نسخه آزمایشی
شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat, 27 Apr 2024

جلسه هفتم هيأت ثارالله/ شكل گيري روابط احسان و انفاق در امت امام حق/ انفاق در امت امام باطل

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 1 مرداد 1402 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در هیئت ثارالله قم ایراد فرمودند. ايشان در اين جلسه به بيان تفاوت روابط درون جبهه حق و باطل ذيل برخي آيات قرآن مي پردازند. در جبهه حق چون مومنين خود را نسبت به امكانات مالك ندانسته و آن را امانتي الهي مي دانند، آنها را در مسيري كه خداوند مي پسندد، به راحتي خرج مي كنند و اينگونه است كه روابط احسان شكل مي گيرد. اما در مقابل برای كساني كه عبد خدای متعال نشده اند، روابط بخل شكل مي گيرد. اگر هم به ظاهر جايي انفاقي كنند، از سر ريا است و اهدافي در پس آن پيگيري مي كنند.

روابط و مناسبات در امت حق و باطل

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم أَجْمَعِين. «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين »(قصص/83). عرض کردیم كه از آیات نورانی قرآن و روایات شاید اینطور استفاده بشود، در همین عالم ارض که برای مدتی مقر و مستقر ماست و امکاناتی در آن در اختیار ما قرار می گیرد، خدای متعال دو جهان و دو وادی قرار داده است. یکی وادی حیات الدنیا و دیگری وادی حیات الاخره است. هر کدام از این دو وادی امامی دارند. مختصات امام این دو وادی را اجمالاً عرض کردیم.

امامی است که دعوت به هدایت می کند و امامي است كه دعوت به ضلالت می کند. دو دعوت در عالم است. انسان دعوت می شود؛ وقتی در عالم ارض آمديم، دعوتی از ناحیه امام حق است، که همان دعوت خدای متعال است. دعوتی هم از ناحیه امام باطل و ائمه ضلال است. آنها هم دعوت می کنند و صدا می زنند. دعوتشان هم صرفا با یک کلام و لفظ نیست. یک دنیایی درست می کنند و با همه جاذبه هایش ما را به آن دعوت می کنند. انسان بین این دو دعوت مختار است یکی را اختیار بکند. با اجابت آن دعوت دیگر با آن امام زندگی می کند و ذیل آن امام حرکت می کند. با قوای آن امام امداد می شود. رفقایش یاران آن امام اند. اگر هم در جبهه مقابل قرار گرفت همینطور می شود. دیگر ذیل آن امام باطل قرار می گیرد و با امکاناتی که در جبهه باطل است، امداد می شود. یاران و همراهانش همراهان جبهه باطل اند.

دو جریان است؛ اختیار آدم در عالم ارض این است که وارد يكي از این دو وادی بشود. هر كدام مناسبات خودش را دارد. اهل این دو عالم هر كدام رزق خودشان را دارند. صفاتی که در این دو عالم است، متفاوت هستند. صفاتی که به منزله قوایی است که انسان با این قوا در عالم کار می کند. صفات روحی انسان در واقع قوای روحی انسان هستند. این صفات و قوا و جنود و لشکری که اهل این دو جبهه دارند، متفاوت است. صفات شان متناسب با صفات امامشان است، كه آنها را ذيل احاديثي از جمله حدیث عقل و جهل توضیح داديم. این دو عالم بر محور استکبار و بندگي در مقابل خدای متعال و بر محور ضلالت و هدایت شکل می گیرند. امام یکی امامی است که عبد مطلق خداست و امام دیگری امامی است که «إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِين »(1) و عدو الله است.

بر اساس تعابیر نورانی روایات مناسباتی که بین خود اين دو امت هم شکل می گیرد، با هم متفاوت است. وقتی امامشان مختلف شد، صفاتشان مختلف شد، روابط و مناسباتی که شکل می گیرد، هم متفاوت مي شود. وقتی نسبتشان با خدای متعال مختلف می شود، روابط بین خودشان هم متفاوت شکل می گیرد. حالا بعضی از آیات و روایاتی که ناظر به این روابط است را خدمتتان تقدیم می کنم. البته عرض کردم اين یک بحث گسترده ای در قرآن است. من به عنوان نمونه یکی دو مورد را عرض می کنم.

