنند؛ «وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى  بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ»(طور/25). یکی از پرسش هایی که دارند این است که چطور شد ذریه شما به شما ملحق شدند. جواب این ها این است «قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في  أَهْلِنا مُشْفِقينَ»(طور/26) ما قبلاً در اهل خودمان که زندگی می کردیم، مشفق بودیم.

حالا این اشفاق را باید معنا کرد. بعضی ها گفته اند که اشفاق به معنای خوف است در حالی که این معنا صحیح نیست؛ معنای اشفاق، عنایت و توجه همراه با نگرانی است. آدم اگر به کسی توجه و دلبستگی دارد، هم کمکش می کند و هم نگران کارش است. اشفاق یعنی عنایت و لطف همراه با نگرانی نسبت به سرنوشت شخص مقابل. لذا معلم نسبت به شاگردش اشفاق دارد؛ یعنی هم کمکش می کند و هم نگران اوست. انبیاء هم نسبت به امت خودشان مشفق اند. برخی لغت شناسان هم گفته اند که اشفاق اگر با «مِنْ» متعدی بشود، بیشتر معنای خوفی می دهد و اگر با «فی» متعدی بشود، بیشتر معنای توجه و عنایت می دهد.

پس «كُنَّا قَبْلُ في  أَهْلِنا مُشْفِقينَ» یعنی ما نسبت به اهل خودمان توجه و عنایت داشتیم و همین اشفاق ما موجب شد که آن ها به ما الحاق پیدا کنند. پس آن هایی که نگران ایمان و عاقبت اهل خودشان هستند، نسبت به اهل خود اشفاق دارند و این اشفاق هم منتهی به الحاق ذریه می شود. الحاق نتیجه اشفاق است. بعد هم می فرماید: «فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا»(طور/27) خدای متعال بر ما منت گذاشت؛ «وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ * إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ»(طور/27-28) ما از قبل دستمان به دامن او دراز بود و دعا می کردیم؛ «إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحيمُ» خدای متعال نیکوکار و مهربان است. لذا اگر کسی دلسوز و نگران ذریه خود باشد و از او بخواهد و دعا کند و دست به دامن خدا شود، خدای متعال بار ذریه او را می بندد و ذریه اش را به او ملحق می کند.

پس کسی که جزو خوبان درجه یک است و یک ذریه مؤمنی دارد که در وادی ایمان به دنبال او رفته اند، پاداشی دارد و آن پاداش این است که ذریه اش به او ملحق می شوند. بنابراین اگر کسی یک ذریه ای داشته باشد که در وادی ایمان به دنبال او نرفته باشند، این اتفاق نمی افتد. برای این الحاق هم خدای متعال یک ایمانی از ما می خواهد که آن ایمان، ایمان به ولایت الله است. خیلی صاف بخواهیم بگوییم، کسی مؤمن است که ولایت خدا و ولایت امیرالمؤمنین و اولیاء معصومین را قبول داشته باشد. به عبارت دیگر ولایت چهارده معصوم همان ولایت الله است و کسی مؤمن است که این ولایت را قبول داشته باشد. بنابراین اگر کسی مؤمن باشد، ولی ذریه اش در وادی ایمان از او تبعیت نکنند، برای این ها الحاق اتفاق نمی افتد. از آن طرف مؤمنی که ذریه اش در وادی ایمان از او تبعیت کرده اند، ذریه اش به او ملحق می شوند، در حالی که از درجات او چیزی کم نمی شود. می فرماید: «أَمْدَدْناهُمْ»؛ یعنی گویا سفره اش را پهن تر می کند؛ یعنی این فقط سفره تو نیست و ذریه ات را هم بر سر این سفره به تو ملحق می کنیم.

خدای متعال وقتی به ما همسر و فرزند می دهد، کم کم رزقمان را هم وسعت می بخشد. مقصود من فقط رزق مادی نیست؛ خدای متعال سفره همه ارزاقمان را بسط می دهد و گسترده می کند. در مورد این ذریه هم همین گونه است. خدای متعال می فرماید ذریه این ها را در بهشت بهشان ملحق می کنیم و بعد هم امکانات در اختیارشان قرار می دهیم و اینطور نیست که در تنگنا بگذاریم شان. این ها می توانند سفره گسترده پهن کنند و این ذریه هم دائم بر سر سفره آنها بنشینند. نکته ای که هست این است، جای ذریه در آنجا نبوده است؛ معنای الحاق همین است که این ها در درجه اجدادشان نبوده اند، ولی به خاطر این اجداد مؤمن، ذریه آن ها به آن درجه رسیده اند و چیزی هم از درجه آن اجداد کم نشده است.

