نسخه آزمایشی
یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403 - Sun, 28 Apr 2024

جلسه هفتم حسینیه حضرت زهرا / حسادت بر سر ملک عظیم/ مقام امر به معروف

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 3 مرداد 1402 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان می دارند؛ خدای متعال از روی حکمت و عزت نبوت و ملک عظیمی را به نبی اکرم و اهل بیت ایشان عطا کرده است. تعبیر ملک عظیم بدین معناست که خدای متعال امر آنها را امر خودش قرار داده و امر خودش را به وسیله ایشان به مردم می  رساند. اما عده ای نسبت به این فضلی که خدا به اهل بیت داشته، حسادت ورزیدند و به مخالفت با اهل بیت برخواستند و مسیر رسیدن مردم به آنها را مسدود کردند و از طرفی به طاغوت گرویدند. اما عده ای که به نبی اکرم و اهل بیت ایشان مؤمن بودند و در طرح آنها شرکت داشتند، امر امام به اندازه ظرفیتشان به آنها هم می  رسد و باری را به دوش می کشند و در نهایت هم به سعادت می رسند.

امر به اطاعت خدا و رسول و صاحبان امر

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم أَجْمَعِين. تعدادی از آیات سوره مبارکه نساء مربوط به سیدالشهداء و واقعه عاشوراست. از جمله این آیه شریفه ای که خدای متعال عذاب کسانی را ذکر می کند که صد عن السبیل می کنند و نسبت به مقامات اهل بیت حسادت می کنند. در روایات این آیات به قتله سیدالشهداء علیه السلام تطبیق شده است «إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْليهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزيزاً حَكيماً»(نساء/۵۶) پیداست این آیه ناظر به این سطح از دشمنی و معانده است.

بحث این آیات از آیه پنجاه شروع می شود و محورش هم این آیه شریفه است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم »(نساء/۵۹) خدای متعال فرمان می دهد به این که خدا و رسول و اولوالأمر را اطاعت کنید. معصومین در روایات مکرر فرمودند خدای متعال طاعت ما را به طاعت خودش متصل کرده است. یک امر بیشتر نیست، در واقع آنچه باید اطاعت بشود امر الهی است. این فرمانی است که در عالم باید اطاعت شود و همه عالم با این فرمان هدایت می شوند. این فرمان است که عالم را هدایت می کند و ما باید از او تبعیت کنیم. این فرمان از طریق رسول و اولوالأمر در عالم جاری می شود.

برید بن معاویه که از خصیصین اصحاب امام باقر علیه السلام است نقل می کند: «قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَر» در محضر امام باقر بودم، «فَسَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّه  » و از حضرت درباره این آیه سوال کردم «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ » که خدای متعال دستور به اطاعت نسبت به خدا و رسول و اولوالأمر می دهد. این خیلی واضح است و معنی ندارد آدم از امر غیر خدای متعال اطاعت کند. آن فرمانی که ما باید اطاعت کنیم، فرمان خداست و خدای متعال این امر را مستقر به امر خودش قرار داده، «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ » عنوانش هم پیداست، اینها اولوالأمر هستند و دیگر آن امر دست آنهاست و لذا باید از آنها تبعیت کرد. اگر آن فرمان الهی به آنها نمی رسید، معنا نداشت ما از آنها تبعیت کنیم خدای متعال که امر به شرک نمی کند؛ این امر عین امر به توحید و بندگی خودش است.

این عین اطاعت خداست «مَنْ أَطَاعَكُمْ  فَقَدْ أَطاعَ اللَّه »، اینکه یک مخلوقی در یک مقامی قرار بگیرد که طاعتش عین طاعت خدای متعال باشد، این علامت نوعی ارتباط خاص این مخلوق و خدای متعال است، که فرمان الهی در دست اوست و از طریق او در عالم جاری می شود. لذا اطاعتش اطاعت خداست و الا معنا ندارد کسی ولایتش را اعتبار کنند. با اعتبار و قرارداد که کار درست نمی شود. اینجا عالم قرارداد نیست که خدای متعال قرارداد فرموده که اطاعت او اطاعت خدا باشد؛ اینطوری نیست بلکه واقعا اطاعتش اطاعت خداست.

در روایت دیگری حضرت فرمود: «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ  فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَهُ»(2) خدای متعال یک ارتباط خاصی بین ما و خودش قرار داده که به واسطه این پیوند ظلم به ما ظلم به او تلقی می شود و طاعت ما هم طاعت او تلقی می شود، «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ» آدم اینطوری روایت را می فهمد.

پس برید بن معاویه می گوید، از حضرت راجع به این آیه سوال کردم و حضرت در مقام جواب از چند آیه قبل شروع به توضیح دادن کردند، «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ »(نساء/۵۱) آیات قبلی هم که در سوره مبارکه آل عمران آمده، داستان فتنه اهل کتاب بود که این فتنه اهل کتاب منتهی به بستن راه خدا و اعوجاج در راه خدا می شود و در این امت هم نفوذ می کند و در امت حضرت هم این فتنه شکل می گیرد. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ» پیامبر ما دیدید که یک عده از اینهایی که بهره ای از کتاب بهشان داده شده بود، در دینشان اعوجاج ایجاد کردند. همان اتفاقی که اهل کتاب در امت خودشان ایجاد کردند و بعد از پیامبرشان سدّ سبیل کردند، در این امت هم شکل می گیرد. همان طرح است.