 علو و برتري جويي و فساد

یکی از اين آيات در سوره مبارکه قصص است، «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين » خدای متعال در اين آيه به یک داری اشاره مي كند. این دار آخرت را ما برای کسانی قرار می دهیم که در عالم ارض زندگی می کنند، اما بعضی افراد در اين عالم، علو و برتری جویی دارند، خودشان را برتر می بینند. می خواهند بهترین ها را در دنیا برای خودشان جمع کنند. اینها در عالم ارض که زندگی کنند، راهشان به عالم آخرت بسته است. آنهایی که علو در ارض دارند، طریقی به عالم آخرت ندارند. طبیعتا آدم اگر علو در ارض داشت، فساد هم خواهد داشت. آدمی که می خواهد خودش برتر باشد، حتما روابط عالم را هم به هم می زند.

این آیه نورانی قرآن خاطر مبارکتان هست، كه خدای متعال می فرماید: «لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»(انبیاء/22) اگر در بین آسمان و زمین غیر از خدای متعال اله دیگری می بود، واقعا آسمان و زمین به هم می خوردند. آنچه که هماهنگی و انسجام و نظم  عالم و صلاح عالم را حفظ می کند، این است که یک اله است. همه عالم تحت اراده و قوای اوست. با مشیت او حرکت می کند. در حوزه ما انسان ها خدای متعال یک اختیاری به ما داده است. با این اختیار می توانیم از دایره بندگی خدا بيرون برویم و می توانیم هم در وادی بندگی باشیم. اصل اختیار همین است. آیه شریفه «لا إِكْراهَ فِي الدِّين »(بقره/256) هم شاید معنایش همین باشد  که در دین اکراهی نیست.

دین مناسک بندگی است؛ «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُون *  لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ * وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُد»(کافرون/1-3) هر دو عبادت می کنند. هم کفار عبادت می کنند و هم موحدین عبادت می کنند، ولي معبودشان فرق می کند. معبود موحدین خدای متعال است؛ به او تکیه می کنند، به او توکل می کنند و در مقابل او تواضع می کنند، محبت او را دارند، خوف از او دارند، نگران او هستند، از او درخواست می کنند. جبهه مقابل هم عبادت می کنند؛ نفس خودشان و شیاطین را عبادت مي كنند. به تعبیر قرآن «عَبَد الطَّاغُوت »(مائده/60) اند. تبعیت از آنها می کنند، به آنها تکیه می کنند، از آنها استمداد می کنند، از آنها خائف اند. عبادت که تعطیل شدنی نیست، معبودها متفاوت اند. «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دين»(کافرون/6)، دین همین قواعد و مناسک بندگی است، که با آن شریعت بندگی می کنند. دینها متفاوت است، معبودها متفاوت است، اما هر دو عبادت می کنند.

خب حالا اگر دو عبادت است، قرآن می فرماید: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين » ما آن دار آخرت را برای کسانی قرار دادیم که در عالم علو ندارند. آدمی که از بندگی خدا خارج می شود، مبتلا به علو می شود. وقتی خودش را دید، می خواهد خدایی کرده و در عالم فساد می کند. خدای متعال به ما اختیار داده است و می توانیم در عالم بنده خدا باشیم. اگر همه مان بندگی کنیم، تمام عالم به سمت صلاح حرکت می کند، ولی وقتی ما از مدار بندگی بیرون مي رويم، فساد تولید می شود. چون اگر عالم بیش از یک اله داشته باشد، به هم می ریزد. در حوزه ای که خدای متعال به ما اختیار داده، وقتی از مدار توحید خارج می شویم، آلهه ای پیدا می شوند و فساد در عالم به پا مي گردد. ریشه فساد اینجاست. آدمی که علو دارد، هر کاری در دنیا بکند، به هم می ریزد. نتيجه اش فساد در ارض می شود، فساد در جامعه می شود. بنابراین کسانی که علو دارند، فساد دارند و کسانی که علو ندارند، فساد هم ندارند.

ذیل این آیه شریفه روایات را ملاحظه کرده اید. بعضی روایات می فرماید این آیه مربوط به ثروتمندان و قدرتمندان است، که اگر دستشان به امکانی رسید، این امکان در آنها علو ایجاد نکند، برتری جویی ایجاد نکند، احساس اقتدار نکنند. این یک بیان است که کسانی که در دنیا ثروت و قدرت دارند، باید مراقب باشند كه مبتلا به علو نشوند. یک بیان دیگری نيز در روايات وجود دارد كه بیش از مورد قبلي است. مي فرمايد همه انسان هایی که بر روی ارض هستند، حتی آنهایی که هیچ امکانی هم به حسب ظاهر ندارند، اینها هم نباید علو داشته باشند. در روایت دارد كه اگر دو نفر باشند و يکی می خواهد آن بند کفشی که بهتر است را به کفش خودش ببندد، این علو می شود. اینها از دار آخرت محروم می شوند. آن دار برای کسانی نیست که آنقدر هم علو و برتری جویی دارند.