این کسانی که مشمول سنت الحاق می شوند، کسانی اند که اهل اشفاق نسبت به ذریه خود هستند. قرآن کریم به نقل از این ها می فرماید: «إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في  أَهْلِنا مُشْفِقينَ». این ها اشفاق داشتند و دست به دامن خدا می شدند و به خدای متعال التماس می کردند که این ها و نسلشان را نجات بدهد. خدای متعال هم بدون این که از درجه این ها کم کند، نسل و فرزندانشان را در قیامت به این ها ملحق می کند.

الحاق یعنی امکاناتی که در بهشت مخصوص این هاست، بسط داده می شود و مؤمنین درجه پایین تر که از نسل این ها هستند و از آن ها پیروی کرده اند، از این امکانات برخوردار می شوند. بنابراین الحاق یعنی سفره این ها را برای آنها هم پهن می کنیم و سفره جداگانه ای برای این ها نمی گذاریم؛ سفره برای اجداد است و مؤمنین درجه پایین تر از این سفره استفاده می کنند. کسی که در درجه دو ایمان است، نماز و روزه و اعمالش به اندازه کسی که در درجه بالاتر است ارزش ندارد. لذا این ها در بهشت کنار هم نیستند و نعمت های یکسانی ندارند؛ ولی وقتی خدای متعال این ذریه را به اجدادشان ملحق می کند، این ها هم از آن نعمات بالاتر بهره مند می شوند.

ائمه بزرگوار ما در ذیل آیه شریفه «أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ»(آل عمران/162) فرمودند ما هستیم که راه رضوان خدا را می رویم. بعد می فرماید ما درجات بر مؤمنین هستیم؛ «وَ بِوَلَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ إِيَّانَا يُضَاعِفُ اللَّهُ لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ يَرْفَعُ اللَّهُ لَهُمُ الدَّرَجَاتِ الْعُلَى »(1) به اندازه ای هم که مؤمنین به ما ایمان می آورند، عملشان مضاعف می شود و درجاتشان رفعت پیدا می کند.

بنابراین بهشت درجاتی دارد و این درجات همان درجات ایمان و درجات فهم قرآن و درجات محبت امیرالمؤمنین است. حالا خدای متعال به کسی که در درجه بالایی است و فرزندانش در اصل ایمان با او همراه بوده اند، ولی درجه کمتری دارند، لطفی می کند و این ذریه و نسل را به آن ها الحاق می کند. این الحاق هم این طور نیست که این ها یک بهشت مستقل داشته باشند و این طور نیست که از درجه اجداد این نسل کم بشود؛ الحاق این گونه است که این ذریه، رشد پیدا می کنند و از نقایص خود رها می شوند و به درجه بالاتر می آیند. این که خدای متعال می فرماید: «أَمْدَدْناهُمْ» یعنی سفره آن مؤمن را گسترش می دهد، تا این ذریه هم از این سفره بهره مند بشوند. لذا شاید بتوان اینطور گفت که در وادی الحاق، همه بر سر سفره نبی اکرم می نشینند. یعنی در نهایت همه مؤمنین به امام خودشان ملحق می شوند و بر سر سفره امامشان می نشینند. سفره مستقلی برای ما در عالم پهن نمی شود. البته من نسبت قطعی نمی دهم.

سنت الحاق در روایات

روایتی در کتاب بصائر الدرجات آمده است که امام صادق علیه السلام ذیل این آيه شریفه فرمودند: «الَّذِينَ آمَنُوا النَّبِيُّ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ ذُرِّيَّتُهُ الْأَئِمَّةُ وَ الْأَوْصِيَاءُ»(2) یعنی مقصود از مؤمن در این آیه شریفه، نبی اکرم و امیرالمؤمنین علیهما السلام است. حالا ذریه ایشان چه کسی است؟ ذریه و نسل ایشان ائمه بعدی هستند؛ امام حسن، امام حسین تا امام زمان علیهم السلام، ذریه نبی اکرم و امیرالمؤمنین اند. لذا «أَلْحَقْنَا بِهِمْ» یعنی آن ها را به مقام نبی اکرم و امیرالمؤمنین ملحق می کنیم. «وَ لَمْ نَنْقُصْ ذُرِّيَّتَهُمُ الْحُجَّة» و این ها در آن حجتی که نبی اکرم از طرف خدای متعال آورده اند، هیچ نقصی نسبت به نبی اکرم و امیرالمؤمنین ندارند. «وَ حُجَّتُهُمْ وَاحِدَةٌ وَ طَاعَتُهُمْ وَاحِدَةٌ»؛ همان طاعتی را که امیرالمؤمنین دارد و واجب است که از ایشان پیروی کنیم، امام صادق هم دارد؛ امام زمان هم همین طور است. پس یکی از انواع الحاق ها این گونه است.

