نسخه آزمایشی
شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat, 27 Apr 2024

جلسه سوم هیات ثارالله/ تفسیر سوره بلد در بیان علامه طباطبایی/ توجه انسان به خدا، راه عبور از گردنه های سخت

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 19 آذرماه 94 است که در هیات ثارالله علیه السلام برگزار شده است. ایشان در این جلسه بیان می دارند، انسانی که در عالم گمشده ای ندارد هر چه به این عالم نگاه می کند هیچ چیز درک نمی کند ولی اگر او اهل ذکر و انس با خدای متعال شد، همه عالم کتاب می شود و با او حرف می زند، لازم نیست انسان از روی کتاب بخواند؛ همه عالم صحیفه خداست به شرط اینکه او دنبال خدا بگردد. اگر انسان در این عالم به دنبال خدا بگردد و گمشده ای داشته باشد همه این عالم با او حرف می زنند. ؛خدا می فرماید: ما انسان را در این رنج آوردیم که بفهمد خدا هست و او را ببیند، وقتی خدا را دید به سوی خدای متعال بیاید ولی این انسان در همه موانعی که سر راهش گذاشتیم سختی ها، گرسنگی ها، تشنگی ها باز هم ما را نمی بیند. انسانی که خداوند را ندید دیگر نمی تواند با خدا کار کند؛ می خورد و می خوابد، دنبال بندگی نیست؛ اگر این انسان توجه می کرد، این محیط رنج و احاطه ما را می دید با ما کار می کرد و عبورش می دادیم.

تشریح بیان علامه طباطبایی از سوره بلد

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. سوره بلد، سوره ای مکی و مشتمل بر 20 آیه است؛ این سوره از سور کوچک قرآن است. جمع بندی مرحوم علامه طباطبایی از این سوره مبارکه این است که خدای متعال در این سوره به انسان یک تذکر جامع و کلی می دهد و آن این است که زندگی این دنیا همراه با تعب و رنج است؛ انسان در این دنیا نباید دنبال آسایش باشد؛ خدای متعال زندگی این دنیا را پیچیده با سختی ها قرار داده است؛ انسان باید در این فرصت که همراه با سختی ها و رنج های فراوان است، به گونه ای عمل کند که به آسایش و آرامش در عالم آخرت دست پیدا کند. او نباید دنبال راحتی در این دنیا باشد که این به دست آمدنی نیست. تذکر الهی در این سوره این است که این دنیا پیچیده با سختی ها، بستری برای رسیدن به آرامش است و راه آن، این است که انسان از این فرصت استفاده کند و آن گردنه هایی که خدای متعال پیش روی انسان قرار داده است که انفاق در راه خدا، ترحم و محبت نسبت به دیگران و تواصی نسبت به خیرات است را طی کند؛ اگر انسان در این فرصت، آن قدم ها را بر نداشت، در آخرت از این دنیا گرفتارتر خواهد بود.

معنای قسم های سوره

سوره بلد با دو قَسم شروع می شود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ* لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ* وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ*وَ وَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ.»(بلد/3-1)؛ یک قسم، قسم به این شهر است؛ «لَا أُقْسِمُ» معنی اش قسم نمی خورم نیست بلکه تأکید در قسم است، قسم به این شهر است. علامه طباطبایی رحمت الله علیه می فرمایند: «لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ» این قسم است. بعضی ها گفتند معنایش این است من قسم به این شهر نمی خورم؛ «وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ» در حالی که شما در این شهر حرمتی ندارید؛ اما مرحوم علامه این را نپذیرفته و در معنای این دو آیه فرمودند: قسم به این شهر در حالی که شما در این شهر ساکن هستید. حرمت این شهر به شما است چون شما در این شهر هستید، به این شهر قسم می خورم. سوگند به مکه، مکه ای که شما حِلّ در آن هستید؛ علامه حِلّ را به معنای حال، یعنی کسی که مقیم در مکه است، در مکه حلول کرده و زندگی می کند، معنا کرده اند.

