نسخه آزمایشی
یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403 - Sun, 28 Apr 2024

جلسه نهم هيات ثارالله/ تنظيم امور امت با امام عادل يا فاجر/ تعطيل بردار نبودن مساله امامت و راهبری

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 4 مرداد 1402 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در هیئت ثارالله قم ایراد فرمودند. ايشان در اين جلسه با بررسي روايات ذيل برخي آيات قرآن بیان داشتند؛ مساله امامت تعطيل بردار نيست و با عدم پذيرش امامت حق امامت باطل مستقر خواهد بود و اينكه ادعا مي كنند جامعه بازار جامعه بدون سلطه است، توهمي بيش نيست. جريان امامت هميشه برقرار است و جامعه بين انتخاب امام اختيار دارد. يا امام برّ را برميگزيند، كه كلمه روح و امر الهي در دستش است و آن امر را هميشه بر نظر خودش مقدم مي دارد و يا ائمه فاجر را انتخاب مي كند، كه بر اساس اهواء نفساني خويش جامعه را اداره مي كند.

ائمه نار و ائمه حق

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم أَجْمَعِين. بر اساس بیان نورانی قرآن اجمالاً اشاره شد که در عالم ارض دو جریان امامت وجود دارد و بر محور این دو جریان امامت دو امت ساخته می شود و دو عالم شکل می گیرد، که مختصات این دو عالم و این دو امت با هم تفاوت هايی جدی دارد. اهداف، مسیر، قوا و صفاتي که در این دو امت کار می کند و روابطی که بین این امت ها هست، کاملا با هم متفاوت است. هر دو هم در عالم ارض شکل می گیرد و البته تا عالم بعد امتداد پیدا می کند. همینجا تمام نمی شود و در عوالم بعد هم همین دو جریان هست. اين دو امام و پیروانشان در عوالم بعد هم هستند. تفاوت این دو عالم را هم اجمالاً اشاره کردیم. حالا یک بار دیگر من بعضی آیات مربوط به امامت -البته فراوان هستند- را تقدیم می کنم. روایاتی که ذیل این آیه ها هست را هم بيان مي كنم، تا بعد به بعضی از سوالات و شبهه هایی که مطرح شده است، پاسخ بدهیم.

عرض کردم در قرآن خدای متعال این دو جریان را معرفی می کند. نسبت به فرعون می فرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّار»(قصص/41) ما اینها را ائمه قرار دادیم. امام اند و دعوتي دارند، ولی دعوتشان به سوی آتش است. مردم را به سوی آتش دعوت می کنند و مقصود هم این نیست، که فقط به آتش جهنم دعوت می کنند، آن چیزی که الان به او دعوت می کنند، عالم نار است. آیاتی هم در نقطه مقابلش داريم كه می فرمایند: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»(انبیاء/73) یا «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»(سجده/24) خصوصیت اصلی آنها این است که هدایت می کنند. هدایتشان هدایت به امر الهی است.

در سوره مبارکه انبیاء خدای متعال در باب حضرت ابراهیم فرمود: «وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً»(انبیاء/72) حضرت اسحاق و یعقوب را اضافه به ايشان دادیم. حضرت اسماعیل را كه به ايشان عنایت کردیم. اضافه بر او دو پیامبر دیگر هم به ایشان داده شده است. اسحاق و فرزند حضرت اسحق که یعقوب است. «وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحين » و همه انبیائی که نسل حضرت ابراهیم خلیل هستند را از صالحین قرار دادیم. بعد می فرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» یک جریان هم جريان امامت است كه امت را به سمت آن مقصدی که خدای متعال معین کرده، هدایت به امر الهی می کنند. «يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» آن امر الهی در دستشان است و با آن امر هدایت می کنند.

«وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ» وحی ای که به اين ائمه می کنیم، از این جنس است «وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ» آنچه به اینها وحی می شود، فعل خیرات است. چیزی جز خیر از دست این امام صادر نمی شود و بعد توضیح داده، «وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدين» اینها از پیش برای ما عابد بودند، عبد خدا بودند. این عبودیتی که داشته اند، منشأ این می شود که به ايشان امامت بدهند. امامتشان هم اینطوری است كه «يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» هدایت به امر الهي می کنند، ائمه ای هستند که مورد عنایت و الهام اند. آنچه به ايشان الهام می شود «فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ» است. آنها اقامه صلات می کنند، یاد خدا و ذکر الهی را در جامعه اقامه می کنند، رابطه شان با خدا رابطه صلات و ذکر است.

رابطه شان با امت رابطه دستگیری و ایتاء زکات است و همین را در امت خودشان هم اقامه می کنند و آن امت اهل صلات و زکات مي شوند. امتی که از یک طرف متصل به حضرت حق هستند، نتیجه این امامت است. امتی که عمود خیمه زندگی شان نماز و توجه به خدا و ذکر است. تمام زندگی شان ذیل ذکر قرار می گیرد. وقتی در جامعه ای اقامه صلات شد، همه چیز رنگ و بوی صلات به خودش می گیرد، لذا بازارشان هم رنگ مسجد پیدا می کند. بالعکس اگر در جامعه ای اقامه غفلت و لهو شد، مسجد هم بسازند، مسجدشان هم ملحق به محل لهو و لعب شان است.