بنابراین قرآن کریم عالم را دو جبهه می کند؛ یک جبهه مکذبین و یک جبهه متقین. جبهه متقین همان جبهه نبی اکرم و امیرالمؤمنین است؛ مؤمن اصلی در این جمع امیرالمؤمنین و نبی اکرم اند و ذریه ایشان هم ائمه علیهم السلام اند که ملحق به ایشان می شوند. یعنی حجت الهی به همان اندازه ای در دست آن هاست که در دست امیرالمؤمنین بود و هیچ نقصی ندارند.

الحاق را به گونه دیگری نیز می شود بیان کرد که مفسرین هم فقط همین معنا را بیان کرده اند. مرحوم صدوق در کتاب توحید نقل می کنند که امام صادق علیه السلام فرمودند: «قَصَرَتِ الْأَبْنَاءُ عَنْ عَمَلِ الْآبَاءِ»(3) یعنی فرزندان عمل پدرانشان را نداشتند. در ادامه می فرماید منتها در ایمان از آن ها تبعیت کردند؛ آن ها مؤمن به امیرالمؤمنین بودند، این ها هم مؤمن شدند. یعنی اگر کسی خودش و ذریه اش شیعه باشند، ذریه اش در ایمان از او تبعیت کرده اند، ولو عملشان در درجه عمل او نباشد. ممکن است جد این ذریه اهل نماز شب و خیرات و جهاد بوده باشد، ولی این ها نباشند و عملشان ناقص باشد، ولی مؤمن اند و با ایمان از دنیا رفته اند. لذا می فرماید: «قَصَرَتِ الْأَبْنَاءُ عَنْ عَمَلِ الْآبَاءِ»، عمل این ذریه ناقص است و در آن درجه نیست. بعد می فرماید: «فَأَلْحَقُوا الْأَبْنَاءَ بِالْآبَاءِ لِتَقَرَّ بِذَلِكَ أَعْيُنُهُمْ» خدای متعال با این که عمل این فرزندان ناقص است، ولی آن ها را به پدرانشان ملحق می کند؛ چرا؟ «لِتَقَرَّ بِذَلِكَ أَعْيُنُهُمْ» تا این که چشم این آباء را به این عنایتی که به فرزندانشان می کند، روشن بکند.

حالا چرا خدای متعال این چشم روشنی را به ایشان می دهد؟ این ها خودشان جواب داده اند؛ «إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في  أَهْلِنا مُشْفِقينَ». دست این ها به دامن خدا بوده است، لذا خدای متعال هم مزدش را می دهد. مزدش این است که خدای متعال این ذریه ای که در این درجه نیستند را به این درجه می آورد. شفاعت هم همین است. این اشفاق و این دعا ذریه را به این درجه می آورد. لذا اگر کسی اهل عبادت است و در عین حال به فکر ذریه خود هم هست و برای آن ها دل می سوزاند و دل نگران عاقبت به خیری آن هاست و نسبت به آن ها اشفاق دارد، اگر ذریه اش در ایمان از او تبعیت کنند، این الحاق به او عنایت می شود.

کسی که اشفاق دارد، محبت همراه با خوف دارد و این محبت همراه با خوف، اقدام و طرح و دعا و التماس می آورد. هم دائماً در حال کار و کوشش است که این ذریه را عاقبت به خیر کند و هم دائماً دستش به دامن خداست و دعا می کند. لذا خدای متعال چشم این ها را روشن می کند و این ذریه ای که اهل نماز شب خواندن نبودند را به نماز شب خوان ها ملحق می کند.