پس قَسم اول این است: خدای متعال با یک قید به سرزمین مکه قسم می خورد؛ سرزمینی که پیامبر در آن ساکن است و بدون پیامبر امتیازی ندارد که به آن قسم بخورند. در زیارت از راه دور حضرت رسول صل الله علیه و اله و سلم که زیارت فوق العاده ای است، آمده: خدای متعال برای پیامبر صلوات الله علیه، مَلَکی را محفوظ قرار داده بود که او را مراقبت می کرد، وقتی که در اصلاب پدران و ارحام مادران بود که هیچ آ لودگی به او نزدیک نشود تا جایی که؛ «بِأَنْ كَشَفْتَ عَنْ نُورِ وِلادَتِهِ ظُلَمَ الْأَسْتَارِ وَ أَلْبَسْتَ حَرَمَكَ بِهِ حُلَلَ الْأَنْوَارِ». همین که در دنیا متولد شد، خدای متعال با نور تولد ایشان پرده ها و حجاب های ظلمانی را کنار زد؛ با تولد پیامبر در این عالم راهی به سوی عالم انوار باز شد؛ خداوند او را محفوظ نگه داشت و با نور ولادتش حجاب های ظلمانی را برطرف کرد و بر حرم خود حُله های نور پوشاند. با تولد پیامبر لباس نور بر شهر مکه پوشانده شد.

همانطور که در دعای ندبه آمده است خدای متعال شهر مکه را برای پیامبر صلوات الله علیه قرار داد؛ «وَ جَعَلْتَ لَهُ وَ لَهُمْ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاس» این خانه، خانه پیامبر صلوات الله علیه است؛ پیامبر صلوات الله علیه از طریق این خانه، مردم را به سوی خدا دعوت می کند و از اسبابی است که خدای متعال در این عالم برای پیامبر صلوات الله علیه قرار داده است؛ همه مواقیت هم همین طور هستند خدای متعال در سوره فجر قسم می خورد: «وَ الْفَجْرِ* وَ لَيَالٍ عَشْرٍ* وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ»(فجر/3-1)، یک معنای آن این است که همه مواقیت، هنگام فجر، لیالی عشر مثل دهه ذی الحجه، شفع و وتر مثل روز عرفه، روز ترویه، همه آنها از اوقاتی هستند که خدای متعال، اولا به برکت وجود مقدس پیامبر صلوات الله علیه، آنها را گرامی کرده، ثانیا این مواقیت را برای حضرت و در اختیار حضرت و امت حضرت قرار داده تا با این مواقیت به سمت خدا حرکت کنند. در سوره بلد هم همین طور است، خدای متعال قسم می خورد به این شهر که شما مقیم و حالّ در این شهر هستید.

قَسَم دوم این است: «وَ وَالِدٍ وَ مَا وَلَدَ» سوگند به پدر و فرزند او. آن کسی را که این ولادت کرده و فرزند است؛ به تعبیر دیگر، اُبُوَت کرده بر او. اما این قسم، قسم به کیست؟ علامه طباطبایی می گویند: متناسب با قسم قبل و نتیجه گیری این است که مقصود از این والد، وجود مقدس ابراهیم خلیل سلام الله علیه و از فرزند، وجود مقدس اسماعیل سلام الله علیه هستند.

بنابراین سوره بلد با دو قَسم آغاز می شود؛ یک، قسم به این شهری که پیامبر صلوات الله علیه مقیم اوست؛ دوم، قسم به حضرت ابراهیم و فرزندش که این بیت را بنا کردند و از خدا خواستند این خانه را خانه امن قرار دهد؛ هم بنای این بیت به دست حضرت ابراهیم خلیل و اسماعیل ذبیح الله سلام الله علیهما است؛ «و َإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا»(بقره/127)؛ و هم از خدا خواستند این بلد را بلد امن قرار دهد؛ «وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ»(ابراهیم/35). این شهر را شهر امن قرار بده که شیاطین در آن نفوذ نکنند و نسل ما در این شهر از شرک و بت پرستی در امان باشد. بنابراین قسم به این شهری که پیامبر در آن حلول کرده و آن دو پیغمبری که این کعبه را بنا کردند و از خدا خواستند این شهر را شهر امنی قرار دهد و خدای متعال بوسیله دعای آنها راه نفوذ شیطان را بر این شهر و اهل این شهر بسته است.