ريشه علو و برتري جويي در حديث عنوان بصري

بنابراین یک عده ای در عالم ارض هستند كه علو ندارند. اینها اهل آن دار آخرت اند. ریشه علو نداشتن هم بندگی انسان است. اگر از مدار بندگی خارج شد، مبتلا به علو می شود. این روایت عنوان بصري را مکرر ملاحظه کرده اید. محضر امام صادق علیه السلام گفت، آمده ام تا از علم شما استفاده کنم. پیش دیگران هم رفتم و حالا محضر شما آمده ام. حضرت فرمودند اگر می خواهی از علم ما استفاده کنی، این نکته را توجه داشته باش؛ این علم این سر و صداها و این حرفهاي در کتابها نیست، «نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَه »(2) یک چراغی است خدا در قلب کسانی روشن می کند که می خواهد آنها را وارد وادی هدایت کند.

امامی که هدایت می کند، «إِمَامٌ دَعَا إِلَى هُدًى »(3) آن چراغ دستش است و آن چراغ را در دلها روشن می کند، تا انسان ها هدایت شوند. اگر علم می خواهید این چراغ است و باید در دل انسان روشن بشود. دلی مورد عنایت قرار می گیرد و این چراغ در آن برافروخته می شود، که خصوصیاتی داشته باشد. حضرت فرمودند اگر می خواهی به این علم برسی و این چراغ در دلت روشن بشود، این چراغ در دست ماست. در دست امام حق است، «جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا»(شوری/52) این کتاب الهی در وجود مقدس امام است. این همان چراغی است، که خدا در عالم روشن کرده است. این مصباحی است که همه کائنات را روشن می کند.

حضرت فرمودند اگر می خواهی از این چراغ بهره ببری، شرطش این است كه باید عبد بشوی «فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّة» برو طالب بندگی بشو. اگر به مرحله طلب رسیدی، ما علم را به تو می دهیم. بندگی را در خودت محقق کن و بنده بشو، آنگاه بیا تا ما چراغ را در دلت روشن کنیم. با این چراغ بندگی بکن. این نور، نور مسیر بندگی است. نور مسیر هدایت است.

به حضرت عرض کرد، این بندگی چیست؟ حضرت فرمودند سه رکن دارد. اولش این است كه خودت را مالک نبینی و از خودت خلع مالکیت کنی. کسی که مالک شد، دیگر بندگی نمی کند. مِلک و مُلک براي خودش دارد، برای خودش حکومتی دارد. می گوید از خودت خلع ملک بايد بکنی و خودت را مالک هیچی نبینی. پس این امکانات چیست؟ اينها امانات خداست. باید سعی کنی امانات را به خدای متعال برگرداني. گفتند اگر اینطوری شدی، انفاق در راه خدا برایت آسان می شود و راحت می توانی امکانات را در راه خدا خرج کنی. کسی که امکاناتش را برای خودش می داند، می خواهد برای خودش خرج کند. این دیگر در وادی بندگی نیست، خودش می خواهد نقشه بکشد. مالک است و براي ملک خودش طراحی می کند.

فرمودند خلع مالکیت که از خودت کردی، دیگر ملک خودت را تدبير نکن، ملک خودت را به خدا تفویض کن. خودت و همه زندگیت را واگذار کن. این رکن دوم است. البته معنایش محاسبه نکردن نیست. محاسبه خود نکردن است. امور خودت را به خدای متعال تفويض كن. حالا تمام محاسبه و دقت و دل مشغولی تو در بندگی باشد «اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْه ».

این روایت را برای این قسمت خواندم. حضرت فرمودند اگر این طوری شدی و از خودت خلع مالکیت کردی و به جای تدبیر خود امور خودت را تفویض کردی و تمام دل مشغولیت این بود، که از مدار بندگی خدا خارج نشوی، دیگر فرصتی برای مراء و جدال و اثبات خود و اینها نداری. دیگر به هیچ وجه دنبال این نیستی كه در دنیا خودت را اثبات کنی. وقتی اینطوری شدید از دامنه نفوذ شیطان دور می شوید. بعد حضرت فرمودند «هَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَى » اولین قدم در وادی تقوا همین است، که انسان این سه قدم را بردارد.