آنجا خدای متعال برای نجات از آن فتنه دستور اعتصام به رسول و کتاب داد، «وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى  عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى  صِراطٍ مُسْتَقيم»(آل عمران/۱۰۱) و بعد هم دستور اعتصام به حبل الله بود، «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»(آل عمران/۱۰۳). اینجا در مقابل این فتنه و برای جلوگیری از نفوذ این فتنه دستوری که داده شده، این است «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في  شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ». لذا حضرت از اینجا شروع کردند که یک چنین فتنه ای است «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ» که عده ای از کسانی که بهره ای از کتاب بردند، «يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ » به جبت و طاغوت ایمان می آورند، «وَ يَقُولُونَ لِلَّذينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى  مِنَ الَّذينَ آمَنُوا سَبيلا» این آیه چند جور معنا شده است.

یک احتمالش این است که به کفار می گویند، اینها از آنهایی که مؤمن هستند، راهشان بهتر است و هدایت یافته تر اند. «وَ يَقُولُونَ لِلَّذينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى  مِنَ الَّذينَ آمَنُوا سَبيلا» احتمال هم هست معنایش همین باشد که در امت اسلام دو جریان شکل گرفته؛ یک عده به کفر بعد الإیمان دچار شدند و یک عده هم مؤمن ماندند. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تُطيعُوا فَريقاً مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إيمانِكُمْ كافِرين »(آل عمران/۱۰۰) کسانی که کافر شدند می گویند، «وَ يَقُولُونَ لِلَّذينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى  مِنَ الَّذينَ آمَنُوا سَبيلا» اینها راهشان از راه مؤمنین بهتر است. واضح است که مقصود از این مؤمنین وجود مقدس امیرالمؤمنین و پیروانشان هستند.

فتنه حسادت اهل کتاب

پس یک جریانی است از کسانی که یک پیوندی به جبت و طاغوت می خورند و با این جریان در دنیای اسلام فتنه ایجاد می کنند، «أُولئِكَ الَّذينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصيرا»(نساء/۵۲) اینها کسانی هستند که مورد لعن الهی قرار می گیرند و دیگر بعد از لعن برایشان هیچ نصرتی نیست. درست است که سر و صدا می کنند و بگیر و ببند دارند، ولی اینها دیگر در وادی نصرت الهی نیستند.

چرا این کار را می کنند؟ آیا خدای متعال از ملک آنها گرفته و به امیرالمؤمنین داده که اینها نگران هستند، یا اینکه ربطی به ملک آنها ندارد و چیزی از آنها گرفته نشده؟ اگر یک ملکی یا یک موقعیتی به وجود مقدس امیرالمؤمنین و به جبهه مؤمنین داده شده، چیزی از آنها کم نشده است «أَمْ لَهُمْ نَصيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقيرا»(نساء/۵۳)، اینها اگر بهره ای از آن ملک داشتند، دیگر چیزی به دیگران نمی رسید. در ذیل این آیه حضرت فرمودند، در اینجا مقصود از ناس ما هستیم. اگر بنا بود چیزی به دست آنها برسد، به اندازه یک نقیر چیزی از دست آنها جاری نمی شد. نهآآن  در داخل هسته خرما یک نقطه ای است که به آن نقیر می گویند «فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقيراً» یعنی به این اندازه هم چیزی از دست آنها جاری نمی شد.

پس از ملک آنها چیزی جابجا نشده که اینها ناراحت هستند و با دشمنان پیوند می خورند. نکته این است «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى  ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه »(نساء/۵۴) داستان حسادت است. نمی توانند ببینند که خدای متعال از فضل خودش چیزی به اهل بیت علیهم السلام داده است. منشأ این فتنه حسادت است. حضرت فرمودند: «نَحْنُ  الْمَحْسُودُون » مقصود همین است. حسادت می کنند که خدا از فضل خودش چیزی به ما عطا کرده است. چیزی را از اینها نگرفته که به اهل بیت بدهد.

این داستان را خدای متعال به یک شکلی در سوره مبارکه جمعه توضیح داده است. وقتی وجود مقدس نبی اکرم را مبعوث می کند و بعثت را می خواهد توضیح بدهد، می فرماید: «يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزيزِ الْحَكيم »(جمعه/۱) این خدایی است که همه کائنات او را تسبیح می کنند. او عزیز است و تحت نفوذ هیچکس نیست و با اراده خودش کار می کند. در عین این که عزیز است، حکیم هم هست و همه کائنات او را تسبیح می کنند و عیبی در کار او نیست. هم عزت دارد و در عین عزت حکمت هم دارد. یک بار می بینید، کسی تحت نفوذ غیر نیست، ولی رفتار خودش هم حکیمانه نیست، اما خدای متعال عزیز و حکیم است. البته غیر از خدای متعال عزیز نداریم و همه تحت فرمان او هستند.