بنابراین یک جریان امامت است كه «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدين »، اینها از قبل بنده ما بودند. این عبادمان را امام قرار دادیم. وقتی عبد امام می شود، اینطوری می شود. بنده خداست و در مقام امامت هم بندگی می کند، خدایی نمی کند، تفرعن نمی کند. چنین امامی کارش چیست؟ هدایت به امر الله است.

یک آیه دیگری هم در سوره مبارکه سجده در باب بنی اسرائیل است كه می فرماید: «وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَلا تَكُنْ في  مِرْيَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَني  إِسْرائيل »(سجده/23) ما یک کتابی به حضرت موسی عنایت کردیم که این كتاب حامل هدایت بنی اسرائیل بود، با این کتاب بنی اسرائیل را هدایت می کرد. «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» ما از اینها یک ائمه ای انتخاب کردیم، که برای بنی اسرائیل امام باشند و بقیه از آنها تبعیت کنند. اینها بنی اسرائیل را راهبری کنند. اینها چه کار می کردند؟ «يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»، امامی که هدایت به امر کند و امر الهی در دستش باشد و با این امر امت را پیش ببرد. «لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُون » چرا اینها را امام قرار دادند؟ چون اینها در راه خدا پايداري می کردند. آن کسانی که صابرند و پایدارترند و اهل یقین به آیات اند. نشانه های راه را می بیند و تردید نمی کند. امامی که اهل یقین نیست، نمی تواند هدایت به امر بکند. امامی که پایدار نیست، نمی تواند امت بسازد. این ائمه یقین به آیات دارند، نشانه های راه را می بینند، تردید نمی کنند، راه را می شناسند، مردم را در راه می برند و پایداری در راه و استقامت دارند. «وَ كانُوا لَنا عابِدين» اینها عبد خدا هم هستند. بندگی و استقامت در راه و یقین به آیات خصوصیت این امام است.

حالا چطوری مردم را هدایت می کنند؟ «يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»، هدایت به امر می کنند. سرمایه ای که خدا به ايشان می دهد و کمک شان می کند، تا بتوانند راه را پیش ببرند، چیست؟ «أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ» به آنها وحی می شود. آنچه که به آنها وحی می شود، فعل الخیرات است، اقامه صلات و ایتاء زکات است. این یک جریان امامت در مقابل آن جریانی که «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّار» است، که دعوت به جهنم می کنند. این جهنم از همین دنیا شروع می شود. این مناسبات «فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ» و هدایت به امر از همین دنیا شروع می شود. حالا روایات ذیل این دو آیه را تقدیم کنم تا که یک جمع بندی بشود.

امام بَرّ و امام فاجر

روایت در بصائرالدرجات است؛ «عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ الدُّنْيَا لَا تَكُونُ إِلَّا وَ فِيهَا إِمَامَانِ»(1) از امام صادق عليه السلام نقل می کند که تا دنیا هست این دو تا جریان هم هست. -البته حالا در دوران ظهورش ممکن است استثناء باشد- «بَرٌّ وَ فَاجِرٌ» امام بر و امام فاجر و اهل فجور و گناه «فَالْبَرُّ الَّذِي قَالَ اللَّهُ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» امام بَرّ امامی است که خودش اهل خیرات است و دعوت به خیر می کند. امام فاجر چه کسی است؟ «أَمَّا الْفَاجِرُ فَالَّذِي قَالَ اللَّهُ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُون» این ائمه در دنیا امداد می شوند، ولی در قیامت این امام امداد نمی شود. امتش و خودش بدون نصرت الهی باقی می مانند.

روایت بعدی باز از بصائرالدرجات است؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ لَا يُصْلِحُ النَّاسَ إِلَّا إِمَامٌ عَادِلٌ وَ إِمَامٌ فَاجِرٌ»(2) کار مردم پیش نمی رود و زندگی شان نظم و انسجام پیدا نمی کند و اداره نمی شود، الا با امامی که یا فاجر است یا عادل است. بنابراین آنهایی هم که اهل فجورند، امامی دارند. او هست که زندگی شان را تنظیم و اداره می کند، «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ قَالَ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّار».

