نسخه آزمایشی
شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat, 27 Apr 2024

شب دوم هيات ثارالله/ مختصات حیات الدنیا؛ ظلمت و عمايه و عدم مشاهده آيات و عیش ضنک و موت

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 28 تير 1402 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در هیئت ثارالله قم ایراد فرمودند. در اين جلسه نيز برخي از مختصات حيات الدنيا و حيات الآخره با نظر به آيات قرآن بيان مي گردد. كسي كه در وادي حيات الدنيا است همه عالم برايش حجاب است، از آيات اعراض مي كند و در زندگي دچار سردرگمي مي شود. ايشان در پايان به بيان ريشه اين ويژگي ها و نسبتي كه با دو جريان امامت دارند، اشاره اي داشته اند.

عمايه؛ يكي ديگر از مختصات حيات الدنيا

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَ لَا يُظْلَمُونَ فَتِيلاً * وَ مَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً»(اسراء/71-72).  عرض کردیم که از آیات نورانی قرآن استفاده می شود که ما دو امامت کلی در عالم داریم. یکی امامت ائمه ای که «يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»(انبياء/73) مأموریت آنها هدایت امت هاست. اینها را در وادی نور و در وادی بندگی خدای متعال سیر می دهند، امر الهی هم در دست آنهاست و با این امر امت را پیش می برند. یک ائمه ای هم هستند که «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»(قصص/41) به تعبیر قرآن مردم را دعوت به آتش می کنند. ذیل این دو امام، دو امت شکل می گیرد، دو جامعه ساخته می شود، دو تا عالم به وجود می آید. ذیل این دو امام که محور این دو عالم هم خود این دو امام اند.

به تعبیر قرآن عالم نور و دیگری عالم ظلمت، یکی عالم بصیرت و بینایی و ديگري عالم عمایه و کوری، شكل مي گيرد. اگر کسی در این عالم با ائمه هدی بود، در عالم بصیرت است، پرده ها کنار می رود و اهل بصیرت می شود. اگر در آن عالم بود، آن عالم عالم عمایه و کوری است حجاب ها می افتد، همه کورند، همه نابینا هستند. یکی عالم هدایت است و دیگری عالم ضلال است. یکی به تعبیر نورانی قرآن عالم موت است و يكي عالم حیات است. اهل آن عالمی که با امام هدی به وجود می آید و ذیل این امام شکل می گیرد، عالمی است سراسر حیات و دار الحَیَوان است. به تعبیر قرآن عالمی که ذیل ائمه ضلال هم شکل می گیرد، سراسر موت است. این تعبیر نورانی قرآن در سوره مبارکه فاطر است كه خدای متعال این عالم ها را با هم مقایسه می کند، می فرماید: «وَ مَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ»(فاطر/19) آدم بینا و نابینا یکسان نیستند.

این بصیرت و بینایی در این دنیا هم خودش یک امکانی است كه یک عده ای از این امکان محروم اند. عالم امتحان است. این [امکان] مهم نیست. ممکن است خدای متعال این را به نحوی جبران کند و جبران هم می کند. بحث ناظر به یک عمایه و بصیرت دیگری است. آنچه ما در این دنیا می بینیم مَثَل هاست. این مثلها یک حقایقی پشت سرشان است. اهل بصیرت، آنهایی که اهل عبرت اند از این مثل ها منتقل می شوند به آن حقیقت ها و آن حقیقت ها را می فهمند. آدم ها دو دسته اند؛ یک عده اعمی هستند و یک عده بصیرند. یک عده به حسب ظاهر چشم دارند و می بینند و می خوانند، این مقصود نیست. این دو با هم یکسان نیستند. آدم بینا و آدم نابینا یکی نیست. خود آدم ها متفاوت اند. یکی بصیر است و یکی نابیناست. آدم هایی که در این عالم با امام حق راه می روند، بصیر می شوند. قرآن توضیح داده كه چرا آدم هایی که در آن عالم با امام باطل راه می روند، دچار عمایه و کوری می شوند. این تفاوت خود آدم هاست.

تفاوت عالم شان چیست؟ «وَ لَا الظُّلُمَاتُ وَ لَا النُّورُ»(فاطر/20) عالم یک دسته ظلمات است و یکی عالم نور است. آدم نابینا در وادی ظلمات و آدم بینا در عالم نور و وادی نور است. تفصیل این امر در آیه نور و آیه ظلمات در سوره مبارکه نور است که وادی نور و مراتب این عالم را توضیح می دهد و وادی ظلمات و درکاتش را هم توضیح می دهد. پس آدم ها تقسیم می شوند به بصیر و نابینا، عالم هم عالم ظلمات و نور است. باز هم مقایسه می فرماید: «وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ»(فاطر/21) ترجمه ظاهری عالم ظل، عالم سایه و خنکایی است که در ظهر تابستان دیدید و عالمی که عالم حرور و گرماست. ظل تأویل شده به امیرالمومنین وآن عالمی که ذیل امیرالمومنین است. آن یکی هم عالم حرور است.