بعد می فرماید این خدایی که فعلش خالی از نفس است و حکیم و عزیز است، «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُم »(جمعه/۲) اوست که این پیامبر را در بین امیین مبعوث کرده که این امیین همه عالم هستند و به تعبیر دقیق تر مراتب دارد. در بعضی از روایات دارد، که فرمودند ما امیین هستیم و حضرت در بین ما مبعوث شدند و اصلا قرآن را برای ما آوردند، «إِنَّمَا يَعْرِفُ  الْقُرْآنَ  مَنْ خُوطِبَ بِه »(3). قرآن کتابی است که حضرت برای اهل بیت آورده است، اصلش را هم آنها می فهمند. این برنامه الهی در دست ائمه است و یک به یک به آن عمل می کنند. البته دیگران هم به نسبت از این کتاب برخوردار هستند، ولی اصل کتاب برای آنهاست. فرمود امیین ما هستیم و اوست که از بین امیین یک پیامبری را انتخاب کرد، «يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة» خدای متعال این پیامبر را فرستاد و ایشان کتاب را تلاوت و تعلیم می کند و ما را تزکیه می کند، «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي  ضَلالٍ مُبين » این امتی که حضرت در بینشان مبعوث شده، در وادی ضلال بودند و با حضرت به وادی هدایت می رسند.

بعد می فرماید: «وَ آخَرينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا» یک جمعیت های دیگر هستند که آنها در راه هستند و آنها هم از این رسول بهره مند می شوند، «وَ آخَرينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم »(جمعه/۳). بعد می فرماید که اهل کتاب نسبت به این امر حسادت می ورزند. البته با تعبیر حسادت نیست، ولی همان داستان حسادت اهل کتاب است، که اینها نسبت به این بعثت حسادت می ورزند. «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ»(جمعه/۴) این کتاب و نبوتی که ما به این پیامبر دادیم، از فضل خداست. ما از کسی نگرفتیم که به او ببخشیم، «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ» خودش به هرکسی که بخواهد این فضل را عطا می کند و دیگران حق ندارند دستور بدهند. خدای متعال که با رأی دیگران کاری نمی کند، «وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم » این خدای عزیز و حکیم از فضل خودش به هرکسی بخواهد این نبوت را می دهد.

این نبوت و این کتاب و این بعثت فضل الهی است و از فضل خودش به هرکسی بخواهد عطا می کند، «وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ» پیداست این مقامی است که ناشی از فضل عظیم خداست. در اینجا این نبوت و بعثت حضرت با فضل عظیم حکایت شده است. در جای دیگر هم وقتی از علمی که خدای متعال به حضرت عطا کرده، همین تعبیر استفاده شده، «ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيماً»(نساء/۱۱۳) خدای متعال چیزی را به تو تعلیم کرد که بدون این تعلیم هرگز نمی توانستی بفهمی. این فضل عظیم خداست. علم و بعثت حضرت اینطوری است.

پس این خدای عزیز و حکیم که همه کائنات او را تسبیح می کنند، رسولش را برگزیده «يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة» و این فضل عظیم اوست که به هرکسی هم بخواهد عطا می کند و تابع نظر غیر نیست. بعد می فرماید: «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ»(جمعه/۵) این یهود که کتاب تورات به آنها داده شده، «ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها» ولی بار کتاب را برنداشتند و حامل کتاب نشدند. از طرفی در باب اهل بیت آمده «حَمَلَةِ كِتَابِ اللَّه » ائمه حامل قرآن هستند، «في  صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم »(عنکبوت/۴۹). اما در باب اهل کتاب می فرماید: «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها» کتاب بر اینها نازل شده بود و پیامبرشان این کتاب را برای اینها آورده بود، ولی بار کتاب را برنداشتند و حقایق این کتاب در وجودشان نیست. «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفارا» نسبتشان با این کتاب آسمانی مثل چهارپایی است که کتاب را روی دوشش گذاشتی. بار کتاب می برد، اما چیزی از آن را نمی فهمد. اگر شما یک کتابخانه را هم بر این حمار بار کنید، ذره ای از این کتاب را نمی فهمد.

آن وقت اینهایی که اینچنین هستند، حسادت می کنند و آیات را تکذیب می کنند. اینها می گفتند نبوت باید به ما برسد و پیامبر بعدی هم باید از بین بنی اسرائیل باشد. چون عمده انبیائی که در نسل حضرت ابراهیم هستند، از نسل حضرت اسحاق هستند و از نسل حضرت اسماعیل تعداد پیامبران بسیار محدود است و وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هم از نسل ایشان است. اما اینها ادعا داشتند که این نبوت هم باید به آنها برسد. قرآن می فرماید شما تورات را نتوانستید تحمل کنید و نسبت شما با آن کتاب مثل چهارپاست. آن وقت این کتاب را هم به شما بدهیم؟ آیا شما باید به ما بگویید که از فضل خودمان به چه کسی ببخشیم؟ مگر از ملک شما می خواهیم بدهیم، که اظهار نظر می کنید که باید چه کسی مبعوث شود؟ خدایی که عزیز و حکیم است و همه کائنات او را تسبیح می کنند، این کار را کرده است. این فعل خدای عزیز و حکیم است «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيم » خدای متعال از فضل خودش کسی را مبعوث می کند.