پس این دو امامت تعطیل بردار نیست؛ این طور نیست آنهایی که با امام عدل راه نمی روند، کسی آنها را راهبری نمی کند. آنها را هم کسی راهبری می کند. آنهایی که با امام عدل راه نمی روند، امام فاجر است که راهبری شان می کند. او هم دعوتی دارد و دعوتش هم با دعوت امام عدل متفاوت است. از روایت اول استفاده می شود كه تا دنیا هست، این چنين است. اینطور نیست که حالا تمام باشد. دو جریان و دو امامت است. اصلاح این دو امت با امام است. البته معنای اصلاح در اینجا به معنای حقیقی اش نیست، بلكه یعنی تنظیم و تدبیر امورشان و الا از کار امام باطل تعبیر به فساد می شود. او در امت خودش فساد مي كند، ولی اصلاح به معنی تنظیم امور و راهبری و هدایت امت دست امام است.

اینطوری نیست که خوب ها امام دارند و بدها رها هستند. آنها هم یک کسی هست كه کارشان را تنظیم می کند و امرشان را اداره می کند. «لَا یُصلِحُ» تعبیر این است که اینطور نیست که خیال کنیم مردمی بدون امام هستند. این نکته مهمی است كه کسی خیال نکند، آنهایی که از زیر چتر امام عدل خارج می شوند، از زیر چتر سیدالشهداء بيرون می روند، امام ندارند. یزید امام آنها می شود. امامشان ابن زیاد می شود. از امامت امیرالمومنین خارج شدی، امامت معاویه است؛ تعطیل بردار نیست.

 روایت بعدی را از تفسیر فرات بن ابراهیم تقدیم می کنم. در خصوص آيه شريفه «جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»، عرض کردم كه ظاهرش راجع به بنی اسرائیل است. حضرت فرمود: «نَزَلَتْ فِي وُلْدِ فَاطِمَةَ خَاصَّة»(3) این آيه ناظر به فرزندان حضرت زهراست. در نسل حضرت زهرا سلام الله عليها یک ائمه ای قرار دارد که هدایت به امر می کنند. این امامت ترازش اینطوری است. اینطور نیست که هر مومنی بتواند امام بشود. امامت حق یک امامت در تراز اهل بیت است. مومن ولو مومن صالح نمی تواند، این امامت را داشته باشد. امامت حق در تراز مثل سیدالشهداست. به این هم توجه داشته باشید.

اعطاء كلمه روح به امام

در روایت دیگری که تأویل الآیات ذیل همين آيه سوره مبارکه انبیاء «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» نقل كرده است، امام باقر عليه السلام فرمودند: «يَعْنِي الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَة»(4) این آیه ناظر به ائمه از فرزندان حضرت زهراست. یازده امامی که همه آشنا هستیم. «يُوحَى إِلَيْهِمْ بِالرَّوْحِ فِي صُدُورِهِم » اینها امداد می شوند. وحی به ايشان می شود. شاید معنایش این باشد كه کلمه روح در اختیارشان قرار می گیرد. همانی که خدای متعال در باب وجود مقدس نبی اکرم در آیات آخر سوره مبارکه شوری می فرماید. خدای متعال اگر با بشری تکلم کند، تکلم خدا از سه حال خارج نیست؛ کسی که کلیم می شود سه جور خدا با او صحبت می کند «ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ»(شوری/51) یا از جنس وحی است، یا از ورای حجاب است، مثل صحبتی که با حضرت موسی در اولین تکلم شد و از وراي درختی خدای متعال با او صحبت کرد. يا اينكه فرستاده ای می آید، جناب جبرئیل می آید و واسطه می شود.

«وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا»(شوری/52) ما با شما صحبت کردیم؛ وجود مقدس نبی اکرم کلیم الله است، یک روحی به حضرت اعطا شده است که خدای متعال می فرماید: «جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا» آن چراغی که در وجود مقدس نبی اکرم روشن شده است، همان روح است و با این همه عالم هدایت می شوند.

در یک روایتی از امام صادق عليه السلام سوال کرد، علوم شما مستند به چیست؟ مستند به کتبي است که در اختیار شماست؟ کتابی دارید كه دیگران ندارند و از روی آن کتاب می فهمید یا اینکه مستند به معلمی است که خدای متعال براي شما قرار داده است و دیگران از آن معلم محروم اند؟ استاد و کتاب خاصی دارید؟ حضرت فرمودند امر از این خیلی مهمتر است و بعد اشاره فرمودند به همین آیه «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ». ما یک حقیقتی را به شما اعطا کردیم، که همه کتاب و همه مقامات ایمان در این حقیقت به شما عنایت شده است. دیگران اگر بخواهند به ایمان برسند، به کتاب بخواهند برسند، باید از آن طریق استفاده بکنند. حضرت فرمود که این روح بعد از وجود مقدس نبی اکرم به امام منتقل می شود. لذا وقتی این روح به امام منتقل می شود، احساس می کند كه امام شده است. امامت منتقل می شود، انتقال امامت به انتقال این روح است.

