نسخه آزمایشی
یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403 - Sun, 28 Apr 2024

جلسه آخر هيات ثارالله/ عاشورا، اوج تجلي مقام رضا و مقام تسليم

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 6 مرداد 1402 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در هیئت ثارالله قم ایراد فرمودند. ايشان در اين جلسه ابتدا به بيان جايگاه مقام رضا پرداختند و بر اساس روايتي توضيح دادند كه مقام زهد و مقام يقين مقدمه رسيدن انسان به مقام رضا هستند. تا فرد به مقام عند الرب نرسد و به تسبيح خدا نپردازد نمي تواند به مقام رضا نائل شود و كربلا نقطه اوج تجلي اين صفت است. صفت ديگري كه در كربلا در نهايت خود متجلي شده است، مقام تسليم مي باشد. تسليم به اين معناست كه نه تنها در مقام عمل تسليم باشد، بلكه حتي در قلب كوچك ترين حرج و دلتنگي نسبت به حكم الهي نداشته باشد. اهل بيت و اصحاب در اوج مقام تسليم نسبت به ولي خدا قرار دارند.

مقام زهد و يقين و رضا

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم أَجْمَعِين. «الرِّضَا بِقَضَائِكَ وَ قَدَرِكَ أَقْصَى عَزْمِي وَ نِهَايَتِي وَ أَبْعَدَ هَمِّي وَ غَايَتِي »(1) بالاترین مقامی که می شود انسان سیر بکند و در سیر معنوی خودش به آن برسد، مقام رضاست. در روایات تعبیر شده «أَعْلَى دَرَجَةِ الزُّهْدِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْيَقِينِ وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْيَقِينِ أَدْنَى دَرَجَةِ الرِّضَا»(2) بالاترین مقامات زهد آغاز مقامات یقین هست. انسان تا به مقام زهد نرسد، صاحب یقین نمی شود و تردیدها و شک ها و شبهات از انسان دور نمی شود. رجس و آلودگی شکوک وقتی از انسان دور می شود که انسان به زهد و فراغت می رسد.

معنای زهد در تعبیر نورانی امیرالمومنین این است که انسان از شادی های این عالم فارغ باشد. کسی که گرفتار آمد و شد است، زاهد نیست. فرمود مردم سه دسته هستند؛ راغب و صابر و زاهد. راغب آن کسی است که مشتاق دنیاست، ولو از حرام. صابر آن کسی است که تعلق به دنیا دارد و چون می داند دنیای حرام موجب عذاب انسان و سقوط انسان است، چشم می پوشد و عفت به خرج می دهد و دنبال دنیای حرام نمی رود. از دنيا دامن می کشد و کف نفس می کند. ولی زاهد آن کسی است که «فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِه »(3) تمام شادی ها و غصه ها از دلش بیرون رفته است. «فَلَا يَفْرَحُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَا يَأْسَى عَلَى شَيْ ءٍ مِنْهَا فَاتَه » آنچه از دنیا به دستش بیاید او را خوشحال نمی کند، آنچه در دنیا از او فوت بشود هم موجب تأسف او نیست.

توضیح آیه ای را كه در سوره مبارکه حدید است، در جلسات قبل تقدیم کردم، که معصومین مکرر مي فرمودند زهد در یک آیه از قرآن معنا شده است «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى  ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم »(حدید/23)، انسان در مقابل آنچه از دست می رود، متأسف نشود. آنچه هم به دست می آورد، موجب فرح و نشاطش در دنیا نشود. ذیل آیات قبل -عرض كردم- ریشه این فراغت بیان شده که این است«ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في  أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في  كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير * لِكَيْلا تَأْسَوْا»(حدید/22) آنچه به شما می رسد در یک کتابی قبلا ثبت شده است و بر اساس علم الهی است، تصادف نیست. بر اساس نقشه خدا حوادث برای شما پیش می آید. خدای متعال شما را با قبض و بسط ها رشد می دهد، تر و خشک و سرپرستی تان می کند.

