نسخه آزمایشی
شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat, 27 Apr 2024

جلسه یازدهم حسینیه حضرت زهرا / بیان مقدمات لازم برای دستیابی به فتح الهی

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 7 مرداد 1402 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان می دارند؛ خدای متعال در سوره فتح داستان بیعت رضوان و نصرت و فتح نبی اکرم را بیان میکند. در سوره بقره هم داستان فتح را در قالب داستان بنی اسرائیل میفرماید. جناب طالوت در بین راه به لشکر خود دستور میدهد از آب رودخانه ای نخورند ولی اکثر افراد میخورند و بعد از آن نمی توانند او را همراهی کنند. فقط کسانی تا آخرین لحظه با طالوت بودند که قطره ای از آن آب نخورده بودند. این آیات را می شود به ظهور هم تطبیق کرد. در زمان ظهور هم کسانی که از نهر که همان حیات الدنیاست ننوشیدند، مشتاق لقاء الله اند، به خداوند ایمان دارند، در سختی ها به او تکیه می کنند و در راه خدا استقامت دارند، به پیروزی و نصرت می رسند. وقتی به پیروزی می رسند، امکان لقاء الله برایشان فراهم می شود و غنایم و امکاناتی در دستشان قرار می گیرد که در دست دیگران نبوده است.

فتح در سایه نبی اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم أَجْمَعِين. خدای متعال در دنیا برای مومنین مسیر فتح، پیروزی و نصرت را گشوده است. حرکت در این مسیر شرایطی دارد و در قرآن مجید در یک مواضعی بیان شده، که این نصرت الهی چطور به مومنین می رسد و مومنین چطور می توانند در این پیروزی حضور و مشارکت داشته باشند. در سوره مبارکه فتح توضیح داده شده که این پیروزی و امکانات و غنایمی که برای اهل این پیروزی فراهم می شود، از طریق بیعت است. اگر بیعت کنند و بعداً بیعت خودشان را نقض نکنند، با وجود مقدس نبی اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم حرکت کنند و با این که طرح حضرت و کاری که حضرت می کنند، برای مومنین پوشیده است و خیلی روشن نیست، تسلیم حضرت باشند، بعد هم تا آخرین قدم پای برنامه حضرت بایستند، پیروزی نازل می شود.

خدای متعال در سوره فتح از پیروزی ای که برای نبی اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم رقم زده و قوایی که در اختیار حضرت است، مثل لشکر آسمان و زمین صحبت به میان آورده و بعد می فرماید، ایشان رسول ماست؛ از طرف ما آمده، با طرحی آمده و کاری دارد، نقشه ای دارد، برنامه ای دارد. شما باید با او بیعت کنید؛ «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ»(فتح/10) وقتی با او بیعت می کنید، در واقع دارید با خدا بیعت می کنید. دست خدا بالای دست شماست. بعد می فرماید، مواظب باشید که نقض بیعت نکنید، چون اگر بیعت خود را نقض کردید، فقط به ضرر خودتان تمام می شود. بیعت با خداست و خدای متعال هیچ احتیاجی به بیعت شما ندارد. شما به این که پای عهدتان با خدای متعال بایستید، محتاج هستید.

بعد داستان مُخلَّفون را ذکر می کند؛ داستان آنهایی که در صلح حدیبیه شرکت نکردند و با حضرت نیامدند. حضرت در سال ششم هجری فرمودند که می خواهیم به حج برویم. من در رویای صادقه دیدم که ما می رویم و حج انجام می دهیم. مسلمان ها را همراه خودشان کردند. حدود 1500 نفر همراه حضرت آمدند. فرمودند سلاح جنگی برندارید، قربانی هایتان را بردارید و حرکت کنید. وقتی به حدیبیه رسیدند، دشمن مانع شد. وقتی مانع شدند و کار سخت شد، حضرت از اینها بیعت گرفتند. ظاهراً محیط بیعت هم زیر یک درختی بوده و بخاطر همین این بیعت به بیعت رضوان معروف شده؛ «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»(فتح/18) این یک بیعت دوم است که با حضرت بیعت کردند، تا پای جان بایستند و همین عامل پیروزی شان شد. خدای متعال می فرماید که وقتی بیعت کردند که تا پای جان بایستند، خدای متعال هم مشرف بر قلبشان بود و دید اینها در بیعت صادق اند، بخاطر همین خدای متعال پیروزی را نصیب اینها کرد. اگر وارد جنگ می شدند، پیروز می شدند.

فتح برای نبی اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم قطعی است. مسیر فتح هم این است که آدم بیعت کند و در این بیعت پای عهدش بایستد. در این صورت پیروزی قطعی است و غنایمی هم دارد؛ اگر بیعت کردند، امانتدار شدند، خدای متعال هم یک امکاناتی بهشان می دهد. این امکانات متفاوت با آن امکاناتی است که به اهل دنیا داده می شود. این امکانات به کسانی داده می شود که اهل بیعت اند و پای عهدشان ایستادند. پس مسیر فتح این است. فتح قطعی است «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً» (فتح/1). جنود آسمان و زمین لشکر خداست و در خدمت نبی اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم است. ما اگر بخواهیم در این فتح شرکت کنیم، باید به آن پیامبر ایمان بیاوریم، با او بیعت کنیم، مطمئن باشیم که او رسول خداست، مطمئن باشیم که ما را در مسیری غیر از فلاح و پیروزی و فتح حرکت نمی دهد. بعد هم باید پای بیعت مان بایستیم، تا پیروزی ها و فتوحات بیاید و به آن فتح نهایی منتهی بشود. آن فتح نهایی که خدای متعال برای مومنین رقم زده، با ظهور حضرت واقع می شود، که در آیات آخر این سوره بحث شده است.

