نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 13 ارديبهشت 1403 - Thu, 2 May 2024

جلسه چهارم حسینیه آیت الله حق شناس/ اثرات محاسبه نفس و احوال محاسبین؛ حزن خوب و حزن بد

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 11 خردادماه سال 97  است، که به مناسبت ماه مبارک رمضان در حسینیه آیت الله حق شناس رحمۀ الله علیه ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ یکی از خصوصیات اهل ذکر که امیرالمؤمنین آن را توصیف کردند، محاسبه نفس است که آن ها در جایگاهی قرار گرفتند که همه کارهایشان را تحت بررسی قرار می دهند و از ریز و درشت اعمالشان غافل نمی شوند و همه را محاسبه می کنند و در این کار به خودشان سخت می گیرند. این محاسبه نفس خود به یک ترازوی صحیح نیاز دارد تا معیارش امام حق باشد ولی اگر این ترازو بر اساس نفسانیت و شیطان باشد انسان گمراه می شود و تمامی اعمالش نابود می شود.

غافل نشدن اهل ذکر از یاد خدا

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . در خطبه 222 نهج البلاغه وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی این آیه مبارکه سوره نور را تلاوت کردند که «يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال  * رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه »(نور/۳۶-37) شخصیت هایی در این خانه ها و بیوت نور، که نور الهی در آنجا ظاهر و نازل شده، حضور دارند که صبح و شام خدای متعال را تسبیح می گویند و در یک مقامی قرار گرفتند که هیچ تجارت و بیعی آنها را از ذکر خدا غافل نمی کند. حضرت احوال این شخصیت ها را توضیح دادند و فرمودند اینها کسانی هستند که خدای متعال با نور ذکر، قلوب آنها را نورانی کرده و دلهایشان را صیقل داده و چشم های دل بینا شده و گوشهای دل شنوا شده است و حالت انقیاد پیدا کردند و به نقطه ای رسیدند که خدای متعال در عقل آنها، با آنها تکلم می کند و در فکر آنها با آنها نجوا می کند.

وقتی به این نقطه رسیدند «فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ يَقَظَةٍ فِي الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْأَفْئِدَة»(1) که احتمال دارد معنایش این باشد که یک چراغ هایی را روشن می کنند که با آن چراغ گوش ها و قلب ها و چشم های دیگران را هم روشن و نورانی می کنند «فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ يَقَظَةٍ»  یعنی هم خودشان نورانی شدند و هم مصباحی را برای دیگران در دل و گوش و چشمشان روشن می کنند که آنها هم اهل دیدن بشوند «يُذَكِّرُونَ بِأَيَّامِ اللَّهِ وَ يُخَوِّفُونَ مَقَامَه » و دیگران هم متذکر به ایام الله می شوند که این از اقسام مهم ذکر است که دیگران را هم از مقام رب تخویف می کنند و می ترسانند و به مقام خوف رب دعوت می کنند که این بالاتر از ترس جهنم و ترس از رنج و عذاب است.

این اهل ذکر کسانی هستند که ذکر را به جای کل دار دنیا انتخاب کردند و اگر دار دنیا دار تجارت و بیع باشد در مقابل عالم ذکر، آنها عالم ذکر را به جای عالم دنیا انتخاب کردند و بعد نتیجه اش این است که در اثر رسیدن به مقام ذکر و نور ذکر یا به تعبیر دیگر در اثر همراهی با امام و رسیدن به نور امام علیه السلام به جایی رسیدند که پرده های غیب از جلوی چشم آنها کنار رفته و برزخ و اهل برزخ و احوالات آنها را می بینند و قیامت و تمام وعده های الهی برای آنها نقد شده و این پرده هایی که از جلوی چشمشان برداشته شده، برای دیگران هم کنار می زنند.