بعد در یک کلمه قرآن جمع بندی می کند «وَ مَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَ لَا الْأَمْوَاتُ»(فاطر/22) مرده ها و زنده ها یکسان نیستند. این مرده و زنده های ظاهری را كه ما می بینیم، پیداست یکسان نیستند. ولی این یک مَثَل است برای یک حیات و موت دیگری. آدم هایی که با امام باطل حرکت می کنند، همه می میرند چون عالم، عالم موت است. عالم دوم، عالم حیات است. انسان هایی که در او زندگی می کنند، انسان هايی زنده اند. پس ما یک دارالموت و دارالحیات داریم. «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ»(عنكبوت/64) مقابل حيات الآخره، حیات الدنیاست که دار موت است. یک آدم هایی داریم که مرده و زنده اند. آدم هایی که در دارالحیوان اند، آدم هايی حی اند و آدم هایی که در آن دار زندگی می کنند، آدم هايی مرده هستند.

موت؛ يكي از مختصات حيات الدنيا

این حیات هم توضیح می خواهد. واقعا انسان هایی که به امام می رسند به حیات طیبه می رسند. قرآن گاهی با این تعبیر بیان فرموده می فرماید: «أَ وَ مَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ»(انعام/122) تفاوت این دو آدم با همديگر چیست؟ کسی مرده بوده و ما زنده اش کردیم. چون همه ما ابتدائا میت هستیم، «كنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»(بقره/28) مرده بود و ما زنده اش کردیم «وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ»(انعام/122) از اینجا استفاده می شود که در وادی نور نبود و در وادی تاریکی بود و ما او را وارد وادی نور کردیم. در بین مردم زندگی می کند، اما در عالم نور است.

در بعضی از روایات وقتی مومن را توصیف می کنند، مي فرمايد: «الْمُؤْمِنُ  يَتَقَلَّبُ فِي  خَمْسَةٍ مِنَ  النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَنْظَرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى النُّورِ»(1) مومن گشت و گزارش در عالم نور است. با ما نشسته و کنار هم هستیم، ولي در عالم نور است. حرف می زند، سخنش نور است. مسیر حرکتش در قیامت وادی نور است. علمش نور است. ورود و خروجش نورانی است. اینها دو جنس آدم هستند. قرآن می فرماید اینها با هم مساوی نیستند؛ واقعا یکی نورانی است و یکی در تاریکی است. یکی زنده است و یکی مرده.  واقعا عده ای وقتي در زمین راه می روند، مرده اند و یک عده ای زیر زمین اند، ولي زنده اند، «وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»(آل عمران/169).

یک عده ای هم روی زمین راه می روند، ولي از نظر قرآن مرده اند. قرآن می فرماید مرده ها و زنده ها یکسان نیستند «وَ مَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَ لَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ وَ مَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ»(فاطر/22) یک عده ای الان در قبرهایشان زندگی می کنند و تو کلام خدا را به گوش آنها نمی توانی برسانی، کلام، کلام خدا؛ لسان، لسان الله اما این گوشها نمی شنود، چون مرده اند، سمع شان ازشان گرفته شده، بصرشان گرفته شده است. این مرده ها، مرده های روی زمین اند. این عالم موت و عمایه، اين هم عالم مرگ و زندگی و این همین عالم حیات الدنیا و حیات الاخره است. دو عالم است. حیات الدنیا دار مرده هاست. به تعبیر قرآن قبرستان است. حیات الاخره دار زنده هاست. همین الان اینها در وادي حيات زنده اند. این مقایسه ای است که قرآن می کند. دو عالم با هم یک چنین تفاوت هایی دارند.

این آیه ای که عرض کردم، ناظر به صحنه قیامت است. [اما] در دنیا [هم] اینطوری است. همین امر در برزخ هم ادامه دارد. در قیامت دو دسته اند. در دو عالم اند، هم در دنیا هم در آخرت. در سوره مبارکه اسراء خدای متعال ناظر به صحنه قیامت می فرماید: «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِ»(اسراء/71) ما در قیامت هر جمعیتی از مردم را با امام شان صدا می زنیم. عرض کردم كه این آیات در روایات مختلف معنا شده است. یک معنایش این است که در هر دورانی امامی است. مردم مکلف اند با آن امام حرکت کنند. اگر با آن امام حرکت نکردند، از قافله جا می مانند. صدا می زنند كه پیروان امام صادق علیه السلام بیایند. آن هایی که در عصر امام صادق اند باید با حضرت بیایند. اگر با حضرت راه نرفتند، در وادی هدایت نیستند.