بیان فتح نبی اکرم صلی الله علیه و آله در داستان طالوت

مورد دیگری که از فتح گفته شده، در سوره مبارکه بقره و ظاهراً در قالب داستان بنی اسرائیل بیان شده، ولی بعید نیست ناظر به وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد. هرچه در بنی اسرائیل واقع شده، بی کم و کاست در این امت نیز واقع خواهد شد. این داستان مربوط به بنی اسرائیل است، ولی بعضی قرائن وجود دارد که تأویلش به این امت است و ظاهراً در این امت باید تطبیق به ظهور حضرت بشود.

این داستان، داستان طالوت است. از قرآن و روایات استفاده می شود، که بنی اسرائیل بعد از آن پیروزی ای که در کنار حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام پیدا کردند، به عهدهایشان وفا نکردند و دوباره شکست خوردند. قوم فرعون و قبطی ها آنهایی که قبلا هم اینها را تحت اشراف خودشان داشتند، دوباره به اینها مسلط شدند و همان صحنه های قتل و بیرون کردن از سرزمین و اسارت گرفتن فرزندان تکرار شد.

اینها به محضر پیامبر خودشان آمدند، که از روایت استفاده می شود از نسل حضرت یعقوب بود. حضرت یعقوب فرزندانی داشتند و اتفاقاتی افتاد که نبوت و ملک در نسل حضرت یعقوب تقسیم شد. خدای متعال نبوت را در نسل لاوی قرار داد و ملک را در نسل حضرت یوسف. حالا داستانش را هم می دانید که حضرت وقتی پدرشان وارد شدند دیر پیاده شد و خدای متعال به ایشان فرمود من نبوت را از نسل شما برداشتم. نبوت در نسل جناب لاوی قرار گرفت و ملک در نسل حضرت یوسف بود. اینها نزد پیامبرشان آمدند و گفتند که از خدا بخواهید که کسی را بفرستد، تا ما همراه با او بجنگیم. یک فرماندهی را برای ما معین کنید. حضرت بهشان فرمود که اگر خدای متعال یک کسی را معین کرد، شما تخلف نمی کنید؟ عهد محکم دادند که نه، ما قطعا انجام می دهیم و پیروی می کنیم.

«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَني  إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى  إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في  سَبيلِ اللَّهِ»(بقره/246) نزد پیامبرشان آمدند و گفتند یک کسی را به عنوان فرمانده معین کن، تا ما با او برویم و بجنگیم، کسی که ملک در اختیار او باشد. بهشان فرمود: «هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا» جنگ سخت است. اگر برایتان نوشته شد، شما معصیت نمی کنید؟ تخلف نمی کنید؟ گفتند: «وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ في  سَبيلِ اللَّهِ» چرا نرویم در راه خدا بجنگیم، در حالی که ما را از سرزمین مان بیرون کردند و فرزندان مان را اسیر کردند؟ «وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا». بنابراین خودشان تقاضا کردند و پیامبرشان هم با آنها قول و قرار گذاشت.

«فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ» وقتی فرمان جنگ داده شد و یک فرمانده برایشان معین کردیم، جز اندکی همه پشت کردند و نیامدند. «وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ» یک ستم و یک ظلمی داشتند که به خاطر آن نتوانستند در این صحنه حاضر بشوند. یک تخلفی داشتند که مانعشان شد. اکثرا نیامدند. آدم اینطوری هم می فهمد که «وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا» انگیزه ای نیست که کسی تا آخر پای پرچم خدا بایستد. کسی که انگیزه اش پس گرفتن زمین است، خیلی بعید است، که تا آخر کنار انبیاء بایستد.

خلاصه اینها از پیامبرشان تقاضا کردند تا یک کسی را به عنوان فرمانده یا ملک معین بکند، تا در کنار او در راه خدا بجنگند. پیامبرشان بهشان فرمود: «وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً»(بقره/247) خدای متعال جناب طالوت را برانگیخته و به عنوان ملک مبعوث کرده. زیر بار حضرت نرفتند. گفتند که این شخص از آن جمعی که باید به پادشاهی برسد، نیست. امکاناتی که لازم است را ندارد، ثروتمند نیست! «قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ»، ما سزاوارتریم! «وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ» خدای متعال کسی را معین کرده اما اینها می گویند امکانات مالی ندارد، دستش خالی است و به درد فرماندهی نمی خورد.

پیامبرشان بهشان فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ» خدای متعال این شخص را بر شما برگزیده و برگزیده خداست. «وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» خدای متعال به او وسعت در علم داده و یک گشایشی برایش ایجاد کرده، همچنین جسم آماده ای برای این کار دارد. «وَ اللَّهُ يُؤْتي  مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ» خدای متعال پادشاه و مالک همه عالم است و وقتی بخواهد ملک را به کسی بدهد، به کسی می دهد که صلاح می داند. «وَ اللَّهُ يُؤْتي  مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ» خدای متعال دستش باز است. اینطور نیست که تابع فرمان کسی باشد، تابع میل شما حرکت می کند. علیم است و می داند چه کسی شایسته این ملک هست.