هدف از رنج های دنیا

در آیه بعد خدای متعال می فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ»(بلد/4). ما انسان را در رنج و تعب آفریدیم. مسیر این دنیا، مسیر پر از سختی هاست؛ نه فقط بیماری و فقر و این عوارض که در دنیا وجود دارد، بلکه دستیابی به کمترین لذت این دنیا، با رنج های بزرگ همراه است؛ ولی چون انسان به این رنج ها عادت کرده، به آنها توجهی ندارد؛ مثلاً برای غذایی که می خوریم، باید زحمت کشید، کشاورزی شود تا این محصول بدست آید؛ پس از آن دست به دست بگردد تا به دست ما برسد، ما تلاش کنیم تا به غذا تبدیل شود؛ بعد چیدن سفره، خوردن این غذا و جمع و جور کردن آن؛ وقتی که این غذا را می خوری، خوردن لذت ندارد رنج است. حتی جویدن هم رنج است فقط لذتش آن لحظه ای است که انسان این طعام از ذائقه اش عبور می کند، یک لذتی می برد یا به جهاز هاضمه اش می رسد، ممکن است گرسنگی انسان رفع شود؛ یک لقمه طعام خوردن این همه رنج برای یک لذت کوچک است.

همه لذات دنیا همین طور هستند، هیچ لذتی در دنیا نیست که آن لذت همراه با رنج فراوان نباشد. پس غیر از اینکه در دنیا سلسله رنج هایی وجود دارد که انسان از روز تولد با آنها دست و پنجه نرم می کند، لذات دنیا هم لذات پوشیده به رنج هستند؛ هیچ لذت خالصی در این دنیا نیست و این لذت مختص به عالم آخرت است که به تعبیر قرآن «لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَ لَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ»(فاطر/35). هیچ رنج و خستگی در آن نیست. «وَ سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ»(آل عمران/133). با سرعت به طرف آن بهشتی حرکت کنید که وسعت آن، وسعت آسمانها و زمین است در آن همه چیز برای متقین مهیا است. لازم نیست یک استکان جابجا کنید، همه چیز آماده است؛ خدا همه چیز را در بهشت آماده کرده است، حتی «قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ»(حاقّه/23). میوه ها در اختیار شما است؛ لازم نیست شما میوه را بچینید، میوه خود در اختیار شما قرار می گیرد اشتیاق به شما دارد؛ این ویژگی مختص بهشت است و در دار دنیا اینگونه نیست؛ غیر از اینکه این دنیا پر از رنج است و رنج های فراوانی مثل بیماری، سختی و پیری وجود دارد، «و َمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ»(یس/68).

اگر انسان در این دنیا ماند از یک سنی که گذشت، در آفرینش واژگونه اش می کنیم. جوانی که نیرومند بود به جایی می رسد که نمی تواند پشه ای را از خود دور کند یا انسانی که کتاب ها در حافظه اش بود نام خود را هم از یاد می برد؛ غیر از اینها، خوشی های دنیا هم توام با رنج های سنگین است؛ در این دنیا هیچ خوشی بدون رنج نیست؛ مگر آن لذات معنوی که در بهشت است؛ هر چه در این دنیا است، لذات دنیا و توأم با رنج است؛ اما این رنج ها برای چیست؟ «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ»(انشقاق/6). این رنج لقاءالله است. انسان اگر بخواهد به لقاءالله برسد باید این رنج ها را ببرد. به تعبیر بعضی این رنج ها، رنج های تولد انسان است؛ انسان وقتی می خواهد از رحم مادر به این دنیا بیاید، چقدر پر از رنج است، چه رنج ها و مرارت هایی وجود دارد تا او تولد پیدا کند.

انسان اگر بخواهد در این دنیا متولد شود و تولد جدیدی پیدا کند، مثل بذری که شکوفا می شود اگر بخواهد باطن و فطرتش در این عالم متولد شود و به نقطه بلوغ برسد باید این رنج ها را ببرد. در روایتی از حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام نقل شده است که: «لَن یَلِجِ المَلَکُوت مَن لَم یُولَد مَرَّتِین» کسی که دو بار متولد نشود قدم به عالم ملکوت نمی گذارد؛ یعنی غیر از این تولد، باید تولد دیگری از عالم مُلک به عالم ملکوت داشته باشد، وگرنه این تولد، انسان را از رحم مادر به دار دنیا می آورد و این عالم او را ملکوتی نمی کند؛ انسان وقتی از رحم مادر متولد می شود و در عالم دنیا می آید، باید تولد دیگری داشته باشد تا از عالم مُلک به عالم ملکوت عبور کند؛ کسی که غیر از تولد از مادر، ولادت دیگری نداشته باشد وارد عالم ملکوت نمی شود. بنابراین رنج ها برای این است که انسان وادی دنیا را پشت سر بگذارد و وارد عوالم بالا شود؛ به توحید، معرفت و محبت برسد که این بدون رنج و مشقت نیست.