البته پیداست این مشیت بر اساس حکمت است، «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ»(انعام/۱۲۴) خدای متعال می داند این بار را باید روی دوش چه کسی بگذارد، که این امانت را سالم به مقصد می رساند. خدا رحمت کند آیت الله حائری شیرازی را، ایشان یک مثلی می زد، که به کسی یک شیشه عطر معمولی می دهند و می گویند این را پیش فلان آقا ببرید و در راه می رقصد و می زند این شیشه را می شکند. بعد یکی از این بانکه های ده منی که حاوی خالص ترین و گرانترین عطر است را به شخص دیگری می دهند و می گویند این را به خراسان ببر و تحویل فلان جا بده و می برد و تحویل می دهد. بعد این آقایی که یک مثقالی را انداخته و شکسته می گوید، چرا آن ده منی را به من ندادی! تو یک مثقال را در راه رقصیدی و شکستی. کدام یک از ما بارمان را به مقصد رساندیم، که بگوییم خدا چرا ما را پیامبر نکرده؟ همین باری که روی دوش ما گذاشتند را بردیم؟ تقریبا هیچکس غیر از معصومین نتوانسته این بار را ببرد.

اینهایی که کتاب تورات را نتوانستند تحمل کنند، اینها می گویند که چرا قرآن را به ما ندادی. خدای متعال می فرماید: «قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين »(جمعه/۶) شما اگر واقعا جزو اولیاء خدا هستید و خیال می کنید، که دیگران را راهبری می کنید، «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين » اگر راست می گویید آرزوی مرگ کنید، «وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ»(جمعه/۷) شما به هیچ وجه تمنای مرگ نمی کنید. چگونه این آدمی که خودش در کوچه پس کوچه های دنیا گیر کرده می خواهد دیگران را به خدا برساند؟ آن کسی که طرح خدا را می خواهد اجرا کند باید از اولیاء خدا باشد و چنین کسی باید از دنیا بزرگتر باشد و از آن عبور کرده باشد، تا دیگران را هم به سلامت عبور بدهد. شما که گرفتار هستید چه توقعی دارید که یک پیامبری هم به شما بدهیم؟

آنها توقعشان این است که پیامبر بشوند و این کتاب آسمانی را به آنها بدهند. بعد هم بنای مخالفت می گذارند، «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين » این ها قوم ظالم هستند، «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين » اینهایی که آيات را تکذیب می کنند، چطور می توانند حامل کتاب باشند؟ اینها کسانی هستند که در دنیا غرق شدند، چطور می توانند دیگران را از این وادی عبور بدهند؟ این بار را روی دوش کسی می گذارند، که جزو اولیاء خداست و از وادی دنیا عبور کرده و می تواند مردم را به سوی خدای متعال هدایت کند. برداشتن این بار آسان نیست.

خدای متعال می فرماید که این داستان کسانی است که به سمت جبت و طاغوت کشیده شدند و با نبی اکرم و امیرالمؤمنین درگیر شدند. داستانشان این نیست که ما ملک آنها را گرفتیم و به امیرالمؤمنین دادیم، بلکه داستان حسادت است. داستان این است که خدای متعال از فضل خودش یک مُلکی را به دیگران داده و اینها نمی توانند تحمل کنند و حسادت می ورزند. نمی توانند ببینند که خدای متعال این ملک عظیم را به وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیتش داده است، «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى  ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»(نساء/۵۴). این امر هم سابقه دارد و اختصاص به وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیتش ندارد. ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و ملک عظیم دادیم «وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيما» به وجود مقدس نبی اکرم و ائمه هدای معصومین هم از این ملک عظیم دادیم.

داستان این است که خدای متعال از فضل خودش به وجود مقدس امیرالمؤمنین ملک عظیم داده و اینها نمی توانند ببینند. «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ» می گویند باید این ملک را به ما بدهید. در روایات مکرر آمده که محسودون ما هستیم. ملک عظیم هم مقام افتراض طاعت است. از حضرت سوال شده که ملک عظیم چیست؟ فرمودند مقام افتراض الطاعه؛ اینکه کسی در یک موقفی باشد که طاعتش طاعت خدای متعال باشد و مفترض الطاعه باشد. این خیلی مقام عظیمی است. امر الهی باید در دست کسی باشد که در چنین مقامی قرار دارد. آن چیزی که باید اطاعت بشود امر خداست و ما باید در مقابل امر خدا تسلیم باشیم.

این امر هم اعتبار و قرارداد نیست. یک فرمانی از عالم بالا جاری می شود. اراده ما می تواند تبعیت کند و می تواند تبعیت نکند، ولی ما باید از آن امر تبعیت کنیم، چرا که تمام کائنات از آن تبعیت می کند. به ما اختیار دادند عصیان کنیم یا نکنیم. وقتی آن امر را معصیت می کنیم، فساد به پا می شود. آن امری که باید اطاعت بشود، از مجرای اراده و فرمان خدای متعال جاری می شود، لذا آنها اولوالأمر می شوند. آن کسی که این امر الهی در دست اوست، بهشت و جهنم هم تابع او هستند و عالم ملائکه هم از او تبعیت می کنند. این مقام ملک عظیم است و با این امر ملک عظیم درست می شود. این ملک با ملک سلیمان فرق می کند. ملک سلیمان در قرآن ملک عظیم نیست. باد و اجنه تحت فرمانش بودند و پرندگان و حیوانات مسخرش بودند، ولی این ملک عظیم نیست.