از خودش خلع ملکیت کند، امورش را تفویض کند و بعد هم دل مشغولیش جز امر و نهی خدای متعال در عالم چیز دیگری نباشد. اگر اینطوری شدید دیگر حوصله و فراغت و وقت برای مجادله کردن و اثبات خود ندارید. اگر غیر از این باشد، نمی شود علم به تو بدهند، چون اگر این سرمایه را هم بدهند، با ابزار بندگی می خواهي، اثبات نفس کني. می خواهد خودش را اثبات کند. علم هم بدهند، مجادله می کند. اينجا جدال به معنای غلطش منظور نیست. به ما گفتند حتي اگر حق هم با توست، مجادله نکن، مجادله چیزی را حل نمی کند. آنجا که پای نفس وسط می آید، آنجا خدا نیست. حرف حق را زدی و روشن شد؛ دیگر تمامش کن. بخواهد قبول می کند و نخواهد هم قبول نمی کند. اگر اراده سوء کرد با مجادله چیزی تمام نمی شود.

حضرت فرمودند که اگر اینطوری شدید دیگر اهل مجادله نمی شوید. حالا ما علم به شما می دهیم، ولي علم برای جدال و سر و صدا و اثبات خود و من بیشتر می دانم و اینها نیست. فرمودند که اگر اینطوری شديد، حالا بیایید تا ما به شما علم بدهیم. اگر این کاري که گفتیم را انجام بدهید، تازه قدم اول در وادی تقوا را برداشته اید. قدم های بعدی را با این علمی که به شما می دهیم، بردارید و حرکت کنید.

بعد حضرت این آیه را خواندند: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين»، آن دار آخرت که یک دار با عظمتی است و دور از دسترس است، به کسانی می رسد كه در عالم ارض که دنبال علو نیستند. کسی دنبال علو نیست، که این سه رکن را دارد؛ خود را مالک نمی بیند، امور خودش را تفویض کرده و تمام دل مشغولی اش این است که فرمان خدا در مملکت وجود من زمین نماند. مِلک اوست، مُلک اوست، امر او باید اجرا بشود. دنبال اجرای فرمان اوست. اين آدم در دایره اختیار خودش دنبال علو و برتری نمی رود. اگر به اینجا نرسید، دنبال برتری است. اگر دنبال برتری بود، دنبال فساد هم است.

این از همان مواردی است که روایات دلالت می کند که این دار همان داری است که در عالم ارض به پا شده است. حالا روایتش مفصل است. نکات لطیفی هم در روایت است، كه خودتان ملاحظه کنید. حضرت فرمودند: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» ولایت ما ائمه است. این دارالاخره است. اگر می خواهي با ما حرکت کنی و با ما همسفر باشی و در عالم ما باشی و در دامنه مملکت ما حرکت کنی، باید اهل علو نباشی. باید اهل فساد نباشی. باید اهل بندگی باشی. «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين» عاقبت هم برای این متقینی است که اینطوری در عالم راه می روند. هم «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» و هم «عاقِبَةُ» را حضرت فرمود كه ما هستیم. اگر کسی می خواهد در عالم ما باشد و با ما سیرش ادامه پیدا کند و در پایان کار هم همراه ما باشد، این باید اینطوری باشد.

پس عالمی از این جنس است. عالمی است که در آن علو و فساد و برتری جویی نيست، حتی به مقدار اينکه آدم بخواهد، مثلا کفش نوتر مال من باشد، این بند کفش بهتر مال من باشد، ظرف پرتر جلوی من باشد. این مقدار هم در آن عالم علو نیست. آدم هایی که در آن دار قرار می گیرند، از این چیزها فارغ اند. تمام همّ و غمّ شان این است که به خدای خودشان مشغول اند و از دایره بندگی بیرون نروند. با خودشان محاسبه دارند، مراقبه دارند، مشارطه دارند. تمام مراقبه و مشارطه شان این است که قوایشان از دامنه بندگی خدا خارج نشود.

خب پیداست این یک جور عالم است. عالمی که در آن علو و فساد نیست و همه عبدند، همه بندگی می کنند. یک عالمی هم هست که امامشان از همه متکبرتر است و بیش از همه علو دارد. آیات راجع به فرعون را خوانديم، «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً»(قصص/4) «كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفين »(دخان/31). این طرف هم امتی است، که علو از آنها برداشته شده است و دیگر اهل علو نیستند و طبیعتا هیچ فسادی هم در این امت اتفاق نمی افتد. همه در مدار صلاح خودشان حرکت می کنند. همه در مدار خودشان می چرخند.

