نسخه آزمایشی
سه شنبه, 11 ارديبهشت 1403 - Tue, 30 Apr 2024

جلسه چهارم دفتر آیت الله وحید/ همراهی با سیدالشهداء و صبر بر ابتلائات مسیر سعادت جاودان

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 8 مهرماه سال 96 است، که در ایام محرم در دفتر آیت الله وحید ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ معصومین و امامان ما عهدی با خدای متعال بستند و پای عهدشان در هر شرایطی ایستادند و استقامت کردند و اینگونه شرایط هدایت را برای ما فراهم ساختند. اما ما اختیار داریم که در کنار ایشان ایستادن را انتخاب کنیم و به امتحانات ویژه ای مبتلا شویم یا اینکه خود را از آنها جدا ببینیم و به زندگی خود بدون توجه به آنان بپردازیم. در این صورت دچار خسران شدیدی شدیم ولی اگر در کنار ایشان استقامت ورزیدیم و با ایشان حرکت کردیم، سعادت و اجر عظیمی را کسب می کنیم که حقیقتا مسیر سعادت جز راه ایشان نیست.

ابتلائات خداوند و عهد معصومین

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصيرا»(فرقان/۲۰) خدای متعال در این آیه شریفه از یک سنت عمومی صحبت می کند و می فرماید ما شما را به وسیله یکدیگر مبتلا می کنیم و مورد امتحان قرار می دهیم و مؤمنین را به وسیله کفار امتحان می کنیم. بعد هم خدای متعال از ما پیمان بر صبر می خواهد «أَ تَصْبِرُونَ» آیا پای این امتحان من می ایستید؟ «وَ كانَ رَبُّكَ بَصيرا» پروردگار تو از ازل می دانست.

لکن روایتی ذیل این آیه شریفه آمده که تأویل آیه را بیان می کند، فرمود وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و حسنین صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین را گرد آوردند و در خانه را بستند که غیر نباشد. فرمودند جبرئیل اینجا حضور دارد از طرف خدای متعال یک پیمانی از شما می خواهند «وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً» می گویند ما می خواهیم شما را با دشمنان تان مورد ابتلا و امتحان قرار بدهیم، آیا شما حاضر هستید پای این عهد بایستید؟ حاضر هستید این امتحان را بپذیرید؟

این هم مقام عجیبی است که خدای متعال گاهی امتحان را به مشیت خود معصومین واگذار کرده است. نقل این است که امیرالمؤمنین فرمودند اگر خدا اینطور می خواهد، ما تحمل می کنیم و به فضل و ثواب الهی امیدوار هستیم. وقتی این عهد بسته شد تعبیر این است که وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بگونه ای گریستند که صدای گریه ایشان در بیرون خانه شنیده شد. یعنی دیگر کار تمام شد و عهدها بسته شد. بعد این آیه نازل شد «وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصيرا» ما دشمنان شما را، فتنه شما قرار دادیم، آیا صبر می کنید؟ «وَ كانَ رَبُّكَ بَصيرا» پروردگار شما آگاه بود که شما صبر می کنید.

پس خدای متعال یک عهد عظیمی از معصومین گرفته و آن ابتلاء در این عالم است و بلای آنها در این عالم، یک چهره اش ضیافت الهی نسبت به خودشان است «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» یک چهره دومش شفاعت است که قسمت عمده ای از بلای معصومین بلای برای شفاعت است. حتی شاید بخش عمده ای از قصه عاشورا، عهدی است که امام حسین علیه السلام برای شفاعت امت و دستگیری و نجات بستند که اگر عاشورا نبود کسی از فتنه سقیفه و بنی امیه و بنی عباس نجات پیدا نمی کرد. امواج این فتنه از بزرگان هم بزرگتر بود و چه بزرگ هایی که به نام بزرگ بودند و دهانشان را پر و خالی می کردند و اسمشان را می برند.

حضرت عهدی با خدا بستند و پای عهدشان هم ایستادند «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيرا»(انسان/۷) معصومین خودشان که در وادی ایمن هستند ولی نگران ما هم هستند. «وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی» واقعا نگران آن روزی هستند که شرش فراگیر است که نکند مؤمنین و موحدین را هم بگیرد. آنها برای نجات ما پای این عهد ایستادند و در وفای به عهدشان تردید و سستی ندارند. امیرالمؤمنین با تمام وجود در آن صحنه ای ایستادند که همه یا کافر شدند یا به نفاق افتادند و یا لرزیدند. نمی شود بگویی چقدر واقعه بزرگ بود.