الحاق دیگری هم وجود دارد که از بعضی روایات استفاده می شود و در خصوص سید الشهدا علیه السلام است. اصلا من این آیه را به خاطر این روایت خواندم؛ اصلا این آیه شریفه از آیاتی است که یکی از تأویلاتش سیدالشهداست. این روایتی را که تقدیم می کنم، مرحوم شیخ در امالی از محمد بن مسلم نقل کرده اند. محمد بن مسلم هم شاگرد امام باقر علیه السلام بود و هم شاگرد امام صادق علیه السلام و این حدیث را از هر دو امام نقل می کند. محمد بن مسلم می گوید از هر دو امام شنیدم که فرمودند خدای متعال در عوض شهادت امام حسین علیه السلام، چهار چیز به ایشان داده است؛ «عَوَّضَ الْحُسَيْنَ مِنْ قَتْلِه »(4).

یکی از آن چهار چیز این است که امامت در نسل ایشان قرار داده شده است؛ «أَنْ جَعَلَ الْإِمَامَةَ فِي ذُرِّيَّتِهِ». خدا می داند که این چه نعمت بزرگی است. مورد بعدی «وَ الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ»؛ خدای متعال شفاء را در تربت حضرت قرار داده است و تربت ایشان هم بیماری های ظاهری و هم بیماری های باطنی را دفع می کند؛ هم شفاء بیماری قلب است هم بیماری جسم. البته یک آدابی دارد و استفاده از آن همین طوری نیست. مورد بعدی «وَ إِجَابَةَ الدُّعَاءِ عِنْدَ قَبْرِهِ»؛ خدای متعال در کنار قبل حضرت دعا را مستجاب می کند؛ محیط قبر حضرت محیط اجابت دعاست. این خیلی معنای لطیفی دارد؛ یعنی اگر کسی توانست تا آنجا بیاید، دیگر مستجاب الدعوه است. مستجاب الدعوه شدن زائر امام حسین مزد حضرت است نه مزد زائر.

مورد آخر هم این است، «وَ لَا تُعَدُّ أَيَّامُ زَائِرِيهِ جَائِياً وَ رَاجِعاً مِنْ عُمُرِهِ»؛ یعنی کسی که به زیارت امام حسین علیه السلام می رود، زمان رفت و برگشتش جزو عمرش به حساب نمی آید. این مورد آخر چند معنا دارد؛ یکی از معانی اش این است که این مدت حساب و کتاب ندارد؛ یک معنای دیگرش هم این است که اگر بنا بوده است که این شخص شصت سال عمر کند و دو سال در حال زیارت بوده است، این دو سال را حساب نمی کنند و شصت و دو سال به او عمر می دهند. این ها مزدهایی است که خدای متعال برای شهادت امام حسین علیه السلام قرار داده است.

در ادامه محمد بن مسلم یک سوال لطیفی از امام پرسید. به نقل از محمد بن مسلم آمده است «فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ هَذَا الْجَلَالُ يُنَالُ بِالْحُسَيْنِ فَمَا لَهُ فِي نَفْسِهِ»، یعنی این خصالی که شما فرمودید به احترام امام حسین به شیعیان می دهند؛ مزد خود امام حسین چه چیزی هست؟ «فَمَا لَهُ فِي نَفْسِهِ». حضرت فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ أَلْحَقَهُ بِالنَّبِيِّ فَكَانَ مَعَهُ فِي دَرَجَتِهِ وَ مَنْزِلَتِه »؛ مزد سیدالشهداء علیه السلام این است که در درجه نبی اکرم قرار می گیرد و به ایشان ملحق می شود. سپس حضرت آیه شریفه «وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُم » را خواندند.

بنابراین یکی از تطبیق های این آیه شریفه این است که خدای متعال، سید الشهدا را به نبی اکرم ملحق می کند. این الحاق هم به خاطر عاشورا و در نتیجه آن اتفاق می افتد و همین مطلب یک بحث لطیف و عجیبی دارد. بنابراین حضرت سیدالشهدا به سفره نبی اکرم ملحق می شوند و بعد از ایشان هم شیعیان به سید الشهدا ملحق می شوند. دیگر تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

روایت دیگری هم ذیل این آیه شریفه آمده است که داستان ورود حضرت زهرا سلام الله علیها را به صحرای محشر توضیح می دهد. در این روایت آمدن حضرت با آن جلالت در صحنه محشر توضیح داده شده است و بعد از آن به داستان شفاعت حضرت می پردازد. در این روایت آمده است که وقتی حضرت با آن جلالت وارد بهشت می شوند، خدای متعال یک ملکی را با مأموریتی می فرستد به سمت حضرت زهرا سلام الله علیها؛ «يَبْعَثُ اللَّهُ إِلَيْهَا مَلَكاً»(5). بعد می فرماید: «لَمْ يَبْعَثْ إِلَى أَحَدٍ قَبْلَهَا وَ لَمْ يَبْعَثْ إِلَى أَحَدٍ بَعْدَهَا»، یعنی این ملک نه قبل از این مأموریتی از طرف خدای متعال داشته است و نه بعدش خواهد داشت؛ به عبارت دیگر این ملک در یک مأموریت ویژه به محضر حضرت زهرا سلام الله علیها می آید و این مأموریت ویژه الهی هم فقط یک بار است.