یک معنای کلی تری هم دارد که ما دو دسته امام داریم؛ امام حق و امام باطل. روز قیامت پیروان امام حق را با امام حق و پیروان امام باطل را با امام باطل در محشر دعوت می کنند. این هم روایات متعددی دارد. فرمود در روز قیامت منادی از باطن عرش، آن کسی را که مقام خلافت الهی در عالم ارض داشته را صدا می زند. در روایت دارد اول حضرت داود برمی خیزند كه به ایشان می گویند درست است، شما خلیفه بودید، ولی اینجا شما مقصود نیستید. دوباره از باطن عرش صدا می زنند و حضرت امیر در صحنه محشر تشریف می آورند. آن وقت گفته می شود کسانی که با امیرالمومنین راه رفتند و به ايشان اقتدا کردند، الان هم به نور حضرت استضائه کنند و از پرتو نور حضرت استفاده کنند و پشت سر حضرت حرکت کنند. حضرت همه مومنین اولین و آخرین را در درجاتشان در بهشت سیر می دهند.

بعد می گویند حالا بقیه هم بروند به امام خودشان اقتدا کنند. تأویل این آیه قرآن همین است «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ»(بقره/166) اینجا ائمه نار از پیروان خودشان تبری می جویند، آن ارتباطی که در دنیا بینشان بود و یک امت فاسد از آن ساخته بود، آن ارتباط به هم می خورد. روابط تبدیل به عداوت می شود. قرآن در ذیل این دو جریان امامت در قیامت می فرماید: «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَ لَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا» اینجا مردم دو دسته می شوند. دسته اول کسانی هستند که کتابشان به یمین آنها داده می شود که حالا یمین را روایات توضیح داده است.

گاهی می گوید خود امام حق یمین است. آن نقطه اتصال و ارتباط وجودی ما با امام آن یمین ماست. مومنینی که مرتبط با امام هستند، کتابشان از آن ناحیه نشان داده می شود. کتاب شان از طریق امامشان به ايشان می رسد. چون همه زندگی شان با امامشان بوده است. فرمود: «عُنْوَانُ  صَحِيفَةِ الْمُؤْمِنِ  حُبُ  عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب»(2) یک عنوان روی کتاب می گذارند که خلاصه ي خلاصه کتاب است؛ کتاب را چکیده می کنند و بعد فهرست می زنند و یک عنوان رویش می گذارند كه این عنوان چکیده ي چکیده کتاب است. یعنی تمام اعمال مومن ریشه اش در محبت امامش است. همه اعمالش بوی محبت می دهد. صبغه محبت دارد. ملاحظه کردید آنهایی که بندگی می کنند سه دسته هستند؛ بندگی از سر خوف، از سر طمع و بندگی ناشی از حُبّ كه این بالاترین بندگی است. مومن تمام اعمالش ناشی از محبت است. ریشه عملش در محبت است. آن محبتی که عامل عمل مومن است حب علی بن ابیطالب است. کتاب مومن از ناحیه امامش به دستش می رسد. تمام کتابش صبغه امام دارد.

این را در سوره مطففین خدای متعال توضیح داده است، «إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ * وَ مَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ * كِتَابٌ مَرْقُومٌ * يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»(مطففين/18-21) ابرار کتابشان مشهود امامشان است. در قیامت یک عده کتابشان به دست راستشان است. اینها آنهایی هستند که دنبال امام حق بودند و کتابشان به دست راستشان داده می شود. «فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتيلاً» اینها با افتخار کتابشان را می خوانند و به ايشان هیچ ظلمی نمی شود. هرچه از اعمال آورده بودند به ايشان پرداخت می شود.

قاعدتا در مقابل این کسانی که کتابشان به دست راستشان داده می شود، می گوییم کسانی هستند که کتابشان به دست چپ شان داده می شود. در بعضی از سور قرآن هم مثل سوره حاقه خدای متعال همینطوری تقسیم می کند «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَه * إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلَاقٍ حِسَابِيَه * فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ * فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ * قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ * كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ * وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ»(حاقه/19-25) آنهایی که کتابشان را به دست راستشان می دهند، می گویند بیایید بخوانید این کتاب مرا؛ این اعتقاد را داشتم که من با کتاب خودم روبرو می شوم، با خدا ملاقات می کنم، این انسان ها در عیش راضی هستند، عیشي پسندیده.

اما در نقطه مقابل یک عده کتابشان را به دست چپشان می دهند. عملشان از این زاویه وجودشان است. انسان کانه وجودش دو بُعد دارد؛ بعد یمین و بعد شمال. مومنین عملشان از این منشأ صادر می شود و متصل به امام حق هستند و تمام اعمالشان در وادی یمین است. کتابشان هم یمینشان است. اما آنها تمام اعمالشان در وادی شمال است. که حالا این توضیح دارد. میگويند ای کاش اصلا کتاب من به من نمی رسید. اصلا اعمال من به من پیوند پیدا نمی کرد. این همه زحمت کشیده، ولي می گوید ای کاش من اصلا این اعمال را نداشتم! اعمالش را ضبط کردند و منسجم به او برمی گردانند. می گوید ای کاش من اعمال خودم را نمی دیدم. آدمي كه این همه زحمت کشیده می گوید ای کاش نبود. تلاش کرده و دنیای خودش را آباد کرده و این همه امکانات به دست آورده، ولي می گوید ای کاش من اصلا این اعمال را نداشتم و با این اعمال خودم مواجه نمي شدم. اي كاش اعمال من را به من برنمی گرداندند.