انسانی که به این نقطه می رسد، مي داند که قبض و بسط های عالم تدبیر خدا برای اوست. این انسان دیگر گرفتار آمد و شدها نیست. بنابراین مشغول به یک کار بالاتری است و آن همانی است که اشاره کردیم «سابِقُوا إِلى  مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْض »(حدید/21) این انسان مشغول مسابقه در راه خداست، مشغول مسابقه به سوی مغفرت الهی است. فرصت دنیا را برای مسابقه در این راه اختیار کرده است. بنابراین کسی که در این نقطه قرار گرفت دیگر آمد و شد ها او را مشغول نمی کند. خودش را تحت تدبیر خدای متعال می داند. پس آزاد از آمد و شدهاس. توجه به آمد و شدها مزاحم انسان می شود، که بتواند در این عالم اهل سبقت باشد، جزو السابقون باشد. جزو السابقون شدن منوط به این است که انسان زاهد باشد. زهد یعنی فراغت، فراغت از آمد و شدها، فراغتی که ریشه اش در این است که انسان تدبیر خدا را می بیند و این آمد و شدها را تحت تدبیر حکیمانه و مهربانانه خدای متعال می داند، كه از سر محبت و از سر رحمت تدبیر می کند. وقتی محاسبه اش اینطوری است، آمد و شدها او را خوشحال و غصه دار نمی کند. در دنيا مشغول کار خودش است. «أَمَّا الزَّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا يَفْرَحُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَا يَأْسَى عَلَى شَيْ ءٍ مِنْهَا فَاتَهُ فَهُوَ مُسْتَرِيح » در راحتی و فراغت است.

حالا اگر کسی به زهد رسید، که مقاماتی هم دارد، اگر مقامات زهد را پشت سر گذاشت به یقین می رسد. نور یقین در قلب انسان ظاهر می شود و الا قبلش وادی یقین نیست. به تعبیر دیگر تعلقات انسان مانع یقین می شود. انسانی که تعلق به دنیا دارد و آمد و شدهای دنیا در او اثر می گذارد، مبتلا به شک و ریب می شود. حتی از شک هم گاهي می گذرد و مبتلا به بدگمانی نسبت به خدا و اولیاء الهی می شود. یقین از آنجایی آغاز می شود که انسان فارغ از این آمد و شدها شده و زاهد می شود. حالا این انوار یقین اگر در انسان به کمال رسید، ممکن است انسان صاحب یقین بشود، ولی همین انسان صاحب یقین راضی نباشد. یعنی می داند كه اینها تدبیر الهی و کار خداست، تردید و شک ندارد، اما در عین حال در مقام رضا نیست. هنوز از تدبیر خدا لذت نمي برد و راضی به تدبیر نیست. اگر به نقطه ای رسید که به آنچه او تدبیر می کند، راضی شد، این مقام رضا مي شود. این مقام رضا هم درجاتی دارد،

در این عبارتی که خدمت تان خواندم که در دعای بعد از زیارت جامعه الائمه المومنین است، آنجا حضرت به ما اینطوری تعلیم می کنند که به خدای متعال عرضه بدارید، خدایا به من این چیزها را عنایت کن؛ یکی از آنها این است، «الرِّضَا بِقَضَائِكَ وَ قَدَرِكَ أَقْصَى عَزْمِي وَ نِهَايَتِي وَ أَبْعَدَ هَمِّي وَ غَايَتِي » رضای به قضا و قدر خودت را دورترین نقطه عزم من قرار بده که من عزمم متوجه او باشد. غایت وجود انسان، آن نقطه نهایی که می خواهد به او برسد، این باشد که مقام رضای به قضا و قدر خدای متعال داشته باشد. کار را دست خدا ببیند و به قضا و قدر او راضی باشد. این رضا به معنی ناتوانی و عجز هم نیست. رضا یعنی تدبیر خدا را مي پسندد، نه اینکه چون عاجز است، تن می دهد. این رضا نیست.

عاشورا؛ قله تجلي مقام رضا

حالا یک موقع انسان راضی از خدای متعال است. این مقدمه است و قدم بعد این است که خدای متعال از انسان راضي بشود. این امر بالاتری است که خدای متعال بنده را بپسندد و از او راضی بشود. هرچه در او جستجو می کند، جز عبودیت و اخلاص و مقام رضا چیز دیگری نمی بیند. در مقامی است که خدای متعال از او راضی است، نه اینکه این از او راضی باشد. بالاتر این است كه آدم یک جوری در عالم بندگی کرده، که خدای متعال از او راضی شده باشد، خدای متعال او را می پسندد.