 این دو خصوصیتی بود که حضرت برای آنها ذکر کردند. مشاهده غیبِ عالم فقط با نور امام ممکن است. این اهل ذکر کسانی هستند که به امام رسیدند و وارد خانه هایی شدند که نور الهی و نور نبی اکرم و اهل بیت در آن خانه ها است. لذا اگر کسی وارد این خانه ها شد قیامت خودش و بعد از قیامت را هم می تواند ببیند. امیرالمؤمنین فرمودند متقین اینطوری هستند «وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُون »(2) گویا بهشت برای آنها نقد است و دارند آن را می گیرند و در بهشت متنعم هستند «وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُون » گویا همین الان جهنم را می بینند و در جهنم معذب هستند. این مقامی است که انسان در همین دنیا و قبل از عالم آخرت باید به آن برسد.

یک بار حضرت بعد از نماز صبح گفتگویی با اصحاب داشتند و جوانی پای منبر ایشان چرت می زد. حضرت فرمودند «كَيْفَ أَصْبَحْتَ »(3) آن جوان عرض کرد «أَصْبَحْتُ  يَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِنا» من در حال یقین صبح کردم. حضرت فرمودند علامت یقین چیست؟ گفت علامت یقینم رنگ زرد چهره و اندام لاغر است. من شب ها خواب ندارم، می خواهید اهل بهشت و اهل جهنمی های این مجلس را معرفی کنم؟ گویا بهشت و جهنم را می بیند.  این حالتی است که انسان در دنیا باید به آن برسد. آن ملاقات با قیامت یک سخن دیگری است و ملاقات با بهشت در قیامت و صحنه های قیامت در جای خودش است، منتها اگر کسی به نور امام علیه السلام رسید و با این نور در عالم سیر کرد، عوالم را باید ببیند. معنی ندارد ما قیامت و بهشت را نبینیم و به فکر بهشت و جهنم نسیه باشیم. آدم باید الان ببیند و برایش نقد بشود. آنهایی که در این مقام هستند و به این ذکر می رسند اهل برزخ و وقوف آنها و قیامت  را هم می بینند.

محاسبه و مراقبه اهل ذکر با ترازوی صواب

بعد حضرت فرمودند که اینها یک مجالسی برای خودشان دارند که مجلس محاسبه و مراقبه است. کسی که به این ذکر می رسد و نورانی به نور ذکر می شود و در محضر خدای متعال خودش را می بیند، دیگر برای خودش یک حساب و کتاب دقیقی می گذارد. علامتش هم این است که حضرت فرمود اگر مجالسی که مورد توجه خدا و پسندیده خدای متعال است را ببینید که اهل ذکر در آن مجالس حضور دارند، مشاهده میکنید که نشستند و خودشان را برای محاسبه فارغ کردند و دیوان های عملشان را باز کردند. ما برای عمل دیوان های متعددی داریم و یک جوری هم محاسبه می کنند که هیچ چیزی از زیر دستشان خارج نمی شود و ترازویشان دقیق است و کوچک و بزرگ عملشان را مورد محاسبه قرار می دهند و خودشان را با امر و نهی الهی تنظیم می کنند. معیار محاسبه شان هم امر و نهی الهی است.

مؤمن قطعا باید اهل محاسبه و مراقبه باشد و الا موانع و ایرادها و عیب هایش ممکن است تا آخر در او بماند. انسانی که اهل محاسبه نیست نمی فهمد عیب کار کجاست. گاهی یک عیب بسیار ساده ممکن است در انسان باشد و مانع باشد و تا آخر بماند ولی کسی که اهل محاسبه است هر روزش از دیروزش قطعا بهتر است و در همه شئون همینطور است. یک کسی که خطاط است اگر اهل محاسبه باشد خط دومش از خط اولش بهتر است و الا بیست سال است دارد خط می نویسد و همان اشکال بیست سال قبلش در خطش وجود دارد. آنهایی که اهل محاسبه هستند هر روز رشد میکنند. لذا امروز خط دیروزش را می بیند و احساس می کند که آن خط خیلی خط بیخودی است. این همان خطی است که دیروز به آن مباهات می کرد. عمل هم همینطور است آنهایی که اهل محاسبه هستند، دیروز به انفاق خودش مباهات می کرد اما امروز از آن انفاق استغفار می کند.