این یک تعبیر قرآن است كه می فرماید روز قیامت یک عده ای کتابشان در دست راستشان است و یک عده کتابشان در دست چپشان است. آنهایی که عملشان در وادی یمین بوده کتابشان هم از همان زاويه دريافت مي كنند، آنهایی هم که عملشان در وادی شمال بوده کتابشان را هم از همان زاویه به ايشان می رسد. این دو زاویه، زاویه ارتباط ما با امام حق و با شیطان است. یک عده در وادی شیطان عمل کردند و یک عده در وادی امام حق عمل کردند. کتاب آنها از آن سو می آید و کتاب اینها از این سو. اينکه از یمین گاهی تعبیر به امام می شود، نکته اش همین است.

در این سوره مبارکه اسراء که خدای متعال مردم را بر اساس امام شان تقسیم می کند و روز قیامت مردم را با امام شان صدا می زند، اینجا دو دسته می شوند. یک دسته هستند كه سربلند کتاب را می خوانند و با عمل خودشان مواجه می شوند، صحیفه عملشان است. صحیفه عمل مومن در وادی ولایت امام است. هر کدام از ما با امام خودمان یک سبیلی داریم. امام آن صراط مستقیم بندگی است، آنهایی که با امام حرکت می کنند، هر کدام یک سبیل خاص خودشان را دارند. شما در اتوبان که حرکت می کنید، یک راه است. هر کسی در این اتوبان یک مسیری برای خودش دارد. ولایت امام آنقدر وسعت دارد که سلمان هم در آن راه دارد و سبیلی برای خودش دارد، ما هم یک سبیلی داریم. در این فضا هواپیماها پرواز می کنند و هر کدام سقف پرواز خودشان را دارند و با همديگر هم برخورد نمی کنند. این راه خودش را می رود و او هم راه خودش را می رود. وادی یمین اینطوری است.

روز قیامت آنهایی که با امام حق حرکت کردند، نامه عملش را می بیند كه در نقطه اتصالش با امام حق است. یمین یعنی اینكه همه کتابش در وادی ولایت امام ثبت شده است. با امامش حرکت کرده و همه اعمالش ثبت شده است. همه گذشته اش موجود و محفوظ است. با سربلندی این را می خواند. هیچ هم به او ستم نمی شود. دسته دوم چه کسانی هستند؟ «وَ مَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً»؛ آنهایی که در دنیا کور بودند، در آخرت نابینا هستند، اینجا در وادی سردرگمی بوده، آنجا سردرگم تر هستند. قاعدتاً از این آیه به مقابله استفاده می شود که اینها کتابشان به دست راستشان داده می شود و آنها کتابشان به دست چپشان. آنها در وادی بصیرت اند و اينها در وادی هدایت اند، اینها در وادی ضلال و در وادی حیرت بوده اند و آنها هم در وادی حیرت هستند. وادی ضلال، وادی ائمه نار است. آنجا وادی ضلال و سردرگمی است. به تعبیر قرآن وادی تیه است.

بنی اسرائیل وقتی از حضرت موسی تخلف کردند، به تیه دچار شدند. می گوید چهل سال حرکت می کردند و صبح می دیدند كه سر جای اولشان هستند! وادی تیه و وادی ضلال است. «ضَلَّ مَنْ فارَقَكُمْ» انسان از امام كه جدا شد، وادی ضلال است. در آن حدیث نورانی امام باقر عليه السلام فرمودند: «مَنْ دَانَ اللَّهَ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِه »(3) کسی که اینطوری خدا را بندگی و دینداری می کند، عباداتی را خودش براي خودش قرار داده و مجاهده و تلاش هم می کند، مبارزه با نفس می کند و نفسش را به مشقت هم می اندازد، ولی یک امامی از طرف خدا ندارد و دنبال امام حرکت نمی کند. حضرت فرمودند این دارد ریاضت می کشد، اما این عبادت او را از حیرت و ضلال بیرون نمی برد، در وادی هدایت نیست. و الله تلاشش هم مقبول خدا نیست. پس یک عده ای در وادی ضلال اند. اينها کسانی هستند که در دنیا با امام حرکت می کردند. اینهایی که با امام حرکت نکردند، آنجا در ضلالت بیشتری هستند و آن عالم سردرگم تر هستند. اینجا دچار کوری بودند و آنجا هم اعمي هستند. پس آنهایی که با امام حق نیستند، وادی شان وادی عمایه و کوری و وادی ضلال است و در دنیا هم در وادی ضلال و عمايه بودند.

