نسخه آزمایشی
یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403 - Sun, 28 Apr 2024

جلسه هشتم حسینیه حضرت زهرا / شرایط استغفار از گناه سقیفه/ استغفار بعد از ظهور

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 4 مرداد 1402 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان می دارند؛خدای متعال ملک عظیم و اسباب هدایت را به نبی اکرم و اهل بیت ایشان عطا کرده است تا از امت دستگیری کنند و آنها را به راه راست هدایت کنند. اما عده ای که توهم این را داشتند که آنها می توانند اسباب هدایت مردم باشند، محور ایمان جامعه را از اولوالأمر به سمت طاغوت کشاندند و مسیر دین خدا را مسدود کردند. اینها اگر بخواهند از اینکارشان توبه کنند و برگردند، صرفاً با یک استغفار ساده کارشان جبران نمی شود و باید امیرالمؤمنین برایشان استغفار کند و خودشان هم یک سری اقداماتی را تدارک ببینند، کما اینکه بعد از گوساله پرست شدن قوم حضرت موسی دستور آمد که همه گوساله پرستان را بکشید. این جریان به زمان ظهور تأویل شده است که امام زمان همه کسانی که از نسل ابوسفیان هستند و یا از عمل آنها خشنود بودند، را از دم تیغ می گذراند و آن زمان حتی اگر کسی از آنها هم پشیمان باشد، از این دنیا باید برود.

جریان حسادت به ملک عظیم

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم أَجْمَعِين. آیات سوره مبارکه نساء به نحوی عاشورا و فعل سیدالشهداء و مقیاس درگیری حضرت را توضیح می دهند. خدای متعال دارد در این آیات از داستان اهل کتاب و حسادت و راهی که مسدود می کنند، صحبت فرموده است. اینها یک جریانی هستند که آن راهی را که خدای متعال باز کرده، می بندند. خدای متعال از فضل خودش به وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمؤمنین و اهل بیت یک ملک عظیمی عنایت کرده، «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى  ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيما»(نساء/۵۴) و این ملک عظیم به دست آنها در عالم بر پا می شود. اهل کتاب نسبت به این امر حسادت می ورزند و می خواهند آن ملک عظیم به طرف خودشان برگردد. مثل داستان حسادت شیطان است، که وقتی خدای متعال مقام خلافت و امامت را به او نداد، بنای بر حسادت گذاشت و با حسادت خودش یک بنای شیطنت آمیزی در عالم به پا کرد و یک دعوای تاریخی به خاطر این حسادت به راه افتاد.

یک جریان هایی هستند که این جریان ها نمی توانند تحمل کنند که خدای متعال این ملک عظیم را به آنها نداده باشد. اگر آنها حسادت را کنار بگذارند و بپذیرند و بیایند، آنها هم بهره مند می شوند. این ملک به دست آنها به پا نمی شود. این ملک عظیم، که به ائمه علیهم السلام سپرده شده، مقام افتراض الطاعه و مقامی است که اطاعت از صاحبانش واجب است و اطاعت از آنها اطاعت خداست. این ملک عظیم ملک کسانی است که امر خدا در دستشان است، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم »(نساء/۵۹) امر خدا در دست آنهاست و با آنها این ملک عظیم الهی به پا می شود و نه فقط انسانها باید از آنها تبعیت کنند که حتی اطاعت از این امر عالم ملائکه را هم شامل می شود و همه موجودات با این امر راه می روند.

پس خدای متعال یک ملک عظیمی به وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیتشان عنایت کرده که اساس این ملک عظیم همان امر الهی است؛ یعنی کسانی که صاحب الأمر هستند و فرمان خدا در دستشان است، «وَ الْمُظْهِرِینَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیهِ» آن فرمان الهی از وجود آنها جاری می شود و با آنها محقق می شود. این اشخاص صاحب این ملک عظیم هستند. ما باید نسبت به آنها مقام اطاعت داشته باشیم «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم ». البته آنها مأمور به امانت و عدالت هستند و این امر الهی را نا به جا خرج نمی کنند و به دست صاحبانش می دهند و اقامه عدل می کنند و با این امر الهی یک جامعه عدل درست می شود. ما مأمور به تبعیت هستیم. در مقابل این جریان یک جریانی شکل می گیرد، که ریشه اش در حسادت است «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى  ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» و بعد آنها در نتیجه این حسادت صد عن السبیل می کنند و راه را می بندند.

قرار دادن طاغوت به جای اولوالأمر

قرآن کریم در آیات دیگر می فرماید: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِك »(نساء/۶۰) یک عده ای دچار توهم شدند و خیال می کنند، که واقعا این کتاب و کتب آسمانی قبلی را قبول دارند، ولی «يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِه » اینها می خواهند در حل و فصل مسائل اجتماعی طاغوت را حَکَم قرار بدهند، در حالی که اینها مأمور بودند که به آنها کفر بورزند.