توحيد و احسان در روابط

بعضی از تجمعات مانند زيارت اربعين سيدالشهدا را كه آدم می بیند، واقعا احساس می کند همه چیز در مدار خودش است؛ انانیتی نیست، همه در مدار خودشان هستند و هیچکس از مدار خودش بیرون نمی زند. همه عبدند و به دنبال جلب رضایت خدا هستند. تمام زندگی جامعه مومنین اینطوری باید بشود. در آن طرف هم كه استکبار و علو است و طبیعتاً همه فساد می کنند. همه در حال به هم زدن آن مداری هستند، که خدای متعال در عالم قرار داده است. عالم از مدار خودش که بیرون می رود، فساد به پا می شود، «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاس »(روم/41). خب اگر بر مدار بندگی بودیم و بر مدار علو نبودیم، یک اتفاقاتی خواهد افتاد.

سوره مبارکه نساء را ملاحظه بفرمایید؛ «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً»(نساء/36) خدا را بندگی کنید و برای خدا شریک قرار ندهید، به غیر وابسته نشوید، غیر را نپرستید. اگر اینطوری شدید، «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» آدمی که در مدار توحید قرار می گیرد، آن وقت روابط او با دیگران روابط احسان مي شود. احسان به والدین قدم اول است. این احسان هم یک اولویت هایی دارد. آدمی که به خدا گره خورد، رابطه اش با دیگران رابطه احسان مي شود. «وَ بِذِي الْقُرْبى» در قدم بعد نزدیکانتان است، بعد «وَ الْيَتامى »، بعد «وَ الْمَساكينِ»، بعد «وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى» و بعد «وَ الْجارِ الْجُنُبِ» همسايه نزديك و همسایه دور مي باشد. یعنی ترتیبی دارد. آدم باید روابط احسانش بر محور بندگی خدای متعال گسترش پیدا کند. هر کجا شعاع وجود این مومن هست، این رابطه احسان هم هست. از نزدیکترین ها شروع می شود و به دامنه های دورتر هم کشیده می شود. احسان مومن این جمع را در بر می گیرد.

« وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ» هم نشینان و رفقای انسان و بعد «وَ ابْنِ السَّبيلِ» يعني آنهایی که در راه ماندند، را نيز شامل مي شود. هم اهل احسان به همین در راه مانده های ظاهری يعني کسانی که در راه گیر کرده اند، مي باشد، آنها را تجهیز می کند و راهشان می اندازد و هم اهل احسان به در راه مانده های باطنی است. «وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ»، نسبت به آنهایی که ملک یمین شما هستند، هم روابط احسان بايد برقرار باشد. حتی نسبت به كسي كه به حسب ظاهر ملک یمین است. در آن نظامی که انسان ها برده می شدند، آن کسی که خرید و فروش می شده را مِلک یمین مي گفتند و هیچ حقی هم برایش قائل نبودند، هیچ حقی؛ در آن نظام مثل حیوانات و گاهي بدتر با اينها برخورد می کردند، قرآن می فرماید، وقتي بنده خدا شدید، باید رابطه تان با آنها رابطه احسان باشد، ولو فرض کنید ملک یمین شما باشند.

مختال و روابط بخل

پس انسانی که موحد می شود، نتیجه توحیدش احسان در روابط است. « إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُورا» نقطه مقابل این احسان، مختال و فخور است. مقابل انسان محسن، انسان مختال و فخور است. مختال يعني كسي كه خیال زده و متوهم است. اگر به متکبر هم مختال مي گويند، از باب این است که متوهم است و خیال می کند خبری است و برای خودش حساب و کتاب باز می کند. هیچی نیست، ولي خیال می کند خبری است. می گفت بين دو نفر اختلاف ايجاد شده بود و يكي براي ديگري پیغام فرستاد، که اگر تو پشه ای من فیل هستم. او گفت آقاجان! ما نه پشه ایم و نه فیل؛ هر دو تایش خودت هستي، ما عبدیم و چیزی نیستيم.

مختال یعنی همین كه خیال می کند، واقعا خبری است. فقیر چه اختیاری مگر دارد؟ دعای عرفه سیدالشهداء را ملاحظه فرمودید «كَيْفَ أَسْتَعِزُّ وَ فِي الذِّلَّةِ أَرْكَزْتَنِي » ما عبدیم، عبد که چیزی ندارد. عبد، فقیر محض در مقابل خدای متعال است، ذلیل محض است. البته اگر از این ارتباط خوب استفاده کرد، «كَيْفَ لَا أَسْتَعِزُّ وَ إِلَيْكَ نَسَبْتَنِي » وقتی آدم بنده خدا شد، نسبت به همه عزیز می شود. همه کائنات جمع شوند، نمی توانند حرکتش بدهند. تحت فرمان خداست. همه شهوات و همه تهدیدها در او تأثیري نمی گذارد، ولی ریشه اصلی اش «كَيْفَ لَا أَسْتَعِزُّ وَ إِلَيْكَ نَسَبْتَنِي » است.