بنابراین در چهار آیه ابتدایی سوره بلد، دو قَسم به اضافه جواب این قسم آمده است؛ قسم به این شهری که پیامبر صلوات الله علیه در آن ساکن است، قسم به پدر و فرزندی که این شهر را بنا کردند و بنای این شهر معظم را گذاشتند، ما انسان را در رنج آفریدیم، زندگی انسان در این دنیا همراه با سختی و رنج است. خدای متعال در آیه بعد می فرماید: «أَيَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ»(بلد/5) این انسانی که ما او را در این دنیای پر از رنج آفریدیم که برخلاف میلش همیشه با سختی ها دست و پنجه نرم می کند، آیا می پندارد کسی محیط و قادر بر او نیست و احاطه بر او ندارد؛ اگر انسان در اختیار خود بود این همه رنج و سختی برای چیست؟ پس آشکار است دیگری زندگی او را تدبیر می کند و محیط به زندگی اوست.

حکمت ورود انسان به جهان مادی

با توجه به بیان مرحوم علامه طباطبایی، در روایتی در علل الشرایع از وجود مقدس موسی بن جعفر سلام الله علیه نقل شده است: به حضرت عرض کرد: آقا شما می گویید ما قبل از تولد در این عالم، در عالم ارواح بودیم؛ تزاحمات و رنج هایی که در این دنیا هست در آن عوالم وجود ندارد. در این دنیا انسان نخوابد و بخوابد ناراحت است؛ بخورد و نخورد ناراحت است؛ نخورد از گرسنگی رنج می برد، بخورد مشکلات بعدی دارد؛ انسان در این دنیا گرفتار است، یکی از موارد آن که در علل الشرایع آمده، این است که وقتی انسان برای تخلی می رود، مَلَکی مامور است سر انسان را پایین بیاورد، ببیند چه کاره است، خیلی معجب به نفس نشود. به حضرت عرض کرد: خدا با این همه رنج و گرفتاری برای چه ما را به این ظلمتکده آورد؟ پزشک، همسر، فرزند و چیزهای دیگر می خواهیم و به همه محتاج هستیم؛ هر کدام نباشد کار انسان زمین می خورد؛ چرا خدای متعال ما را از آن عالم به این عالم آورد، حکمت چه بود؟

خدای متعال فرمود: شما اگر در آن عالم می ماندید و نورانیت خود را می دیدید، هر وقت به خود نگاه می کردید یک وجود نورانی می دیدید که نه آب می خواهد، نه عذا؛ همانگونه که ملائکه هستند طعامشان در آن دنیا ذکر است، ذکر فلان ملک تسبیح است با این تسبیح تَغَذی می کند؛ در بهشت هم اینگونه است، فرمود: زائر امام حسین علیه السلام در بهشت، سر سفره های نور نشستند. مگر نور غذا است؟ برای ما نه ولی برای آنهایی که در عالم نور هستند طعام است؛ اگر انسان در آن عالم می ماند و همیشه بَها و نور خود را می دید خیلی به خود معجب می شد؛ خدای متعال او را با این رنج ها، نیاز ها و فقرها در این دنیا آورد تا بفهمد خدا نیست، فقر خود را به خدای متعال درک کند. لذا این رنج ها، سختی ها و نیازها طریق معرفت انسان به خدا هست؛ خدا انسان را در این عالم آورده، محتاج به نان، آب و رختخواب و ... کرده است. هر کدام از این احتیاج ها طریقی برای توجه به خدای متعال هستند؛ اگر گرسنه می شود این گرسنگی یک راه برای معرفت به خدا است.