قرآن کریم بعد از آیت الکرسی که حضرت حق را معرفی می کند، می فرماید: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين »(بقره/۲۵۶) شما تکویناً مجبور نیستید، که این خدا را بپرستید. دین در اینجا یعنی پرستش خدا و شما در پرستش خدا مجبور نیستید. این خدا وجود دارد، ولی شما مجبور نیستید که الوهیت او را قبول کنید و او را عبادت کنید. شما می توانید در عالم طغیان کنید و خدای متعال به شما این اختیار را داده، اما «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى » اگر می خواهید دستتان به جایی بند باشد و به وسیله آن رشته محکمی که خدا قرار داده، در عالم با برنامه خدا سیر کنید، در قدم اول باید به طاغوت کفر بورزید. طاغوت آن کسانی هستند که در مقابل خدای متعال نسبت به طرح الهی طغیان و شیطنت می کنند و دنبال یک برنامه دیگری هستند که در واقع همان ابلیس و هم پیمانانش هستند. این یک جریانی است که در مقابل الوهیت خدای متعال می ایستد و می خواهد یک راه دیگری را در عالم باز کند و مردم را به پرستش نفس و دنیا دعوت کند «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّه».

خدای متعال می فرماید ملک عظیم به دست کسانی به پا می شود که امر خدا در دست آنهاست و خدای متعال آنها را مفترض الطاعه قرار داده است و دیگران باید به دستورات آنها عمل کنند. در قبال این ملک عظیم یک عده ای می خواهند نزاع را به یک جای دیگری برگردانند و حکم دیگری در عالم قرار بدهند و مسائل را یک جور دیگری حل و فصل کنند. نتیجه مسائلی که الان در عالم است، همین می شود که اداره عالم و حکمیت در آن و حل و فصل منازعات به دست یک عده دیگری می افتد، که از اول باید به طاغوت کفر می ورزیدند. اگر کسی کفر نورزد وارد عالم توحید و عالم بندگی انسان نمی شود و نمی تواند با طرح خدای متعال در عالم راه برود. می فرماید یک عده ای در مقابل این طرح الهی که یک اولوالأمر و صاحبان امری دارد و امرش را به دست آنها داده، با این امر ملک عظیم به پا می شود. ملکی که در آن بندگی خدا احیا می شود و به وسیله امر خدا عدالت برقرار می شود. آنجا ملکی است که امانت های الهی در جای خودش خرج می شود.

در مقابل این ملک عده ای هستند که می خواهند یک کار دیگری در عالم کنند، «يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوت » آنها می خواهند طاغوت را محور قرار بدهند. این تحاکم فقط در مقام نزاع و قضاء نیست، که دو نفر با هم اختلاف پیدا کنند، بلکه می خواهند اداره امر جامعه را دست بگیرند و حل و فصل امور را به همان جریانی ارجاع بدهند که خدا فرموده باید نسبت به آن کفر بورزید. آن وقت به توهم خودشان مؤمن به قرآن و کتب آسمانی هستند. اینها یک جریانی هستند که هم اهل کتاب سابق و هم اهل کتاب این امت در این جریان هست و معتقد هستند که با کتاب می شود، کار را حل و فصل کرد و ما هم این کتاب را قبول داریم. در حالی که اولین چیزی که در این قرآن به آن دستور داده شده این است که دو جریان در عالم است، یکی صاحبان امر هستند که فرمان خدا در دستشان است و امر الهی به دست اینها جلو می رود و یکی هم طاغوتی است که با امر خودش می خواهد کار عالم را جلو ببرد. اینها می خواهند امر را به طرف آنها برگردانند.

این یک جریانی در دنیای اسلام است که «يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ» بعد هم خیال می کنند که کتاب خدا را قبول دارند و مدعی حسبنا کتاب الله هستند. در امم سابق هم همین بوده و می گفتند ما تورات را قبول داریم و بعد هم با اوصیاء حضرت موسی درگیر شدند و یک نقشه دیگری ریختند. در یک دوره دیگر با وصی حضرت عیسی درگیر شدند و گفتند ما این پیامبر و کتابش را قبول داریم. اگر قبول دارید باید به آن جریانی که می خواهد مقابل اولوالأمر بایستد کفر بورزید. یک جریانی است که نمی خواهد این ملک عظیم به پا شود، چون به او این ملک را ندادند و می خواهد صد عن السبیل کند. در مقابل این طواغیت یک عده ای هستند که می خواهند یک ملک عظیمی به پا کنند تا مردم در این ملک زندگی کنند. عصر ظهور دوره ای است که ملک عظیم نبی اکرم به دست امام زمان محقق می شود.

پس یک جریان صاحبان امر است که ملک عظیم در دست آنهاست و یک جریان مقابل است، که همان جریان طواغیت است. یک عده ای به همین طواغیت ایمان می آورند و اطرافش جمع می شوند و می خواهند اینها در عالم محور باشند، که قرآن کریم هم به همین اشاره می کند «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوت »(نساء/۵۱) منظور از این «أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ» فقط اهل کتاب امم گذشته نیستند، بلکه در همین امت هم همینطور هستند؛ «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِك » تلقیشان این است که کتب آسمانی را قبول دارند، ولی «يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوت ». جریانی که بعد از نبی اکرم اتفاق افتاده همین است. اینها می خواهند کار را از دست صاحب امر بیرون بیاورند و یک جریان دیگری محور بشود، «يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوت ». پس چنین جریانی در مقابل صاحبان امر و ملک عظیم شکل می گیرد.

قرآن می فرماید: «وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِه » اینها مأمور بودند به آن طواغیت کفر بورزند، ولی به آنها ایمان آوردند و می خواهند آنها را محور حیات اجتماعی جامعه قرار بدهند و امر به دست آنها برسد. «وَ يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعيداً» اراده شیطان این است که اینها را از راه حق دور کند و در وادی ضلال ببرد؛ آن هم ضلالی که دیگر راه برگشتن از آن ممکن نباشد. یک موقع آدم در تاریکی یک قدم می رود و یک قدم برمیگردد، اما یک موقع در یک راهی می رود که دیگر امکان برگشتن از آن فراهم نیست. شیطان می خواهد اینها را در وادی ضلال ببرد و اینها در عالم گم بشوند. اینها هم دنبال اراده شیطان می روند. خدای متعال فرموده بود این کار را نکنید، ولی به دنبال شیطان می روند و به جای اولوالأمر، طاغوت را حکَم قرار می دهند.