خدای متعال براساس علم و حکمت ملک بهشان داد، ولی عمده اینها این امر را نپذیرفتند. با این که از قبل عهد کرده بودند، که شما یک شخص را معین کن، با این که بهشان فرمودند خدا این فرد را معین کرده و کار من نیست، اما باز هم با همان محاسبات غلط خودشان زیر بار نرفتند. فرعون هم وقتی حضرت موسی آمد، به قومش گفت، اگر این پیامبر است چرا امکانات مادی ندارد؟ چرا زیور و طلا و نقره همراهش نیست؟ این نگاه و این محاسبه غلط در اینها هم بود.

اهل دنیا اینطوری اند دیگر؛ آدم وقتی تمام افق نگاهش به دنیا و امکانات دنیاست، معیار شرافت و برتری را هم همین چیزها می داند. به نظرش اگر کسی فاقد اینها باشد، شایستگی ندارد. اگر کسی هم این چیزها را داشت، خیال می کند که شایستگی دارد. الان هم همینطوری است. مدعیان در عالم که ادعا می کنند ما پیشرفته هستیم، چه دارند که پیشرفته اند؟ جز امکانات مادی هیچ چیز دیگری ندارند. خیال می کنند ملک الهی هم قائمه اش به همین چیزهاست، در حالی که قوام ملک الهی به چیز دیگری است. خدای متعال این ملک را به همه نمی دهد. اینطور نیست که اگر کسی امکانات مادی داشت، خدای متعال هم به او ملک بدهد. ملک الهی ضوابط دیگری دارد.

خدای متعال این ملک را به جناب طالوت داد و بعد هم پیامبرشان به آنها گفت که خدا یک نشانه ای هم برای این ملک گذاشته است. آن نشانه این است که تابوتی که در خدمت حضرت موسی بود و بعد از حضرت موسی پنهان شده بود و در دست فرعونی ها قرار گرفته بود، دوباره به سوی شما برمی گردد. در آن تابوت الواح تورات و امکاناتی که در دست حضرت موسی بود، وجود دارد. انبیاء میراث هایی دارند و میراث حضرت موسی که الان هم در دست امام زمان علیه السلام است، در این تابوت بود. ظاهر آیه قرآن این است، که وقتی این پیش روی جمعیت قرار می گرفت، مایه سکینه و آرامش این قوم می شد. این علامت ملک حضرت طالوت بود. برای این آیه تأویلاتی هم ذکر کرده اند. ظاهرش همین است که یک تابوتی بوده که مادر حضرت موسی، حضرت را در آن تابوت گذاشت و به دریا انداخت. این تابوت در نزد حضرت موسی بوده و الواح تورات و آن امکاناتی که در دست حضرت بوده، مثل عصای ایشان در این تابوت بوده است. حالا این تابوت دوباره به قوم موسی برگشت.

اینها تقاضا کردند و تقاضایشان اجابت شد؛ خدای متعال شخصی را معین کرد که همراه با او با فرعونی ها بجنگند. امکاناتی هم به این شخص داده شده بود. به این ولی خدا علم داده شده بود و نشانه و معجزه ای آورده بود. علامت ملکش هم همین تابوت بود. طالوت فرماندهی را پذیرفت، اما اکثریت نیامدند و فقط یک عده ای آمدند. جناب طالوت اینها را از شهر بیرون برد و از تعلقاتشان جدا کرد «فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ»(بقره/249). بعد از این که اینها را از تعلقاتشان جدا کرد، فرمود یک امتحانی سر راه شماست، «إِنَّ اللَّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ» خدای متعال شما را با یک نهری مورد امتحان قرار می دهد که حالا این نهر چه بوده، معلوم نیست. فرمود خدای متعال شما را با او ابتلا می کند، امتحان می کند و شما سه دسته می شوید؛ «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي» کسی اگر از این نهر بنوشد، از من نیست. «وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي» آن که اصلا طعمش را هم نچشد، از خصیصین من است. «إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ» اگر کسی یک غرفه با دستش بردارد و جدا کند، می تواند آن را مصرف کند. این دنیایی که برای اهل دنیا درست شده، قابل استفاده کردن نیست، مگر به اندازه محدود، آن هم «غُرْفَةً» یعنی جدا کند و یک تصرفی درش کند و الا همینطوری نمی شود.

پس سه دسته می شوند؛ کسی که بیاشامد دیگر با من نیست، آنهایی که مطلقا طعمش را هم نمی چشند و مراقبه می کنند، اینها از من هستند. آنهایی هم که یک غرفه ای می خورند، ولی به با آداب است و حساب و کتاب دارد، استثناء شدند. کسی بیاشامد از من نیست «إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ» مگر اینکه با دستش به اندازه یک غرفه بردارد. «فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَليلاً» اکثریت خوردند و جزو دسته اول شدند. آنهایی که خوردند، دیگر این طرف نهر نیامدند و با حضرت همراه نشدند. یک اکثریتی آلوده شدند و آن طرف ماندند. آنهایی که «لَمْ يَطْعَمْهُ» بود، همراه حضرت شدند و آنهایی را هم که یک غرفه ای خورده بودند، حضرت عبورشان دادند. بنابراین دو دسته عبور کردند؛ یکی آنهایی که اصلا نخورده بودند و یکی آنهایی که یک غرفه خورده بودند.

«فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ» چه کسی از این مانع عبور کرد؟ جناب طالوت و آنهایی که با او ایمان آورده بودند. آن که نجات پیدا می کند، راه را باز می کند و امام راه است. کسانی که با او از موانع عبور می کنند، با او ایمان می آورند و نجات هم مال همینهاست. «فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ» آنهایی که با این ولی خدا ایمان آورده بودند، عبور کردند. عبور از موانع راه خدا با ولی خداست. او عبور می کند و آنهایی را هم که با او هستند، عبور می دهد. داستان حضرت موسی همین است دیگر؛ وقتی به پشت دریا آمدند، خدای متعال حضرت موسی و همراهانش را عبور داد. اینجا هم همینطور است. از این مانع ولی خدا عبور کرد و همراهانش هم عبور کردند.

وقتی عبور کردند، خود اینها دو دسته شدند؛ «قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ» یک دسته گفتند اکثریت که آن طرف نهر ماندند و ما هم قدرت مقاومت در برابر لشکر جالوت را نداریم. اینها چه کسانی بودند؟ همان هایی بودند که یک غرفه خوردند. اینها هم وقتی با لشکر انبوه جالوت مواجه شدند و آن جبروت را دیدند، پا پس کشیدند و گفتند ما نمی توانیم.

دسته دوم گفتند: «قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ». اینها همان هایی هستند که «لَمْ يَطْعَمْهُ»، آنهایی هستند که اطمینان به لقاء الله دارند. حالا چرا از این اطمینانشان تعبیر به ظن شده، یک نکته ای دارد. اینهایی که مطلقا از این نهر نخورده بودند و طعمش را هم نچشیده بودند، اینها کسانی هستند که به لقاء الله یقین دارند، مطمئن به لقاء خدا هستند. اینها مرد این میدان هستند و می توانند در این صحنه مقاومت بکنند. اینها به دسته اول گفتند: «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً» چه بسا یک لشکر اندکی بر یک جمعیت فراوانی غلبه کنند. چرا؟ «بِإِذْنِ اللَّهِ» پیروزی و نصر به اذن خداست، از آن طرف نازل می شود و مابقی وسائل ظاهری اند. خدای متعال در ذیل داستان جنگ احد می فرماید که ما ملائکه را در جنگ بدر و احد برای پیروزی فرستادیم، «وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»(انفال/10) ولی این برای این بود که شما به آرامش برسید، در حالی که پیروزی از آن طرف است. اینها همه اسباب ظاهری است.

خدای متعال یک راهی برای تقرب به خودش گشوده است. این میدان درگیری چیزی نیست الا مسیر قرب، الا مسیر خلوص و الا خدای متعال می تواند بدون این درگیری ها پیروزی را برای انبیاء رقم بزند. این که در مسیر زندگی انبیاء فتوحات، درگیری ها و جنگ های سخت پیش می آید، برای این است که در این میدان انسان ها ساخته می شوند. در این میدان ها اهل راه رشد می کنند. در سوره مبارکه رسول، خدای متعال دو تا صف را توضیح می دهد که حضرت فرمودند یک آیه این سوره راجع به ماست، یک آیه راجع به بنی امیه. این دو صف را که توضیح می دهد، می فرماید کار به قتال می کشد و باید درگیر بشوید.

بعد می فرماید: «وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ»(محمدصلی الله علیه و آله/4) خدای متعال اگر می خواست، خودش غلبه می کرد. برای خدای متعال که کاری ندارد، پیروزی دست خداست. «وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ» داستان رشد شماست، ابتلای شماست، بلای شماست. خدای متعال دارد شما را در میدان درگیری رشد می دهد و الا خودش پیروزی را رقم می زند. مگر پایان کار در بدر خدای متعال پیروزی را رقم نزد؟ مگر در عصر ظهور سرانجام پیروزی به دست خدا اتفاق نمی افتد؟ پیروزی دست خداست و خدا پیروز می کند، ولی این صحنه ها، صحنه های ابتلا و رشد است. کسانی می توانند در این صحنه ها استقامت کنند که به لقاء الله یقین دارند، به لقاء الله ایمان دارند. سیدالشهداء علیه السلام وقتی می خواهند به سمت کربلا حرکت کنند، می گویند: «مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ» کسی که آماده ملاقات با خداست و برای عبور از این موانع مهیاست، می تواند استقامت کند. آنهایی که آماده نیستند و دنبال دنیا هستند، پای استقامت ندارند.

تطبیق آیات به عصر ظهور

در روایت دارد که این تعدادی که از نهر نخوردند، 313 نفر بودند. بخاطر همین عرض کردم یک اشاراتی هست که این آیه به ظهور امام زمان علیه السلام تطبیق می شود. خدای متعال وقتی آنهایی که مطلقا آلوده نشده بودند را توصیف می کند، می فرماید: «يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ» آنها کسانی هستند که مطمئن به ملاقات خدا هستند. وقتی با لشکر انبوه و با امکانات فراوان مواجه شدند، پایداری کردند و خدا با آنهاست. آن جبهه ای که خدا با آنهاست، شکست ندارد. مگر خدای متعال شکست می خورد؟ «وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرينَ» خدای متعال با آنهایی است که پایدارند.