در مقابل این انسان عبد که روابطش روابط احسان است، انسان مختال قرار دارد. آدم وقتی متوهم شد و از خدا فاصله گرفت، برای خودش حساب کتاب باز می کند و خیال می کند، خیلی خبری است. در محضر خدا که باشی، می بینی هیچی نیست. هرچه هست، اوست. از خدا دور نمي شوي و برای خودت حساب و کتاب باز نمی کنی. این مطلب در آیه آخر سوره مباركه اعراف هست. خداي متعال دستور ذکر می دهد و می فرماید، ذکر خدا را به يك كيفيت خاصي بگویید «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في  نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلين »(اعراف/205) صبح و شام در دل خودتان خدا را با تضرع و خوف یاد كنيد و از این مقدار ذکر غفلت نكنيد و مواظب باشید غفلت اتفاق نیافتد.

اگر آدم به این ذکر رسید، «إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ»(اعراف/206)،  مقام «عند الرب» پیدا می کند، پرده ها کنار مي رود و در محضر خدا قرار می گیرد و وقتی در محضر خدا قرار گرفت، «لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ» استکبار از او برداشته می شود. کسی که در محضر خدا نیست و دور است، برای خودش حساب و کتاب باز می کند. کسی که در محضر خدا قرار گرفت، می فهمد همه هیچ اند، هرچه هست، اوست. «وَ يُسَبِّحُونَهُ» دیگر هیچ عیبی را هم گردن خدا نمی گذارد و می فهمد کار او بدون عیب است. اگر عیب و نقصی در کار است، از دیگران است، از مخلوقات است. «وَ لَهُ يَسْجُدُون» آنهایی که در محضر خدايند، در حال سجده دائمی هستند. رابطه شان اینطوری می شود.

پس آنهایی که عبد می شوند، استکبار و خیال و خودبینی از ايشان برداشته می شود. ولي وقتی انسان از دایره عبودیت فاصله می گیرد، برای خودش حساب و کتاب باز می کند، متوهم می شود. عبد اینطوری است، «عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»(فرقان/63) سبک راه می روند، چیزی به آنها گیر نمی کند، هرچه بگویی به آنها برخورد نمی کند. هرچه پرتاب کنی، اصلا چیزی نیست که به او برخورد کند.

«وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ»، خودش سبک بال راه می رود و شیطان می آید یک آدم جاهلی را با او درگیر می کند. او درگيري را شروع می کند، «قالُوا سَلاماً» ولي خدای متعال یادش می دهد که با قول سلام برخورد کند. اگر او جهالت کرد، من جهالت نکنم. عبادالرحمن اینطوری اند. ولی از دایره عبودیت که خارج شدی، هر چه بگوید به او گیر می کند. از هر طرف بروي و دامنت را بکشی، كه به او گیر نکنی، نمي شود. بدش می آید، به او برمیخورد و عکس العمل نشان می دهد. از یک فرسخی کسی که بنده خدا نیست، نمی شود رد شد. تیر و ترکشش آدم را می گیرد، ولی عبادالرحمن اینطوری نیستند. اگر یک جاهلی را هم شیطان تحریک کند، او تحریک نمی شود.

بنابراین مقابل این عبد انسان مختال فخور است. انسانی که عبد شد، روابطش با دیگران روابط احسان مي شود. بنده است و امکانات را از خدای متعال می گیرد و این امکانات را به بهترین وجه برای دیگران خرج می کند. اما مختال فخور خودش را مالک می بیند و به این امکانات افتخار می کند، قدرت و ثروت و آبرویش را مایه افتخار خودش می داند. طبیعتاً «الَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْل »(نساء/37) اينجا روابط، روابط بخل مي شود. کسی که مختال فخور است، خودش را مالک می بیند و این امکانات را هم ملک خودش می بیند، كه مایه فخر و عزت هستند. دیگر اینها را خرج نمی کند.

سهولت و سختي انفاق كردن

حضرت فرمود که اگر علم می خواهید، اگر می خواهید جزو آنهایی باشید، که به دار آخرت راه پیدا می کنید، جزو کسانی باشید که «لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً»؛ باید عبد بشوید و قدم اول در عبد شدن هم نفی مالکیت است. خودت را مالک هیچی نبینی و خلع مالکیت از خودت بكني. اینها را امانات خدا بدانی و مواظب باشی بار را سرجایش زمین بگذاری. در مقابل انسانی که خودش را مالک می بیند، این امکانات را مایه فخر خودش می بیند و طبیعتاً بخل می ورزد.