اتفاقی که افتاده همین است. امر دست امیرالمؤمنین است و با امر او ملک عظیم به پا می شود و امانت ها سرجای خودشان قرار می گیرند و عدل به پا می شود، اما اینها به یک جریان دیگری رجوع می کنند. خدای متعال دستور می دهد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم » کار باید اینطوری جلو برود، «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في  شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّه » اگر در مسئله ای اختلافی پیش آمد، مرجع خدا و رسول هستند و جای دیگری نباید بروید. در سرنوشت این که امت به کجا باید برود، گفته می شود که به کتاب و رسول رجوع کنید، اما منافقین به شدت روی می گردانند و حاضر نیستند از پیامبر خدا تبعیت کنند.

یک جریان نفاقی وجود دارد و این جریان مأمور بوده که از طاغوت رویگردان شود، اما دنبال اینها حرکت می کند و طبیعتا امتشان هم در یک ضلال بعیدی قرار می گیرد و در یک وادی دور از هدایت می روند. اینها گرفتار عمل خودشان می شوند، «فَكَيْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِم »(نساء/۶۲) خودشان یک کاری می کنند که گرفتار مصیبت ها می شوند، «ثُمَّ جاؤُكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفيقا» وقتی گرفتار شدند محضر حضرت می آیند و می گویند، ما قصدمان این بود که امت به وفق و مدارایی برسد. بحث سر این بود که یک احسانی به مردم کنند، اما مسیر را منحرف کردند «يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوت » یک جریان دیگری در عالم در مقابل اولوالأمر راه انداختند.

حضرت آمده بودند کل عالم را از طریق امر الهی اصلاح کنند، ولی اینها آن را به هم ریختند. قرآن می فرماید: «لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها»(اعراف/۵۶) خدای متعال عالم را اصلاح کرد، شما دیگر آن را به هم نزنید. در روایت فرمود: «قَالَ أَصْلَحَهَا بِرَسُولِ اللَّه  وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين »(1) عالم در مدار صلاح قرار گرفته بود و داشت راهش را پیدا می کرد، اما یک جریانی در مقابل خدا طغیان کردند که ریشه این طغیانشان هم حسادت است. عده ای باید به اینها پشت می کردند و به امر خدا رو می آوردند، اما یک عده ای اینها را محور قرار دادند! «يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوت »؛ به اینها دستور رسیده بود، وقتی با هم اختلاف می کنید، ببینید خدا و رسول چه فرموده.

حضرت به ابن عباس فرمود تو از وجود مقدس نبی اکرم در باب حکومت و خلافت اینها چیزی شنیده بودی؟ گفت نه، هرچه شنیدم راجع به خلافت شما بود. حضرت فرمود پس چرا با آنها بیعت کردی؟ نمی شود که ما از خودمان حرف بزنیم. یک جریان نفاقی است، که حرف نبی اکرم را نمی پذیرند و یک جریان دیگری را در مقابل جریان امر الهی و ملک عظیم به پا می کنند، که این جریان بر مدار طاغوت است و طبیعتا در آن طغیان رشد می کند و سرشار از معصیت است. هرچه هم جلوتر بروی طغیانش پیچیده تر و شیطنت آمیزتر می شود.

وقتی به نتیجه کارشان که برمیخورند، محضر حضرت بر می گردند و می گویند ما می خواستیم بین امت مدارا و صلح ایجاد کنیم! «إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفيقاً» می خواستیم جلوی اختلاف را بگیریم و وفق ایجاد کنیم. قرآن کریم می فرماید: «أُولئِكَ الَّذينَ يَعْلَمُ اللَّهُ ما في  قُلُوبِهِم »(نساء/۶۳) خدای متعال می داند در دل اینها چه می گذرد. اینها حرف بیخود می زنند، «فَأَعْرِضْ عَنْهُم » اینها اصلاح نمی شوند و از اینها فاصله بگیر. «وَ قُلْ لَهُمْ في  أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَليغاً»، ولی به وضوح و آشکار بگو چه اتفاقی برایشان می افتد و چه کاری دارند می کنند. این مصیبتی که برایشان پیش می آید همین هایی است که می بینید. این اتفاقات و گرفتاری هایی که در عالم بعد از حضرت پیش آمده ناشی از همان کار است.

در بعضی از روایات دارد که یک مقداری از این جدی تر هم هست. اینها وقتی یک چنین کارهایی می کنند، در عوالم گرفتار می شوند، «أَصابَتْهُمْ مُصيبَة» در بعضی از روایات به یک خسفی تعبیر شده که در کنار حوض کوثر اتفاق می افتد.(2) اینها در دوران ظهور و رجعت گرفتار می شوند و گرفتاریشان هم به خاطر کار خودشان است. در بعضی روایات اوضاع اینها را توضیح داده که می آیند و می گویند ما نمی خواستیم کار بدی کنیم و می خواستیم که در عالم اختلاف نشود، «إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفيقا» می خواستیم کار امت را به خیر ببریم. چه کار کردیم؛ به صاحبان امر پشت کردیم و سراغ طاغوت رفتیم و او را آوردیم و محور قرار دادیم و اداره امت را هم به دست او دادیم!