شاید تطبیق این آیات اینطوری باشد که این نهر یک جنس دنیایی است. آنهایی که به این سفره دنیا آلوده می شوند، نمی توانند به پیروزی برسند. البته این حتما آن سفره حلالی که برای کسانی که از دنیا عبور می کنند، پهن می شود نیست، چون آن مانع نیست. بعد از این که ما در کنار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف استقامت می کنیم و پیروزی رقم می خورد، تازه غنایم به دست می آید. غنایم فتح امام زمان برای مومنین است. زمین برکاتش را خارج می کند، آسمان برکاتش را نازل می کند. یک عالم دیگری ایجاد می شود. الان آسمان و زمین بخیل اند و به ما چیزی نمی دهند.

«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى  آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» (اعراف/96) درهای برکات الهی از زیر پا و بالای سرشان می جوشد. الان ما در معرض آن برکات نیستیم، ولی آن برکات برای آن دست های امینی است که با امام زمان بیعت کردند و تا آخر کار ایستادند. چرا امکانات برای دست های امین است؟ چون اگر دست امین نباشی، در این امکانات تصرف خلاف می کنی. یک قسمت این امکانات را به کافر هم می دهند و آنها در این امکانات بد تصرف می کنند، فساد می کنند، ولی اصل امانات الهی برای آن دست های امین است؛ آنهایی که با حضرت بیعت می کنند و می ایستند. وقتی فتح می آید، امکانات هم می آید، ولی به کسانی می رسد که دست های امین اند، آن کسانی که از آن دنیایی که نباید بخورند، نخوردند.

پس یک امکاناتی است که نباید به آن دست زد. آن حیات الدنیاست، آن دستگاهی است که برای شیاطین به پا شده و باید از کنارش باید عبور کنیم، «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً» باید کریمانه از آن بگذریم. حتی یک غرفه هم نباید بخوری. عرض کردم که آدم اگر سر سفره امیرالمومنین علیه السلام نشست و خورد، آن رزق حلال که انسان را سست نمی کند، ثبات قدم انسان را از بین نمی برد. انسان وقتی به دنیایی که در دست اهل دنیاست آلوده شد، دیگر نمی تواند مقابل آنها بایستد. از تهدید آنها می ترسد، از امکانات آنها می ترسد. ولی وقتی از دنیای آنها اعراض کرد، آن وقت می تواند بایستد. «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ» شاید معنای این آیه شریفه همین است. تأویلش هم بعید نیست که به اصحاب امام زمان باشد. اصحاب امام زمان هم اینطوری اند؛ طعم آن دنیایی که در دست شیاطین است را هم نچشیدند. دنیای پیچیده ای هم هست؛ جلوه هایی دارد، زینتی دارد. اینها از وسط این دنیا عبور کردند، از وسط این نهر گذشتند و آلوده نشدند. اگر کسی آلوده شد، دیگر نمی تواند از این سد عبور کند. اگر از این سد عبور نکرد، وارد آن عالمی که با انبیاء گشوده می شود، نمی شود و پشت این سد دنیا می ماند.

«وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى  ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا»(طه/131) ما شکوفه های دنیا را متنوع در دست اهل دنیا باز کردیم. جلوه های دنیا در دستشان است. «لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ» امتحان آنهاست، فتنه آنهاست، گرفتاری آنهاست. شما واردش نشوید. «وَ لا تَمُدَّنَّ» نگاهش هم نکنید. اگر نگاه تان افتاد، چشمتان را ببندید و امتداد نگاه ندهید. چرا؟ «وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ» یک رزق بهتری در دست پیامبر خداست و آن مال کسانی است که از سر این سفره کریمانه عبور می کنند. آنهایی که به این دنیا چشم می دوزند، پشت سر دنیا می ایستند و دیگر نمی توانند عبور کنند، دیگر به آن رزق بهتر نمی رسند. آنهایی که با حضرت می روند، به فتح می رسند، به یک رزق بهتری می رسند، ولی باید از این مانع عبور کنند، تا بتوانند کنار حضرت استقامت کنند.

وقتی پایداری کردی، آن وقت یک دنیای دیگر و یک عالم دیگر برایت گشوده می شود. آن عالمی که در عصر ظهور برای مومنین مهیا می شود، از این جنس نیست. یک دنیای دیگری است. مرحوم علامه می گویند یک مرتبه ای از قیامت در عصر ظهور محقق می شود. گویا بهشتی روی زمین محقق می شود. کسانی می توانند روی این بهشت بیایند و از آن رزق بخورند که امانت دارند، پاک شدند، به دنیا آلوده نشدند. کسی که آلوده شد، دیگر نمی آید.

کانه یک دنیایی در سر راه است، نهری هست ما هم به حسب ظاهر تشنه ایم و آدم احساس می کند، باید از این نهر بخورد، ولی آنهایی که می خورند، همه پشت سر می ایستند و دیگر نمی توانند از سد عبور کنند. آنهایی هم که یک غرفه می خورند، یک چیزی را جدا می کنند، باز هم آنها دچار گرفتاری می شوند. عبور می کنند، ولی در یک صحنه هایی نمی توانند استقامت بکنند. آنهایی هم که اصلا طعم این دنیایی که خدا برای مشرکین و کفار فراهم کرده را نمی چشند و حاضر نیستند، به این دنیا لب بزنند، به یک نقطه ای می رسند که «يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ» مشتاق لقاء الله می شوند. اینها در این صحنه ها پایداری می کنند و با این پایداری هم فتح برایشان حاصل می شود، هم مسیر ملاقات با خدا. دنیایی که در دوره ظهور محقق می شود، دنیایی است که همه اش فضای لقاء الله است.