در این وادی عمایه و کوری کسانی قرار می گیرند که با امام باطل حرکت می کنند، اینها در ضلال اند. ذیل آیات سوره مبارکه «طه» مفصل توضیح داده شده است. قرآن می فرماید یک عده ای به حسب ظاهر در دنیا بینا بودند و روز قیامت نابینا محشور می شوند. سوال می کنند كه چرا ما نابینا هستیم؟ به ايشان می گویند: «كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ كَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى»(طه/126) آیات ما رو به شما آورد، ولي شما ترک کردید، اعراض کردید، فراموش کردید، اینجا هم شما رها می شوید و وقتی رها بشوید در وادی عمایه مي رويد.

در سوره مبارکه طه شبیه سوره بقره خدای متعال بحث از هبوط حضرت آدم می کند که حضرت آدم ناچار هبوط به دنيا کردند. به ايشان گفته شد باید بروید در عالم ارض زندگی بکنید «وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلَى حِينٍ»(بقره/36)، حضرت آدم نگران بودند که باید با شیطان و قوای شیطان در این عالم ارض بیایند. خیلی نگران بودند و جای نگرانی هم دارد، اگر ما باشیم و شیطان و در این زندان حبس بشویم، همه ما جهنمی می شویم. همه ما را با خودش می برد. به حضرت یک بشارتی داده شد «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ»(بقره/38)، شما بروید در عالم ارض و نگران نباشید. یک هدایتی از ناحیه خود من به سوی شما نازل می شود، از عالم بالا هدایتی را من می فرستم. در مقابل این هدایت الهی دو موضع گیری هست. یکی «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَ لَا يَشْقَي»(طه/123) اگر کسی از این هدایت و چراغ هدایتی که خدا روشن کرده تبعیت کند و قوایش را ذیل او قرار بدهد، چشم و گوش و زبان و قلب و همه قوای ظاهری و باطنی اش دنباله روی از این هدایت بکند، در عالم گم نمی شود. طبیعتا به شقاوت هم نمی رسد. این مسیر مسیر سعادت است.

نقطه مقابل اینهایی که تبعیت از هدايت می کنند را قرآن اینطوری بیان می کند، «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي»(طه/124). قاعدتا باید گفته بشود کسی که تبعیت از هدایت می کند. تعبیر که برمیگردد معنایش این است آنهایی که دنبال امام حرکت می کنند، در وادی هدایت حرکت می کنند، در آن مسیر قدم برمیدارند، اینها در وادی ذکرند. این وادی هدایت عالم ذکر هم هست. اینها اهل ذکرند، اینها اعراض نمی کنند از ذکر الهی. کانه از مقابله استفاده می شود که آن هدایت ذکر هم هست. هم کلمه هدایت است و هم کلمه ذکر. آن کسانی که تبعیت از این امام هدایت می کنند، دنبال عالم ذکر دارند، حرکت می کنند و همیشه در وادی ذکرند.

اما آنهایی که از این امام فاصله می گیرند، از آن هدایت روی برمی گردانند. رویگردانی از هدایت رویگرداندن از ذکر هم هست. اينها از عالم ذکر بیرون می روند و در عالم کوری و غفلت می روند. از عالم ذکر وارد عالم غفلت می شوند. پس نتیجه این است كه خدای متعال یک چراغ هدایتی و یک امام هدایتی را و یک هُدایی را نازل می کند. این هدی در روایات ما تعبیر به امیرالمومنین علیه السلام شده است. امام حق است. امام، هدایت و چراغ روشنی است که خدا از عالم بالا نازل می کند. به تعبیر قرآن نوری است که خدا نازل کرد. نوراللهی است که نازل شده است. این عالم هدایت، عالم ذکر هم هست. کسی كه در عالم هدایت حرکت کند، در وادی ذکر است. این در آیه نور مفصل توضیح داده شده است که عالم ذکر و عالم نور و عالم هدایت یکی هستند. کسی كه تبعیت از امام می کند هم در وادی هدایت است، هم در وادی ذکر است، عالمش عالم ذکر و عالم هدایت می شود و به تعبیر قرآن در وادی نور هم است. چون هدایت به نور است. پس این عالم هدایت عالم نور الهی است. این امام نوری است که نازل شده است. چراغ هدایتی است که نازل شده، براي کسانی که تبعیت می کنند و در وادی هدایت و وادی ذکرند. اما آنهایی که از این هدایت رویگردان هستند، در واقع هم از هدایت دورند و از ذکر هم دورند، ترک امام می شود.

مشاهده آيات

این شیوه بيان در قرآن مکرر آمده است و باید از مقابله بقیه نکاتش را فهمید، این کسی که اعراض از ذکر می کند، در واقع اعراض از هدایت می کند. اعراض از هدایت، اعراض از ذکر است. نتیجه اش عیش ضنک می شود، «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي» زندگی اش می شود زندگی در تنگنا. کسی که رویش را از امام برگرداند، از عالم ذکر که وجود مقدس امام و وجود مقدس نبی اکرم که خودشان ذکر تام الهی اند، اعراض مي كند. «قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا * رَسُولًا»(طلاق/10-11)، خود این پیامبر ذکر است. اعراض می کنند از این ذکر، رویشان را از عالم ذکر و از عالم هدایت برمی گردانند و دچار ضنک می شوند.

