نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 12 ارديبهشت 1403 - Wed, 1 May 2024

بازتعريف روشن فکری دينی؛ شاخصه ها و تقابل آن با روشن فکری غیردینی

متن زیر گزیده ای از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در خصوص مسئله روشنفکری دینی تنظیم شده است. ایشان در اين گفتار به تعريف مفهوم روشنفکري و شاخصه هاي آن پرداخته اند و بزرگاني چون علامه مجلسي و شيخ بهايي و امام راحل (ره)، مقام معظم رهبری (مدظله) به عنوان مصاديق روشنفکران ديني نام برده اند. در این راستا ایشان بحث مرتبط داشته اند که در همین پایگاه منتشر شده است. برای مشاهده آن از لینک بالا استفاده کنید.

مقدمه

«روشن فکری دینی» واژه ای دارای بار معنوی مثبت است که متأسفانه گاهی از سوی کسانی مصادره می شود که منشأ بسياری از ناهنجاری های فکری و اجتماعی در اين کشور بوده و جز تلاش در هدم ارزش ها اسلامی و ملی، ثمره ای برای جامعه نداشته اند؛ ازاين رو، دقت دوباره در معنا و مصاديق اين واژه، ضروری به نظر می رسد. موضوع اين نوشتار، پاسخ گويی به اين پرسش است که روشن فکری دینی چيست و چه شاخصه هايی دارد؟ يعنی بايد مشخص شود که چه خصوصياتی در نخبگان بايد يافت شود تا متصف به «روشن فکری دينی» گردند.

مفهوم «روشن فکری»

روشنفکر کسی است که دغدغه های فرهنگی ـ اجتماعی بزرگی در درون دارد و به آسیب شناسی اجتماعی و بررسی نقایص و عیوبی که در جامعه وجود دارد، می پردازد و دغدغه عبور دادن جامعه از این آسیب ها و نقایص به سمت خاصی را در سر دارد. روشنفکر در سیر درونی خود، به دغدغة تکامل اجتماعی می رسد و به دنبال راه های رشد جامعه به سمت سعادت مورد نظر است. ازاين رو، درک و فهم اين افراد نسبت به حوادث اجتماعی و آسیب هایی که در جامعه وجود دارد، عمیق تر از حدّ متعارف می شود و نوعی احساس و فهم مضاف بر احساس و فهم عمومی، نسبت به جریانات اجتماعی پیدا می کند؛ گویا یک محسوسات بالواسطه دارند که آن محسوسات، از حوزه درک دیگران خارج است. اينان به جهت ارتباط با لایه های پنهانی و باطنی جریانات اجتماعی و برخورداری از درک جامع تر، عمیق تر و توأم با نوعی احساس، مسیر حرکت جامعه را بهتر می شناسند و حتی می توانند حرکت آینده جامعه هم پيش بينی کنند.

این روشن فکری اگر همه جانبه نگر باشد، دغدغه اش تا حدّ مباحث تمدّنی پیش می رود؛ یعنی به فکر دگرگونی تمدّنی جامعه می افتد جامعه را به سمت یک تحوّل تمدّنی همه جانبه هدایت می کند.

شاخصه های «روشن فکری دينی»

این روشن فکری اگر با دغدغة خداپرستی و بندگی خداوند متعال توأم نباشد، به جریانی تبديل می شود که بر اساس انگیزه های مادّی به دنبال اصلاح جامعه است. این نوع روشن فکران در طول تاریخ کم نبوده اند. روشن است که این نوع روشن فکری، دست آورد ارزشمندی برای بشر نخواهد داشت و راندمان آن برای تکامل بشر منفی است.

اما اگر روشن فکری، با دغدغه های دینی توأم گردد و با انگیزه پرستش خداوند متعال به آسیب شناسی جامعه بپردازد و به دنبال رفع آنها و حرکت به سمت نقطه های کمال باشد، علی القاعده به تحلیل و سازوکارهای جدید می رسد که بر اساس پيوند دین و تکامل اجتماعی شکل می گيرند؛ يعنی در اين جريان، دغدغه تکامل اجتماعی با دغدغه دین داری به هم گره می خورند و از بستر دین داری، به تکامل اجتماعی نگريسته می شود. از اين منظر، کسانی که مسیر هدایت جامعه را جدا از پرستش خداوند متعال و انبیاء (ع) و اولياء (ع) قلمداد می کنند، روشنفکر دینی به شمار نمی روند، بلکه روشن فکران ارتجاعی هستند، و لذا گفتمان هایی هم که برای آسیب شناسی اجتماعی و پیش بینی علمی نسبت به آینده ارائه می دهند و به تدوین خط مشی های اجتماعی برای عبور به وضعیت بهتر می پردازند موفق نمی شود؛ هم چنان که موفق نشده است.

تقابل روشن فکری دينی و غيردينی

با توجه به شاخصه های گفته شده، روشن فکری دینی در مقابل روشن فکری غيردينی قرار می گيرد. روشن فکری غيردينی نسبت به قدرت مذهب در اداره جامعه بشری ترديد می ورزد و چنين القاء می کند که اساساً دين با امر اداره جامعه کاری ندارد، بلکه نقش آن، تنها در رابطه انسان با مبدأ و معاد خلاصه می شود.

اينان، با حکومت دينی و ولايت فقيه ميانه خوبی ندارند و با طرح نظريات دموکرات مآبانه، سياست اصلی خود را مقابله با حضور دين در تکامل اجتماعی تعريف کرده اند. اين روشن فکران غيردينی از يک طرف ادعا می کنند که اسلام، قدرت اداره بشر و ايجاد توسعه اجتماعی را ندارد و از طرف ديگر مدعی می شوند که غرب، قدرت اداره بشر را به بهترين شکل داراست. اين ادعاها ريشه در عمق دلدادگی آنها به تمتعات پيچيده مادی امروز غرب و دوری از عقلانيت کاربردی اسلامی دارد.