درجات ایمان انسان وقتی بالا می رود وقتی عمل خودش را که در درجه پایین تر می بیند شرمنده می شود. وقتی اخلاص خودش را می بیند که برای چه کسی کار می کرده و خیال می کرده او هم برای خداست و قربۀ الی الله می ایستاده و نافله شب می خوانده، از اخلاص خودش شرمنده می شود. مؤمن دائما در حال محاسبات دقیق خودش است. حضرت مجلس محاسبه اینها را ترسیم می کنند. می گویند اگر مجلس محاسبه شان را ببینید خودشان را با محاسبات سنگین می کشند.

نکته دوم این که محاسبه به یک ترازوی صحیح احتیاج دارد. خدای متعال یک میزانی به ما داده «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(شمس/۸) منتها ما ممکن است شعله های این چراغ عقل و میزانی که خدای متعال در ما قرار داده را خاموش کنیم و جایش یک چیز دیگری قرار بدهیم و ترازوی ما ترازوی نفس بشود. مؤمن آن کسی است که تا آخر این ترازوی عقلش را حفظ کند. مؤمن هرچه رشد می کند عقلش کامل تر و شفاف تر می شود و در پرتو نور الهی می رود. حضرت می فرمایند انبیاء کارشان این است که دفائن العقول را استخراج می کنند «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ  الْعُقُول »(4) خدای متعال یک گنجینیه هایی در عقل ها گذاشته و انبیاء این را بالفعل می کنند.

وقتی همه زشتی ها و زیبایی های عالم را می بینید، متوجه می شوید که براساس آن عقلی است که خدای متعال در فطرت انسان گذاشته است ولی اگر خدای نکرده انسان تحت تعلیم و تربیت شیاطین قرار گرفت این باب فطرت بسته می شود و باب نفس باز می شود. زیبایی و زشتی در نزد نفس است و پسند نفس معیار می شود. لذا خیلی از این حرف هایی که امروز می زنند مانند گسست نسل ها و تفاوت نسل گذشته و آینده، این معلوم نیست که همه جایش چیز خوبی باشد. بعضی جاهایش واقعا پیشرفت است؛ یک نسلی رشد می کند و یک درکی از دین خدا پیدا می کند که قبلی ها نداشتند کما این که الان در جامعه ما اینطوری است. واقعا این نسل درکشان از دین و اسلام یک جاهایی کامل تر است ولی همه اش اینطوری نیست و خیلی هایش برای این است که این نفس متعلق به شیطان شده است و واقعا زیباشناسی شان تغییر کرده است.

خیلی ها دیگر آن مدل زندگی پدران خودشان را قبول ندارند، نه این که رشد کردند بلکه عقبگرد کردند و تحت تأثیر شیطان قرار گرفتند بنابراین اینطور نیست که همیشه خرد اجتماعی در حال رشد کردن باشد. خیلی وقت ها خِرَد اجتماعی وقتی تحت تعلیم شیاطین قرار می گیرد خاموش می شود و چراغ نفس روشن می شود. نفس و شهوت و توهم و خیال جمعی است و دیگر جامعه همه چیز را با آن می سنجد؛ مثلا دیگر این مدل از ازدواج و خورد و خوراک را قبول ندارد. پس معلوم نیست که این چیز بهتری از آن قبلی باشد و خیلی جاها هم بهتر نیست. پس انسان در محاسبه یک ترازوی سالم می خواهد. انسان باید ترازو کند و بعد هم به لوازمش ملتزم باشد.

احوال اهل ذکر هنگام محاسبه نفس

حضرت فرمودند اگر احوال اینها را ببینید، متوجه می شوید که مجالس محاسبه خیلی سنگینی دارند و کارشان به آه و ناله کشیده می شود چون بار سنگینی که روی دوش خودشان است را می بینند. در دعای ابوحمزه می خوانیم روز قیامت وقتی آدم از قبر خارج می شود «عُرْيَاناً ذَلِيلًا حَامِلًا ثِقْلِي عَلَى ظَهْرِي أَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ يَمِينِي وَ أُخْرَى عَنْ شِمَالِي إِذِ الْخَلَائِقُ فِي شَأْنٍ غَيْرِ شَأْنِي لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيه » وقتی در صحنه قیامت می آیند پوشش ندارند و به حالت ذلت می آیند و بارشان روی دوششان است و خسته می شوند. هرچه این طرف و آن طرف را نگاه می کنند که کسی کمک کند این بار را بردارد هیچ کسی نیست و همه به خودشان مشغول هستند. همه اینقدر کار دارند که به کار دیگران نرسند. جز اولیاء خدا که کارشان شفاعت است و بار عالم روی دوش آنهاست.