بعد قرآن همین را توضیح می دهد كه اينها در قیامت هم نابینا محشور می شود. حضرت فرمود دیده های قلب و سرش هر دو از او گرفته می شود. کور محض است، در تاریکی محض است. به خدا عرضه می دارد: «قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيرًا»(طه/125) خدایا من چشم داشتم، چرا من را نابینا محشور کردی؟ آیات رو به تو آورد و تو رو برگرداندی و اعراض کردی «قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ كَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى» نسیان یعنی ترک کردنی که کم کم موجب فراموشی می شود. امروز هم تو را فراموش و ترکت می کند. از این جملات معلوم می شود که عالم بصیرت، عالم مشاهده آیات است. کسی که از آیات روی می گرداند، در عالم دچار کوری می شود، انسان می تواند در عالم آیات خدا را ببیند. اینها وقتی از امام و هدایت فاصله می گیرند، از ذکر رو برمیگردانند و دیگر نمی توانند آیات خدا را ببینند؟ چون کسانی در عالم آیات خدا را می بینند که اهل ذکرند.

آیات مبارکات سوره آل عمران را ملاحظه فرموده اید، آیاتی که به هنگام سحر وقتی برمی خیزيد، گفته اند این آیات را بخوانید. آنجا خدای متعال می فرماید: «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(آل عمران/190-191) در خلقت آسمان و زمین و در رفت و آمد شب و روز، آیات خداست؛ پس چرا ما نمی بینیم؟! اگر کسی جزو اولوالالباب شد، اینها برایش آيات می شوند. اولوالالباب چه کسانی اند؟ آنهایی اند که در همه احوال اهل ذکرند و متذکر به خدای متعال هستند. آرمیده هم که هستند و در بستر هم که خوابیده اند، در وادی ذکر هستند. آن وقت این تفکری که همراه با ذکر است، عالم را آیات می کند.

انسانی که اهل ذکر نیست، عالم برایش آیات نیست. اینطور نیست که آدم فکر کند اگر کتاب بخواند، عالم برایش آیات مي شوند. چه آدم هایی که هشتاد سال کتاب خواندند و آخر عمر از همه متحیرترند؛ می گوید من را جزو شکاک ها بنویسید! خواندن کسی را به یقین نمی رساند. آنچه آدم را به یقین می رساند و عالم را برای انسان آیات می کند، عالم ذکر است. اگر اهل ذکر بودی، وقتی با این عالم روبرو می شوی، همه عالم برایت آيات می شوند. آنهایی که در وادی ذکرند، به هر طرف نگاه می کنند، آیات خدا را می بینند. در بیرون و درون «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(فصلت/53). پس بین عالم ذکر و عالم بصیرت ارتباط است، اگر آدم اهل ذکر و در عالم ذکر بود، همه عالم برایش آیات می شود. اهل بصیرت می شود. چشمش در عالم باز می شود. طلوع خورشید را می بیند و بصیرت پیدا می کند. غروب خورشید را می بیند و چشمش باز است. حقایق عالم را می فهمد.

ولی اگر اهل عالم ذکر نبود، عالم برایش آیات نیست؛ حجاب است. رفت و آمد نظام کیهانی را می بیند و هیچ  آیه ای در عالم نمی بیند. آیات دیده نمی شوند. انسانی که همراه با ذکر حرکت می کند، عالم برایش آيات می شوند. انسانی که در وادی ذکر و در وادی هدایت و در وادی نور امام است، آن چراغ هدایتی که خدای متعال نازل کرده، با او راه می رود، قوای خودش را در عالم هدایت می برد؛ آنجا عالمی است که همه کائنات برای آدم ذکر می شوند؛ به درونش نگاه می کند، آیات خدا می بیند، به بیرون نگاه می کند، آیات خدا می بیند. هیچی جز آیات نمی بیند. آن کسی هم که بیرون عالم ذکر است، تمام عالم برایش می شود حجاب، آیه ای نیست و این همان معنی عمایه و بصیرت است. این در عالم مبتلا به کوری می شود، در عالمی که تمام روشن است، آیه است، نشانه است، چراغ راه است، این سر درگم می شود. حیرت پیدا می کند.

آن دیگری اینطوری نیست. آن آدمی که در عالم ذکر است، هر پدیده ای را که می بیند، یک راهی به خدا پیدا می کند، ذکرش اضافه می شود، هدایتش افزوده می شود. یک عالم، عالم بصیرت است. یک عالم، عالم عمایه، یکی عالم هدایت است. یکی عالم گمراهی و یکی عالم نور است. یکی عالم تاریکی و یکی عالم برخورداری از آیات است. یکی عالم محرومیت از آیات، یکی عالم عمایه می شود و یکی عالم بصیرت. اگر به ذکر رسید عالم برایش می شود آیات. آیات شد، بصیر می شود. اگر اهل ذکر نبود، عالم برایش آیات نمی شود. اعراض از ذکر، موجب نسیان آیات می شود. نسیان آیات موجب عمایه می شود.