سیدالشهداء علیه السلام در این نقطه هستند. «الرِّضَا بِقَضَائِكَ وَ قَدَرِكَ أَقْصَى عَزْمِي وَ نِهَايَتِي وَ أَبْعَدَ هَمِّي وَ غَايَتِي »؛ البته راجع به معصوم که به این راحتی نمی شود حرف زد. ولی آن رضایی که در سیدالشهداء علیه السلام هست، مقام عالی رضاست، یعنی خدای متعال حضرت را در متن سخت ترین ابتلائات قرار داده است. یک موقعی آدم راضی به درجات پایین بلا و سختی هاست. ولی یک بار می بینید، بار همه عالم روی دوش انسان است و خدای متعال سخت ترین ابتلا و امتحان را برای انسان رقم می زند و بعد هم در متن این سخت ترین ابتلاء انسان راضی است. رضای سیدالشهداء اینطوری است. ما که مقامات معصوم را خیلی نمی فهمیم. اینطوری اصلا قابل بحث کردن نیست، ولی عاشورا آن قله تجلی رضاست.

رضای نسبت به قضاء الله و تدبیر خدای متعال در عاشورا از همه جا بیشتر آشکار است. حضرت سخت ترین صحنه ها را پشت سر گذاشتند. سختی های بزرگ دیگری را پیش روی دارند. در گودی قتلگاه ذکر مبارکشان «إلهِى رِضاً بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ» است. قله عاشورا همین رضای به قضاء الله است، که شما می بینید و سیدالشهداء باب بندگی و مسابقه و حرکت در این وادی را گشودند. اسبق السابقینی است که رفته و این راه را به سوی دیگران باز كرده است. دیگران هم این راه به رویشان باز شده است. در بعضی روایات شايد اینطوری دارد كه هر مومنی مرگی و شهادتی دارد. اگر به موت از دنیا رفته باشد، برمیگردد و شهید می شود. اگر شهید باشد برمیگردد و موت را درک می کند. آنجا دارد که منشأ این شهادت برای مومنین شهادت سیدالشهداست. حضرت رفتند و باب شهادت را باز کردند. پس عاشورا محل تجلی رضای بقضاء الله است.

مقام عند الرب، مقام تسبيح و مقام رضا

انسان وقتی راضی می شود که حتی در متن سخت ترین بلاها جمال صنع الهی را می بیند و در کار خدای متعال هیچ عیبی نمی بیند. اینکه در قرآن خدای متعال توصیه می فرماید: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى »(طه/130) قبل از غروب و قبل از طلوع و در اطراف روز و لحظات شب خدای متعال را تسبیح کن، تسبیح به حمد یعنی حمد کن خدای متعال را که در حمد تسبیح هم به یک معنا اگر این تسبیح را انجام دادی ممکن است انسان به مقام رضا برسد. تسبیح یعنی هیچ عیبی در کار خدای متعال نمی بیند. هیچ نقصی در او و در افعال و صفات الهی نمی بیند. اگر خدا را اینطوری دیدی ممکن است که انسان راضی بشود و الا تا وقتي انسان عیب در کار خدای متعال می بیند، این انسان طبیعی است که نمی تواند راضی باشد. چه وقت انسان می تواند تسبيح کند؟ وقتي عیبي در کار خدای متعال نمي بيند و  عیب از انسان دور می شود. عیب را در کار خدا نمی بیند و گردن خدا نمی گذارد.

در آیه آخر سوره مبارکه اعراف است كه خدای متعال یک دستور ذکر می دهد «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في  نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال »(اعراف/205)، «إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسْجُدُون »(اعراف/206) می فرماید این ذکر را ادامه بدهید. پروردگارت را در دل خودت یاد کن، بدون سر و صدا، پنهانی، هر صبح و شامگاه متضرع به خدای متعال باش «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال »، این یک دستور ذکر است. فرمود اگر این كار را انجام دادید و غفلت از این حد از ذکر نکردید، نتیجه اش این است «إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ» پرده ها برايشان کنار می رود و در محضر خدا قرار می گیرد. وقتی در آن مقام قرار گرفت، «لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ»، استکبار نمی کنند و مقام بندگی و خشوع در آنها پیدا می شود. «وَ يُسَبِّحُونَهُ» کسانی که در این مقام اند، خدا را تسبیح می کنند، «وَ لَهُ يَسْجُدُون» فقط برای او سجده می کنند. تمام حیات شان سجده در مقابل اوست. این خاصیت این مقام عند الرب است.