حضرت فرمود اینها در مجلس محاسبه خودشان این بار را روی دوش خودشان احساس می کنند. آدم نباید کارش به قیامت بکشد. وقتی پرده ها کنار رفت «يَوْمَ هُمْ بارِزُون »(غافر/۱۶) همه چیز آشکار می شود و می بینند روی دوشش چیزی هست. نباید اینطوری باشد و باید همینجا این را بفهمد. آدم باید در همین دنیا در پوشش عفو الهی قرار بگیرد و الا اگر قرار نگرفت در آخرت عریان است. آدم ممکن است توهم کند که خبری است ولی واقعا اینطوری نیست. انسان باید در دنیا در پوشش عفو الهی قرار بگیرد. اولیاء الهی در همین دنیا کار محاسبه شان به جایی می رسد که بار سنگین را روی دوش خودشان احساس می کنند و احساس می کنند که نمی شود این بار را برداری و آن وقت کارشان به گریه های گلوگیر و مناجات و ناله جمعی با خدا کشیده می شود که حضرت در این خطبه توصیفش کردند.

پس یکی از اوصاف اهل ذکر این است که بعد از این که خدای متعال قلوبشان را نورانی کرد و پرده ها کنار رفت و عوالم غیب را در همین دنیا دیدند، آن چیزی که دیگران در قیامت در مقام محاسبه نفس به آن می رسند آنها در همین دنیا به آن می رسند و آن وقت اینجا امکان این که انسان یک تدارکی بکند وجود دارد. آن ها تدارک می کنند و این بارهای سنگین را روی دوش خودشان می بینند «فَضَعُفُوا عَنِ الِاسْتِقْلَالِ بِهَا فَنَشَجُوا نَشِيجاً وَ تَجَاوَبُوا نَحِيباً يَعِجُّونَ  إِلَى رَبِّهِمْ مِنْ مَقَامِ نَدَم » و اعتراف و ناله ها و زاری هایشان به درگاه خدای متعال بلند است و اعتراف و پشیمانی خودشان را اظهار می کنند و بارشان در همین دنیا بسته می شود.

حضرت می گویند اگر مجالس و شأن اینها را ببینی، متوجه می شوی که این ها کسانی هستند که «وَ اعْتِرَافٍ لَرَأَيْتَ أَعْلَامَ هُدًى وَ مَصَابِيحَ دُجًى » می بینی اینها پرچم های هدایت و چراغ های تاریکی هستند. آدم هایی می توانند چراغ راه دیگران بشوند که اینطوری در مورد خودشان اهل حساب و کتاب دقیق هستند. آنهایی که بین خودشان و خدای متعال اهل محاسبه نیستند برای دیگران نمی توانند کاری بکنند. این آدم خودش هزار عیب دارد و عیب خودش را نمی فهمد، چطور می تواند دست دیگران را بگیرد؟ کسانی پرچم راه دیگران و چراغ هدایت دیگران می شوند، دیگران وقتی اینها را می بینند احساس می کنند که یک علامت راه است و می شود به دنبالش راه بروی.

حضرت می فرماید «قَدْ حَفَّتْ بِهِمُ الْمَلَائِكَة» آن ها در پوشش ملائک الهی هستند و یک جوری با خدای متعال معامله می کنند که عالم ملائکه آنها را احاطه می کند و در گرد ملائکه هستند «وَ تَنَزَّلَتْ عَلَيْهِمُ السَّكِينَة» و آن آرامش الهی که ایمان است بر قلوب اینها نازل می شود و آرام هستند و در همه تلاطم ها آرام هستند. لذا دیگران با آنها می توانند به آرامش برسند. انسانی که خودش از همه متلاطم تر است چطور می تواند در سختی ها برای دیگران آرامش ایجاد کند.