در کافی شریف در باب تفویض دین این روایت را نقل کرده که موسی بن اَشیَم شاگردی دیگران را کرده بود و آوازه امام صادق ارواحنا فداه را شنیده بود و آمد ببیند این آقا چه کسی است. در مجلس حضرت بود که یک کسی از یک آیه ای سوال کرد و حضرت جوابی دادند. نفر دوم آمد دوباره از همین آیه سوال کرد و حضرت یک جواب دیگری دادند. می گوید من مضطرب شدم و گفتم این همه از این آقا تعریف می کنند، در یک مجلس یک آیه را دو جور معنا می کند. العیاذ بالله به تعبیر ما فراموشی دارد و متوجه نیست که پنج دقیقه پیش یک جور معنا کرد و الان یک جور دیگر معنا می کند. قَتَاده یک واو و فاء اشتباه نمی کند.

می گوید نفر سوم  آمد و دوباره از همان آیه سوال کرد و حضرت جور سومی معنا کردند. متوجه شدم نه مسئله این نیست. بعد که مجلس خلوت شد حضرت گفتند، موسی بن اشیم خدای متعال به سلیمان ملک داده و بعد فرمود: «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِساب »(ص/۳۹) این ملک در اختیار توست و حساب و کتاب هم از تو نمی کشیم. آن وقت به پیامبرش ملک نداده؟ بالاتر از آن ملک سلیمان را به او داده است. بعد حضرت این آیه را فرمودند: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/۷) آن چیزی که این پیامبر می گوید را شما باید گوش بدهید و باید با فرمان او حرکت کنید. این همان ملک عظیم است. این همان مقام افتراض الطاعه است. فرمان او فرمان خداست. این یک مقام عادی نیست. قراردادی هم نیست. خدای متعال فرمان خودش را در وجود او قرار داده و لذا هرچه او می گوید، باید گوش دهد. خدای متعال او را صاحب الأمر خودش کرده است. آن امری که همه کائنات باید تسلیمش باشند در دست اوست. این مقام افتراض الطاعت است که حتی در دین الهی هرچه گفت ما باید قبول کنیم.

امیرالمؤمنین به ابن عباس فرمودند: آیا خدا نفرمود «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» گفت بله. بعد حضرت فرمود مگر تو از پیامبر راجع به خلافت چیزی نشنیده بودی که رفتی با اینها بیعت کردی؟ یعنی در این حدّ هرچه او می گوید، باید اطاعت کنید. این چیزی است که خدای متعال دستور داده و این ملک عظیم است. با این امر ملک عظیم در عالم به پا می شود. صاحب این امر صاحب ملک عظیم است.

اینها می فهمیدند و نمی توانستند تحمل کنند و می گفتند این ملک عظیم باید به ما داده بشود. خدای متعال به آنها فرمود شما می توانید، این بار را بردارید؟ من اگر امرم را دست شما بدهم، با آن چه کار می کنید؟ بعضی ها محضر ائمه می آمدند و اسم اعظم می خواستند. حضرت می گفت اگر بهت بدهم، با آن چه کار می خواهی بکنی؟ برو فعلا فلان جا در کنار پل بایست و صحنه ای که اتفاق می افتد را نگاه کن. گفت آقا رفتم آنجا ایستادم و دیدم یک پیرمرد خارکنی هست که از بیابان می آمد و پشته ای روی دوشش بود. یک جوان مغرور سوار بر اسب تازیانه را کشید و این را عقب راند و بار از دوشش افتاد و مجروح شد و بعد هم راهش را گرفت و رفت.

حضرت فرمود اگر به تو اسم اعظم داده بودیم، چه کار می کردی؟ گفت این جوان را ادب می کردم. حضرت فرمود این پیرمرد از رفقای ماست و اسم اعظم هم به او دادیم. فرمان خدا که برای بازیگری نیست. فرمان را دست کسی می دهند، که محل مشیّت است. آنها می شوند «الْمُظْهِرِينَ  لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِه » امر در وجود آنها جاری می شود و در عالم اظهار می شود. با اراده آنها امر الهی در عالم ظاهر می شود.

حضرت فرمود این امر در اختیار ماست، ولی ما طبق میل خودمان عمل نمی کنیم، «عِبَادِهِ الْمُكْرَمِينَ الَّذِينَ  لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون ». این امر را در اختیار کسی قرار می دهند که نقطه مشیت است «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّه »(نساء/۳۰) او هرچه خدا می خواهد را اراده می کند. خدای متعال این ملک عظیم را به اهل بیت عطا کرده و امر را به دست آنها داده است، تا با این امر عالم و امت را بسازند و مردم را راه ببرند. اینها نمی توانند ببینند.

ابلیس دعوایش همین بود؛ می گفت این مقام را چرا به حضرت امیر دادی؟ من شش هزار سال عبادت کردم و العیاذ بالله سر من کلاه گذاشتی. عبادت هایش را من کردم و موقعیتش را به امیرالمؤمنین می دهی؟! موقعی که حضرت امیر عبادت می کرده، تو کجا بودی؟ «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ  الْمَاءِ وَ الطِّين »(4) موقعی که آنها عبادت می کردند، اصلا عالم خلق نشده بود. یک خرده ریاضت کشیده و خیال می کند او را امیرالمؤمنین می کنند.