انسان وقتی در آنجا قرار می گیرد، می تواند خدا را تسبیح کند. عیب در کار خدا نمی بیند و الا اگر از منظر خودت به عالم نگاه کنی و بخواهی عالم طبق میل ما راه برود، طبیعی است که همه عالم پر از عیب و نقص می شود. طبق اراده ما که عالم حرکت نمی کند. خدای متعال طبق اراده خودش عالم را پیش می برد. مقام رضا برای کسی است که در مقام عند الرب است، در مقام عبادت است، در مقام بندگی است و از آن زاویه به عالم نگاه می کند. هیچ عیبی در کار عالم دیده نمی شود. انسان تا به مقام عند الرب نرسد، نمی تواند آن تسبیح را داشته باشد. این تسبیح مقدمه رضاست. انسان با تسبیح به درک جمال صنع الهی می رسد و زیبایی کار خدا را درک می کند و اگر درک کرد، آن وقت راضی می شود و الا اگر آدم در کار خدای متعال عیب دید، طبیعی است نمی تواند راضی باشد. ولو اینکه نتواند مخالفت کند و عاجز باشد. عجز غیر از رضاست. ناتوانی ممکن است، همراه با نفرت باشد. ممکن است همراه با سوء ظن باشد. ممکن است همراه با شک و امثال اینها باشد. این رضا نیست.

رضا این است که انسان آنچه که خدای متعال انجام می دهد را می پسندد و لذت می برد و دوست می دارد. آنچه او دوست می دارد هم دوست می دارد. این منشأ رضاست و این وقتی است که انسان به مقام تسبیح می رسد. وقتی است که انسان به مقام عبودیت و مقام عند الرب برسد. این مقام مقدمه درک مقام رضاست و این هم درجاتی دارد.

كربلا و اوج مقام رضا

کربلا نقطه اوج ظهور این دو صفت است. یکی رضای به قضاء الله که در فعل سیدالشهداء آشکار شده است. در سخت ترین صحنه ها و در سخت ترین امتحان عالم حضرت راضی به قضاء و تقدیر الهی هستند. در گودی قتلگاه دیگر می دانید سخت تر از این واقعه ای نیست. صحنه هایی را حضرت پشت سر گذاشتند و در گودی قتلگاه آمدند و بعد هم با آن شهادت سخت و اسارت اهل بیت و ابتلائات پیش روی حضرت که باید عالم را راه ببرند، راضی به قضاء الله هستند. اینطوری است که عالم سامان پیدا می کند. یک امت صالح درست می شود و الا آن پرچمداری که عالم دستش است، اگر بخواهد راضی به قضاء الله نباشد، به هیچ وجه عالم سامان پیدا نمی کند. خیلی روشن است. این یک صفت که در عاشورا ظهور پیدا کرده و قله این صفت عاشوراست.

 البته راجع به معصوم حرف زدن، کار سختی است، اینها تخیلات ماست. حضرت در قله و در اوج رضا هستند، «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة * ارْجِعي  إِلى  رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة * فَادْخُلي  في  عِبادي »(فجر/27-29). در روایت فرمود، اگر کسی سوره فجر را در فرائض و نوافلش بخواند، با امام حسین محشور می شود. چون این سوره امام حسین است. وقتی سوال کردند، حضرت به آیات آخر اشاره کردند. «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة» خطاب به سیدالشهداست. اگر کسی با این سوره مأنوس بشود، با امام حسین مأنوس شده است. این شرح حال سیدالشهداست.

پس یک صفت که در عاشورا ظهور پیدا کرده، مقام رضاست که البته از آستان وجود مقدس او به اصحاب و اهل بیت هم جاري مي شود و می رسد. مثل فردايي در مجلس ابن زیاد وقتی ابن زیاد از صنع خدا سوال كرد «كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيك ». حضرت فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً» این همان مقام رضاست. اگر انسان در مقام رضا نباشد، نمی تواند در سخت ترین ابتلائات جمال صنع خدا را ببیند. وقتی بحث از صنع خداست، می فرماید: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً». بله کار دشمن زشت بوده است و مستحق لعن و عذاب است، مستحق نفرین است، ولی این ربطی به صنع خدا ندارد. تدبیری که خداوند كرده «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً» است. اینکه انسان از گودی قتلگاه بیرون بيايد و صاحب این عزا و بلاء هم باشد، در گودی قتلگاه پیر شده باشد و دم دروازه شهر سر مطهر سیدالشهداء را دیده و موهایش سپید شده باشد و بعد وقتی به او می گویند، دیدی خدا با برادرت چه کرد، می گوید: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً» این مقام رضاست.