در دل سلمان چیزی واقع نشد که ما خیال کنیم در حقانیت و موقعیت حضرت تردیدی کرده باشند ولی در روایت فرمود در آن صحنه سنگین که پشت در پیش آمد، در ذهن سلمان چیزی گذشت که حضرت چرا صبر می کنند، امیرالمؤمنین که صاحب اسم اعظم هستند و کائنات در اختیار ایشان است. این اعتراض نبود ولی حضرت فرمود سلمان چه در دلت گذشت؟ بیعتت را تجدید کن، تو سلمانی. آن وقت خود وجود امیرالمؤمنین در آن صحنه ترک اولا نکردند که اگر ترک اولا می کرد همه ما از دست رفته بودیم. پس آنها پای بلایشان ایستاده اند «صَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا»(1).

صدیقه طاهره پای عهدشان ایستادند و کاری کردند که احدی جز ایشان آن کار را نمی توانست بکند و فقط کار خودشان بود. ایشان هرچه باید بیاورند را در صحنه آوردند. وجود مقدس سیدالشهداء با همه وجود پای عهدشان ایستادند، امام مجتبی ایستادند و هیچ کوتاهی هم نکردند. حتی با انبیاء هم نمی شود مقایسه کرد.

قیاس انبیاء با سیدالشهداء

قرآن داستان ایوب را نقل می کند و ایشان نعم العبد و معروف به صبر است. واقعا هم خیلی امتحان های سختی دادند. ایشان خیلی شاکر خدا بود. آن موقع ابلیس گاهی در آسمان ها می رفت و وقتی عبادات را دید حسد کرد و به خدای متعال عرضه داشت که همه چیزی به او دادی و به خاطر همین عبادت می کند، از او این ها را بگیر و به من اجازه بده و من را مسلط کن. در یک صحنه همه اموال و فرزندان رفتند و حضرت بیشتر شکر کردند. گفت به او سلامتی دادی، اجازه را گرفت و آمد که حضرت می فرماید که شیطان دمید و حضرت بیماری سختی گرفتند و مجبور شدند بیرون شهر زندگی کنند. البته در روایات دارد نبی نه عقلش از بین می رود و نه بیماری می گیرد که موجب انزجار مردم بشود و این با نبوت نمی سازد ولی خیلی بیماری ایشان سخت شد و تنها بیرون شهر زندگی می کردند.

یک صحنه ای پیش آمد که گویا طاقت حضرت تمام شد. در روایت است که شیطان به سراغ یک عده مؤمنی که به حضرت ایمان آورده بودند و مشغول عبادت بودند رفت و وسوسه کرد و گفت شاید این پیامبر حق نیست. مگر می شود به همه اینقدر در دنیا خوش بگذرد و این پیغمبر به این همه ابتلائات دچار شود؟ آنها هم آمدند و به حضرت عرض کردند نکند شما به ما خلاف گفتی؟ حضرت غصه دار شد و تعبیر این است که به خدا عرضه داشت خدایا یک دادگاهی باشد و ما یک محاکمه ای بشویم. خدایا من نسبت به بندگان تو هیچ کوتاهی نکردم و دستی را رد نکردم و در عبادت تو هم اگر هر دو کاری بود، سخت تر را انتخاب می کردم. من چه کار کردم که کار باید به اینجا برسد که در نبوت من تردید بشود؟

روایت دارد چون در نبوت حضرت تردید شد و حضرت تحملشان تمام شد. چون همه کارشان نبوتشان است. بحث غصه بر خودشان نبود. فرمودند خدایا کجای کار را اشتباه کردم که پایان راه من این شد و در نبوت من تردید شد؟ یک دادگاهی باید باشد. در ادامه آمده که یک ملکی یا ابری آمد و گفت دادگاه خواستید و این هم دادگاه، استدلالتان را بگویید. حضرت ایوب تکرار کرد که من چه کار کردم و کدام عبادت را ترک کردم و کدام بی خدمتی به این مردم کردم؟ هر عبادتی که بوده، سخت ترینش را انتخاب کردم. این را که گفت آن ملک یک جمله سوال کرد و ایشان خاک به دهان زد، پرسید، ایوب تو صبر کردی؟! حضرت ایوب خاک به دهانش زد.