این ملک به محضرت حضرت می آید و به حضرت عرض می کند: «إِنَّ رَبَّكَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ»، یعنی پروردگار تو به تو سلام رسانده است. سپس عرض می کند: «وَ يَقُولُ لَكَ سَلِينِي أُعْطِكِ»، یعنی هرچه که بخواهی، به تو می دهد و استثناء هم ندارد. خدای متعال با یک شرافت خاصی یک ملک خاص را به سمت حضرت می فرستد و می فرماید هرچه بخواهی به تو می دهم.

بعد از این حضرت می فرماید: «فَتَقُولُ قَدْ أَتَمَّ عَلَيَّ نِعْمَتَهُ وَ أَبَاحَنِي جَنَّتَهُ وَ هَنَّأَنِي كَرَامَتَهُ وَ فَضَّلَنِي عَلَى نِسَاءِ خَلْقِهِ»، یعنی خدای متعال همه چیز به من داده است؛ خدای متعال چیزی در حق من کم نگذاشته است و نعمت را بر من تمام کرده و آن بهشت خاص خودش را به من اباحه کرده و در اختیار من قرار داده است و برخوردش با من کریمانه بوده و من را بر همه زنان خلقش فضیلت داده است. چیزی برای من کم نگذاشته است تا من از او بخواهم، اما «أَسْأَلُهُ أَنْ يُشَفِّعَنِي فِي وُلْدِي وَ ذُرِّيَّتِي وَ مَنْ وَدَّهُمْ بَعْدِي وَ حَفِظَهُمْ بَعْدِي» از خدای متعال می خواهم من را در باب فرزندان و ذریه ام و آن کسانی که بعد از من نسبت به آن ها محبت و مودت کردند و از آن ها حمایت کردند، شفیع قرار بدهد.

در ادامه دارد «فَيُوحِي اللَّهُ إِلَى ذَلِكَ الْمَلَكِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَتَحَوَّلَ عَنْ مَكَانِهِ»، همان طوری که آن ملک در محضر حضرت زهراست، خدای متعال او را مخاطب قرار می دهد و می فرماید: «أَنْ خَبِّرْهَا أَنِّي قَدْ شَفَّعْتُهَا»، یعنی به حضرت خبر بده که من او را شفیع قرار دادم. «فِي وُلْدِهَا وَ ذُرِّيَّتِهَا وَ مَنْ وَدَّهُمْ وَ أَحَبَّهُمْ وَ حَفِظَهُمْ بَعْدَهَا»، هم در ذریه و هم در کسانی که نسبت به ایشان محبت و مودت داشتند. یعنی خدای متعال به احترام حضرت زهرا، آن ها را مراعات کرده است و به حضرت اجازه شفاعت داده است. سپس حضرت می فرماید: «فَتَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنِّي الْحَزَنَ وَ أَقَرَّ عَيْنِي»، یعنی شکر خدایی که غصه من را برداشت و چشم من را روشن کرد؛ من همه چیز داشتم و فقط نگران این ها بودم و خدای متعال با این اجابت غصه را از من برداشت.

در ادامه دارد «ثُمَّ قَالَ جَعْفَرٌ كَانَ أَبِي إِذَا ذَكَرَ هَذَا الْحَدِيثَ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ»، امام صادق علیه السلام فرمودند زمانی که پدرم، امام باقر علیه السلام این حدیث را می خواندند و به اینجا می رسیدند، آیه شریفه «وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ» را می خواندند. کانّه ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها و محبین ذریه ایشان همان هایی هستند که به حضرت زهرا ملحق می شوند. این هم یکی دیگر از معانی الحاق است. در این جا حضرت شفاعت می کنند و الحاق حاصل می شود. این کاری که حضرت زهرا می کنند، همان الحاق است.