بنابراین امامی که خدا قرار می دهد، او را امداد می کند. اینطوری نیست که خدای متعال حضرت سیدالشهداء را امام می کنند و رها می کنند «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» هدایت به امر می کند. امر الهی در دست اوست و این امام موید به روح است، آن حقایق در اختیار اوست. در روایات ابوابی در باب علوم ائمه علیهم السلام است؛ امام وقتی به امامت می رسد، یکی از تعابیر این است كه بین امام و خدای متعال یک عمودی از نور قرار داده می شود، كه اين همان روح است. امام در این عمود از نور باطن و خصوصیات امت را می بیند. وقتی می خواهد امامت کند، وضع امت را مشاهده می کند. لذا امام شاهد است، «جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاس »(بقره/143). پس یک طرف امامی است که عبد است. امامی که «كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُون » اهل یقین است، اهل صبر و پایداری است. امامی است که خدای متعال وقتی او را امام قرار می دهد، روحی را در او می دمد که همه حقایق در اوست. یک شعاعی از نور در اختیار او قرار می گیرد، که در آن شعاع ظاهر و باطن شان را مشاهده و بعد هدایت می کند. این یک طرف است.

یک روایت دیگر هم تقدیم کنم. حفص بن غیاث می گوید امام صادق علیه السلام به من فرمودند: «إِنَّ مَنْ صَبَرَ صَبَرَ قَلِيلًا وَ إِنَّ مَنْ جَزِعَ جَزِعَ قَلِيلًا»(5) کسی که در راه خدا پایداری می کند، خیلی این دوران صبوری طولانی نیست، تمام می شود. مهلت ده سال و بيست سال و پنجاه سال است. آنهایی هم که جزع می کنند، دورانش طولانی نیست. بعد حضرت فرمودند: «عَلَيْكَ بِالصَّبْرِ فِي جَمِيعِ أُمُورِك»، تو از آنهایی باش که در همه امور صبوری و پایداری می کنی و در راه خدا مراقب امر الهی هستی. «فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مُحَمَّداً ص فَأَمَرَهُ بِالصَّبْرِ وَ الرِّفْق » خدای متعال این وجود مقدس را مبعوث کرد و او را به صبر و رفق دستور داد، که در راه خدا پايداري كند و با مردم مدارا كند، با صبوری امت را بسازد و مردم را راهبری بکند. «ثُمَّ بُشِّرَ فِي عِتْرَتِهِ بِالْأَئِمَّةِ وَ وُصِفُوا بِالصَّبْر» بعد هم به حضرت بشارت دادند، که ائمه ای که در نسل و عترت شما هستند، ائمه ای هستند که اهل پایداری در راه خدا هستند. با صبوری کار را جلو می برند و امت را می سازند.

«وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُون» این آیه باز به همین ائمه از نسل حضرت تطبیق شده است. این ائمه ای که خدای متعال در عترت نبی اکرم قرار داده ائمه ای هستند، که اهل پایداری و یقین و استقامت در راه خدا هستند. وقتی این بشارت به حضرت داده شد «قَالَ الصَّبْرُ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ» صبر نسبت به ایمان مثل عضو رئیسه است. او نباشد پیکره ای نیست، یعنی امام صابر به منزله رأس امت است. امامی که صبوری و استواری و استقامت می کند. اگر این امام صابر نباشد، امتی نیست. امت مومن امتی است که امامش امام پایدار و صبور در راه خداست. حول این امام یک امتی شکل می گیرد. این روایت، روایت لطیف و مفصلي است و خودتان ملاحظه بفرمایید.

امام؛ صاحب امر الهي

پس دو جریان امامت است؛ در مورد «يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» در بعضی روایات دارد كه «يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِم »(6) فرمان خدا را مقدم بر فرمان خودش مي كند. هر کجا می خواهد امت را اداره کند، اول امر خدا و بعد امر خودش است. کسی که امام می شود، امری دارد، فرمانی دارد و فرمانش هم نافذ و جاری است. دیگران هم باید از این فرمان اطاعت کنند. فرمانش در عالم ملکوت هم کار می کند. قوایی که در اختیار امام حق است، عالم ملکوت و عالم ملائکه است. همه شما می دانید شب قدر «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْر»(قدر/4) تمام عالم ملائکه همراه با روح، آنهایی که شئون مختلف عالم به آنها مربوط است «مِنْ كُلِّ أَمْر» محضر امام می آیند و خودشان را با امام تنظیم می کنند. بنابراین آنها هم تحت فرمان امام اند و قوای امام اند که در عالم کار می کنند. با اینها امام امت می سازد.

این جریان امامت، امامتی است که امر و فرمانی دارد و فرمانش نافذ است. عالم ملائکه هم تحت این فرمان هستند، اما این فرمان ذیل فرمان خداست. امر خدا در وجود امام تنزل پیدا می کند. امری که از خود امام صادق می شود، تابع آن امر است. آن فرمان می آید و تبدیل به فرمان امام مي شود. چون امر الهی وقتی می خواهد در عالم بیاید، مستقیم که به ما نمی رسد «يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُن »(طلاق/12) امر الهی در سماوات نازل می شود تا به ما می رسد. این فرمان به قلب امام می رسد و از قلب امام جاری می شود. پس امام خودش امری دارد و این امر در عالم کار می کند و ما باید از این امر تبعيت کنیم. این امر امام تابع امر خدای متعال است. «يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» یعنی این؛ نه اینکه امام خودش امری ندارد، صاحب الامر است، اولوالامر است، اما این امر ادامه امر الهی است.