حضرت فرمود وقتی خودت را مالک ندیدی «هَانَ عَلَيْهِ الْإِنْفَاق » انفاق در راه خدا آسان می شود. خدای متعال راجع به متقین می فرماید که غیر از حقوق واجب «في  أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُوم * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم »(معارج/24-25)، یک سهم معلومی از مالشان را برای سائل و محروم مي گذارند. حق معلوم یعنی اینكه معین می کند، این مقدار از درآمدم برای سائل و محروم است. وقتی اینطوری شد، سبکبال خرج می کند. برای دیگران وقتی حقي گذاشت، سبک بال می شود. به راحتی می تواند خرج کند، ولی اگر اموال را حق دیگران نمی داند، بلكه حق خودش و ملک خودش می داند، طبیعتا بخل می ورزد. «الَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه » خدای متعال مستحق كه نبوده است، از فضل خودش امکاناتی به او داده است، ولي او امکانات را مخفی می کند، که مبادا یک موقعی نگاه دیگران به آنها بیافتد و توقعی پيدا شود.

«يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ» يعني هم خودش بخیل است و هم اقامه بخل می كند. ائمه نار اینطوری اند. نظامی که دور آنها شکل می گیرد، نظام بخل است. «وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً»، خدای متعال می فرماید برای اينها یک عذاب و رنج همراه با خواری فراهم کردیم. این روحیه انسان را به رنج می اندازد. رنجش هم همراه با حقارت است، کریمانه نیست. بعد می فرماید: «وَ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاس »(نساء/38) این طور آدم ها ممکن است یک جایی انفاق هم کنند، مثلا دیده اید سرمایه دارهای بزرگ بخشی از دارایی شان را مثلا برای فقرای آفریقا می گذارند. دروغ می گوید. کسی که خدا را قبول ندارد و این امکانات را مال خودش می داند، دیگر خرج نمی کند.

انفاق ريايي

آن کسی می تواند انفاق بکند، كه مومن بالله است. در سوره مبارکه حدید می فرماید: «آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا »(حدید/7) آدم باید مومن به خدا باشد، تا بتواند انفاق کند. نگاهش باید این باشد که، «مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفينَ فيهِ» این ملک خداست كه در اختیار تو قرار داده اند. باید مواظب باشید، آن طوری که خدا می خواهد خرجش کنید. کسی که این نگاه را ندارد، «الَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ». یک جایی امکاناتش را خرج می کند «وَ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاس وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِر» ایمان به خدا و یوم الآخر ندارد، که برای آخرتش خرج کند. ایمان بالله ندارد که بتواند در راه خدا خرج كند. کسی که نمی تواند برای خدا و آخرت خودش خرج کند، ناچار است برای دیگران خرج كند. پول های مردم را جلب کرده و حالا می خواهد نگاه مردم را هم به خودش جلب کند. یک بار فرش مردم را از زیر پایشان کشیده است و امکاناتشان را جمع کرده است و حالا می خواهد توجه مردم دنیا هم به خودش جلب کند. این بدبختی دنیا است. یک بار دیگر مردم را گرفتار می کند. یک بار گرفتارشان کرده بود و حالا می خواهد توجهات مردم هم جلب كند. مي خواهد در چشم ها بزرگتر بشود.

قرآن می فرماید: «وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَريناً فَساءَ قَريناً» اگر آدم دست به شیطان داد، بد هم نشیني است، رهایت نمی کند. اول یک بار مجبورت می کند، فرش مردم را از زیر پایشان بکشی و بعد یک بار هم می گوید، حالا بیایید چشم همين مردمي كه بدبخت شان كردي، را هم به خودت جلب کن، تا بگویند خیلی آدم خوبی است. این بدبختها اینطوری اند دیگر. اگر به او بگویی، مثلا ثروتت چقدر است، می گوید الان را می گویی یا الان؟! بعد هم در قدم بعد می گوید، می خواهم برای مردم آفریقا خرج كنم. خودش مراکزی سري دارد، که بر روی گسترش بیماری ها و ویروسها و امثال اینها كار مي كند. خودش یک چیزی را در عالم منتشر می کند، بعد هم می آید و می گوید که بعد از کرونا یک بیماری خیلی سخت تری هم ممکن است در راه باشد. من بخشی از اموالم را گذاشته ام، برای اینکه از سلامت مردم در دنيا دفاع بکنم!