 همه تحولات انسان، نشانه ای به سوی خالق

در حدیث نورانی که در کافی شریف آمده است؛ یکی از ملحدین زمان امام صادق علیه السلام به حضرت عرض کرد: یابن رسول الله، شما می گویید خدا هست، اگر خدا هست چرا خود در میدان نیامد، پیغمبر فرستاد که دعوا شود، خود او می آمد همه می فهمیدند خدا هست، دعوای بین من و شما برداشته می شد؛ حضرت به تعبیری که در اینجا ترجمه شده، فرمودند: تو کوری چرا می گویی خدا ظاهر نشده است؛ یک نگاه به درون خودت بینداز تو گرسنه هستی نمی خواهی سیر شوی، سیر می شوی؛ سیر هستی لااقل آن موقع که سیر هستی نمی خواهی گرسنه شوی، گرسنه می شوی؛ موقعی که آرام هستی، نمی خواهی مضطرب شوی، مضطرب می شوی؛ در امن هستی نمی خواهی بترسی، می ترسی؛ در حالت امن هستی وارد خوف می شوی از خوف به امنیت وارد می شوی؛ از گرسنگی به سیری از سیری به گرسنگی؛ از خستگی به راحتی از راحتی به خستگی؛ حضرت علیه السلام شمردند و فرمودند: چه کسی در درون تو دست می برد، خودت که نیستی پس مسخر هستی چطور می گویی من مسخر نیستم.

بنابراین هر یک از تحولات درون انسان گرسنه شدن، نیازها، تعلقات، خسته شدن، آیات الله هستند؛ این رنج هایی که برای انسان در این عالم فراهم شده این نیازها، فقرها، خستگی ها و ... همه راه های به سوی خدای متعال هستند؛ می توان از این راه یک قدم به خدا نزدیک شد؛ انسان با خوردن و خوابیدن می تواند به خدا نزدیک شود؛ انسان ها خیال می کنند، خوابیدن، خوردن، گرسنگی، مزاحم هستند، اینها مزاحم نیستند اگر در عالمی که خدای متعال انسان را برای بندگی آفرید اینها مزاحم بندگی اند، خدا جهاز هاضمه به او نمی داد؛ همین جهاز هاضمه شرط بندگی در این دنیاست؛ فقط دو کلمه لازم است یک اینکه انسان وقتی گرسنه می شود اول توجه کند، من یک موجودی هستم که گرسنه می شوم.

اگر او کمی صبر کند، خوب گرسنه شود، بعد از یک ساعت و دو ساعت که غذا نخورد می فهمد که چقدر محتاج است؛ او محتاج به نان و آب نیست، اینها از انسان گرسنه تر هستند. این نان کجا بود این آب کجا بود ... تا برسد به سرچشمه از دست خدای متعال بگیرد؛ این گرسنگی یک آیه خداست، سیر شدن آیه ای دیگر؛ وقتی انسان گرسنه می شود می گوید، «یا الله» وقتی سیر می شود می گوید «الحمدلله». انسانی که با خدا زندگی می کند وقتی تشنه می شود، اعلام فقر می کند؛ وقتی سیراب می شود، می گوید «الحمدلله». وقتی غذا می خورد؛ می گوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» چون می داند لقمه، کاره ای نیست. راه انسان برای رسیدن به خدای متعال در این عالم همین رنج ها و سختی هاست و اگر خوب نگاه کند کاملا احاطه حضرت حق را بر خود می بیند؛ یعنی همان که حضرت به زندیق فرمودند: یک نگاه به درون خود بینداز ببین بدون اینکه بخواهی چقدر دگرگون می شوی؟ پس نگو خدا نیست، خدا چطور خود را به تو نشان دهد؛ خدا با آیاتش خود را نشان می دهد.

اشکال اساسی انسان؛ اعراض از ایات الله

مشکل انسان مشکل اعراض از آیات است وگرنه آیات خدا فراوان است، «وَكَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَ هُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ»(یوسف/105). بعد از اینکه خدای متعال داستان حضرت یوسف علیه السلام را نقل می کند که سراسر این سوره توحید است؛ یک طفلی که همه می خواهند ذلیل شود، او بندگی می کند، خدای متعال می خواهد عزیز شود، او را به عزت می رساند، همه عزیزان، زیر دستش می آیند، در مقابلش سجده می کنند؛ شروع سوره با خواب حضرت یوسف علیه السلام است: «إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ»(یوسف/4). خدای متعال به ولیش، حضرت یوسف علیه السلام، پایان کار را اول نشان می دهد؛ خدای متعال همه آنها را در مقابل این طفل ذلیل می کند؛ همه مسخر می شوند که او عزیز شود؛ برادرانی که او را در چاه می اندازند، آن غافله ای که او را از چاه بیرون می آورد، آن عزیزی که در مصر او را می خرد، همه وسیله می شوند که خدا او را عزیز کند.

