نسخه آزمایشی
سه شنبه, 29 اسفند 1402 - Tue, 19 Mar 2024

جلسه چهارم شب های ماه رمضان مسجد ارک / تبیین معنای شکر و کفر با محوریت سوره انسان

متن زیر چکیده جلسه چهارم سخنرانی آیت الله میرباقری در ماه مبارک رمضان به تاریخ 9 تیرماه سال 94 می باشد که در مسجد ارک تهران برگزار شده است. ایشان در این جلسه پیرامون سوره مبارکه انسان بحث کرده اند و با اشاره به حقیقت شکر بیان می کنند، شکر مراحلی دارد که باید نمعت ها دیده شود و بعد آنها را به خدا نسبت دهیم و مشرک نشویم. مرحله مهم در بحث شکر جریان نعمت در مسیر هدفی آن نعمت است. ایشان در ادامه با تبیین بحث نعمت و مسئله ولایت بیان می کنند بقیه نعمت ها باید در این مسیر و صراط قرار گیرد تا شکر محقق شود. با آمدن امام در عالم اصلا شکر و کفر معنا می شود...

مراحل شکر و سیر در وادی ولایت

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمینَ و صَلّی اللهُ عَلی سَیِّدنا محمّدٍ و آلِه الطّاهرینَ و لَعنةُ الله علی أعدائهم أجمعین. امکانات و سرمایه هایی که خداوند به ما داده است برای سیر در وادی طاعت او و رسیدن به مقام بندگی که بالاتر از آن دیگر مقامی نداریم، کفایت می کند. در دعای سحر جمعه آمده است که «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ هَبْ لِيَ الْغَدَاةَ رِضَاكَ» و در آخر تعبیرش چنین است که «وَ جَعَلَ مَا امْتَنَّ بِهِ عَلَى عِبَادِهِ فِي كِفَاءٍ لِتَأْدِيَةِ حَقِّه»(1) یعنی آن نعمت هایی که خداوند به بندگانش داده است برای ادای حقوق الهی کفایت می کند و شکرش هم به این است که انسان آن ها را در مسیر بندگی خداوند به کار گیرد. شکر نیز چند رکن دارد؛ قدم اول در وادی شکر این است که انسان نعمت های خداوند را بشناسد و نسبت به آن ها غافل نباشد. انسان باید به نعمت ها و امکانات داخلی و بیرونی نظیر جوانی، سلامتی، چشم، گوش، قلب و... توجه کند و الا شکر نمی کند «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا»(نحل/18). حال اگر انسان نعمت ها و امکانات را دید ولی آن ها را به خودش نسبت داد مثلا گفت من ثروت و قدرت را به دست آوردم، من اهل بکاء و عبادت و سحر ماه رمضانم و... معجب می شود و عجب تمام عباداتش را فاسد می کند «وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ»(2) اگر آدم چهل سال نماز شب خواند و حاصل آن این شد که خودش را دید و گفت من اهل تهجد و انفاق و جهاد و ... هستم، این عجب موجب سقوط او می شود. در روایات دارد که اگر انسان گناه کند و از گناهش ناراحت و پشیمان شود بهتر از عبادتی است که او را معجب کند «سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ»(3) از این رو در بعضی روایات است که خدای متعال آن بندگانی را که دوست دارد گاهی در اثر عبادت زیاد مبتلای به عجب می شوند.

خداوند بعضی را هم با یک تذکر به راه می آورد؛ در داستان حضرت ایوب آمده است که ایشان صابر بود روزی شیطان به خداوند عرضه داشت: خب همه چیز از اهل و عیال و مال و دیگر امکانات به او داده ای و او هم شکر می کند، اینکه هنر نیست؛ اجازه بده تا من مسلط شوم و همه این ها از او گرفته شود. خداوند به او اجازه داد و شیطان وارد نقشه شد و همه امکانات را از او گرفت و او باز خدا را شکر کرد تا کار رسید به جایی که امتحان سخت شد و ایوب عرضه داشت خدایا تا اینجا صبر کردم ولی دیگر نمی توانم. خداوند پیغام داد ایوب تا حالا تو صبر می کردی که حالا می گویی دیگر نمی توانی؟ یا ما بودیم که تو را نگه می داشتیم؟ در نقل است که ایوب گل بر دهان خود زد.