این را با سیدالشهداء مقایسه کنید که در گودی قتلگاه، حکم ارتداد حضرت را دادند و زن و بچه شان را می خواهند به اسم خارجی اسیر کنند. این اصلا قابل مقایسه نیست. در گودی قتلگاه فرمودند «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ». جناب ابراهیم خلیل که معلم توحید هستند و اصلا نمی شود بگویید که چه مقامی دارند به یک جایی رسیدند که خدای متعال مچش را گرفت و فرمود تمام شد و دیگر بس است. هرچه هم که اصرار کرد خداوند فرمود برنامه شما تا همینجا بود و بیشتر از این نیست. اما به سیدالشهداء غروب عاشورا فرمودند اگر بخواهید همه چیز را برمیگردانیم ولی حضرت عرض کرد نه، من پای عهدم تا آخر هستم و رفتند. این عهد شفاعت بود.

حتی در گودی قتلگاه بعضی این جمله «یا غیاث المستغیثین» را اینطور معنا کردند که یعنی خدایا نکند کار اینجا تمام شود. دست من را بگیر، من هنوز بر سر عهدم باقی ماندم. باید سرم از بدنم جدا بشود و بدنم زیر سم اسب ها برود و سرم روی نیزه ها برود و باید اهل بیتم اسیر بشوند و سرم در تشت طلا برود. پس سیدالشهداء پای عهد خودشان ایستادند و اصلا هم کوتاه نیامدند «وَ قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاوَات » جبرئیل و میکائیل انگشت به دهان شدند. در روایات دارد که در عاشورا وقتی صحنه گودی قتلگاه پیش آمد، عالم ملائکه متلاطم شد تا اینکه خدای متعال سیمای امام زمان را نشان داد که «بِهَذَا أَنْتَقِم » و عالم ملائکه آرام گرفت.

ایستادن در کنار حضرت و مبتلا شدن به بلای ایشان

حضرت ایستادند و تمام مسئله این است که برای شفاعت ما و برای عبور دادن ما مثل ابراهیم خلیل وسط آتش نمرود رفتند تا جهنم را خاموش کنند و ما را عبور بدهند. چون آنها جهنم به پا کردند «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار»(ابراهیم/۲۸) روایات ذیل آیه اینطوری می فرماید حضرت امیر را برداشتند و جایش کلمه کفر گذاشتند و آنجا وادی جهنم شد. حضرت رفتند وسط این جهنم تا آن را خاموش کنند و ما را به سلامت عبور بدهند «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها»(مریم/۷۱) عرض کرد آقا شما هم وارد می شوید؟ فرمود ما وارد می شویم ولی وقتی ما وارد می شویم جهنم خاموش می شود. حضرت رفتند شعله جهنم را خاموش کنند تا ما را به سلامت عبور بدهند.

سوال این است که ما هم کنار بلای آنها می ایستیم یا نمی ایستیم؟ آنها می خواهند با بلا، عالم را سیر کنند و ما هم همراهشان باشیم. آنها در این عالم با بلا سیر می کنند تا به عصر ظهور و رجعت برسد. حتی از این حدیث نورانی امام رضا علیه السلام استفاده می شود که آن موقع هم بلا تمام نمی شود «أَوْرَثَتْنَا الْكَرْبَ وَ الْبَلَاءَ إِلَى  يَوْمِ  الِانْقِضَاء»(2) تا قیامت این وجود دارد. حتی در روایتی آمده که صحنه آخر روز عاشورا در قیامت ظاهر می شود و در صحنه محشر اعلام می کنند وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها می خواهند صحنه کربلا را آنچنان که بود ببینند و وجود مقدس سیدالشهداء بی سر وارد صحنه محشر می شود. روایت دارد حقیقت واقعه آن موقع آشکار می شود و در صف محشر غوغایی می شود گویا اصلا تا آن موقع در پرده بوده و بعد حضرت شروع به شکایت و شفاعت کردن می کنند.