این سوره سراسر توحید است. بندگی یوسف سلام الله علیه و رسیدنش به اوج و شیطنت برادران و دیگران و ذلیل شدن همه در مقابل حضرت یوسف سلام الله علیه همه توحید است. خدای متعال می فرماید: «وَ مَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ»(یوسف/103). پیغمبر ما، هر چند شما حریص باشی اکثر مردم ایمان نمی آورند. «وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»(یوسف/106). اکثرشان هم که ایمان می آورند به اخلاص نمی رسند یک شرک خفی در دلشان می ماند. فقط نمی گویند خدا. چرا انسانها با این همه آیات اکثرشان مومن نمی شوند؟ آنهایی هم که مومن می شوند اکثرشان یک شرکی در دلشان می ماند، خالص نمی شوند؟ خدای متعال می فرماید: «وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَ هُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ»(یوسف/105). آیات ما در آسمان و زمین است ما همه نشانه ها سر راه انسان قرار دادیم، هر جا نگاه کنید ولی آنها از این آیات عبور می کنند. ما رابطه آنها را با آیات قطع نکردیم، ما پرده ننداختیم؛ خود اینها هستند که روی گردان از آیات ما هستند حواسشان جای دیگر است، به آیات ما توجه نمی کنند. آنها صبح و شب با این آیات سر و کار دارند؛ آنها این طلوع و غروب خورشید، جوانی و پیری خود، بهار و پاییر را می بینند. خدای متعال، خورشید را وسط آسمان می آورد و بعد هم پنهان می کند یک ابراهیم خلیل پیدا می شود، می گوید خورشید غروب کرد، دیگران چرا این را نمی فهمند.

استاد عزیزی می فرمود: یک وقتی انسان خود برای تفریح و بازی به بیابان می رود، ده گله گوسفند هم از کنار او بگذرد متوجه نمی شود، ولی وقتی راه را گم کرده و دنبال هدف و مقصد است، یک رد پای گوسفند هزار حادثه در دل او ایجاد می کند، خوشحال می شود، آن را دنبال می کند؛ به یک زغال سوخته چوپانی که آنجا نشسته غذایی درست کرده است و رفته، امیدوار می شود، می گوید: پس راهم این طرف است. فرمود: انسانی که در عالم گمشده ای ندارد هر چه به این عالم نگاه می کند هیچ چیز درک نمی کند ولی اگر او اهل ذکر و انس با خدای متعال شد، همه عالم کتاب می شود و با او حرف می زند، لازم نیست انسان از روی کتاب بخواند؛ همه عالم صحیفه خداست به شرط اینکه او دنبال خدا بگردد. اگر انسان در این عالم به دنبال خدا بگردد و گمشده ای داشته باشد همه این عالم با او حرف می زنند.

بنابراین، سوگند به این شهری که پیامبر در آن ساکن است، سوگند به این پیغمبر و فرزندش که این شهر و کعبه را بنا کردند که ما انسان را در رنج آفریدیم؛ این دنیا، دنیای رنج و این رنج، رنج وصال است؛ این نیازها آیات خدا هستند که خدا در انسان قرار داده است. اگر انسان در عالم ارواح بود این نیازها را درک نمی کرد و راهش به خدا بسته بود مشکل بود به خدا برسد. ولی این انسانی که ما او را به این دنیا آوردیم و در این همه رنج قرار دادیم، خیال می کند کسی محیط بر او نیست و هر چه هست، خودش است. اگر او را در عالم ارواح قرار می دادیم چه می کرد؟ ما او را در این همه رنج و نیاز آفریدیم باز هم غافل است؟ او وقتی تسلط خدا را ندید دیگر نمی تواند برای خدا کار کند مستکبر می شود؛ ما انسان را در این رنج آوردیم که بفهمد خدا هست و او را ببیند، وقتی خدا را دید به سوی خدای متعال بیاید ولی این انسان در همه موانعی که سر راهش گذاشتیم سختی ها، گرسنگی ها، تشنگی ها باز هم ما را نمی بیند.