در سوره مبارکه عنکبوت خدای متعال می فرماید امتحانات سختی پیش راهتان است تا به ولایت امیرالمومنین علیه السلام برسید، تا به عصر ظهور برسید. عصر ظهور هم قطعی است. اینطوری نیست که حالا در دل فتنه افتادید و هزار سال گذشت، بگویید دیگر ظهوری در کار نیست. «مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ»(عنکبوت/5) آنهایی که منتظر ملاقات خدا هستند، امیدوارند که یک دورانی بیاید که دوران لقاء الله است. در آن دوران ما اسیر حجب ظلمانی نیستیم و پرده ها کنار می رود. امام زمان ظلمات را کنار می زنند و ما با آیات الله روبرو می شویم. همه عالم آیات الله می شود. عصر ظهور اینطوری است که به هر طرف نگاه می کنند، «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في  أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(فصلت/53) آیات خدا را درون و بیرون می بینند. چطوری می بینند؟ وقتی خورشید می تابد، آن ظلمات سقیفه کنار می رود، تاریکی فراعنه از بین می رود و همه عالم با نور امام به آیات تبدیل می شود. به هر طرف نگاه می کنند، آیات است.

ما بدون حجاب آیات نمی توانیم خدا را ملاقات کنیم. آن کسی که بدون حجاب ملاقات می کند، وجود مقدس نبی اکرم صلی الله و علیه  آله و سلم است، امیرالمومنین علیه السلام است «أَرَى رَسُولَهُ بِقَلْبِهِ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ مَا أَحَب»(1)، «وَ هُوَ ذِكْرُ اللَّهِ وَ حِجَابُه»(2).  ما خیلی هنر کنیم، می توانیم از حجاب نبی اکرم صلی الله و علیه  آله و سلم با خدا ملاقات داشته باشیم. عصر ظهور، عصر ملاقات با خدا از ورای حجاب نور امام زمان است. تمام عالم به این نور روشن می شود، «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(زمر/69) زمین روشن می شود و یک عالم دیگری ایجاد می شود. آنهایی که منتظرند، مشتاق اند، آماده اند و قبل از ظهور پایداری می کنند، همان هایی هستند که می ایستند و پیروز می شوند. اینها یک عده را هم با خودشان می برند. آنهایی که با خودشان می برند، چه کسانی هستند؟ آنهایی که «إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ».

مابقی هم پشت سر دنیا می مانند. آنها مشتاق عصر ظهور نیستند. آنها آلوده به آن دنیایی هستند که خدا برای شیاطین فراهم کرده است. در این دنیای مادی که برای فراعنه و مستکبرین فراهم شده، رسما اعلام می کنند که این دنیای بی خدایی است. ما خدا را کنار گذاشتیم و حرف انبیاء را زیر پا گذاشتیم، تا به اینجا رسیدیم. با صدای بلند می گویند، اصلا هم پروا نمی کنند. می گویند در غرب خدا مرده که انقدر موفق شدند. کسی که به این دنیا آلوده شد، دیگر مشتاق خدا نیست، دیگر کاری با عصر ظهور ندارد.

رزق طیب در عصر ظهور

عصر ظهور عصر لقاء الله است. عصر ظهور عصری است که بیت امام زمان در عالم آشکار می شود، «بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ»(نور/36) نور الهی در این بیت تنزل پیدا می کند. ظهور یعنی همین دیگر؛ نور امام زمان ظاهر می شود. حیات از طریق امام زمان در عالم جاری می شود، «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(حدید/17). «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»(نور/37). در همه ادوار آن کسانی که در بیوت انبیاء هستند، اینطوری اند که سفره شان ذکر است، خوابشان ذکر است، بازارشان ذکر است، ولی این به نحو تام در عصر ظهور محقق می شود. فرمود که حضرت تصرف می کنند و عقول کامل می شود، صفات حمیده می شود، چشم ها باز می شود و باطن ملکوت عالم را می بینند. هر کجا هستند، امام خودشان را می بینند. هر کجا هستند، صدای امام خود را می شنوند. چنین عالمی محقق می شود. این عالمی است در آن رزق، رزق طیب است.

چه کسانی به این رزق می رسند؟ کسانی که مشتاق این لقاء هستند. کسی که مشتاق لقاء خدا نیست، نمی تواند وارد آن عالمی بشود که همه چیز در آن رنگ و بوی خدا دارد. او مشتاق همین دنیاست، پشت همین دنیا ایستاده، و از این دنیا سیراب شده است. این شخص پشت سر دنیا می ایستد و اصلا مشتاق لقاء نیست، تا به عصر ظهور و عصر لقاء الله برود، که در آن همه چیز رنگ و بوی دیگری دارد؛ خواب عوض می شود، بیداری عوض می شود، خوراک عوض می شود، خانواده همه عوض می شود.

کسانی به آن دوران می رسند که صابرند، پایدارند، مشتاق لقاء اند و پای رسیدن به این ملاقات پایداری می کنند. کنار حضرت می ایستند و فتح هم برایشان حاصل می شود. پیداست که جمعیت شان هم اندک است، «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً». اکثریت همانهایی هستند که پشت سد دنیا می مانند. یک اقلیتی دوباره دو دسته می شوند؛ «إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ» و آن کسی که «لَمْ يَطْعَمْهُ»، از دنیا عبور می کنند ولی آن صابرینی که می ایستند، مسیر را باز می کنند و مسیر فتح ایجاد می کنند، آنهایی هستند که مواظب بودند طعم این دنیا را نچشند. شما به این دنیای آلوده ای که برای شیاطین درست شده، نگاه نکنید. اگر نگاهتان به آن افتاد، کریمانه عبور کنید تا به آن رزق برسید. آن رزق خیر در عصر ظهور محقق می شود. همیشه بوده و آنهایی که کنار حضرت بودند، همیشه از رزق خیر بهره مند بودند، ولی ظهورش در عصر ظهور است.