پس آنها پای صبرشان ایستادند و ما در این مسیری که طی می کنیم که مسیر بلاست، با معصوم همراه می شویم یا نمی شویم. می شود همراه نشد و می شود از صفشان جدا شویم و کاری با غصه و بلای معصوم نداشته باشیم. ولی اگر خواستیم کنار معصوم بایستیم، پَر این بلا ما را هم می گیرد. ایستادن در این صحنه به حدی سخت است که «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ  مُسْتَصْعَب ». این است که در کنارش ایستادن از در آتش رفتن سخت تر است.

در زمان امام صادق علیه السلام، ابومسلم از خراسان قیام کرده بود و به اسم حق آل ابیطالب و ابن عباس. سراغ امام صادق هم آمدند. امام صادق فریبشان را نخورد و آنها مدام رجوع می کردند. شخصی از خراسان آمده بود محضر امام که آقا چرا نشسته اید؟ همه چیز برای شما آماده است و هزاران سرباز در خراسان داریم. برای چه سکوت کردید؟ شما بیایید و کار را به دست بگیرید. حضرت توقف کردند و به خادمشان گفتند تنور را روشن کن و وقتی شعله ور شد به او گفت بروید در تنور بنشینید. آن فرد شروع کرد عذرخواهی کردن و حضرت هم بحث را برگرداندند.

حضرت شروع کرد از خراسان صحبت کردن طوری که از کف دستشان هم خراسان را بهتر می شناسند. در روایت آمده که همه عالم در کف دست امام مثل یک حلقه یا یک گردو است. حضرت در حال صحبت بودند که ابوهارون مکی آمد و بعد از سلام حضرت به هارون گفت بفرمایید در تنور بنشینید. هارون مکی بند کفشش را رها کرد و رفت نشست. مدتی طول کشید و حضرت گفتند برویم به این برادرمان سر بزنیم و ببینیم چه می کند. آمدند دیدند مثل حضرت ابراهیم در آتش نمرود وسط گلستان نشسته است. حضرت فرمودند از این آدم ها چند تا دارید که پای حرف ما بایستند؟ ما یک تکالیفی روی دوشتان می گذاریم که از وسط آتش رفتن سخت تر است.

اجر و پاداش ابتلائات و استقامت در مسیر

اصلا امتحان همین است و سختی اش هم به این است «وَ لَكِنَ  اللَّهَ  سُبْحَانَهُ  يَبْتَلِي  خَلْقَهُ  بِبَعْضِ  مَا يَجْهَلُونَ  أَصْلَه »(3) امتحان ملائکه اینطور سخت شد، جسم حضرت آدم با گل بدبو بود و مدتی مقابل شیطان بود و رفت و آمد داشت. شیطان گفت «قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون »(حجر/۳۳)  من بر یک گل سجده کنم؟ فرمود «وَ لَكِنَ  اللَّهَ  سُبْحَانَهُ  يَبْتَلِي  خَلْقَهُ  بِبَعْضِ  مَا يَجْهَلُونَ  أَصْلَه » آن روح را که مسجود است، در قالب این گل می برد و امتحان سخت می شود.

آیا امتحان مالک اشتر سخت تر بود یا ابوهارون مکی؟ آن موقع که قرآن سر نیزه کردند و در یک قدمی خیمه معاویه بود، به او گفتند برگرد و او تردید هم نکرد. یعنی هم آنجا باید پیش برود و هم اینجا باید عقب بنشیند، کدام سخت تر است؟ امتحان اصحاب سیدالشهداء سخت تر بود یا امتحان ابوهارون مکی؟ بی تردید امتحان اصحاب سیدالشهداء سخت تر بود و واقعا هم خیلی وقتها آدم نمی فهمد که چرا امام این حرف را می زند «وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى  ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرا»(کهف/۶۸). اگر کسی بخواهد کنار امام بایستد، این صبر و پایداری می خواهد و به تدریج پَر آن بلا، ما را هم می گیرد و ما هم مصیبت زده و گرفتار می شویم. اگر کسی بر این گرفتاری و سختی که پیش می آید صبر کند، شامل این فرازهای زیارت عاشورا می شود «وَ اَسئَلُ اللهَ بِحَقِّکُم و بِالشَّانِ الّذی لَکُم عِندَهُ اَن یُعطِیَنی بِمُصابی بِکُم اَفضَلَ ما یُعطی مُصاباً بِمُصیبَة مُصیبَةً ما اَعظمَها» بالاترین ثواب های اهل مصیبت برای کسی است که در هنگام بلا، کنار امامش بایستد.