آدمی که آیات را فراموش می کند، دچار عمایه و کوری می شود. دیگر در عالم هیچ [آیه ای] نمی ماند، هر طرف نگاه می کند تاریکی فوق تاریکی است. یک نظام کیهانی کر و کور كه من هم در دم چوگان این نظام کیهانی کر و کور یک روزی به دنیا می آیم و یک روزی هم از دنیا می روم. «وَ قَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ»(جاثيه/24). با همین قوانین روزگار یک روزی ما پیچیده تر شدیم و یک روزی هم تجزیه و تبدیل به خاک می شویم، والسلام. این آدم هر چه بیشتر می خواند، بیشتر در حیرت فرو می رود، بیشتر در ضلالت فرو می رود. آن وقت دچار تنگنا می شود. چون وقتی عالم آیات نشد، تمام عالم به انسان فشار می آورند. وقتی خود اینها را می بینید، اینها آیات یک خدای حکیم و علیم نیستند. خودت را در احاطه رحمت و علم و حکمت او نمی بینی. من با این موجودات کر و کور روبرو هستم. همه شان دیوار وجود من هستند و برای من تنگنا ایجاد می کنند. همه به آدم فشار می آورند. عالم غفلت، عالم ضنک است، چون همه آیات تبدیل به حجاب می شوند.

عالم ذکر عالم وسعت است، چون همه عالم آيات می شوند. در همه عالم حکمت و قدرت و رحمت و وسعت بی نهایت او را می بیند. دائماً در خوشی است. یک جمله ای در دعای کمیل است كه بزرگان خیلی عرفانی و سنگین معنا کرده اند؛ یک معنای خیلی ساده و دم دستی هم دارد. «صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ» گیرم بر عذاب تو صبر کنم، بر فراغت چگونه صبر کنم. معنای عرفانیش را بزرگان گفته اند. آدم در مقام محبت که قرار می گیرد، بزرگترین عذاب برایش دوری از خداست. من آن معنای عرفانی را عرض نمی کنم. آن معنا در جای خودش محترم است. یک معنای خیلی واضحی دارد.

آدم اگر در جهنم باشد، ولی بداند که یک خدای حکیم مهربان سمیع بصیری به یک جهتی فعلا من را دارد پالایش می کند، دارد پاک می کند، حواسش هم به من هست. شما به یک طفلی، یک نوجوانی، یک کسی می خواهید شنا یاد بدهید. یک شناگر ماهر، یک غریق نجاتی بیرون ایستاده است. این را رها می کنند، وسط آب. در این مرحله باید خودش دست و پا بزند. درست است دارد دست و پا می زند، ولی حواسش هست که یک کسی مراقب من است.

ولی اگر آدم را در جهنم انداختند، احساس کند هیچکس صدای من را نمی شنود، من اسیر یک عالم کر و کور هستم. آدم در جهنم هم اگر خدا را داشته باشد، این روزنه های امید در دلش زنده می شود. چون می داند خدایی که من را جهنم برده، مثل یک پدر مهربانی که همیشه با این فرزند مهربان است و یک جایی بر اساس آداب یک توبیخی می خواهد کند، فرزندش را در آن لحظه توبیخ درست است که ترک کرده و در سختي تنهایش گذاشته، ولی می داند آن کسی که من را در سختی گذاشته به من محبت دارد. می داند طولی نمی کشد که من اگر رویم را برگردانم، می آید دستم را می گیرد. منتم را هم می کشد. دست هم روی سرم می کشد، می خواهد فقط من را تربیت کند. آدم در جهنم هم باشد، اگر حواسش به خدا بود در وسعت است.

این فرازهایی که در دعاها می بینید، که خدایا اگر من را در جهنم هم ببری، آنجا رابطه ام با تو بد نمی شود «وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ»، در جهنم هم می گوید من خدا را دوست دارم. خدایا چطور می شود من در شعله های جهنم گیر کنم و تو بشنوی و ببینی، حتما فکری می کنی به حال من، این نگاه که آدم در جهنم هم خدا را ببیند و با خدا باشد، جهنم هم برای آدم قابل تحمل می شود. ولی اگر در جهنم باشد و خدا نباشد، این قابل تحمل نیست. این امکانات دنيا هم اگر بدون خدا باشد، می شود عیش ضنک، دائم بر اضطراب و بر خستگی انسان افزوده می شود، چون واقعاً لحظه بعدش نمی داند چیست. این نظام کیهانی کر و کور چه بر سر من می خواهد بیاورد. هزار حادثه بر سر راه من است. این حوادث پیش بیاید من چه کار کنم. برای لحظه بعدش احساس امنیت نمی کند، ولی اگر با خدا باشد می داند هر چه پیش بیاید خیر است. در دست اوست. آدمی که با خدا مرتبط است، عالم برایش عالم واسع می شود.