لذا در روایت دارد كه «وصل طاعتنا بطاعته»(7) این امر، وجوب طاعت می آورد. در روایات مکرر اين مطلب است، من یکی را از امام رضا علیه السلام در کافی شریف نقل مي کنم؛ حضرت فرمودند که نه من و نه اجدادم نگفتیم كه مردم عبد و برده ما هستند. در یک روایتی دارد اگر مردم برده ما هستند، ما از چه کسی آنها را خریده ایم؟! اینکه اصلا مقامی برای امام نيست که مردم برده او باشند. این چه تعریفی از امام است؟! خب یک برده دار هم ممکن است، هزارتا برده داشته باشد! اینکه مقامی نیست. در نظام برده داری هزار تا مالک برده است. این که شأنی نیست.

فرمود اینطوری نیست؛ ما نگفتیم مردم عبید و برده ما هستند. اگر یک جایی گفته شده، مقصود این است «وَ لَكِنِّي أَقُولُ النَّاسُ عَبِيدٌ لَنَا فِي الطَّاعَة»(8) كه در مقام طاعت باید به فرمان ما گوش بدهند. فرمان ما باید درعالم اطاعت بشود، به خاطر اینکه امام صاحب آن امر الهی است. این که می گویند «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْر»، چون وقتی امر الهی در دست امام است، این امر باید اطاعت بشود، امر خداست. این معنایش این نیست که مردم برده امام هستند. بعضی وقتها ما یک ادبیاتی به کار می بریم که مرضی خود ائمه علیهم السلام نیست و مقامی هم برای ائمه به حساب نمی آید.

حالا فرض کنید همه مردم برده امام باشند، اینکه برای امام علیه السلام مقامی نیست. امام آن کسی است که، «لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُون » اهل یقین به آیات و اهل پایداری در راه خداست. امام آن کسی است که «وَ کَانُوا لَنَا عَابِدِین» مقام بندگی داشته و لذا با آن مقام بندگی این امر برای امام حاصل می شود و خدای متعال امر خودش را از طریق او در عالم جاری می کند. صاحب الامر مي شود و ما باید از این امر تبعیت کنیم. این امامی است که مؤید به یک قوایی است؛ مؤید به روح القدس است و الهاماتی دارد «أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاة» آنچه که به این امام می رسد و بعد در امر امام جاری می شود، «فِعْلَ الْخَيْراتِ» و «إِقامَ الصَّلاةِ» و «إيتاءَ الزَّكاة» است. امتی اهل توجه به حضرت حق و اهل دستگیری از همه مي سازد. یک چنین امتی ذیل این امام ساخته می شود. امامی است که «يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِم » بر اساس هوای خودش هیچ فرمانی صادر نمی کند. فرمان خدای متعال می آید و بر اساس او امری از امام صادر می شود.

حالا این امامت با امامت آن طرف مقايسه شود؛ «يَدْعُونَ إِلَى النَّار» است، دعوتشان متفاوت است. به تعبیر روایت «يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِم »، يعني کاری با فرمان خدا ندارد و فرمان خودش را جاری می کند. این همان استکبار و طغیان است. دیگر عبد نیست. تفاوت این دو امام کاملاً پیداست. یکی نفسش کار می کند و فرمان خودش را جاری می کند، كه می شود همان استکبار. یکی هم فرمان خدای متعال را جاری می کند، چون عبد است، اهل یقین و پایداری در راه خداست. امر الهی می آید «يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِم » و آن را مقدم مي دارد. همچنين از این روایت استفاده شد که اين مساله اصلا تعطیل بردار هم نیست. تنظیم امور امت با امام است، حالا امام بَرّ یا امام فاجر.

پاسخي به يك شبهه

یک نکته ای را بعضی ها گفتند و من یک مقداري اشاره می کنم و ان شاء الله ادامه بحث را جلسه بعد تقديم مي كنم. آن نكته این است که به تعبیر امروزي نظام سیاسی که بر محور انبیاء و ائمه بر پا می شود، هم همان نظام سلطه است. ما دو جور نظام بیشتر نداریم. نظام سلطه که از بالا به پایین است و یکی فرمان می دهد و بقیه باید تبعیت کنند. این نظام، نظام سلطه است و فرق نمی کند پادشاه باشد يا ارباب باشد يا مالک باشد یا امام و پیامبر باشد. بنابراین دستگاه انبیاء هم در این تقسیم جزو همان نظامات سیاسی است، که یکی سلطه بر بقیه دارد و بقیه باید تبعیت کنند. در مقابل اين نظام به قول خودشان جامعه ای است که همه هم عرض اند و اسمش را جامعه بازار مي گذارند. یعنی هر کسی مساوی با بقیه است. در این جامعه همه یکسان اند، در این جامعه همه افراد امکاناتی که دارند، را در ميدان می آورند و به نحو مساوی با هم رقابت می کنند. جامعه رقابت است و هر کسی تواناتر است، سهم بیشتری می برد.