انسانی که خداوند را ندید دیگر نمی تواند با خدا کار کند؛ می خورد و می خوابد، دنبال بندگی نیست؛ اگر این انسان توجه می کرد، این محیط رنج و احاطه ما را می دید با ما کار می کرد و عبورش می دادیم. او با ما سر و کار ندارد، نه با ما کار دارد نه برای ما کار می کند؛ اگر مالی را هم بدهد می گوید: «يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُبَدًا»(بلد/6) اموالم را تلف کردم؛ یک ریال دهد، خیال می کند تلف شده است؛ انسان هر چه می خورد خیال می کند مصرف شده، هر چه در راه خدا می دهد خیال می کند تلف شده است؛ در حالی که دید اولیا خدا به عکس این است، حضرت رسول صلی الله علیه و آله، گوسفندی را قربانی کردند همه را دادند قسمتی از آن باقی ماند، یکی از همسران حضرت عرض کرد یا رسول الله صلی الله علیه و آله، همه را دادید همین یک ذره ماند حضرت فرمود: همه ماند، این یک ذره می رود؛ انسان نگاهش به عکس است آنچه می خورد، خیال می کند، می ماند و آنچه در راه خدا می دهد خیال می کند تلف شده است.

غفلت انسان از سرچشمه حیات

خداوند متعال می فرماید: این آدمی که ما او را در رنج آفریدیم که ما را پیدا کند و اهل داد و ستد با ما شود فقط از ما بگیرد و به ما پس دهد، شروع به بازی در دنیا کرده است؛ اگر یک ریال در راه خدا دهد می گوید: اموالم را تلف کردم. «أَيَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ»(بلد/7)، این انسان خیال می کند هیچ کس او را نمی بیند؛ خیال می کند در دید ما نیست که یک قدم در راه ما برداشته است؛ گمان می کند، آن قدم تلف شده است؛ او اهل معامله با ما نیست اگر معامله ای هم کند خود را باخته می بیند و گمان می کند انفاق او از دید خداوند پنهان بوده است. بعد می فرماید: «أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ* وَ لِسَانًا وَ شَفَتَيْنِ* وَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ.»(بلد/10-8)، چطور می گوید: ما او را نمی بینیم؛ چطور خود را پنهان از دید ما می داند؛ ما به او قدرت محاسبه دادیم، چشم و زبان دادیم؛ چشم دادیم با آن ببیند، زبان دادیم با آن ما فی ضمیر خود را بگوید، از طریق این زبان و لب ها با هم حرف بزنند، از اسرار یکدیگر آگاه شوند. ما خیر و شر را به او فهماندیم؛ او خیر و شر را می فهمد، می بیند، می تواند ما فی ضمیر خود را منتقل کند و ما فی ضمیر دیگران را بفهمد ولی ما که محیط علم را برای او فراهم کردیم، به او چشم، زبان و درک خیر و شر را دادیم غافل هستیم؟ ما این همه امکانات به او دادیم آن وقت خیال می کند ما نمی بینیم.

در ادامه سوره آمده است: «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ* وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ* فَكُّ رَقَبَةٍ* أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ* يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ* أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ* ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ* أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ* وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْئَمَةِ* عَلَيْهِمْ نَارٌ مُؤْصَدَةٌ.» (بلد/20-11)، خدای متعال می فرماید: این انسان را ما در رنج و با مشکلات آفریدیم که از این مسیر عبور کند و عبور از این مسیر عامل نجات او است ولی او این کار را نکرد؛ اقتحام در عقبه نکرد؛ اقتحام یعنی با شدت وارد کاری شدن و از پس آن کار برآمدن و عبور کردن.