بعضی این گونه هستند که اگر غفلت کوتاهی هم بکنند با یک تذکر زود برمی گردند. گاهی خداوند برخی را با تازیانه خواب می زند مثلا آدمی که واقعا چهل سال نماز شبش قضا نمی شده حالا وقتی از خواب بیدار می شود که آفتاب بالا آمده است و از خود مأیوس می شود و می بیند که از او کاری ساخته نیست و بعد از چهل سال عبادت هنوز نمی تواند نماز صبح خود را حفظ کند و بر خوابش مسلط باشد و می فهمد که همه چیز از آن طرف است و وارد حد تقصیر می شود. در روایات این دعا آمده است که «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِي مِنَ الْمُعَارِينَ وَ لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِيرِ»(4) خدایا ما را از معارین قرار نده و از حد تقصیر بیرون نبر. معارین یعنی کسانی که نور و طعم ایمانشان عاریه است و برای خودشان نیست؛ به طور مثال بوی خوش عطر برای خودش هست ولی بوی خوش لباس از عطری است که زده شده است و وقتی عطر پرید بوی خوش آن هم از بین می رود. خیلی دعا کنید که حقایق به شما داده شود و برای خودتان بماند و عاریه نباشد؛ چرا که خیلی از افراد به ظاهر ایمان دارند ولی وقتی می خواهند از دنیا بروند، دست خالی می روند.

در ادامه دعا حضرت حد تقصیر را این گونه معنا کردند که هیچ بنده ای نمی تواند حق طاعت خدا را به جا بیاورد و اگر کسی احساس کرد و گفت من وظیفه بندگی ام را انجام دادم از دایره بندگی خارج است. خداوند به موسای کلیم فرمودند: «يَا مُوسَى اشْكُرْنِي حَقَّ شُكْرِي»(5) حق شکر مرا به جا بیاور. حضرت عرضه داشت: خدایا ممکن نیست چون همین که می خواهم شکر کنم، شکر از نعمت های بزرگ توست و تو داری به من لطف می کنی که تو را شکر کنم و اگر تو به من توجه ندهی من اصلا متوجه نعمت و صاحب نعمت نمی شوم که شکر بکنم و عاجزم. خداوند فرمود این همان حق شکر است. حق شکر بنده، رسیدن به عجز است و اگر به عجز رسید، شاکر می شود.

استاد ما رحمه الله علیه می فرمود: اگر خداوند آدمی را که از دریا عبور می کرد، رها کند در پاشویه حوض غرق می شود تا متوجه شود او نیست که از دریاها عبور می کند و معجب نشود. واقعا اگر خداوند بنده را رها کند، بنده عاجز مطلق است. در دعای ابوحمزه آمده است که «وَ أَلْحِقْنِي بِصَالِحِ مَنْ مَضَى وَ اجْعَلْنِي مَعَ صَالِحِ مَنْ بَقِيَ وَ خُذْ بِي سَبِيلَ الصَّالِحِينَ وَ أَعِنِّي عَلَى نَفْسِي بِمَا تُعِينُ بِهِ الصَّالِحِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ»؛ خدایا مرا به صالحینی ملحق کن که از دنیا رفته اند و جزء صالحینی کن که در دنیا هستند و خواهند آمد و مرا در راه صالحین نگه دار و نگذار که بیرون روم، من را بر علیه نفسم کمک کن آن گونه که به صالحین کمک می کنی. اینکه صالحین بر نفسشان قالب هستند مانند ابراهیم خلیل علیه السلام، خداوند کمکشان می کند و اگر کمک خداوند نباشد ما به هیچ وجه حریف شیطان و نفسمان نیستیم.

پس در قدم اول باید به امکاناتی که خداوند داده است؛ نظیر جوانی، نشاط، آبرو، ثروت، پدر و مادر، همسر و فرزند خوب، جامعه خوب و... توجه و شکر کنیم. شخصی که به مسجد می آید باید توجه کند که نعمت خداست و الا شکر نمی کند و خیال می کند هیچ چیز ندارد. شخصی محضر امام صادق علیه السلام آمد و گفت: فقیرم. امام فرمود: نه. هر چه او اصرار بر فقر کرد امام فرمود: نه تو فقیر نیستی. گفت: زندگی ام چنین است و قرض دارم و... حضرت فرمود: باز هم فقیر نیستی. سپس فرمود: حاضری معامله ای کنیم که محبت ما را از تو بگیرند و همه دنیا را بدهند؟ گفت: نه آقا این چه معامله ای است؟! فرمود: پس نگو فقیرم.