آن روزی که صدام به ایران حمله کرد، خیلی ها ترسیده بودند. نیروهای نظامی آمده بودند به امام خبر بدهند، فرمودند کوتاه کنید وقت استراحت امام است و خبر را دادند و رفتند. امام رفته بودند استراحت کرده بودند و وقت خواب روزانه شان بود. یک آقایی از مسئولین آمده بود آنجا و می گفت می خواهم بیایم گزارش بدهم. گفتند قبلا آمدند و گزارش دادند و رفتند، الان امام خوابیدند. باور نکرده بود و آمد و نگاه کرد و دید که امام خوابیدند. بعد امام بلند شدند و فرمودند که یک دزدی آمده و یک سنگی انداخته و اینگونه آرامش خودشان را به جامعه دادند و مردم را آرام کردند. یک کسی باید خودش یک آرامش و طمأنینه ای داشته باشد و یک امنیتی در دل او نازل شده باشد تا بتواند مأمن دیگران و پناه دیگران باشد.

حضرت فرمود اینها اینطوری هستند. اگر خوب آن ها را ببینی متوجه می شودی که چراغ راه دیگران و در پوشش ملائکه الهی هستند و قوای ملکوت آنها را احاطه کرده است و آرامش بر قلب آنها نازل شده است «وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاء» و درهای آسمان به روی آنها باز است. آنهایی که به امام می رسند اهل آسمان هستند. به عکس آنهایی که از امام رویگردان می شوند، باب آسمان به رویشان بسته می شود. می فرماید آنهایی که به آیات ما کفر می ورزند «وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها»(اعراف/۴۰) در مقابل آیات ما استکبار می کنند و برای خودشان شأن حساب می کنند و دنبال آیات ما حرکت نمی کنند. اینجا شاید مقصود اصلی از آیه امام است. آنهایی که به آیات کفر می ورزند و استکبار می کنند «لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ» درهای آسمان به رویشان باز نمی شود «وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» و وارد عالم جنت نمی شوند «حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ» مگر این که شتر از سوراخ سوزن رد بشود.

لذا بعضی گفتند این تعبیر کنایی است، یعنی هیچ وقت درهای آسمان به رویشان باز نمی شود. آنهایی که در مقابل امام استکبار می کنند باید دائما در عالم ارض بمانند و سماواتی نمی شوند. یک معنای دیگری که کردند این است که می شود درهای آسمان برایشان باز شود به شرط این که این شتر انقدر کوچک بشود که از سوراخ سوزن رد بشود. کسی که استکبار می کند تا وقتی آن استکبارش از بین نرود درهای آسمان به رویش باز نمی شود. به عکس اینهایی که در مقام ذکر هستند و در مقام سیر با امامشان هستند و این طوری از خودشان محاسبه نفس می کشند، حضرت فرمودند اگر دقت کنی «وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاء» درهای آسمان به رویشان باز شده «وَ أُعِدَّتْ لَهُمْ مَقَاعِدُ الْكَرَامَاتِ فِي مَقْعَد» و محل هایی که برای اهل کرامت است، برایشان آماده شده است «اطَّلَعَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ فِيهِ فَرَضِيَ سَعْيَهُمْ» آنها را در یک جایگاهی قرار می دهند که خدای متعال مشرف به آنهاست و از سعی آنها راضی است «وَ حَمِدَ مَقَامَهُم » و خدای متعال جایگاه آنها را ستایش می کند.

آنها یک جوری کار می کنند که خدای متعال از سعی شان راضی است و در یک موقفی ایستادند که خدای متعال این موقف را برای عبد می پسندد. انسان باید در عالم اینطوری باشد «يَتَنَسَّمُونَ  بِدُعَائِهِ رَوْحَ التَّجَاوُز» آن ها با دعا به درگاه خدا حس می کنند که نسیم های رحمت و مغفرت به سوی آنها می وزد و آن نسیم را احساس می کنند. در مناجات خمس عشر آمده که خدایا «بَرْدَ عَفْوِك » آن خنکای عفو خودت را و شیرینی ذکر خودت را به من بچشان. واقعا یک نسیم و یک روحی دارد و یک عطری دارد که اگر کسی بشنود شامه اش را جلب می کند و دلرباست.