صفاتی هم که می گویند در این جامعه باید وجود داشته باشد، تا جامعه پیشرفت کند و به قول خودشان به توسعه برسد، صفاتی از جنس حرص و حسد و استعلاء و برتری جویی است. اسم اين صفات را هم صفات طبیعی مي گذارند، كه عرض کردم اینها صفات شیطان است. در روایات ما می گوید، اينها قوای جهل و قوای شیطان است، ولی اینها می گویند صفات طبیعی است. با این صفات طبیعی كه طبیعت در ما گذاشته است، جامعه پیشرفت می کند و الا اگر این صفات را بگیرید و به جای سوداگری و منفعت طلبی و سود بیشتر بودن، محبت و دوستی و زهد و بی رغبتی بگذارید، با اينها حداکثر یک جامعه ساده شبانی درست می شود. لذا می گویند جامعه انبیاء در حد جامعه چوپانی است. حضرت موسی همینطور بودند. حضرت ابراهیم خلیل اینطوری بودند. می گویند بیش از این با آنها درست نمی شود.

در واقع دو تا اشکال می کنند؛ یکی این که می گویند جامعه انبیاء جامعه سلطه است و در دوران امروز ما از جامعه سلطه عبور کردیم و به جامعه ای رسيده ايم که جامعه بازار است و همه هم تراز همدیگر هستند و در بازار با هم رقابت می کنند. قدرت، ثروت و توانایی های روحی شان را می آورند، میدان رقابت است. همه هم دنبال منفعت بیشترند؛ سوداگرند و جامعه ای که همه سوداگر و سودطلب و منفعت طلب و حتی سلطه طلبند، ولی بالاخره اینها مقابل هم که قرار می گیرند، یک جامعه متعادلی ساخته می شود. حالا به تعبیر خودشان یک دست پنهانی اینها را تنظیم می کند! شما اگر آن دست پنهان را پیدا کردید، ما هم پیدا كرديم! می گویند این جامعه، جامعه خوب است و جامعه انبیاء هم جامعه سلطه است. بالاخره یک کسی آمده كه صاحب امر است و مابقی بايد به حرفش گوش بدهند. این یک اشکال است. اشکال دوم هم این است که می گویند در جامعه انبیاء با صفت ایمان و محبت و ایثار و فداکاری و اینها پیشرفت اجتماعی حاصل نمی شود. حداکثر چیزی که می شود، با آن بسازی یک جامعه بسیط و يك جامعه به شکل جامعه های ساده و اولیه است و بیش از این نمی شود.

براساس این نگاه اصلا امر امامت و هدایت و راهبری تعطیل بردار نیست. فقط تفاوتش این است كه امام بَرّ است یا امام فاجر است. از متن این جامعه بازاری که اینها می گویند، بدترین سلطه پیدا شده است. اين نظام سلطه کنونی هیچ سابقه تاریخی نداشته است. سابقه نداشته است كه یک جمعیتی بر همه دنیا حکومت بکنند و مدعی دست به دست شدن قدرت و تحول کل جامعه جهانی باشند و برای کل جهان تصمیم بگیرند. این از دل همین جامعه بازار بیرون آمده است. این یک توهم است، که ما خیال کنیم که مردم هم عرض هم رقابت می کنند. بالاخره در این جامعه یک جریان اداره ای شکل می گیرد و از دل این اداره امامت و راهبری و تنظیم امر و هدایت بيرون مي آيد. این تنظیم امر به دست چه کسی می افتد؟ به دست امامی که «كانُوا لَنا عابِدين »، در مقام بندگی است؟ امامی که صفات الهی در اوست، کریم است، سخی است، دستگیر است، غنی است، بی نیاز از امت خودش است؟ یا نه یک امامی که دارای صفت رذیله است؟ تفاوت بر سر این است.

اینطور نیست که اگر شما امامت حق را نپذیرفتید و زیر بار امام حسین نرفتید، یک جامعه بدون امامت و بدون رأس درست می شود. [امامت] تعطیل بردار نیست. تفاوتش در نوع امامت است. آن وقت آیا این امامت به این شکل از دلش سلطه بیرون می آید؟ امام می خواهد بر ما سلطه پیدا کند؟ سلطه ریشه اش در سلطنت طلبی و صفات رذیله است؛ امامی که عبد خداست، امامی که صاحب همه صفات کریمه است، امامی که مستغنی از امت خودش است و هیچ وقت محتاج به امت نیست، امامی که متصل به خدا و به خزائن الهی است و کارش «يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاة» است و در حال بندگی است، از حضرت حق تلقی می کند و بعد به امت می رساند، دستگیری می کند و هیچ نگاهی به پایین دست ندارد، هیچ ارتزاقی از پایین دست نمی کند؛ رابطه اش با جامعه خودش رابطه محبت است، رابطه خضوع است.