قدم دوم در وادی شکر این است که نعمت را به خودت نسبت ندهی و طوری حرف نزنی که بوی عجب بدهد مثلا ما آمدیم در مجلس امام حسین علیه السلام و دیگران دارند در خیابان چه کار می کنند و... این خیلی خطرناک است. باید خدا را شکر کنیم و بگوییم همه فضل توست و الا ما که لایق نبودیم. اگر خدا مرا سحر بیدار کرده است، حتما یک کاری کردم و آن کسی را که بیدار نکرده است حتما کاری انجام نداده است و... اصلا راجع به افراد قضاوت نکنید و اگر نعمت را از خودت دیدی این اول سقوط است و رهایتان می کنند. شخص بزرگی می گفت که در مسجد سهله مسأله ای پیش آمد و من به بعضی متعرض شدم و خیال می کردم که کار صوابی است و بعد از مدت ها دوباره آن آقا را دیدم و به او گفتم با شما کاری داشتم در جواب گفت: برای تو بس نبود که از آن موقع نتوانستی به مسجد سهله بروی؟! تازه متوجه شدم چند وقت است که موفق به مسجد سهله نشده ام و اصلا حواسم نبوده است.

قدم سوم در وادی شکر این است که امکانات را به اسباب نسبت ندهیم و الا مشرک می شویم؛ مثلا اگر بیدار شدن سحر ماه رمضان را به خودمان نسبت ندادیم و گفتیم کار من نیست و پرسیدند پس کار چه کسی است؟ نگوییم ساعت من را بیدار کرد یا روز زیاد خوابیدم حالا خوابم نبرد و... این شرک است و خودمان بت خودمان و سد راه خودمان می شویم، در حالی اسباب هیچ کاره هستند.

قدم چهارم در وادی شکر این است که اگر انسان امکانات را دید و به خود نسبت نداد و همه را توفیقات خداوند دانست؛ آرام آرام می تواند پشت صحنه و آن مسبب الاسباب که همه عالم در دست اوست را ببیند «وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»(نور/42) و بفهمد اوست که عالم را پذیرایی می کند و خودش را دائم سرسفره خدا می بیند که از شش جانب رحمت را بر انسان نازل می کند «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً»(لقمان/20)؛ خدای متعال نعمت های ظاهری و باطنی اش را بر سر ما فرو می ریزد.

جریان نعمت در مسیر هدف

در قدم پنجم وادی شکر انسان متوجه می شود که خدای متعال این امکانات و نعمت ها را برای لهو و لعب خلق نکرده است بلکه هدفی داشته است. قرآن می فرماید «لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا»(أنبياء/17)دشمنان انبیاء که مشغول لهو و لعب می شوند، اگر ما می خواستیم لهو اخذ کنیم از پیش خودمان اخذ می کردیم. گاهی شما وسیله ای را با هدفی جدی درست می کنید و بچه می آید با آن بازی می کند و شما می گویید اگر می خواستم بازیچه درست کنم، برای خودم درست می کردم و چون برای بازی درست نکردم به تو اجازه بازیگری نمی دهم. خداوند نیز خطاب به کفار می فرماید من این جهان را به حق آفریده ام نه برای بازیگری.