در ادامه حضرت فرمود «رَهَائِنُ فَاقَةٍ إِلَى فَضْلِه » اینها دائما در گرو فقرشان هستند و این فقرشان هیچ وقت ازشان جدا نمی شود منتها به فضل الهی فاقت دارند. انسان اهل ذکر اینطوری است و دائما فقر خودش را می بیند و به فضل خدا فقیر است و دائما در گرو این فقر است و هیچ وقت آزاد نمی شود و همیشه احساس فقر می کند و هیچ وقت احساس فقر و تعلق و نیاز به درگاه الهی از او جدا نمی شود «وَ أُسَارَى ذِلَّةٍ لِعَظَمَتِه » اینها اسیر ذلت و خاکساری در مقابل عظمت خدا هستند و دائما در حال خاکساری در مقابل عظمت او هستند و دائما در حال افتقار نسبت به فضل او هستند. مؤمن باید اینطوری باشد که در هیچ حالی احساس غنا نکند و در همه احوال غنای خدا را ببیند.

اگر انسان این حالت فاقت را داشت، آن فضل الهی بر انسان جاری می شود. اگر انسان اسیر این کوچکی در مقابل عظمت الهی بود آن وقت در عالم عزیز می شود «وَ أُسَارَى ذِلَّةٍ لِعَظَمَتِه » هیچ وقت از حالت ذلت در مقابل عظمت او خارج نمی شود و هیچ وقت برای خودش احساس عظمت نمی کند. کسی که نورانی به نور ذکر شد و قلب و قوایش نورانی شد و خود را در مقابل عظمت الهی دید، همیشه احساس ذلت می کند. آدم در تاریکی خیال می کند خبری است اما چراغ ها که روشن شد معلوم می شود که خبری نیست و همه چیز آن طرف است. منتها اینها چون روشن شدند و قلوبشان نورانی به نور ذکر شده «وَ أُسَارَى ذِلَّةٍ لِعَظَمَتِهِ جَرَحَ طُولُ الْأَسَى  قُلُوبَهُم » از تأسف و غصه قلوبشان مجروح شده «وَ طُولُ الْبُكَاءِ عُيُونَهُم » و طول گریه ها چشمشان را مجروح کرده است. اهل ذکر اینطوری هستند و آنقدر غصه می خورند که قلوبشان در باطن مجروح می شود.

حزن، از اوصاف متقین

حضرت وقتی اوصاف مؤمنین و متقین را ذکر می کنند، می گویند «قُلُوبُهُمْ  مَحْزُونَة» قلبشان محزون است «وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَة» قلبی که محزون شد شرش به کسی نمی رسد. در خطبه دیگری توصیف می کنند «فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ» لباسشان لباس حزن است «وَ تَجَلْبَبَ  الْخَوْف » و لباس خوف و حزن به تن کردند «فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى  فِي قَلْبِه » نتیجه این است که چراغ هدایت در قلبش روشن شده است. این چه حزنی است که مؤمن و اهل ذکر دارند؟ حتما غصه دنیا نیست، چون غصه دنیا چیز خوبی نیست. غصه دنیا در مقام زهد باید از دل انسان جدا بشود. کسی که با امامش سیر می کند دیگر غصه های دنیایی در دلش راه ندارد.

حضرت وقتی زاهد را توصیف می کنند، می گویند «خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِه »(5) همه غصه ها و شادی های دنیا از دلش بیرون رفته «فَلَا يَفْرَحُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَا يَأْسَى عَلَى شَيْ ءٍ مِنْهَا فَاتَه » اگر دنیا هم رو به او کند و همه چیز در اختیار او قرار بدهد، او به فرح و نشاط نمی افتد و هرچه هم از دنیا از او فوت بشود غصه نمی خورد. حضرت فرمودند «فَهُوَ مُسْتَرِيح » این آدم راحت است و آمد و شد دنیا کاری با دل او ندارد و دلش عرشی است که از دنیا بزرگتر شده است و اصلا پر دنیا دل او را نمی گیرد و همه آمد و شد ها سری به دل او نمی زند و او یک همچین آدمی است. زهد مقام فراغت است.