این آیات به امیرالمومنین و مومنین تطبيق شده است «يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه »(مائده/54)، رابطه شان با خدای متعال رابطه محبت است، محبوب خدا هستند، محب خدا هستند. رابطه شان با مومنین چیست؟ «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنين » در مقابل مومنین متواضع اند و این محبت تواضع می آورد. می فرماید ما پیامبرمان را «أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِه »(9) با محبت تربیت کردیم، محبت الهی در وجودش هست و بعد او را با روح القدس حمایت کردیم و بعد حالا به او مأموریت دادیم كه برود و مردم را دستگیری کند و بیاورد. آنچه که مشکل را حل می کند، اتصال به عالم الهی است. آنچه که مشكل را حل می کند، محبت خداست. اگر کسی مستغرق در محبت خداست، با محبت نسبت به امتش می آید و روابط، روابط محبت مي شود.

اینکه شما این روابط را بردارید و جایش یک رابطه دیگری بگذارید كار دستگاه باطل است. «يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَل »(بقره/27)، به ما گفتند به امام پیوند بخورید، كه این پیوند به رحمت خداست، رشته رحمت است. خودتان را از این قطع نکنید. امام رحمت موصوله است. از پیوند به امامی که رشته رحمت خداست، که سلطه طلبی و قدرت طلبی و منفعت جویی و سودجویی بیرون نمی آید. امام که سوداگر نیست. امام واجد محبت است و کارش ایثار و فداکاری است. برای هدایت ما پایداری می کند. اهل یقین و اهل عبادت است. اهل «فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاة» است. اینطوری مسئله ما حل می شود.

اینکه شما بگویید امامت نباشد، خب از دل جامعه بازار هم یک سلطه ای بیرون می آید. آن کسانی که تنظیم امر دست شان می افتد، همه چیز را به نفع خودشان تنظیم می کنند و همین هم در عالم شده است. تمرکز قدرت و ثروت و همه چیز در دست یک طائفه خاص در جهان است. در همین جامعه بازار بدترین نوع سلطه و شیطنت در این دنیای امروز اتفاق افتاده است. مدعی جامعه بازارند و می گویند طبقات در آن نیست! حالا این یک بحث پردامنه ای است و من ديگر ادامه نمی دهم. این خیلی واضح است که جامعه ای که اینها می گویند، جامعه ای که در آن سلطه نیست و از بالا به پایین امور اداره نمی شود، مردم هم عرض امور را تنظيم مي كنند! بدترین سلطه ها در آن واقع شده است. سازمان ملل در همین جامعه شکل گرفته است. قدرت های برنده جنگ جهانی که جنگ را برای تسلط بر جهان راه انداختند، نشستند و دنیا را بین خودشان تقسیم کردند. در همین ایران هم نشستند، سران برنده جنگ دوم نشستند و دنیا را تقسیم کردند. بعد به آن می گویند جامعه بازار! شما هرچه بخواهید یا نخواهید، واضح است كه این شدنی نیست.

از دل همین جامعه بازار یک عده ای زمام قدرت را به دست می گیرند، فقط فرقش این است که امامی است «يَدْعُونَ إِلَى النَّار»، امامی است که منفعت طلب است، امامی است که به تعبیر قرآن درباره فرعون، خودش عذاب برای امتش بود «مِنَ الْعَذابِ الْمُهين  * مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفين »(دخان/30-31). انسانی که علو دارد، امامی که علو دارد، این عامل عذاب برای امت خودش است. کسی که اهل اسراف است و می خواهد سفره دیگران را تنگ کند، سفره خودش را گسترده تر باشد، این اهل عذاب است، این اهل تحقیر است.

پس فرق این است يك امامی است، که می خواهد از خدای متعال بگیرد و ببخشد و خودش گرسنه می ماند، که امتش سیر باشند. سوره هل اتی همین است. می فرماید امام ابرار اینطوری است، امامشان هم بَرّ است؛ «يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى  حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»(انسان/8) تنها لقمه سفره خودش را می دهد به مسکین و یتیم و اسیر. خود حضرت و صدیقه طاهره سلام الله علیها و فرزندانش سه روز با آب افطار می کنند. تفاوت این است.