انسان اقتحام در این گردنه ها نکرد او باید با قدرت و شدت وارد این گردنه ها می شد و این گردنه ها را پشت سر می گذاشت. و چه می دانی عقبه چیست؟ عقبه ای که انسان باید از آن عبور کند و همه امکانات دنیا، در این رنج، زحمت و سختی و مرارت ها برای این است که از این عقبات عبور کند ولی عبور نکرد. آن عقبه ای که انسان باید از آن عبور کند، این است که بنده ای را آزاد کند؛ در راه خدا احسان کند؛ ولی نتوانست از این عقبات عبور کند و از دارایی هایش بگذر، برده یا بنده ای را آزاد کند. یا آن روزی که روز قحطی و سختی است، اطعام دهد. انفاق در روز گشایش انسان را به جایی نمی رساند. آن گردنه ای که انسان باید از آن عبور کند و اگر عبور کند به مقصد رسیده، آن است که بنده ای را آزاد کند یا در روز قحطی اطعام دهد، به یتیمی که از نزدیکان است یا مسکینِ زمین گیری که خاک نشین شده است.

گردنه هایی برای عبور

گردنه هایی که انسان باید از آن عبور کند این است که از تعلقات خود در روزهای سخت بگذرد، اموال خود را انفاق و خود را آزاد کند؛ در روز قحطی به یتیم بی سرپرستی که از نزدیکان است یا مسکین زمین گیری که در اثر مسکنت، خاک نشین شده است، کمک کند؛ چون مسکین از فقیر بدتر است.به کسی که زمین گیر می شود، میگویند مسکین. علامه طباطبایی می فرماید: اگر انسان این کار را می کرد، یک قدم دیگر هم باید بر می داشت و آن قدم این بود که ایمان خود را به نتیجه برساند و در مسیر ایمان خود در این دنیا تواصی به صبر کند؛ مومنین باید غیر از عبور از این عقبات، اهل ایمان و تواصی به صبر باشند که این توضیحش در سوره والعصر آمده است و همدیگر را به رحمت، بخشش و محبت نسبت به ضعفا توصیه کنند.

بنابراین مسیری که انسان باید پشت سر بگذارد این است: باید در این دنیا، در این رنج ها، سعی کند گردنه هایی را پشت سر بگذارد و به ایمان برسد، به تواصی به صبر و رحمت برسد، در این صورت جزء اصحاب میمنه می شود یعنی اصحابی که دارای یُمن و خوش گواری هستند در مقابل اصحاب مشئمه که به شوم و بدی مبتلا می شوند؛ در قرآن برای اصحاب میمنه درجاتی ذکر شده است که در این سوره نیامده است. اگر انسان جزء اصحاب میمنه نشد و به آیاتی که پیش روی او قرار دادیم کفر ورزید؛ آیاتی که قرار دادیم که از آنها استفاده کند؛ خدا را، احاطه و قدرت او را ببیند و اهل داد و ستد با خدا شود و بتواند از گردنه ها عبور کند؛ پای دین خدا بایستد؛ اگر جزء این دسته نشد و به آیات خدا که در رنج ها، سختی ها و در فقرها است، توجه نکرد و احاطه خدا را ندید، جزء اصحاب مشئمه می شود که دارای شوم و بدی هستند. آنها در احاطه یک آتش سر پوشیده قرار می گیرند.

جمع بندی ایات

حاصل آیات این است: پیغمبر ما، سوگند به این شهری که شما در آن هستید؛ سوگند به این پدر و فرزندی که این شهر را بنا کردند، برای این که توحید در عالم اقامه شود، ما این انسان را در رنج آفریدیم و این رنج ها صراط هستند؛ اگر این انسان توجه به تقدیر ما می کرد، احاطه ما را می دید، اهل معامله با ما می شد؛ اگر این آیات را می دید با ما داد و ستد می کرد، گردنه ها را پشت سر می گذاشت و به مقصد می رسید ولی آیات ما را ندید و به آنها کفر ورزید؛ ما آیات را قرار دادیم، او را در متن رنج آفریدیم، چشمش را به آیات ما بست؛ ما مریضش می کنیم به جای این که در مرض ما را ببیند باز هم نمی بیند؛ فقیرش می کنیم در فقرش هم از ما غافل می شود؛ این انسانی که به آیات ما کفر می ورزد جزء اصحاب میمنه نیست به خیر و یمن نمی رسد او از اصحاب مشئمه است که در آتشی سرپوشیده قرار می گیرد؛ این سرنوشت این انسان است.