دستور خدای متعال برای جبران خسارت امت

قرآن می فرماید یک راه حلی وجود دارد، «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه »(نساء/۶۴) ما به هر کجا که پیامبری فرستادیم برای این بوده که از او اطاعت کنند. اینها باید کار را به دست رسول می سپردند، اما رفتند و یک مدار دیگری در عالم راه انداختند. حالا چاره چیست؟ «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً» اگر اینها آنجایی که خطا کردند و از تو اطاعت نکردند، برمی گشتند و استغفار می کردند و پیامبر هم برای آنها استغفار می کرد، خدا را بخشنده می یافتند؛ چون وقتی یک خطایی در امت اتفاق می افتد، دیگر فقط با برگشتن ما حل نمی شود و آن کسی که امام کل است، باید دست به کار بشود و جبران کند. اصلاح این خطایی که در سقیفه اتفاق افتاد، به این است که برگردند و فرمان حضرت را قبول کنند و بعد هم استغفار کنند و سعی کنند خودشان تدارک کنند. همه تدارک هایی که می کنند، چیزی را جلو نمی برد، وجود مقدس نبی اکرم باید بیاید و اصلاح کند. یکجایی ما وقتی کار را خراب می کنیم، اصلاحش با استغفار خودمان فقط به انجام نمی رسد و باید وجود مقدس نبی اکرم هم برایمان استغفار کنند.

امیرالمؤمنین فرمود استغفار فقط لفظ نیست، شش معنا پشت سر استغفار است، که اولینش پشیمانی است، دومینش عزم نسبت به این است که آدم الی الأبد دیگر به خطای خودش برنگردد و چهار رکن دیگرش این است که حقوق الهی که ضایع شده را باید تدارک کند، اگر از آن خطا لذت برده، باید سختی عبادت را به خودش بچشاند. بعضی ها وقتی دو رکعت نماز صبحشان قضا می شد، یک سال شب ها خواب را برای خودشان حرام می کردند. ما آنطوری نمی توانیم، ولی بالأخره استغفار یعنی همین. ششمین رکن هم این است که اگر از لذت حرام گوشتی روییده، آن را با غصه آب کنند، تا پوست به استخوان بچسبد و از نو گوشت حلال بروید. استغفار اگر بخواهد کامل بشود این است.

اینهایی که امت را به هم ریختند و یک جریان دیگری راه انداختند و دنبال طاغوت رفتند و صاحب الأمر را رها کردند، اینها اگر بخواهند برگردند، باید هم خودشان استغفار کنند و هم رسول برایشان استغفار کند. وقتی در آن مقیاس خطا اتفاق می افتد، دیگر استغفار ما فقط مشکل را حل نمی کند. فرض کنید اینها به سمت امیرالمؤمنین برگردند، با آن اتفاقی که افتاده چه کار می کنند؟ احراق بیت را چه کار می کنند؟ این فسادها با استغفار رسول حل می شود. ایشان باید یک کاری انجام بدهد. البته استغفار حضرت هم فقط استغفار قولی نیست و حضرت باید یک اقدام و فداکاری بکنند، تا امت درست بشود. عاشورا استغفار حضرت برای امت است. همینطور که امت وقتی در این مقیاس به فساد کشیده شده، اصلاحش یک اقدامی از طرف این رسول می خواهد که می خواهد یک امت بسازد. این فساد با عاشورا اصلاح می شود، «إِنَّمَا خَرَجْتُ  لِطَلَبِ  الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي».

حضرت زهرا در آن خطبه می فرمایند، شما گفتید می خواهیم فتنه نشود، اما دروغ می گویید و در وسطه فتنه رفتید. این چه حرفی است که برای اینکه فتنه نشود، حضرت امیر را کنار گذاشتیم؟ اگر حضرت امیر بر سر کار بیاید، فتنه و اختلاف می شود؟! وقتی گرفتار می شوند به حضرت می گویند، ما می خواستیم امت به هم نریزد و راه امت منحرف نشود «إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفيقا». قرآن می فرماید در مقابل این خطایی که کردند راه باز بوده «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه »، باید از او اطاعت می شد. حالا که تبعیت نکردند، راه این است «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيما» اگر رجوع می کردند، رحمت خدا شامل حالشان میشد و از وادی لعن دور می شدند، ولی این کار را نکردند.

در بعضی از روایات دارد که خدای متعال در این آیه وجود مقدس امیرالمؤمنین را مخاطب قرار می دهد، که وقتی این انحراف اتفاق افتاد باید محضر امیرالمؤمنین بیایند و استغفار کنند و حضرت و وجود مقدس نبی کرم هم برای آنها استغفار کنند؛ شاهدش هم این است «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه » اینها از فرمان نبی اکرم تخلف کردند. فرمان نبی اکرم در غدیر چه بود؟ آنها از آن فرمان تخلف کردند و در مقابل این تخلف عظیم «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ» این ظلم بزرگ را به خودشان کردند و خودشان را از شما محروم کردند و به دنبال طواغیت رفتند. حالا که این ظلم را کردند، باید محضر شما بیایند «جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ» اگر اینجا وجود مقدس نبی اکرم مخاطب بودند، قاعدتا باید گفته می شد، محضر شما بیایند و استغفار بکنند و شما هم برایشان استغفار کنید «و استغفرهم لکم»، اما تعبیر این نیست، بلکه می گویند باید محضر شما بیایند و استغفار کنند و وجود مقدس نبی اکرم هم برایشان استغفار کند «وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ»، لذا در بعضی روایات فرمود مخاطب این آیه امیرالمؤمنین هستند.