شما دنبال کدام امام هستید؟! امامی که متصل به حضرت حق است، امامی که محبت دارد، امامی که اهل ایثار و فداکاری و «يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى  حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً» است یا امامی که مستکبر علی الله است و همه چیز را برای خودش می خواهد؟ امامی که دعوتش بر اساس امر خداست «يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّه »، یا امامی که امر خودش را مقدم می دارد و با هواي خودش بر امت حکومت می کند؟ ذیل هوای نفس امام باطل قرار بگیریم یا ذیل امر الهی قرار بگیریم؟ مگر اينكه آدم بگوید اصلا امر خدا را نباید تبعیت کرد. چه کسی گفته از امر خدا تبعیت کنید؟ ما می خواهیم آزاد باشیم. این شدنی نیست؛ کسی که از امر خدا تبعیت نمی کند «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات »(بقره/257). خدای متعال عالم را اینطوری قرار نداده که  آدم بگوید من بندگی نمی کنم و آزادم، اینطوری نیست. بندگی خدا را نکردی، بنده شیطان مي شوی؛ سومی هم ندارد. یا بندگی خدای متعال است که غنی مطلق است و از طریق این عبادت به عزت و حکمت و رحمت می رسی یا بندگی شیطانی که «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني  آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين »(یس/60). این دو تا راه در عالم است.

 اینکه فریب بدهند و بگویند، نباید خدا را بندگی کرد و دوره بندگی گذشته است و ما آزاد هستيم. کدام آزادی؟! آزادی از چه کسی؟! شدنی نیست. در این عالم عبادت تعطیل بردار نیست. موجود فقیر که نمی تواند تکیه به غیر نکند، نمی تواند از غیر نخواهد، نمی تواند نترسد، نمی تواند دلبستگی نداشته باشد، نمی تواند امکاناتش را هزینه نکند. فقط فرقش این است که دلبستگی به چه کسی پیدا می کند، از چه کسی استمداد می طلبدف امکانات خودش را در کدام مسیر خرج می کند. نتیجه این هزینه کردن متفاوت است. اینطوری نیست که ما بگوییم، ما می توانیم يك جامعه ای داشته باشیم که در آن امامت است و یک جامعه ای داشته باشیم که اصلا در آن راهبری و امامتی نیست. الان هم دنیا همینطوری اداره می شود و یک اصولی را معین می کنند و بر اساس آن اصول دنیا را جلو می برند و تنظیم می کنند.

فقط فرقش این است كه آن کسی که بالای سر ایستاده مستکبر است یا عبد خداست؟ خیر از دستش جاری می شود «أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرات »، یا منافع خودش را می خواهد و تکیه به پایین دارد؟ یا تکیه به خدای متعال دارد و با رفت و آمد مردم کم و زیاد نمی شود، یا کم و زیاد می شود. این تفاوتش است. جامعه بازار اصلا حرف موهوم بی معنایی است. وقتی آدم ها با صفات رذیله می آیند، سلطه طلبی وسط می آید و یک عده ای مسلط می شوند و کار را می گیرند و جلو مي برند. فقط فرقش این است كه يا انسان های سوداگر، منفعت طلب، سودجو و به قول خودشان گرگ صفت بالای سر جامعه قرار می گیرند یا انسان های عبد، زاهد، فارغ از آمد و شدها و اهل محبت و ایثار و فداکاری؛ «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة» امام جامعه مي شوند.

ذیل یک امامی حیات الدنیا درست می شود و ذیل یک امام حیات الاخره درست می شود. یک بار دیگر بیان سیدالشهداء علیه السلام را بخوانم. از حضرت در یکی از منازل نزديك كربلا سوال کرد «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم »(10) یعنی چه كه در روز قیامت هر جمعیتی را با امام خودشان صدا می زنیم و در محشر مي آيند و باید با همان امام هم سیر کنند و با همان امام محشور می شوند. در دنیا فقط نیست که کار تمام بشود. این امامت در قیامت هم هست. حضرت فرمودند: بله آن امام دعوتي دارد و اجابت می شود «إِمَامٌ دَعَا إِلَى هُدًى فَأَجَابُوهُ إِلَيْهِ» امامي هم به وادی هدایت دعوت می کند و با امام در وادی هدایت مي آيند. «وَ إِمَامٌ دَعَا إِلَى ضَلَالَةٍ فَأَجَابُوهُ إِلَيْهَا» امام است و به وادی ضلالت حیرت و سردرگمی وادی تیه دعوت می کند؛ این هم اجابت می کنند. بعد فرمودند: «هَؤُلَاءِ فِي الْجَنَّةِ وَ هَؤُلَاءِ فِي النَّارِ» بحث امامت نار و جنت است، نه اینکه امامت نیست. بعد به این آیه تمسک فرمودند: «فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِير»(شوری/7). یک نکاتی است كه ان شاء الله جلسات بعد تقدیم می کنم. السلام علیک یا ابا عبدالله.

پی نوشت ها:

(1) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 32

(2) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 33

(3) تفسير فرات الكوفي، ص: 329

(4) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 323

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 88

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 216

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 182 (فی المصدر: وَصَلَ اللَّهُ طَاعَةَ وَلِيِّ أَمْرِهِ بِطَاعَةِ رَسُولِهِ وَ طَاعَةَ رَسُولِهِ بِطَاعَتِه )

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 187

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 265

(10) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 153