اگر خداوند این ها را برای هدفی خلق کرده است شکر حقیقی به این است که ما آن ها را در راهی بیندازیم که خداوند فرموده است یعنی در سبیل الله و به تعبیر دیگر امکانات را از این دست بگیریم و از آن دست به خدا برگردانیم و در این داد و ستد خودمان رشد کنیم و به خدا نزدیک شویم. سبیلی که خداوند برای نعمت ها قرار داده نردبانی است برای سلوک به سوی خودش؛ یعنی شکر چشم و گوش و زبان و قلب و دیگر نعمت های خداوند به این است که آن ها در راه بندگی به کار بگیریم و اگر در هر راهی غیر از بندگی از آن ها استفاده کردیم، شکر نکرده ایم و آن ها را تلف و تضییع کرده ایم. بنابراین شاکرین حقیقی آن کسانی هستند که نعمت های خداوند را در مسیر حرکت به سوی او قرار می دهند و سد امکانات نمی شوند. حال اگر همه این امکاناتی که خداوند داده است؛ خورشید و منظومه شمسی و تمام بساط این عالم بر پا بود و ما هم در دنیا بودیم ولی سبیل الله یعنی سبیل معرفت و بندگی خداوند نبود، دیگر امکان شکر این نعمت ها نبود و هر کاری با آن ها می کردیم علی السویه بود و دیگر شکر و کفری وجود نمی داشت.

امام؛ سبیل اعظم الهی و نعمت حقیقی

خداوند در قرآن می فرماید: «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً»(انسان/1)؛ آیا بر شما انسان ها دوره ای نگذشته است که شیء مذکوری نبودید؟ بودید ولی قابل ذکر نبودید. بزرگان نبودن را هم معنا کرده اند یعنی هنوز وارد عالم حساب و کتاب نشده بودید. مثل اینکه خداوند قبل از اینکه ما را از نطفه خلق کند ما را از گل و خاک خلق کرده است «إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ»(حج/5) شاید منظور از غیر مذکور بودن همین باشد و از همان زمان خداوند نسبت به ما توجه داشته است. در تسبیحات روزهای ماه رمضان آمده است که توجه خداوند به مخلوقاتی که در آسمان صعود دارند یا از آسمان نزول می کنند موجب نمی شود که از بندگان غافل شود. «مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْهَا»(حديد/4) خداوند هم متوجه دانه ای است که کشاورز در زمین انداخته و هم متوجه دانه ای است که در حال سبز شدن است؛ توجه خداوند به جبرئیل که از آسمان فرود می آید مانع توجه او به این دانه نمی شود.

در آیه ادامه می فرماید: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً»(إنسان/2) خداوندی که هیچ وقت از انسان غافل نبوده و او را از نطفه ای آفریده، در او استعدادهای متفاوتی قرار داده است که می تواند خوب یا بد شود، او را مورد امتحان قرار می دهیم تا بتواند راهش را انتخاب کند و او را سمیع و بصیر قرار دادیم. این تأمل می خواهد که چطور این نطفه سمیع و بصیر می شود و شنیدن و دیدن یعنی چه؟ بعد از اینکه این آدم را از دور دست ها آوردیم و در قالب نطفه خلق کردیم و سمیع و بصیر قرار دادیم حالا او را با همه این امکانات به سبیل الله هدایت کردیم که یا شاکر می شود و یا کافر «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»(إنسان/3).

اما این سبیل چیست که انسان بازخواست می شود که امکانات را در آن برده یا نبرده است؟ منظور از سبیل، امام است «أَنْتُمْ السَّبِيلُ الْأَعْظَمُ وَ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ» اگر خداوند امام را قرار نمی داد، دیگر تکلیفی نبود و هر کاری می کردی مجاز بودی مثل وقتی که اگر عقل را نمی داد؛ همه امکانات و عقل و امام «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ» هستند.(6) لذا فرمودند: «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ»(7) ولی وقتی امام آمد همه تکالیف شروع می شود و از این رو اصل شکر، شکر نعمت ولایت است. امام آن حجت الهی و سبیل اعظم الهی است که انسان را به عبادت هدایت می کند و با عبادت اوست که ما عبادت می کنیم و اگر او را بردارید به شما نمی گویند نعمت را شکر کردی یا نه؟ آمدن امام آغاز شکر است و با وجود او سخت گیری شروع می شود و مردم دو دسته می شوند: شاکر و کافر.