پس این آیه شریفه به مؤمنینی که ذریه ایشان در وادی ایمان از آن ها تبعیت کرده اند، بشارتی داده است و آن بشارت هم همان الحاق است. این مؤمنین خودشان را این گونه معرفی می کنند و می گویند: «إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في  أَهْلِنا مُشْفِقينَ»؛ این ها اهل دعا و اشفاق بودند و بی خیال نسلشان نبودند. این طور نبودند که خودشان نماز شب بخوانند و اگر فرزندشان فاسق شد نگران نباشند؛ این ها اگر خودشان نماز شب می خواندند، دلشان می خواست که فرزندانشان هم نماز شب بخوانند. این ها فرزندان خود را مؤمن بار آورده بودند. حالا اگر نقصی در عمل این فرزندان بوده است، خدای متعال به احترام این ها، منت می گذارد و دعای این ها را مستجاب می کند و فرزندان را به این مؤمنین ملحق می کند. بنابراین ماجرای الحاق در واقع همان ماجرای شفاعت است.

مصداق اصلی مسأله الحاق هم الحاق ائمه معصومین، به نبی اکرم و امیرالمؤمنین است. گویا جریان الحاقی وجود دارد که محورش نبی اکرم و امیرالمؤمنین اند و ائمه معصومین به آن ها ملحق می شوند و ذریه و شیعیان هم به ائمه ملحق می شوند. این گونه است که یک جبهه درست می شود. بعد از این الحاق خدای متعال نبی اکرم را امداد می کند و سفره بهشتی ایشان را انقدر پهن می کند که همه این ذریه و شیعیان هم از آن نعمت هایی که مخصوص نبی اکرم است، برخوردار می شوند. این خیلی بشارت عجیبی است و اصلاً قابل درک نیست. آدم باید امیدوار باشد که مشمول این الحاق بشود و از آن نِعَم در آن درجه برخوردار بشود.

محور الحاق

بنده می خواهم بگویم این آیه شریفه و این ماجرای الحاق، باید حول محور سید الشهدا علیه السلام معنا بشود. این چند مدل الحاقی که عرض کردم، الحاق های پراکنده نیستند؛ یک مؤمنی در یک درجه است، نسلش را به او ملحق می کنند و خود او را به ائمه و ائمه را هم به نبی اکرم ملحق می کنند. ریشه این الحاق هم اشفاق و دعاست؛ یعنی نبی اکرم و بعد از ایشان، سید الشهدا نسبت به کل مؤمنین مشفق بوده اند و اشفاق ایشان است که تبدیل به عاشورا می شود. ما را به سید الشهدا ملحق می کنند و ایشان را به نبی اکرم.

لذا می توان گفت این جریان الحاق بر محور سید الشهدا و عاشوراست. قرار است ذریه به خاطر عمل آباء خود به آن ها ملحق بشوند و از آنجا که سید الشهداء، اباعبدالله هستند، آن عباد اللهی که حضرت بر آنها اُبوَّت کرده اند و ایشان هم در وادی ایمان از حضرت پیروی کرده اند، به حضرت ملحق می شوند. ریشه این الحاق هم در اشفاق و دعا و اقدام سید الشهداست. ایشان برای این که نسبت به ما مشفق بوده اند، یک اقدامی کردند و عاشورا به پا کردند. معنای اشفاق «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»(6) است.

بنابراین در نتیجه اشفاق و دلسوزی حضرت است که همه دوستان حضرت به ایشان ملحق و وارد بهشت ایشان می شوند. البته باید توجه داشت که این الحاق، یکنواخت نیست و همه ما مستقیماً به سید الشهدا ملحق نمی شویم؛ بعضی ها از طریق حبیب ملحق می شوند، برخی از طریق زهیر و برخی از طرق دیگر؛ هرکس متناسب با درجه ای که دارد؛ همان طور که شاخ و برگ و سلول به سلول درخت، به ریشه و تنه آن متصل اند، ولی همه به یک شکل متصل نیستند، الحاق هم همین گونه است. بنابراین ماجرای الحاق نظام دارد و در یک شبکه اتفاق می افتد؛ ممکن است یک برگ خیلی دور باشد و یک شاخه نزدیک باشد، ولی همه این ها متناسب با درجه خود، به این ریشه متصل اند. بنابراین در این مسأله الحاق همه مؤمنین از یک شجره طیبه و یک بهشت برخوردار می شوند، منتها همین بهشت واحد، درجاتی دارد و این درجات هم همان درجات الحاق ما به سید الشهدا علیه السلام است.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 430

(2) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 480

(3) التوحيد (للصدوق)، ص: 394

(4) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 317

(5) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 600

(6) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج 6، ص: 113