داستان اینها هم همینطوری هستند. اینها یک چیزی دستشان است «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتاب » و خیال می کنند با این می شود عالم را راه ببری و ملک عظیم را هم باید به آنها بدهند. با این چیزی که شما دارید، عالم اداره نمی شود. این فضل خداست، «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى  ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه » جنس این چیزی که خدا به اهل بیت عطا کرده که موجب حسادت می شود، این است «فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيما» داستان کتاب و حکمت و ملک عظیم است. اینها نمی توانند ببینند که این ملک دست شخص دیگری است و به جای این که بیایند و استفاده کنند، حسادت می ورزند. ابلیس اگر حسادت نورزد و با نبی اکرم راه برود، اصلاح می شود. اینهایی که مقابل امیرالمؤمنین ایستادند، اگر به جای حسادت همراهی می کردند، بارشان در عالم بسته می شد، ولی حسادت می کنند.

این حسادت مبدأ این فساد عظیم می شود. این امکان را ما به این ائمه دادیم «فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِه »(نساء/۵۵) مؤمن به او می شوند و حرکت می کنند. آن وقت امیرالمؤمنین از حقایقی که خدای متعال به او داده به دیگران هم به اندازه ظرفشان عنایت می کند، اما «وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْه » یک عده ای هستند که این راه را سد می کنند. همین داستان صد عن السبیل است، «وَ كَفى  بِجَهَنَّمَ سَعيرا» شعله های جهنم برای اینهایی که حسادت می کنند بس است. این عذاب ها برای این آدم هایی است که در مقیاس ائمه علیهم السلام حسادت می کنند و با حسادتشان صد عن السبیل می کنند. اینها هستند که «إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْليهِمْ نارا»(نساء/۵۶) اینها کسانی هستند که به آیات ما کفر ورزیدند.

پس داستان کفر بعد الإیمان است، «إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْليهِمْ ناراً» اینها را وارد یک جهنمی می کنیم که «كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها» این صحنه جهنم را مفسرین توضیح دادند، که چطور آتش پوست های اینها را می سوزاند و وقتی پوستشان تمام شد، از نو پوست جدید می روید، «لِيَذُوقُوا الْعَذاب » نمی گذاریم اینها بمیرند و دائماً در آتش جهنم بین موت و حیات نگهشان می داریم، «لا يُقْضى  عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا»(فاطر/۳۶) کار تمام نمی شود.

بعد می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزيزاً حَكيماً» خدای متعال نبوت را به حضرت می دهد و بعد بساط جبهه دشمنان حضرت را جمع می کند. اینطور نیست که با فرمان دیگری راه می رود؛ خدای متعال عزیز است و این اراده خود اوست. حکیم هم هست و اینطور نیست که کار غیر حکیمانه باشد. همینطور که آن نبوت و بعثت و ملک عظیم را از سر عزت و حکمت به نبی اکرم و اهل بیت می دهد، این عذاب را هم از سر عزت و حکمت انجام می دهد. هم بهشت حکیمانه است و هم جهنم. هم بهشت ناشی از عزت الهی است و هم جهنم. اینطور نیست که خدای متعال جهنم را تحت تأثیر دیگران خلق فرموده یا کار غیر حکیمانه کرده، هردویش حکیمانه است.

دستور به انجام عمل در وادی طاعت

«وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات »(نساء/۵۷) عده ای هستند که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند؛ یعنی به نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام مؤمن شدند و در این وادی عمل کردند. عمل صالح یعنی عملی که در کنار امام انجام می شود. وقتی امام زمان یک طرحی دارند، هر عملی که در این طرح باشد، عمل صالح است. در سوره مبارکه برائت خدای متعال می فرماید: «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّه »(توبه/۱۲۰) اهل مدینه و اطراف مدینه حق ندارند از فرمان رسول خدا تخلف کنند و یک جایی از حضرت جدا شوند. بعد هم می فرماید: «وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِه » حق ندارند دنبال حفظ نفس خودشان باشند و جان پیامبر را در وسط خطر رها کنند، «وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِه » و به خودشان توجه کنند و از حضرت فاصله بگیرند. طبق آن داستان «أنفسنا» در آیه مباهله نه حق دارند از حضرت تخلف کنند و نه از آن کسی که جان پیامبر است رو برگردانند و یک طرف دیگری بروند.

چرا باید دنبال حضرت و آن کسی که نفس پیامبر است حرکت کنند؟ «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ في  سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلا» به اینها تشنگی، خستگی و گرسنگی نمی رسد و در راه خدا از دشمن زخم نمی خورند و دشمن را به خشم و غیظ وا نمی دارند، الا این که «كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ» برایشان عمل صالح می نویسند. کسی که با نبی اکرم و امیرالمؤمنین حرکت می کند، هر کاری که انجام بدهد عمل صالح است. در آن طرف هم هر کاری انجام بدهی عمل فاسد است.

پس عمل صالح یعنی همین و نیاز نیست عمل صالح را خیلی پیچیده کنید. عمل صالح عملی است که در کنار حضرت انجام می گیرد. کسی که ایمان به حضرت می آورد، در طرح حضرت هم حرکت می کند. خدای متعال می فرماید آنهایی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و کنار حضرت ایستادند و از حضرت فاصله نگرفتند. اینها در نقطه مقابل آنهایی هستند که صد عن السبیل کردند، «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً لَهُمْ فيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَليلاً» آنها از بهشت ها و جنات و همسران پاکیزه و سایه و ظل وجود مقدس امام بهره مند می شوند. در آن آیه شریفه هست که «وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى  وَ الْبَصيرُ * وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ * وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُور»(فاطر/۱۹-21) این ظل همان سایه امیرالمؤمنین است و آنها در ظل امامشان هستند. ملک عظیم از امام است و اینها هم در سایه ملک عظیم هستند. آنهایی که ایمان می آورند و با امام حرکت می کنند، وارد ملک عظیم می شوند، ملکی که با فرمان و امر خدا به پاست. آن ملک این خصوصیات را دارد. آنجا آدم باید برود و ببیند که این تعظیم است «ظِلاًّ ظَليلاً».