شخصی از امام رضا علیه السلام پرسید در آیه «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»(تكاثر/8) نعیم یعنی چه؟ حضرت فرمود علمای شما می گویند یعنی آب گوارا و خواب و غذای لذیذ و... در حالی که شما این را زشت می دانید که آدم یقه مهمان را بگیرد و صورتحساب بدهد حالا می گویید خداوند روز قیامت به انسان صورتحساب می دهد و از خواب و... می پرسد؟ شخص پرسید پس از چه می پرسد؟ امام فرمود: از ولایت ما می پرسد. از این رو خداوند جهنم را درست کرده است برای آن هایی که از امام فاصله می گیرند. بنابراین هر آنچه در وادی ولایت امام می خورید نوش جانتان و در قرآن می فرماید: «لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ فِيهَا وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ»(ق/35)؛ هر چه بخواهند در اختیارشان قرار می دهیم و بیشتر از آن را پیش خودمان ذخیره کرده ایم که آن ها نمی دانند و هر وقت اراده کنند به آن ها می دهیم. پس در وادی ولایت امام هر کاری خیر است و اگر آن را کفران کردی خداوند یقه ات را می گیرد.

ثمره کفر و شکر نعمت ولایت و رسیدن به مقام ابرار

«إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَلاَسِلَ وَ أَغْلاَلاً وَ سَعِيراً»(إنسان/4)؛ ما از قبل برای کافران سلسله ها و غل ها و آتش آماده کردیم. آیا این برای کفران آب و نان و غذا است؟ نه این برای کفران نعمت ولایت است. اگر کسی بخواهد در وادی ولایت امام قرار گیرد باید همه چیز را بیاورد و هر بخشی از وجود او در وادی ولایت امام نبود، طعمه جهنم است. حضرت فرمود: امام ارض و خورشید و آب و... است و هر چه برای رویش شما لازم باشد در او هست؛ اگر زمین حاصلخیز و باران و ... بخواهید امام هست و اگر کسی با آمدن امام کفران کرد، مجازاتش در همین یک آیه آمده است و بقیه آیات سوره در رابطه با مزد شاکرین سبیل است.

ادامه سوره داستان هدایت ابرار است «أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْيَارِ وَ هُدَاةُ الْأَبْرَارِ» ابرار کسانی هستند که نعمت امام را شکر کردند «إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً»(إنسان/5)؛ ابرار از جام هایی می نوشند که آمیخته با کافور است. کافور از چشمه های خاص بهشتی است که «عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً»(إنسان/6) عبادالله آن چشمه را می جوشانند و ابرار از آن می نوشند؛ منظور از عبادالله اهل بیت و منظور از ابرار شیعیان هستند.

عبادالله چه ویژگی هایی دارند؟ «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخَافُونَ يَوْماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً»(إنسان /7) کسانی هستند که وفای به عهد می کنند و ظاهرش را همه مفسرین گفته اند که امام حسین علیه السلام مریض شدند و پیامبرصلی الله وعلیه وآله فرمودند برای بهبودی او سه روز روزه نذر کنید، آن ها به عهدشان وفا می کنند و سه روز روزه می گیرند و لقمه سر سفره شان را با اینکه کسی به گرسنگی آن ها نیست به مسکین و یتیم و اسیر می دهند و خودشان با آب افطار کردند «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً» عبادالله عهد شفاعتی بسته اند تا در عالم بیایند و ما را شفاعت کنند؛ مانند امام حسین علیه السلام که در ظهر عاشورا از طرف خداوند به او فرمودند: نصرت می خواهید یا لقاءالله را، همه چیز را به شما می دهیم و هیچ چیز هم از شما کم نمی کنیم؟ حضرت فرمودند: ما با خداوند عهدی بسته ایم. سران جن نیز آمدند و به حضرت فرمودند: شما بفرمایید مدینه و ما کار را تمام می کنیم، حضرت فرمود: ما با خداوند عهدی بسته ایم، من پناهگاه شیعیان هستم و اگر نروم آن ها سر در گم می شوند. اگر وارد وادی ولایت امام شدید و امکانات را به او رساندید یعنی شکر کردید، جزء ابرار می شوید و امام از شما کریم تر است؛ هم در این دنیا و هم در قیامت چشمه را می جوشاند و به شما می دهد تا بخورید. امام شما چنین امامی است «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُكُوراً»(إنسان /9).