خب این مراکز حساس زیر نظر خود اینهاست. خود او چند تا از این مراکز حساس در اطراف دنیا دارد و این بيماري هم به نسبت زيادي دست ساز بوده است، که حالا الحمدلله فعلا تمام شده است. یک طرح دیگري هم دارد. می گوید من یک بخشی از دارایی خود را براي اين كار گذاشته ام. این همان ریا است. یک بار مردم را گرفتار کرده است، یک بار دیگر هم می خواهد مردم را اسیر خودش کند. اموالشان را جمع کرده است و بعد همین اموال را به یک شکلی خرج می کند، که بعنوان یک آدم مثلا خیری در دنيا شناخته شود و بعد هم بتواند مقصد بعدی اش را جلو ببرد. می خواهد چشم ها را سمت خود جلب کند، تا یک کار دیگری انجام بدهد.

قرآن می فرماید اینهایی که از روي ريا خرج می کنند، اینها کسانی هستند که «وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَريناً فَساءَ قَريناً»، شيطان رهایشان نمی کند. بعد می فرماید: «وَ ما ذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَ كانَ اللَّهُ بِهِمْ عَليماً»(نساء/39)، چه اشکالي داشت اینها ایمان به خدا و آخرت مي آوردند و آن وقت در راه خدا انفاق می کردند. چیزی که خدای متعال به ايشان داده است، را که مالک نیستند. یک موقع آدم خودش را  مالک می بیند و مختال و فخور است. او نمی تواند انفاق بکند. اگر یک جايی هم انفاق می کند، او که انفاق نمی کند، امکانات دیگران را هم جمع میکند، اگر یک جایی هم خرج می کند، برای این است که چشم ها را متوجه خودش کند.

قرآن می فرماید اگر ایمان به خدا و قیامت می آوردند، آن وقت انفاق می کردند «مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ». اين فرد امكانات را ملک خودش نمی دید، بلكه آنها را روزی خدا می دید و روزی خدا را به خود خدای متعال برمیگرداند. «وَ كانَ اللَّهُ بِهِمْ عَليماً» خدای متعال نسبت به اینها علیم بود و می دانست دارند چه کار می کنند، عملشان گم نمي شود. «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ»(نساء/40) خدای متعال به اندازه وزن یک ذره به کسی ظلم نمی کند. اگر کسی چیزی در راه خدا داده باشد، به او برمیگرداند، «وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها». اگر این کاری که انجام می دهد، حسنه باشد «لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها» مضاعفش می کند و «وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظيماً»، غیر از اینکه آن بذری را که پاشیده به یک گیاه و یک درخت تناور تبديل مي كند، علاوه بر اين از ناحیه خودش یک پاداش عظیم هم به محسنین می دهد.

بنابراین دو جنس رابطه در جامعه شکل می گیرد. اگر مدار، مدار عبودیت بود «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً» مخلص شد، نتیجه اش اين می شود كه «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» روابطش با دیگران رابطه احسان مي شود. این احسان از نزدیکترین ها شروع می شود و تا دوردست ها می رسد. از والدین تا ملک یمین، از اقوام و همسایه هاي نزدیک و دور تا همنشین های آدم که با او رفاقتی داشتند، حقی پیدا می کنند. رابطه اش با آنها رابطه احسان مي شود.

اما اگر اینچنين نشد، توهم زدگی و خود را مالک دیدن وجریان بخل و اقامه بخل است. امکاناتش را هم اگر خرج می کند ریائا است. آدمی که از خدا دور شد، شیطان قرین او می شود. همنشین که شد «ساءَ قَريناً» است. همواره او را در وادی شیطنت می اندازد. خدای متعال می فرماید اینها به جای اینکه این امکانات را ریائا خرج کنند، اگر ایمان می آوردند و در راه خدا خرج می کردند، گم نمی شد. در دستگاه خدا کارهای خیرشان را مضاعف هم می کردیم، علاوه بر آن «مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظيماً» پاداش عظیمی هم برایشان در نظر می گرفتیم. این دو نوع مناسبت است. آدمی که دارد خرج می کند، اگر برای خدا نتواند خرج کند، می شود «رِئاءَ النَّاس ». می بیند کجا خرج کند، تا بیشتر مرید پیدا کند. این دو دستگاه است. مناسبات این دو عالم مفصل در آیات دیگر توضیح داده شده است، كه ان شاء الله تقدیم می کنم. السلام علیک یا ابا عبدالله.

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 286

(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 1، ص: 225

(3) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 153