بعد خدای متعال توجه را به معصومین منعطف می کند، «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى  أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْل »(نساء/۵۸) این امر و ملک عظیم امانت خداست و این را باید به اهلش بدهیم. اصل این آیه معنایش این است که امامت باید به امام بعدی سپرده شود. آنها امانتدار خدا هستند «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ  اللَّه » امام باید این امانتی را که به او دادند به امام بعدی بدهد.

جایی فرمودند در اختیار ما نیست که امامت به چه کسی داده شود، این فقط در اختیار خداست. این امانت دست ماست و ما باید این امانت را به امام بعدی برسانیم. در مقیاس نازل ترش این کتاب و حکمتی که در دست امام است، امانت است و باید آدم امانتدار پیدا کند و به او بدهد. لذا این امر از دست امام جاری می شود و به امت می رسد. اینطور نیست که این امر را به کسی بدهند که سوء استفاده کند. آن چیزی که دست شیطان است، چیز دیگری است. کما اینکه خدای متعال این امر را به کسی می دهد که صاحب امانت است. امام هم این علم و این کتاب و این حکمت را به کسی می دهد که می تواند حفظش کند.

این است که حضرت به عنوان بصری فرمود، اگر علم می خواهی جای درستی آمدی، اما بدان که علم سر و صدا نیست، علم چراغ هدایت است. برو آدم بشو، ما هستیم. برو عبد بشو و بعد بیا، تا به تو علم بدهیم. امام امانت دار خداست و در این امانت خیانت نمی کند. محال است آن را به کسی بدهند که می خواهد سوء استفاده کند. این دستور به ائمه است، «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى  أَهْلِها» اگر چیزی از آن حکمت به ما رسید و به ما هم علم دادند، ما هم امانتدار می شویم. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى  أَهْلِها» اصل این خطاب متوجه امام است و اصلش هم ناظر به اصل امامت است، که این امانت باید به امام بعدی برسد و جا به جا نشود.

این امانت از دست امام در امت جاری می شود. یعنی بر اساس حساب به اهلش داده می شود. اگر چیزی از آن به ما رسید، ما هم باید این را به اهلش برسانیم و حق نداریم اگر چیزی از حکمت به ما رسید به غیر بگوییم. این خیلی منع و مذمت شده است. باید مواظب باشیم، که حرف نابجایی نگوییم. اگر خدا چیزی به شما داد، سفره دلتان را همه جا باز نکنید. اگر حکمت است باید به اهلش برسد. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى  أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْل » این کتاب و حکمت و ملک عظیم را در جای خودش به اهل خودش و به اندازه بدهید. اگر هم شما در مقام حُکم قرار گرفتید، عادلانه حکم کنید. این مأموریتی است که خدا به امام می دهد. اگر دیگری هم از دست امام این مقام را گرفت، «وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ» مقام حکم برای امام است. دیگری حق حکم ندارد.

اگر از دست امام به کسی رسید باز «أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْل »، این تکلیف کسانی است که این امانت به آنها رسیده است. اینها باید این دو چیز را مراعات کنند؛ یک اینکه امانت را به اهلش بدهند و و در مقام حکم هم مواظب باشند که از مدار خارج نشوند. «إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَميعاً بَصيرا» خدای متعال در خوب موضعی قرار دارد؛ خدای متعال سمیع و بصیر است و می دانسته و صحنه ها را می دیده و به حساب موعظه می کرده است. بین این سمع و بصر با این موعظه نکته لطیفی است. این موعظه ناشی از این است که «إِنَّ اللَّهَ كانَ سَميعاً بَصيرا».

بعد می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» دیگران راه دیگری را رفتند و حسادت و صد عن السبیل کردند و کار آنها به آنجا رسید، که جهنم را برایشان به پا کردیم. شما مؤمنین هم باید کاری کنید، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» شما در مقام طاعت باشید و تخلف نکنید. شما باید نسبت به این امانتی که خدا در دست اهلش گذاشته، مقام طاعت داشته باشید. انسان به اندازه ای که اطاعت می کند، اهل این امانت می شود. آنها حسادت کردند و با حسادت می خواستند صاحب این ملک بشوند. این شدنی نیست که من حسادت کنم و خدای متعال این ملکش را از دست رسولش بگیرد. این ملک صاحبانی دارد که آنها هم مأمور هستند آن را به اهلش بدهند.

شما اگر می خواهید به آن ملک عظیم برسید و از آن کتاب و حکمت بهره مند شوید، باید «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ». اگر اطاعت کردید، به اندازه طاعتتان وارد این ملک عظیم می شوید. حتی ممکن است این امر از دست امام منتشر بشود و به پایین دستی برسد و او صاحب امر بشود، «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض »(توبه/۷۱) اینهایی که ایمان به خدا و رسول و امام می آورند و مقام طاعت دارند، «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوف » آنها می توانند امر به معروف کنند.