در آیه دیگر می فرماید: «إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً»(إنسان /10)؛ ما از پروردگارمان می ترسیم. این خوف رب چیست؟ امیرالمؤمنین علیه السلام از چه می ترسند؟ از احوال ما می ترسند و نگران ما هستند. اگر سیدالشهداء علیه السلام کربلا را به پا کردند برای این است که نگران احوال ماست و الا خودشان که در وادی ایمن هستند. سپس خداوند می فرماید که آن ها را از شر آن روز حفظ کرده است «فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً»(إنسان/11)، منظور چه کسانی است؟ امیرالمؤمنین علیه السلام یا شیعیانش؟ منظور شیعیان هستند. حضرت طوری عبادت می کنند که با عبادتشان گناهان شیعیانشان بخشیده می شود؛ همان طور که در رابطه با آیه «لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ»(فتح/2) پرسیده شد مگر پیامبر گناه کرده است؟ حضرت فرمود: «حمله ذنوب شيعته»(8) منظور گناهان شیعیانشان هست و گناهان ما به پیامبر صلی الله وعلیه وآله نسبت داده شده است؛ در اینجا هم اشکال ندارد که گناهان ما به امام نسبت داده شود. خوف حضرت نسبت به ماست و اگر کسی امکانات را به امام رساند و سوار کشتی امام شد دیگر بقیه کارها با امام است و او خودش را خرج ما می کند. او نگران قیامت ماست لذا به عهدش با خداوند وفا می کند تا این خوف به امنیت تبدیل شود.

تبیین معنای ملک کبیر

در ادامه می فرماید انسان وارد ملک کبیر می شود «وَ إِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً»(إنسان/20)، منظور از ملک کبیر چیست؟ ملک کبیر یک بار در قرآن و در این سوره آمده است و منظور از آن این است که وقتی مؤمن وارد بهشت می شود، ملائکه از طرف خداوند برایش پیغامی می آورند و مؤمن در آنجا دربانی دارد که تا اجازه ندهد ملائکه اجازه ورود ندارند. بنابراین اگر مؤمن وارد ملک کبیر امیرالمؤمنین علیه السلام شد و جزء ابرار شد، شیاطین که هیچ بلکه ملائکه هم از او اجازه می گیرند تا در خانه اش رفت و آمد کنند ولی اگر از ملک کبیر بیرون رفت، شیطان هم بدون اجازه وارد خانه اش می شود. اصل ملک کبیر برای امام است و هیچ ملکی بدون اذن امام کاری نمی کند؛ در روایت است که هر ملکی که بر روی زمین می آید، اول از محضر امام اجازه می گیرد و سپس به سراغ مأموریتش می رود. مومنین هم در ولایت امام و به اندازه ظرف وجودی خود در این ملک کبیر سهم پیدا می کند و چنین مقامی دارد.

در دنیا هم همینطور است و کسی که در محیط ولایت بود چنین ارتباطی به ملائکه پیدا می کند. لذا در قرآن بیان می کند: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»(فصلت/30)؛ آن هایی که گفتند رب ما خداست و بعد هم پای این کلمه استقامت کردند یعنی پای ولایت امام ایستادند، وقتی می خواهند از این دنیا بروند ملائکه فرود می آیند و می گویند نگران نباشید و بشارت به بهشت می دهند. بعد می گویند «نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ»(فصلت/31) ما هم در دنیا و هم در آخرت با شماییم و در دنیا هم هوای شما را داشتیم. در روایتی به نقل از علی بن ابراهیم آمده است که «كنا نحرسكم من الشياطين»(9) ما هوای شما را داشتیم و نمی گذاشتیم شیاطین به شما نزدیک شوند. معنای ملک کبیر همین است.

خلاصه اینکه همه امکانات برای رسیدن به خدا کافی است ولی با امام این راه رفتنی است. بدون امام شکر و کفر معنایی ندارد. با آمدن امام است که بحث کفر و شکر معنا دارد و این کفر ندیده گرفتن امام است. تهدیدهای خداوند در ابتدای سوره نسبت به این افراد است. ضیافت ماه مبارک رمضان هم وادی ورود با وادی ابرار است. رزق ماه رمضان و شب های قدر هم رسیدن به همین مقامات است که با امام شدنی است. شب قدر به امام رسیدن است و از ابرار شدن و به علییون راه یافتن است. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص: 280

(2) الصحيفة السجادية، ص: 92

(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 477

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 73

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 98

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 11

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 145

(8) تفسير القمي، ج‏2، ص: 314

(9) تفسير القمي، ج‏2، ص: 265