اگر وجود مقدس نبی اکرم هم مخاطب باشند و لحن خطاب تغییر کرده باشد، معنایش همین است که وقتی در این مقیاس فساد اتفاق می افتد، باید برگردند و از خطا در این مقیاس استغفار کنند و بعد هم وجود مقدس نبی اکرم هم برایشان تدارک کند. با برگشتن ما که کار اصلاح نمی شود. ما باید استغفار کنیم و به اندازه خودمان هم تلاش کنیم، ولی وجود مقدس نبی اکرم باید بیایند و سرمایه گذاری کنند؛ بلا روی دوش ایشان است.

بعد می فرماید: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ»(نساء/۶۵) پیامبر ما، اینها به پروردگارت مؤمن نمی شوند، مگر اینکه «حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُم » در مشاجرات تو را حَکَم قرار دهند؛ یعنی وقتی اختلاف می کنند، ببینند که شما چه گفتید و بعد هم هر حکمی که کردید در دلشان احساس حرج نکنند. عالم ایمان چنین عالمی است «ثُمَّ لا يَجِدُوا في  أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما» ایمان یعنی مؤمن نسبت به این رسول الهی تسلیم محض باشد. اگر یک جایی هم اختلافی بین خودشان است، باید اختلاف را با رسول حل کنند و مدار و ترازوی شان رسول باشد. این ترازو باید در دلشان باشد، نه اینکه بیرون یک حرفی بزنند و در دلشان یک ترازوی دیگری دارند و با شما اختلاف و دعوا کنند. «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في  أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما» این در همه منازعات است.

در توضیح شأن نزول این آیه گفتند که زبیر که با حضرت یک قوم و خویشی داشت با شخصی بر سر حق آبه دعوایشان شده بود، که چه کسی اول زمینش را آب بدهد. حق هم با زبیر بود، چون زمینش به سرچشمه آب نزدیکتر بود و حضرت هم فرمودند اول او آب بدهد. آن شخص از مجلس بیرون آمد و گفت حضرت به نفع قوم و خویش خودش رأی داد. خدا می فرماید اینها مؤمن نمی شوند، تا تو را حکم قرار بدهند و در دلشان هم احساس حرج نکنند، ولی پیداست که سیاق آیه این نیست و مسئله فقط دعوا سر حق آبه نیست، بلکه مسئله دعوا بر سر اداره امت و ملک عظیم است.

اگر با هم بر سر این موضوع اختلاف کردند، که چه کسی صاحب الأمر است و چه کسی است که باید اداره امت در دستش باشد و چه کسی است که می تواند حلقه اتصال امت به نبی اکرم بشود و آن عروه وثقی چه کسی است، باید شما را حکم قرار بدهند. بعد هم این داوری در دلشان جاری شود. اگر فرمودید امیرالمؤمنین جانشین است، باید با همه وجود قبول کنند، نه این که فقط به زبان بگویند و در دلشان یک راه دیگری بروند. اگر در دلها منازعه شد، عالم ایمان اتفاق نمی افتد. به ظاهر می گوییم قبول داریم، ولی در باطن دائما با امیرالمؤمنین درگیر هستیم؛ اینطور که عالم ایمان محقق نمی شود. عالم ایمان وقتی به پا می شود، که اینها وارد وادی ایمان شوند و در منازعات حکمیت رسول را با دل و جان قبول کنند و رأی حضرت را با دلشان بپذیرند.

لذا این به عصر ظهور موکول شده، «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في  أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما». پس پیداست یک اختلاف و نزاعی شده و یک عده ای آمدند و مدار را برگرداندند و طاغوتی را وسط گذاشتند و او را حَکَم امت قرار دادند. اتفاقات سنگینی هم افتاده که چاره اش استغفار و رجوع به امیرالمؤمنین و تسلیم شدن است. یک عده ای تسلیم به امر نشدند و در این تراز نپذیرفتند و با حضرت مخالفت کردند و گفتند حسبنا کتاب الله، العیاذ بالله ما احتیاج نداریم که حضرت چیزی برای ما بنویسد. رسول اکرم فرمود دوات و قلم بیاورید تا بنویسم، گفتند احتیاجی نیست، همین کتاب خدا هست؛ دیگر چه احتیاجی به نوشته شما داریم؟!

مگر در این کتاب خدا دستور نبود که به پیامبر رجوع کنید؟ «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى  ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُول »(نساء/۶۱) مگر در «ما انزل الله» این حرفهایی که شما می گویید بود؟ گمان می کنند مؤمن به کتاب هستند، ولی راه خودشان را دارند می روند. یک اشکال بزرگی اتفاق افتاده و امت از عالم ایمان دور شد. آنها حقیقت ایمان را نپذیرفتند.