حتی ثواب ایستادن حضرت ابراهیم خلیل هم اعظم از ثواب قربانی کردن اسماعیل بود «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيم »(صافات/۱۰۷) این ثواب خیلی فوق العاده است «اَللّـهُمَّ اجْعَلْني فِي مَقامي هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْكَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ» عبارت «فِي مَقامي هذا» یعنی مقام صبر بر عاشورا در کنار حضرت و ایستادن در حادثه عاشورا «أَنْ  يَجْعَلَنِي  مَعَكُمْ  فِي  الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَنْ يُثَبِّتَ لِي عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» نتیجه ثبات قدم در مسیر سیدالشهداء این می شود که در این مقام صلوات و رحمت و مغفرت به ما می رسد که در روایت دارد اگر یک دانه از آن به ملائکه برسد، راضی هستند. این مزد کنار امام ایستادن است «اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَايَ  مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِي مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» این تازه مزد دنیایی آن است و مزد اخروی آن بعد شروع می شود «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ» در سجده زیارت عاشوراست. و الا این همه مزدهای دنیایی برای کنار امام ایستادن است ولی اگر بخواهیم بایستیم کار سخت می شود.

حضرت به مِسمَع کِردِین فرمودند به زیارت جدم می روی؟ عرض کرد آقاجان من سرشناس هستم و جاسوس مراقب من است. من را مجازات می کنند و این شدنی نیست. حضرت فرمودند که یاد مصیبت جد ما می کنی؟ عرض کرد آقا جوری حالم متحول می شود که از غذا خوردن و خوابیدن می افتم و همه اهل منزل می فهمند که من حالم دگرگون است. حضرت فرمود احسنت، تو از آن کسانی هستی که «يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ  لِحُزْنِنَا وَ يَخَافُونَ لِخَوْفِنَا وَ يَأْمَنُونَ إِذَا أَمِنَّا»(4) غصه و شادیش را از ما جدا نکرده است.

اختیار در انتخاب صف

امام حسین هم همین کار را کردند، هر چه صدایشان زد، آنها صفشان را جدا کردند. حضرت آمدند به عبیدالله حر جعفی فرمودند تو عثمانی هستی و وضعت خوب نیست، بیا من کارت را درست می کنم. گفت آقا من از کوفه بیرون آمدم، سری که درد نمی کند را دستمال نمی بندم. گفت می خواهم نه با شما باشم و نه با آن طرف. ولی مرکبی دارم که احدی تا حالا نتوانسته آن را بگیرد اگر آن را می خواهید به شما می دهم و فرار کنید. حضرت فرمود ما با خودت کار داریم، تو اسب به ما می دهی؟ تو اگر خودت نیایی مرکبت را می خواهیم چه کنیم؟

آدم می تواند صفش را جدا کند ولی یکی هم مثل زهیر است که حضرت شکارش کردند. فرمودند بگویید امام حسین کارتان دارد. زهیر با خودش خدم و حشم داشت. می خواست نیاید ولی همسرش گفت چرا نمی روی؟ پسر پیغمبر خدا دنبالت فرستاده و زهیر آمد و وقتی وضعیت امام حسین را دید برگشت و همه چیزش عوض شد. به همراهانش گفت من دیگر همراه ندارم و هرکه می خواهد برود و هر که هم می خواهد بیاید در اردوی امام حسین، به همسرش هم گفت من شما را طلاق می دهم و با یک فرد مورد اعتماد پیش قبیله تان می فرستم تا بنی امیه به خاطر من شما را آزار ندهند و همه پُل های پشت سرش را خراب کرد. آن وقت شد فرمانده لشکر امام حسین.