اما روشن فکران دينی، تحولات اجتماعی غرب را نه در جهت سعادت بشر بلکه در راستای تعالی حقيقی و پايدار او تفسير می کنند تحولات تمدنی جديد و اسلامی را به جای آن پيشنهاد می کنند.

مصاديق روشن فکری دينی در گذشته و حال

افرادی با شاخصه های روشن فکری دینی در طول تاریخ ما وجود داشته است. در سده ها و دهه های اخیر نیز نمونه های فراوانی را می توان برشمرد. روشن فکران دينی، در بین جامعه روحانیت بوده اند و گاهی نیز در بیرون از جامعه روحانیت مشاهده شده است.

بر خلاف تفکّر برخی از نويسندگان، مرحوم علامه مجلسی (ره)، به عنوان یک روشنفکر دینی برجسته است؛ زیرا دغدغه بازسازی جامعه تشیع را بعد از شکل گیری یک حکومت شیعی را در سر داشته و در اين مسير، تلاش نموده است. البته دغدغه او دغدغه ایجاد یک حکومت همه جانبه دینی نبود؛ ولی دغدغه اصلاح داشت و می خواست به مجموعه تفکر شیعه، سر و سامان دهد. در دوره او شیعه بعد از قرن ها زندگی پارتیزانی به «دولت» رسید و مرکزیت جغرافیایی پیدا کرد و اقتدار اجتماعی یافت؛ هر چند که آن اقتدار، انگیزه جاری ساختن همة شئون مکتب اهلبیت(ع) را در جامعه نداشت و نمی توانست داشته باشد؛ ولی بالأخره دغدغه کلی صیانت از مرزهای فرهنگی تشیّع را در آن دوره وجود داشت.

شیخ بهائی(ره) و امثال او هم روشن فکران دينی هستند؛ چرا که در محدوده توان مندی و مقدورات خود، دغدغة سامان دهی فرهنگ شیعی و تعاملات آن با فرهنگ های ديگر را در ذهن داشته اند.

شیعه در گذشته تحت اشراف حکومت های غیرشیعی بود، و تا همین اواخر هم تحت اشراف عثمانی ها بوده است. وقتی دولت شیعی ماندگار از دوره صفویه پيدا شد طبعاً عالمان اسلامی که مصاديق روشن فکران دینی بودند به دنبال بازسازی جامعه شیعه رفتند.

البته روشن فکری دينی می تواند در مقیاس جدیدی مطرح شود تا بتواند حفظ فرهنگ شيعه رو گسترش آن را در فضای امروز جهانی ببيند و تقابل اسلام و مدرنيسم را مديريت کند و ما را به دوره مطلوب تاريخی برساند.

بعضی از صاحب نظران می کوشند بین اعتقادات مذهبی و تفکّرات غربی جمع می کنند و حتی معتقدند پيش رفت غرب، محصول تعامل آنها با اسلام است! یا این که برخی صرفاً به دنبال پاسخ به شبهات غربی هستند و در پی موضع گيری فعال و حادثه ساز برای انحلال کليت تمدن غرب در تمدن نوين اسلامی نيستند. اينها را نمی توان روشن فکر دينی ناميد و شاخصه های روشن فکری دينی بر اين رويکردها منطبق نمی شود.

پس از از انقلاب اسلامی به جهت ارتقاء مقياس مطالبات اجتماعی و پيوند همه جانبه دين و حکومت، تحول شگرفی در فضای روشنفکری دینی ايجاد شده است؛ به گونه ای که مصاديق روشن فکری دينی را متناسب با هم آهنگی با اين حرکت تکاملی و اسلامی سنجيد.

روشن فکران دينی در عصر انقلاب اسلامی بايد دغدغة حرکت دادن جامعه از فضا و چالش های کنونی به سمت نقطه مطلوب مدنیّت اسلامی را داشته باشند و الگوهای پيش برد جهانی انقلاب اسلامی را ارائه دهند؛ به عبارت ديگر، ساختار قدرت اسلامی را به گونه ای چیده و هدایت کنند که از این چالش ها گذر کند و به عصر «ظهور» برسد. امام راحل (ره)، مقام معظم رهبری (مدظله) در اين مسير گام برداشته اند و کسانی در اين چهارچوب می انديشند هم بايد فرماندهان و افسران فرهنگی اين عرصه باشند. به نظر می رسد فقها و علمای دينی و نخبگان متعهد حوزه و دانشگاه که در بستر انقلاب فرهنگی به دنبال پيشبرد انقلاب اسلامی به سوی تمدن اسلامی هستند، روشن فکران دينی محسوب می شوند و چشم اميد ملت های جهان برای ارائه راه نوين سعادت به شمار می آيند.

البته به دليل فقدان نرم افزار کافی و نيز قبض و بسطی که در درگیری بین حکومت دينی و دنیای مدرن شکل می گیرد، روشن فکران دينی در حوزه و دانشگاه، رسالات سنگينی بر دوش دارند. اينان اگر انقلاب اسلامی را مرحله جدیدی از اقتدار اجتماعی اسلام و يک نقطه عطف تاریخی می دانند و به ماندگاری اين انقلاب باور دارند، بايد حقيقتاً «روشن فکر دينی» باشند و مبتنی بر فرهنگ دينی، قواعد تکامل جامعه بشری را ارائه نمايند.