در قیامت وقتی امت ها را با امام شان دعوت می کنند، دو دسته می شوند. یک دسته کسانی که مرتبط با امام حق بودند، کتابشان از جانب راستشان به آنها عطا می شود. اما دسته دوم کسانی هستند که در دنیا در وادی عمایه بودند، یعنی از ذکر اعراض کردند، یعنی از هدایت اعراض کردند، یعنی از امام حق اعراض کردند و در وادی هدایت و ذکر حرکت نکردند و نتیجه اش شده اعراض از آیات، نتیجه اش شده کوری و عمایه. همه عالم برایشان شده عالم کور. در قیامت هم که می آیند هیچی نمی بینند. تمام عالم برایشان می شود تاریکی. دو امام و دو عالم، یکی عالم عمایه و یکی عالم بصیرت؛ یکی  عالم ضلال است و یکی عالم هدایت. یکی یمین و یکی شمال، یکی عالم ذکر و یکی عالم غفلت، این خصوصیات دو عالم است و پیداست این دو عالم با هم قابل مقایسه نیستند. این دو عالم ذیل دو امام شکل می گیرند. محور این دو عالم دو امام است.

اصل و ريشه در حيات الدنيا و حيات الآخره

دو حدیث کوتاه بخوانم؛ مرحوم کلینی در کافی از مفضل نقل می کنند: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَزَّ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا قَالَ  وَلَايَتَهُمْ  وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى  قَالَ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ»(4) از امام صادق علیه السلام سوال کردم درباره این آیه شریفه و حضرت اینطوری فرمودند، «الْحَياةَ الدُّنْيا»(اعلی/16) یک عالمی است، محیط ولایت اهل سقیفه و بنی امیه و اینها. این محیط می شود حیات الدنیا. «وَ الْآخِرَةُ»(اعلی/17) ولایت امیرالمومنین علیه السلام است. دو عالم است، ذیل امیرالمومنین یک عالمی شکل می گیرد و ذیل آنها هم یک عالم. آن می شود حیات الدنیا و این می شود حیات الاخره. بعضی از مختصات این دو حیات هم همین است که عرض کردم. یکی عالم عمایه است و یکی عالم بصیرت، یکی عالم هدایت و یکی عالم ضلالت، عالم نور و عالم ظلمت، عالم موت و عالم حیات، عالم لهو و لعب و عالم حکمت و عالم ذکر. این حیات الدنیا و حیات الاخره دو عالم هستند، دو وادی هستند. در همین عالم ارض شروع می شود. عده ای در این عالم اند و عده ای در آن عالم اند.

ذیل این آیه شریفه «مَنْ كانَ يُريدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فيها وَ هُمْ فيها لا يُبْخَسُون »(هود/15) آنهایی که سقف اراده شان حیات الدنیاست، آن را می خواهند و بیش از حیات الدنیا نمی خواهند. در همین حیات الدنیا، تمام اعمالشان را پر پیمانه به ايشان برمی گردانیم، چیزی از عمل شان در حیات الدنیا کم نمی گذاریم ولی در حیات الدنیاست. عیاشی نقل کرده از امام صادق علیه السلام در خصوص اين آيه كه «يَعْنِي فُلَاناً وَ فُلَاناً»(5). چرا از خود ائمه نار تعبیر به حیات الدنیا می شود؟ چون اصل حیات الاخره و حیات الدنیا امامش است. اصل آن عالم هم امام است. شعاع وجودی اوست. ادامه وجودی اوست. امت ذیل این امام حرکت می کنند. امام رکن بلد است. در دستگاه باطل هم همین است. آنهایی که در وادی ولایت ائمه نار حرکت می کنند، اصل حیات الدنیا امامی است که حیات الدنیا به پا می کند.

در مقابل حیات الاخره ای که امیرالمومنین به پا می کنند، یک امامی هم حیات الدنیا به پا می کند. این اصل لهو و لعب و اصل زینت است. لذا در روایت گاهی لهو به خود ائمه باطل تفسیر شده، نکته اش این است که اصل این لهوی که در عالم به پا می شود، از آنجا ناشی می شود. او دارد لهو به پا می کند. پس حیات الدنیا فرع بر یک امامی است. البته جور دیگري هم می شود روایت را معنا کرد. همه اعمال در همان عالم به آنها تحویل داده می شود و هیچی بیرون از حیات الدنیا وجود ندارد.

دو عالم است و دو امام دارد و اینجا هم فعلا با هم آمیخته اند، ولی جدا می شوند. هم در دنیا از جدا می شوند و هم در قیامت این دو عالم از هم سوا می شود. یکی می شود عالم جنت و یکی عالم بهشت. اینجا هم همینطور است؛ یکی بهشت است و یکی جهنم ولی اختلاط است. مومن و منافق کنار هم نشستند. ظاهرش مسلمان است، ممکن است با هم تجارت هم بکنند، خرید و فروش هم بکنند، ولی در عالم آخرت جدا می شوند. نمی شود این اختلاط بماند.

پی نوشت ها:

(1) الخصال، ج 1، ص: 277

(2) بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة)، ج 2، ص: 154

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 375

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 418

(4) تفسير العياشي، ج 2، ص: 142