آن وقت چطور می شود که آدم هایی که اهل ذکر هستند دلهایشان در اثر غصه مجروح شده است؟ آن یک حزن دیگری است. آن حزنی است که راه را بر انسان هموار می کند. کسی که از دنیا بزرگتر شد، به تدریج این حزن در دلش راه پیدا می کند. حزن دنیایی وقتی رفت جای آن حزن در دل انسان باز می شود. در روایتی حضرت می فرمایند «الْحُزْنُ مِنْ شِعَارِ الْعَارِفِين »(6) حزن شعار اهل معرفت است «لِكَثْرَةِ وَارِدَاتِ الْغَيْبِ عَلَى سَرَائِرِهِم » آن اسراری که از عالم غیب بر سرائر وجود آنها و زوایای وجود آنها نازل می شود قلوب اینها را محزون می کند «وَ طُولِ مُبَاهَاتِهِمْ تَحْتَ تَسَتُّرِ الْكِبْرِيَاء» چون مدت های طولانی در تحت پوشش کبریای الهی بودند.

اگر کسی آن پوشش کبریای الهی را تجربه کرد قلبش محزون می شود «وَ طُولِ مُبَاهَاتِهِمْ تَحْتَ تَسَتُّرِ الْكِبْرِيَاء» آن مقام کبریای الهی اگر بر قلب انسان ظهور پیدا کند اثرش آن حزن دائمی است «وَ الْمَحْزُونُ ظَاهِرُهُ قَبْضٌ وَ بَاطِنُهُ بَسْطٌ» این آدم محزونی که حزنش از واردات قلبیه و وقوف تحت کبریای الهی است، ظاهر حزنش قبض است و گرفته است اما باطنش بسط است و این قبضی که پیدا می کند نمی گذارد دنیا وارد دلش بشود ولی این دل نسبت به عالم غیب باز است. این حزن باب واردات دنیا را به قلب انسان می بندد و نمی گذارد دنیا در دل انسان بیاید. دیدید بعضی وقتها در مصیبت سیدالشهداء به یک عده ای حزن باطنی می دهند و همه لذات دنیا از چشمشان می افتد و دیگر اعتنایی به آن چیزهایی که دیگران برایش سر و دست می شکنند نمی کند. چون این حزن آن باب را می بندد.

خدای متعال آدم را با حزن تربیت می کند. این حزن باطنش بسط است و راه عوالم غیب و واردات غیبیه را به روی انسان باز می کند «يَعِيشُ مَعَ الْخَلْقِ عَيْشَ الْمَرْضَى » با مردم که زندگی می کند مثل آدم مریض است و از همه پرهیز می کند. آدم مریض کارش پرهیز کردن است «يَعِيشُ مَعَ الْخَلْقِ عَيْشَ الْمَرْضَى وَ مَعَ اللَّهِ عَيْشَ الْقُرْبَى » اما وقتی با خدای متعال زندگی می کند اهل قرب است و آنجا هیچ پرهیزی ندارد ولی با مردم که زندگی می کند حالت حزنش اینطوری است که او را در پرهیز قرار می دهد و نمی تواند جمع بشود. البته مقصود نشست و برخواست با مؤمن و اولیاء خدا نیست. وقتی با مردم و مخلوقات نشست و برخواست می کند مثل آدم مریض است ولی وقتی همین آدم با خدا خلوت می کند می بینی که هیچ عیبی ندارد و سالم است و عیش القربی است.

بعد حضرت فرمودند «وَ الْمَحْزُونُ غَيْرُ الْمُتَفَكِّر» آدم محزون غیر آدم متفکر است. تفکر هم جزو مقامات است و حزن هم جزو مقامات است ولی محزون با متفکر متفاوت است «لِأَنَّ الْمُتَفَكِّرَ مُتَكَلِّفٌ وَ الْمَحْزُونُ مَطْبُوع » متفکر باید خودش را به زحمت بیاندازد تا وارداتی داشته باشد ولی آن چه بر قلب محزون وارد می شود از طبع اوست و مطبوع است و لازم نیست به زحمت بیافتد و از درونش می جوشد «وَ الْحُزْنُ يَبْدُو مِنَ الْبَاطِنِ وَ التَّفَكُّرُ يَبْدُو مِنْ رُؤْيَةِ الْمُحْدَثَاتِ وَ بَيْنَهُمَا فَرْق » تفکر از رؤیت حوادث است. اهل تفکر از این حوادث با فکر خودشان به نتیجه می رسند و از اینجا فکر مایه می گیرد ولی اهل حزن، حزنشان از باطنشان به ظاهر آشکار می شود و از واردات غیبیه است. مقام تفکر حزن و مقام حزن هر دو خوب است ولی با هم این تفاوت ها را دارند.