یک نفر شخص دیگری را امر می کند و او هم فرد دیگری را امر می کند. این امر از کجا آمده؟ من چه کاره هستم که امر کنم؟ این همین امر است که به او می رسد. این امری که در دست امام است، اگر من اطاعتش را کردم، از این امر به من هم می رسد. لذا چنین کسی ولایت و حق فرمان پیدا می کند، «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوف » وقتی این امر الهی منتشر می شود، اینطور نیست که هر مؤمنی صاحب همه این امر بشود، بلکه یک بخشی از آن امانت به او می رسد و به مؤمن دیگر بخش دیگری می رسد. مثل شعاع خورشید است، یک شعاعش در وجود این مؤمن است و یک شعاعش در وجود آن مؤمن است. آن شعاعی که در وجود این مؤمن است، غیر از شعاعی است که در وجود مؤمن دیگر است. لذا حق امر پیدا می کند.

لذا در روایات دارد اگر مؤمنی به شما مراجعه کرد و شما به او اعتنا نکردید، رشته تان با امر و ولایت ما قطع می شود. آن رحمت و ولایت الهی در مؤمنین به اندازه ایمان و طاعتشان جاری می شود. امام که صاحب امر است، حق دارد که امر به معروف کند. مؤمنینی که ذیل امام حرکت می کنند، آن وقت «بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ». این ولایت صرفا به معنی محبت نیست. به یک نوعی در دستشان امر الهی می آید. لذا می توانند امر کنند. آن نظام امر الهی است، که امر به معروف را درست می کند و الا من از سر نفس خودم، نمی توانم امر به معروف کنم. امر به معروف آنجایی است که آدم یک امری در دستش می آید و این امر را اعمال می کند. این است که اثر دارد و الا اگر گوش تو و ناله اگر ناله من، آنچه به جایی نرسد فریاد است. اینکه آدم بیخودی حرف بزند که از درونش چیزی در نمی آید. باید یک امری در دست انسان باشد.

خدای متعال می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» بعد از این که مؤمن شدید، دیگر به غیر خدا و رسول مراجعه نکنید، «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في  شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر» اگر این طرح خدا را قبول دارید و اگر می دانید این راه تا قیامت ادامه دارد، باید با او مسائلتان را حل کنید. نباید خودتان را وسط کار بیندازید و یا به دیگری رجوع کنید. فقط به این خدا و این رسول رجوع کنید. بعید نیست این منازعه در امر اولولأمر باشد. یکی از معانی که برای آیه کردند، این است که اگر امت سر این مسئله منازعه ای کردند، در این امر حکم فقط امر خدا و رسول است.

لذا امیرالمؤمنین به ابن عباس فرمود، مگر خدای متعال نفرمود: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْه » این امر دست پیامبر خداست. آیا این پیامبر گفته بود دنبال سر اینها بروید؟ در این تنازع دیگر نمی توانید دیگری را وسط بیندازید و خودتان وسط کار را بگیرید و یک جوری مصالحه کنید. «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في  شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلا» اگر اینچنین راه رفتید یک آینده خوبی خواهید داشت و الا می شود همان داستانی که شد.

بعد خدای متعال می فرماید یک عده ای ادعای ایمان داشتند، ولی به طاغوت رجوع کردند، «يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوت »(نساء/۶۰) که همان داستان اهل کتاب و ایمان به جبت و طاغوت است. آنها می خواهند مسائل را حل کنند، ولی آن کسی که باید حکم کند، کسی است که صاحب الأمر است. اوست که عدل را به پا می کند و مأمور به عدل است، «وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ». اگر به طاغوت رجوع کنید، که حکمی از درونش در نمی آید.

داستان نزاع بنی امیه با سیدالشهداء بر سر همین ملک عظیم است. منتها آنها خیال می کردند، ملک عظیم بازی است! اما بازی نیست. خیال می کردند با حسادت می شود، آن را به چنگ بیاوری. وقتی یزید لعنت الله علیه سر مطهر سیدالشهداء را در مقابل خودش دید، گفت ما ملک را به دست آوردیم، «لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلَا خَبَر»، می گفت دیگر بازی با ملک جا به جا شد و به خود ما برگشت. بزرگان ما که در بدر کشته شدند بلند شوند و ببینند که من ملک را بر سر جای اولش برگرداندم. این ملک عظیم است یا محیط جهنم؟ تلقی او این است که ملک عظیم را به دست آورده، اما این نیست. این ملک عظیم دست خداست و امانت است، «وَ الْأَمَانَةُ الْمَحْفُوظَة» به دست هیچ کسی هم نمی رسد و چشم نامحرم به آن نمی افتد، تا چه رسد به اینکه دست یزید به آن برسد. مأمون هم همین اشتباه را می کرد و می خواست به امام رضا اثبات کند، که حکمت این است و چیزی غیر از این بازی نیست. شما هم اگر سر کار بیایید، همین داستان است. این ملک عظیم یک امری در دست امام است و از آنجا این امر جاری می شود.     

پی نوشت ها:

(۱) تفسير العياشي، ج 1، ص: 246

(۲) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 146

(۳) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 186

(4) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 1، ص: 214