جریان سامری و ظهور

وقتی گناهی در مقیاس سقیفه صورت میگیرد چاره اش چیست؟ «وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَليلٌ مِنْهُم »(نساء/۶۶) اگر ما گفتیم حالا همدیگر را بکشید، سرزمینتان را رها کنید و بروید. این گناهی که شما کردید تدارکش این است. مگر نمی خواهید توبه کنید؟ توبه این گناه ساده نیست. در باب قوم حضرت موسی مگر نیامده که حضرت موسی سی روز به کوه طور رفت و به امتش فرمود که من می روم، تا کتاب آسمانی را برایتان بیاورم و سی روز شد چهل روز «وَ واعَدْنا مُوسى  ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ»(اعراف/۱۴۲) حضرت موسی ده روز دیرتر آمد و اینها دنبال سامری رفتند، که گوساله ای درست کرده بود. سامری یک چیزی هم از ردپای جبرئیل سلام الله علیه پیدا کرده بود و آن را به کار زد و طلاهای مردم را گرفت و سر و صدا و آوازی از آن بیرون می آمد.

وقتی گوساله سامری را سر کار آوردند، توبه اش چیست؟ «أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُم » آنهایی که وقتی سامری گوساله را درست کرد، آن را قبول نداشتند، اما جلویش نایستادند و نهی از منکر نکردند، حالا بگذار همدیگر را بکشند. به اینها گفتند شما که جلوی آنها نایستادید، حالا اینها را بکشید. اگر می خواهید اصلاح بشود، چاره اش این است. اینطور نیست که توبه گناه فقط گفتن استغفرالله باشد. اینکه آدم عمدا یک مؤمنی را بی جهت بکشد، دیگر با گفتن «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْه » که درست نمی شود، باید برود و قصاص شود. وقتی قصاص شدی شاید خدا تو را بیامرزد.

وقتی شما در تراز سقیفه گناه می کنید، دیگر با استغفرالله درست نمی شود، اینها باید شما را حکم قرار می دادند و قرار ندادند. اگر می خواهند برگردند چاره اش این است «وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَليلٌ مِنْهُم »، اگر این کار را انجام می دادند به نفعشان بود و در راه خدا ثبات قدم پیدا می کردند، اما یک عده ای در آن روزی که امر برگشت موافق نبودند، اما سکوت کردند. آنجا جای سکوت کردن نبود، حالا که سکوت کردید، تاوانش این است. خطای در این مقیاس وقتی اتفاق افتاد دیگر به این سادگی ها جبران نمی شود.

وقتی پیامبرتان ده روز دیر آمد، این پیامبری که شما را از دست فراعنه نجات داده و فرهنگ بت پرستی را از بین برد، وقتی دوباره به دنبال سامری و گوساله اش راه افتاده و بقیه هم سکوت کردند، چاره اش همین است «أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ». البته به این معنا نبوده که همینطور شمشیر بگیرید و به جان هم بیفتید؛ در بعضی روایات می گوید آنهایی که باید نهی از منکر می کردند و جلوی کار را می گرفتند اما نکردند، حالا باید برگردند و گوساله پرست ها را بکشند. اگر کسی مرتکب یک سری از گناه ها بشود، حدش قتل است. یعنی اگر کسی گوساله پرست شد، قاچاقی زنده است و اصلاح نمی شود.

«وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» کأنه خدای متعال از یک مطلبی دارد خبر می دهد و می گوید اینها یک کاری کردند که چاره اش همین است، ولی توانش را ندارند که اینطوری پاک شوند، باید یک راه دیگری در نظر گرفت. «وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَليلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبيتا» این بهتر آنها را به ثبات قدم می رساند و امت با اینکار در مدار ثبات قدم قرار می گریند، «وَ إِذاً لَآتَيْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظيماً»(نساء/۶۷) آن وقت به آن اجر عظیم ما می رسیدند.

خدای متعال این پیامبر را فرستاده و راه را باز کرده و امر و ملک عظیم را به دست او داده است و این امکانات به امیرالمؤمنین منتقل شده است. برای اینکه بهره ببرید، باید در ملک عظیم حضرت امیر بروید. او کشتی است و موج ها را از شما دور می کند و از ظلمات نجاتتان می دهد. کار بر روی دوش اوست. به آنها نگفتند که کار سختی کنید، ما که حریف ابلیس نیستیم، به ما گفتند شما پشت سر حضرت امیر راه بروید و او راه را برایتان باز می کند؛ «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى »(طه/۱۲۳) این کار را به این آسانی نکردیم و از وادی ایمان محروم شدیم، دیگر برگشتش به این آسانی نیست.

«أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُم » باید سرزمین ها را رها کرد. سرزمینی که در آن بت پرستی شد، نمی شود زندگی کرد، باید این عالم تطهیر شود. تدارکش اینطور واقع می شود. اگر این کار را انجام بدهید «وَ إِذاً لَآتَيْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظيماً» در عصر ظهور به یک مقیاسی همین اتفاق می افتد؛ قرآن می فرماید: «لا يَنْفَعُ نَفْساً إيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ في  إيمانِها خَيْراً»(انعام/۱۵۸) وقتی ظهور شد، آنهایی که دنبال جریان سقیفه رفتند و شیطنت کردند و امت را به هم ریختند، دیگر با ببخشید گفتن نمی توانند برگردند. قبل از او می توانند برگردند و تدارک کنند. وقتی برق شمشیر حضرت را دیدند و بناست کار به آخر برسد، دیگر دوباره برگشتن در امت در کار نیست. شما توبه هم کنید، باید کشته بشوید. باید امت از شما پاک بشود و نباید بین مردم زندگی کنید. من حدس می زنم، معنای آیه همین است و به قرآن این را نسبت نمی دهم.

