نسخه آزمایشی
یکشنبه, 30 ارديبهشت 1403 - Sun, 19 May 2024

جلسه نود و نهم / تدلیس ماشطه (2)

متن زیر تقریر و خلاصه ای از جلسه نود و نهم درس خارج فقه مبحث مکاسب محرمه؛ جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در تاریخ چهارشنبه 16 مهر 93 برگزار شده است. قابل ذکر است که متن برداشت شاگردان ایشان از مباحث است

محل اصلی بحث از حکم تدلیس در بحث غش است. در فرض حرمت تدلیس، وجه حرمت کار مشاطه، اعانت بر اثم است.

مسئله اول در این بحث، حکم اصل فعل مشاطه گری است؟

مسئله دوم در حکم افعال خاصی است که در روایات ذکر شده است؟

اما در مسئله اول، آنچه از روایات در جلسه قبل استفاده شد حلیت اصل کار مشاطه است.

مثل روایت اول

19 بَابُ أَنَّهُ لَا بَأْسَ بِكَسْبِ الْمَاشِطَةِ وَ حُكْمِ أَعْمَالِهَا وَ تَحْرِيمِ تَدْلِيسِهَا

22173- 1- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثِ أُمِّ حَبِيبٍ الْخَافِضَةِ قَالَ: وَ كَانَتْ لِأُمِّ حَبِيبٍ أُخْتٌ يُقَالُ لَهَا أُمُّ عَطِيَّةَ وَ كَانَتْ مُقَيِّنَةً يَعْنِي مَاشِطَةً فَلَمَّا انْصَرَفَتْ أُمُّ حَبِيبٍ إِلَى أُخْتِهَا فَأَخْبَرَتْهَا بِمَا قَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص- فَأَقْبَلَتْ أُمُّ عَطِيَّةَ إِلَى النَّبِيِّ ص- فَأَخْبَرَتْهُ بِمَا قَالَتْ لَهَا أُخْتُهَا فَقَالَ لَهَا ادْنِي مِنِّي يَا أُمَّ عَطِيَّةَ- إِذَا أَنْتِ قَيَّنْتِ الْجَارِيَةَ فَلَا تَغْسِلِي وَجْهَهَا بِالْخِرْقَةِ فَإِنَّ الْخِرْقَةَ تَذهبُ مَاءَ الْوَجْهِ.

اینکه حضرت اصل کار را متعرض نشدند برای اثبات جواز کافی است. در مورد غسل وجه به خرقه هم بعدا بحث خواهد شد.

روایت دوم باب هم صریح در جواز است.

همچنین روایت چهارم که صریح در جواز است اما مقید به عدم وصل شعر به شعر.

در روایت پنجم (سَأَلْتُهُ عَنِ الْقَرَامِلِ قَالَ وَ مَا الْقَرَامِلُ قُلْتُ صُوفٌ تَجْعَلُهُ النِّسَاءُ فِي رُءُوسِهِنَّ قَالَ إِذَا كَانَ صُوفاً فَلَا بَأْسَ وَ إِنْ كَانَ شَعْراً فَلَا خَيْرَ فِيهِ مِنَ الْوَاصِلَةِ وَ الْمَوْصُولَةِ.) جواز مورد تصریح است. اما در مورد حکم وصل شعر، ظاهرش تفصیل است بین موی انسان و غیر انسان. مرحوم شیخ از «لا خیر» استفاده کراهت کرده اند. حتی شعر غیر انسان (مثل موی بز) نیز در روایت مصداق صوف است. چون استفاده از صوف به معنی پشم در مشاطه گری که اصلا معنی ندارد، بلکه مراد از صوف، همان موی حیوانات است. لذا صوف در این روایت یعنی شعر حیوان. لذا کراهت مختص است به استفاده از شعر انسان.

در روایت ششم (لَا بَأْسَ بِكَسْبِ الْمَاشِطَةِ مَا لَمْ تُشَارِطْ وَ قَبِلَتْ مَا تُعْطَى وَ لَا تَصِلُ شَعْرَ الْمَرْأَةِ بِشَعْرِ امْرَأَةٍ غَيْرِهَا وَ أَمَّا شَعْرُ الْمَعْزِ فَلَا بَأْسَ بِأَنْ تُوصِلَهُ بِشَعْرِ الْمَرْأَةِ) ذیل روایت مفسر روایت قبلی و ظاهر در شعر انسان است.

اما در صدر روایت دو شرط (لَمْ تُشَارِطْ وَ قَبِلَتْ مَا تُعْطَى) برای جواز یا عدم کراهت ذکر شده است که در معنای آن اختلاف شده است.

نکته اول اینکه چون روایت بیانگر حکم تکلیفی است نمیتواند منوط به شرط متأخر باشد (مرحوم شیخ شرط متأخر را نمیپذیرند) لذا ناظر به اشتراط چنین نیتی است که متقدم از فعل است. یعنی باید از اول نیتش این باشد که هرچه بدهند قبول کند. اما بنابر قبول شرط متأخر (کما هو المختار) نیت قبل از عمل مهم نیست، مهم این است که اگر بعد از عمل قبول نکرد، حرمت فعل مشاطه گری واقع میشود.

نکته بعد اینکه برای مرحوم شیخ واضح بوده است که این روایت بیانگر حکم خلاف قاعده نیست. چون قاعده این است که اجیر میتواند اجرت خاصی و لو فوق اجرت المثل را شرط کند. لذا قبلت ما تعطی را به 3 نحو معنی کرده اند که خلاف قاعده نباشد.