حزن اقسامی دارد؛ یک قسم حزن بد است. حزن برای دنیا بد است. به ما هم گفتند غصه دنیا را نخورید ولی یک حزن هایی است که اولیاء خدا تازه باید این حزن ها را تجربه کند. این حزن ها باطن و قلب و سرائر انسان را به روی عالم غیب باز می کند. حضرت فرمود این اهل ذکر حزن دارند جرح طول العصی قلوبهم و طول ابکاء عیونهم؟ انقدر گریه کردند که چشم هایشان مجروح است «لِكُلِّ بَابِ رَغْبَةٍ إِلَى اللَّهِ مِنْهُمْ يَدٌ قَارِعَة» از آن باب می شود که انسان به سوی خدا رغبت داشته باشد. بعضی رغباتشان در حد دنیاست و هرچه در دست مردم است به آن رغبت دارند ولی به آنچه که ما عندالله است رغبت ندارند و رغبت هایشان کوتاه است و نمی توانند خزائن بی منتهای الهی را ببینند. حضرت فرمود این اهل ذکر هر باب رغبتی که به سوی خدا باز می شود را می بینند. اینها دم آن در ایستادند و دارند در را می کوبند.

ما عندالله چیزی است که انسان باید در آن رغبت کنند و اولیاء خدا در ما عندالله رغبت می کنند. هرکسی هم یک چیزیش را می بیند؛ یکی مغفرت خدا را می بیند و رغبت می کند، یکی رزق الهی را می بیند و همینطور هر کسی یک چیزی را می بینند. اینها هر باب رغبتی که میبینند پشت این در می ایستند و در را می کوبند و به آن رغبت الهی امیدوار هستند و از آن باب می خواهند وارد بشوند و به ما عندالله برسند «يَسْأَلُونَ مَنْ لَا تَضِيقُ لَدَيْهِ الْمَنَادِحُ  وَ لَا يَخِيبُ عَلَيْهِ الرَّاغِبُون » کسانی که رغبت در فضل خدا می کنند از کسی چیزی طلب می کنند که هیچ وقت مأیوس نمی شوند. اگر کسی نه می بیند و نه می خواهد و تیر در تاریکی می اندازد این اصلا دعا نیست ولی آنهایی که اهل رغبت هستند دست خالی بر نمی گردند. اینها رو به کسی آوردند که باب حاجات آنجا باز است و عرصه گسترده بخشش او در آنجا با هیچ ضیق و تنگی نیست.

بعد حضرت یک جمله ای گفتند «فَحَاسِبْ نَفْسَكَ لِنَفْسِكَ فَإِنَّ غَيْرَهَا مِنَ الْأَنْفُسِ لَهَا حَسِيبٌ غَيْرُك » خودت به محاسبه نفس خودت برس و با مردم خیلی کار نداشته باش. این معنایش این نیست که وظایف اجتماعیت را انجام نده بلکه می گویند عمده محاسبه ات، محاسبه خودت باشد. دیگران یک حسابگری دارند، شما دنبال حساب و کتاب خودتان باشید و خودتان را اصلاح کنید تا جزو این اولیاء خدا بشوید که حضرت توصیفشان کردند. ماه رمضان ماه همین کار است، در این ماه درها باز است و آدم باید از خدای متعال بخواهد تا جزو اولیاء خدا بشود. در دعای کمیل می خوانیم «وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَحْسَنِ عِبَادِكَ نَصِيباً عِنْدَكَ  وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْك » خدایا من را از بهترین بندگانت در درگاه خودت قرار بده. این شدنی نیست «فَإِنَّهُ لَا يُنَالُ ذَلِكَ إِلَّا بِفَضْلِكَ وَ جُدْ لِي بِجُودِك ».

پی نوشت ها:

(۱) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 342

(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 303

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 53

(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 43

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 456

(6) مصباح الشريعة، ص: 187