خطایی که در مقیاس گوساله پرستی است، با استغفر الله بخشیده نمی شود، «أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُم » وقتی برق شمشیر حضرت را کسی دید که نمی تواند بگوید آقا ببخشید. آقا ببخشید ندارد، همه چیز را به هم ریختی، آقا ببخشید! آدم وقتی عِرض یک مؤمنی را از بین برده، دیگر با استغفرالله گفتن که بخشیده نمی شود، باید یک کاری کند. این آبرویی که رفته را چطوری درست می کند؟ یا یک مؤمنی را از روی غضب بی گناه کشته، الآن دیگر باید برود و قصاص شود. فرمود خدای متعال کریم تر از این است که اگر یک بار کسی را در دنیا مجازات کرد، در آخرت دوباره مجازات کند و دیگر مجازات آخرت برداشته می شود، این حرف درست نیست. 1400 سال یک امتی را به هم ریختیم و حالا که حضرت تشریف می آورند، بگوییم آقا اشتباه کردیم، ببخشید. اگر توبه می کنید، توبه تان را قبول می کنیم، ولی دیگر حق حیات ندارید و شما نباید زنده بمانید، «لا يَنْفَعُ نَفْساً إيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ في  إيمانِها خَيْرا». بعد قاعده کلی این است «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»(نساء/۶۹).

قرآن کریم می فرماید: «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُورا»(اسراء/۳۳) آن کسی که مظلوم کشته شد، ما برای ولی دمش حق قرار دادیم و می تواند قصاص کند، ولی نباید زیاده روی کند و اسراف نکند. اگر یک نفر یک مؤمنی را کشته، ولی دمش می تواند دیه بگیرد یا او را قصاص کند و حق ندارد برود یک طایفه ای را بکشد. این جنگ های طایفه ای که راه می انداختند، برای همین بود. یک نفر از یک طایفه یک کسی را می کشت و اینها می رفتند و خون همه آن طائفه را می ریختند. قرآن می فرماید این طور نمی شود، اگر کسی مظلومانه کشته شد، ما برای صاحب دم حق قرار دادیم، ولی دیگر نباید ظلم کند. اگر یک نفر کشتند، آنها هم باید یک نفر را بکشند و با یک قبیله درگیر نشوند.

تأویل این آیه به سیدالشهداست. فرمود ولی دم سیدالشهداء امام زمان است، «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُورا». حضرت فرمودند «فَلا يُسْرِفْ» در اینجا معنایش این است اگر همه عالم را هم در قصاص خون سیدالشهداء بکشد اسراف نیست. البته حضرت بیگناه ها را که نمی کشند، ولی حضرت فرمود پیروان و فرزندان آنها را از لب تیغ می گذراند. گفت آقا مگر می شود، آدم دیگری را قصاص کند؟ «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى »(فاطر/۱۸). حضرت فرمود اینها به فعل آبائشان راضی هستند. یک عده ای خوش هستند که عاشورا به پا شده، «وَ هَذَا يَوْمٌ  فَرِحَتْ  بِهِ آلُ زِيَادٍ وَ آلُ مَرْوَانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْن » الان هم این جریان مستکبرین عالم که پیرو یزید و ابن زیاد هستند، خیلی خوشحال اند. الان هم اگر سیدالشهداء بود او را می کشتند.

وقتی ملک به دست یزید افتاد و ادامه پیدا کرد، همین استکبار امروز عالم درست می شود و بعد هم راضی به این استکبار هستند. فرمود اگر همه اینها را از لب تیغ بگذراند، ظلم نکرده است. حضرت برای یک هدفی کشته شد. اگر روز عاشورا به جای سی هزار نفر، سی میلیون نفر مقابل حضرت می ایستادند، شما چه کار می کردید؟ آیا می گفتید بگذار این یک نفر را بکشیم و این سی هزار نفر زنده بمانند؟! سی هزار نفر به یک نفر! گفت این آقا حق می گوید، از سر راهش کنار بروید. اگر سی هزار نفرتان بایستید و من بتوانم، سی هزار نفرتان را هم می کشم. به نظر شما کدام درست است؟ اینکه آدم روز عاشورا بگوید، آقا حق با اکثریت است و تو یک نفری و کنار برو، یا باید بگوید سیدالشهداء حق است و شما راه حضرت را باز کنید؟ در مقابل راه حضرت همه تان مهدورالدم هستید.

به نظر شما اگر مقابل نبی اکرم ارواحنا فداه در بدر به جای هزار نفر یک میلیارد آدم بودند و راه حضرت را می بستند و می خواستند خون حضرت را بریزند، چه کار می کردید؟ آيا می گفتید از این یک میلیارد نفر فقط یک نفر را می کشیم، یا می گویید اگر می خواهید خون این آقا را بریزید، خون همه تان مباح است. کسانی که از ریخته شدن خون سیدالشهداء خوشحال و راضی هستند، حضرت اینها را قصاص می کند. علتش هم این است که آنها مقابل حضرت می ایستند و حضرت برای خونخواهی می آید. آنجا دیگر جای استغفرالله هم نیست. شمایی که طرفدار یزید و ابن زیاد بودید و همان راه را ادامه می دادید و تا حضرت نیامده ادامه می دهید، دیگر وقتی برق شمشیر حضرت را می بینید، استغفرالله برایتان فایده ندارد. توبه تان را قبول کردیم، ولی دیگر بفرمایید بروید و در عالم برزخ زندگی کنید. دیگر دنیا را به هم نریزید. بنا نیست در ملک حضرت هم شما بمانید و گندکاری کنید. به دست حضرت در زمین بهشت درست می شود. کسی که طرفدار یزید بوده و حاضر نیست، به جبران این گناهش قصاص بشود، این آدم اگر بماند خراب کاری می کند. من اینطوری حدس می زنم و نسبت نمی دهم.