یک عزیزی می گفت زهیر چند روز با امام حسین بوده و به کجا رسید و ما که پنجاه سال بودیم به کجا رسیدیم. یکی از اصحاب وقتی حضرت فرمودند هرکسی می خواهد برود، اجازه گرفت و یک جواب به امام حسین عرض کرد که جواب بسیار فاخری است و آدم تا قیامت باید مقابل این مرد سرش پایین باشد که به حسب ظاهر تا دیروز عثمانی بوده است و یک قدم با امام حسین آمده، گفت یابن رسول الله اگر عمر دنیا جاودانه بود، یعنی مرگ نبود و تمام حیات ابدی هم عیش بود و پیری و بیماری و فقر و گرفتاری نبود، باز ما شهادت در رکاب شما را بر این عیش جاودانه ترجیح می دادیم. جمله بسیار فاخر است. هرچه آدم در مقابل این مرد خضوع کند جا دارد. یک قدم با امام حسین آمده. اگر آدم کنار امام حسین بیاید اینطور می شود.

انسان می تواند صفش را جدا کند و یا به دنبال آذوقه زن و بچه اش مثل طرماح باشد و یا مثل دیگران مشغول طواف بدون امام حسین باشد. ولی اگر کنار امام حسین آمد، صحنه عاشورا او را هم می گیرد و باید به شهادت برسد. تابع درجاتش باید مقابل حضرت بایستد مثل سعید بن عبدالله که تیرها را به سر و دستش خرید تا حضرت نماز بخواند.

کنار امام ایستادن دشواری دارد. من هیچ کجا ندیدم محبین اهل بیت و شیعیان ناراحت بشوند و بگویند ما بیخود یک یا علی گفتیم و این همه گرفتار شدیم. این لطف آنها به ماست. واقعا شیعه در طول تاریخ بسیار سختی کشیده و به خاطر همین یک یا امیرالمؤمنین گفتن است. پای حضرت ایستادند و لای جرز دیوارها و در سیاه چال ها رفتند و الان هم همینطور است. الان شما دست از امیرالمؤمنین بردارید، دیگر کسی در عالم با شما کاری ندارد. از اسلام دست بردارید، دیگر کسی با شما کاری ندارد. همه دعواها سر این است که شما پای اسلام ایستادید و الا اگر از اسلام کنار بکشید کسی دیگر کاری با شما ندارد. من ندیدم یکی از محبین اهل بیت بگوید بیخود کردیم که یک یا حسین گفتیم و این همه سختی کشیدیم و این همه شیطان در عالم برای ما رنج درست کرد.

این خیلی قیمت دارد و برای این است که شیعه قیمتی است. این است که پای امامش ایستاده و این افضل عبادات است. کسی که پای امامش ایستاد، اگر یک جایی هم شیطان حمله کند و یک گناهی بکند، فرمود عبادت امام او را محو می کند کما این که شیطنت اولیاء طاغوت خوبی های پیروانشان را محو می کنند. ایستادن پای کار امام خیلی سخت است.

اگر بخواهیم بایستیم به لوازم کارش باید ملتزم بشویم و این تکرار عاشورا برای همین است که ما بیاییم در این صحنه و عهدمان را با امام حسین نو کنیم. هر محرم یک نسیم نویی از عاشورا است. عاشورا مثل خورشید است، یکی بیشتر نیست ولی طلوعش متعدد است. امروز غیر از دیروز است و طلوع امروز خورشید و نسیم و نور امروزش غیر از دیروز است. ما در هر محرمی باید عهدمان با امام حسین نو بشود و یک قدم به حضرت نزدیک بشویم و با کاروان حضرت سیر کنیم و سعی کنیم موانع را رفع کنیم تا روز عاشورا در اردوگاه امام حسین باشیم. اگر تا الان هم مثل حر نیامدیم، پشت پا به همه چیز بزنیم و یک دفعه خودمان را به این کاروان برسانیم. یعنی این عاشورا ما احساس کنیم که کنار امام حسین هستیم و این شدنی است.

فرمود «يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ لَكَ مِنَ  الثَّوَابِ  مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ » اگر می خواهی ثوابی مثل ثواب شهداء داشته باشی «فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ » هر وقت یاد امام حسین افتادی، التماس کن و بگو «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيما» تا امام حسین راه را برایت باز کنند ان شاء الله.

پی نوشت ها:

(۱) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 48

(2) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 128

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 287

(4) كامل الزيارات، النص، ص: 101