کسانی می توانند از این دنیا عبور کنند و به آن رزق خیر برسند که اول «لَمْ يَطْعَمْهُ»، دوم «يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ» و سوم «وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرينَ» یعنی پایداری کنند. آنهایی هم که یک  غرفه خورده بودند بالاخره وارد عالم فتح شدند، ولی اینها راه را باز می کنند، اینها سابقون اند، اینها سیصد و سیزده نفرند. عرض کردم این تعبیرش ظاهرا به امام زمان است. آن سیصد و سیزده نفر که کنار حضرت می ایستند، کار را تمام می کنند. البته خود حضرت اصل هستند و مجاری حضرت این سیصد و سیزده نفرند. آنقدر آزادند که وقتی صدای حضرت از کنار کعبه بلند می شود، هر کجا هستند شبانه خودشان را می رسانند. اینهایی که اینطوری آماده اند، اینهایی که هیچ تعلقی ندارند، اهل آن عالم اند و مشتاق اند که حضرت ظهور کنند، تا حجاب ها کنار برود و «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى»(لیل/2) در این فضای نورانی خدا را ملاقات کنند و با او زندگی کنند. عرض کردم که این لقاء، لقاء جسمانی نیست، لقاء بدون حجاب نیست، ولی یک لقائی اتفاق می افتد که هر طرف نگاه می کنی، جز آیات الله چیزی نمی بینی.

تقابل بنی اسرائیل و لشکر جالوت

پس رسیدن به مسیر فتح اینطوری است که انسان باید آن پرچمداری را که خدای متعال به او ملک می دهد را بشناسد و با او بیعت کند. توهم زده نشود که آن کسی که این ملک عظیم در دستش است و عصر ظهور را محقق می کند، آدمی است که حتما ثروت دارد، طلا و نقره دارد. این یک اندیشه فرعونی است، «فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ»(زخرف/53) حرف فرعون است. اینها با این که جزو بنی اسرائیل بودند و از قبطی ها نبودند، اما همانطوری فکر می کردند. خدای متعال برایشان یک فرمانده فرستاد و ملک را به دستش داد «وَ اللَّهُ يُؤْتي  مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ». ملک الهی در دستش است و می خواهد شما را وارد این ملک بکند اما می گویند پول ندارد، ثروتمند نیست.

ملک در دستش است و می خواهد شما را وارد ملک الهی کند. برای این که اینها را در ملک الهی ببرد، اولا «فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ» اینها را از شهرشان بیرون برد. بعد گفت این نهر است، ولی نباید از آن بخورید. سر راهتان یک دنیایی است، که نباید آلوده به این دنیا بشوید. حالا اگر کسی یک غرفه ای جدا کند، ممکن است بتواند عبور کند. این کسی که ملک در دستش بود، قومش را جدا کرد. بعد از جدا کردن هم گفت، حالا اگر می خواهید از این وادی عبور کنید، اصلا نباید طعمش را بچشید. اکثریت در پشت این نهر ماندند. اقلیت هم دو دسته شدند؛ یک دسته آنهایی که اصلا از نهر نخوردند. چرا نخوردند؟ چون دنبال یک حقیقت دیگر هستند، دنبال لقاء الله اند و نمی خواهند آلوده بشوند. اینها آن اقلیتی هستند که وقتی کار سخت می شود و انبوه لشکر دشمن را می بینند، اصلا خوفی به دلشان راه پیدا نمی کند و پایداری می کنند «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرينَ».

بعد فرمود: «وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ» (بقره/250) مقابل جالوت و لشکرش قرار گرفتند. درباره لشکر جالوت می گویند که لشکر فیل سواری داشت و خودش هم با جلال و جبروت بر فیل سوار شده بود. این طرف هم یک لشکر پیاده مقابل جالوت قرار گرفته بود. «قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً» خدایا صبر را از عالم بالا بر ما نازل کن، «وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا» به ما ثبات قدم بده. می خواهیم از این وادی عبور کنیم، می خواهیم از سد جالوت عبور کنیم، می خواهیم این سد فرعون، سد این شیطان و این اراده ظلمانی را بشکنیم و به عالم نور برسیم. تا اینها هستند، راهی به عالم نور نیست. حضرت می آید و بساط این وادی ظلمات را جمع می کند «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى » تا به «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى» می رسد.

«فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ»(بقره/251) به اذن خدا اینها را منهزم کردند و شکست دادند. این اذن چه وقتی نازل می شود؟ وقتی یک قومی پیدا می شوند، که خدای متعال یک پرچمدار برایشان انتخاب کرد، او را قبول می کنند. دیگر خودشان به وسط میدان نمی آیند و بگویند این به درد پرچمداری نمی خورند. تسلیم آن کسی که خدای متعال ملک را در دستش می دهد، می شوند و با او حرکت می کند. از دیارشان خارج می شوند، آلوده نمی شوند «لَمْ يَطْعَمْهُ»، امید به لقاء الله دارند، پایداری می کنند، خدا را در کنار خودشان می بینند و در دل صحنه سخت به او تکیه می کنند «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ». اگر این جمعیت پیدا شد، فتح حاصل می شود. آن وقت خدای متعال کار را پیش می برد.

«وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ» به جناب طالوت گفتند که کسی به نام داود است، فرزند فلانی که علامتش هم این است که زره حضرت موسی به تنش می خورد. حضرت ایشان را خواستند و زره را به فرزندان او پوشاندند، اما به هیچ کدام نخورد. گفت: فرزند دیگری هم هست؟ گفت: بله یک نفر دیگری هست که محافظ گله ماست. گفت: به ایشان هم بگویید بیایید. وقتی آمد، زره به تنش خورد و حضرت فهمید کار به دست این شخص تمام می شود. قوایی هم دارد که سنگ های راه با او صحبت می کنند. از این سنگ ها برداشت، یکی را به جناح راست زد، یکی را به جناح چپ زد و سومی را هم به خود جالوت زد و کار تمام شد. کار تمام شد، البته به همین راحتی هم نیست. آن استقامت و آن پایداری عبور از حیات الدنیا خیلی سخت است. من تلقیم این است که این نهر همان حیات الدنیاست؛ حیات الدنیایی که دنیا برای اهل باطل فراهم می کند.

«وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ» طالوت پیامبر خداست، ولی یک شخصیت پنهان سربرمی دارد، خدا امکاناتی به او داده، قوایی به او داده و با قوای او این فتح پیش می رود. «وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ» بعد از این فتح هم کسی که ملک به او می رسد، جناب داود است. وقتی می ایستد و فتح به دست او واقع می شود، خدای متعال ملک و حکمت به او می دهد. اینطوری کار خدا جلو می رود.

بعد می فرماید: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» خدای متعال زمین را اصلاح کرده اما یک عده ای می آیند و این زمین را فاسد می کنند. در ذیل آیه «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها»(اعراف/56) روایت دارد که «أَصْلَحَهَا بِرَسُولِ اللَّه  وَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ»(3). یک جریان نفاقی می آید و این جریان نفاق امت را فاسد می کند. پیداست که آن درگیری پایانی حضرت هم با این مفسدین است. از روایت هم همین طوری استفاده می شود که درگیری پایانی حضرت با سفیانی است. سفیانی از جنس بنی امیه است، از جنس یزید است، از جنس معاویه است، از جنس ابوسفیان است. حضرت در روایت فرمود، جدم با ابوسفیان، امیرالمومنین علیه السلام با معاویه، سیدالشهداء علیه السلام با یزید و فرزندم با سفیانی می جنگد. پیداست که آن مانع آخر مفسدین اند، همان هایی هستند که «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها»، همان هایی هستند که «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ» (بقره/11)، همان جریان منافقین اند که در سوره بقره یاد شده است. درگیری آخر حضرت با اینهاست.

خدای متعال می فرماید: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» اگر خدای متعال شر این مفسدین را با اولیاء خدا دفع نمی کرد، «لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمينَ». روایاتی ذیل این آیه شریفه داریم که آیه را طور دیگری معنا کرده که آن هم معنای درستی است. فرمود: خدای متعال به وسیله آنهایی که نماز می خوانند، عذاب را از آنهایی که نماز نمی خوانند دفع می کند. یک عده زکات می دهند، یک عده نمی دهند. یک عده حج به جا می آورند، یک عده به جا نمی آورند. خدای متعال با اینها خطر را از آنها دفع می کند و الا همه نابود می شوند. اینها هستند که باعث می شوند زمین سالم بماند. اگر هیچکس نماز نمی خواند، زمین فاسد می شد و احدی در آن نمی توانست زندگی کند.

این معنا را اگر در نظر بگیرید، خیلی معنای عجیبی است. می فرماید اهل دنیا هم اگر در این عالم زندگی می کنند به واسطه این خوبهاست و الا عالم ارض به یک عالمی تبدیل می شد که نمی شد در آن زندگی کنی. «لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا» محور خوبان امام است. اگر امام نباشد، جمع خوبها نباشند، زمین دیگر قابل حیات نیست. زمین به یک جهنمی تبدیل می شود که همه هلاک می شوند. این یک معنای دیگری است که در روایت برای این آیه آمده است.

معنای ابتدایی ای هم که ذکر شده همین است که خدای متعال اگر خطر آن جریان نفاق را که دنبال فساد در امت اند، با این عده ای که کنار امام زمان می ایستند و بساط آنها را جمع می کنند، دفع نکند، کل عالم فاسد می شود و جریان نفاق کل عالم را می گیرد. «وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمينَ» خدای متعال به واسطه این خواصی که پایداری می کنند، صابرند و طعم دنیا را نمی چشند، بر همه عالم تفضل می کند. عرض کردم که مقصود از دنیا عالم طبیعت نیست. مقصود از دنیا حیات الدنیاست «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»(حدید/20). آنهایی هم که یک غرفه ای از این دنیا برمی دارند، از دنیا عبور می کنند، ولی پشت سد سخت آن امتحانات سنگین متزلزل می شوند. «وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا» (بقره/214) آنهایی که مومن اند، متزلزل نمی شوند اما مابقی متزلزل می شوند.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 95

(2) تفسير العياشي، ج 2، ص: 211

(3) تفسير القمي، ج 1، ص: 236