حضرت وقتی تشریف می آورند «فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ» حضرت فرمود ایشان اسراف نمی کند. اگر دیدید همه عالم آل ابی سفیان را از راه برداشت، این اسراف نیست. اینها همان راه را دارند ادامه می دهند. اگر هم بیایند دوباره می خواهند فساد کنند. دیگر بنا نیست در امت حضرت فساد بشود و باید بساطشان جمع شود. چطور جمع می شود؟ کسانی هم که توبه نمی کنند، مقابل حضرت می ایستند و می گویند تو خونخواه سیدالشهدایی و ما هم خونخواه یزید هستیم و با هم دعوا می کنیم. مگر مقابل حضرت بهانه نیاوردند و معاویه پیراهن عثمان را بلند نکرد؟! آنهایی هم که می گویند ببخشید و توبه می کنند باید بروند. می بخشیمتان ولی نباید زنده بمانید. آدمی که انقدر جرم کرده و پای ابن زیاد و یزید ایستاده و الان هم طرفدار آنهاست، همان راه را دارد ادامه می دهد و می فهمد چه کار می کند.

من با مستضعفین کار ندارم، اما عده ای می فهمند که این پرچم مقابل پرچم سیدالشهدا ایستاده و مقابل این پرچم سینه می زند. وقتی حضرت تشریف می آورند، اگر هم عذرخواهی کنند، باید در عالم برزخ بروند. «فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُورا» خدا کمکش می کند و او هم زیاده روی نمی کند. فرمود اگر همه عالم را هم بکشد زیاده روی نکرده است. البته که حضرت همه را نمی کشد. حضرت کسانی را از دم تیغ می گذراند، که راضی به فعل آبائشان هستند. فرمود اینهایی که از نسل آل ابی سفیان هستند، را حضرت می کشد. گفت آقا اینها که جرم نکردند. فرمود اینها راضی به فعل آبائشان هستند.

حضرت چطور اینها را از بین می برند؟ اینطور نیست که حضرت همه را با شمشیر از میان ببرند. یک خسفی در بیداء می شود و یک جمعیت بزرگی از سفیانی فرو می روند. این خسف را امام زمان انجام می دهد و یک طوفانی در مدینه می آید و یک جمعیتی از بین می روند. اینطور نیست که بگویید حضرت با شمشیر کار می کنند. مگر الان جناب عزرائیل روزی صدها هزار نفر را قبض روح نمی کند؟ هیچکس هم به حضرت عزرائیل بد و بیراه نمی گوید. ما همه را گردن ویروس و فلان چیز می اندازیم. حضرت وقتی می آیند، اینطوری است «لا يَنْفَعُ نَفْساً إيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ في  إيمانِها خَيْراً»، تا الان شیطنت می کردی و حالا که برق شمشیر حضرت را دیدی می گویی، آقا ما هم هستیم؟! بیخود تو هم هستی. وقتی کار تمام شد، بساطتان را جمع می کند «وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَليلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبيتا» جبهه حق اینگونه تثبیت می شود. آنهایی که مؤمن هستند و راه خدا را دارند میروند، حضرت آنها را تقویت می کند. آنهایی که تا لحظه آخر ایستادند.

در روایتی داریم که یوم ظهور یوم استبدال است؛ یعنی یک عده ای واقعا در جبهه مؤمنین بودند و حالا ممکن است یک غفلت هایی پیدا بشود و برگردند. یک عده ای هم در جبهه آن طرف بوده، اما ظاهرا در جبهه مؤمنین بودند و رها می کنند و می روند. اما آنهایی که کافر بودند و پای حرفشان ایستادند و علیه سیدالشهداء تا الان سینه زدند، وقتی حضرت می خواهد خونخواهی کند، این بساط را تمام می کند. ایشان می خواهد بساط آل ابی سفیان را جمع کند «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا في  رَبِّهِم»(حج/۱۹)  می خواهد این نزاع را تمامش کند. امام صادق  فرمود مقصود از این آیه ما و بنی امیه هستیم. حضرت می خواهد این نزاع را به نفع جبهه حق تمامش کند. آنهایی که در جبهه سفیانی هستند بیایند و استغفار کنند؟! شبیه شوخی است.

خدای متعال می فرماید: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُول » در این مقیاس اگر خدا و رسول را اطاعت کردید و راضی بودید هدایت می شوید. «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقا» شاید هم «وَ مَن یُطِع» آنهایی هستند که وقتی غدیر به پا می شود، با همه وجودشان آن را قبول می کنند، «لا يَجِدُوا في  أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما» در این مقیاس دنبال حضرت می روند. اینها رفقایشان شهداء و صدیقین و کسانی هستند که به نعمت الله می رسند. این نعمت هم نعمت ولایت است. کسانی که در تراز غدیر فرمان حضرت را قبول می کنند و تسلیم حضرت می شوند و در دلشان هم احساس حرج نمی کنند، اینها به نعمت ولایت راه پیدا می کنند.

پی نوشت ها:

(۱) تفسير القمي، ج 1، ص: 236

(۲) تفسير القمي، ج 1، ص: 142