آن چیزی که در کربلا ظهور پیدا کرده مقام رضا است. یعنی در متن سخت ترین بلاها جز زیبایی در کار خدای متعال نمی بیند. این همان تغییر دستگاه محاسبه انسان است، تغییر تعلقات انسان است. انسان وقتی تعلقاتش عوض می شود، دستگاه محاسبه اش عوض می شود و به نقطه ای می رسد که در کار خدا زیبایی ها را درک می کند. می تواند راضی باشد. این یک صفت که در کربلا ظهور پیدا کرده است و عرض کردم اوجش در خود سیدالشهداست. محور سیدالشهداء هستند.

كربلا و مقام تسليم

دومین صفتی که در کربلا آشکار است و در امت سیدالشهداست، مقام تسلیم نسبت به ولی خداست. تسلیم بودن به ولی خدا در این مقیاسی که در کربلا آشکار شده، یک امری است که در جاهای دیگر به این صورت شما نمی بینید. حضرت اصحاب و اهل بیت خودشان را در متن سخت ترین ابتلاء و امتحان بردند. البته ممکن است آنها هم حتی نمی فهمیدند که سیدالشهداء چه کار می کند. لااقل اینطور نبودند که همه پشت صحنه را ببینند و بفهمند.

بله ممکن است مثلا زینب کبری می دانست، که این طرح به کجا ختم می شود. در گودی قتلگاه عرض می کند که شما بهتر می دانید اوضاع اینطوری نمی ماند، اینجا زیارتگاه می شود، این بدن ها دفن می شوند. ولی همه که نمی دانستند. انسان وقتی با ولی خدا حرکت می کند، خیلی از پشت صحنه ها در دست او نیست. فقط ولی خدا می بیند. تو باید تسلیم او باشی. تسلیم بودن فقط در عمل هم کفایت نمی کند، بلکه همه قوای انسان از جمله قلب انسان باید تسلیم به امام باشد و معنی تسلیم قلب هم این است که در مقابل حکم او احساس حرج و دلتنگی نکند. این مقام تسلیم است.

«فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في  أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً»(نساء/65) تسلیم یعنی انسان در مقابل فعل ولی خدا در دل خودش هم احساس دلتنگی نکند. دلش هم در مقابل این فعل آرام باشد. تسلیم اینطوری محقق می شود. یک موقعی می بینید آن حکمی که معصوم می کند، خیلی تحملش سخت است. آدم را در وسط یک بلای بسیار دشوار مي برد و در این بلا انسان تسلیم باشد. این قله ایمان است. آدم باید مومن به این امام باشد. مومن به این رسول باشد. به تعبیری باید همه تعلقاتش به این امام برگردد و الا اگر در دل خودش یک موازینی برای خودش دارد، یک تعلقاتی دارد، در مقام حکم او گاهی انسان دچار تردید و شک می شود. انسانی که یک میزانی درون خودش دارد و با او محک می زند و محکش غیر ولی خداست، یک جایی این دو تا ترازو با همدیگر اختلاف پیدا می کنند. آدم نمی تواند تسلیم باشد. لااقل نمی تواند در دلش احساس دلتنگی نکند. آن مقام تسلیمی که انسان در مقابل تدبیر امام علیه السلام نه فقط عمل می کند، بلکه در دلش هم احساس حرج و دلتنگی نمی کند. هرچه امام حکم کنند، قبول می کند، چه در مسائل کوچک چه در مسائل بزرگ. در بزرگترین و کوچکترین مسائل ترازویش امام مي شود. اصلا ترازویی در وجود خودش جز امام علیه السلام ندارد.

همه مان یک میزانی در وجودمان شکل می گیرد، كه امور را باهاش میزان می کنیم. حتی وقتي می خواهیم یک لقمه غذا بخوریم ترازو می کنیم و می گوییم بد است یا خوب است. می خواهیم یک چیزی بخریم، می گوییم بد است یا خوب است. می خواهیم نگاه کنیم، تا چه برسد به کارهای بزرگ كه ترازوي شان مي كنيم. این ترازویی که ما با آن می سنجیم، اگر ترازوی میزانی نشد، با امام هماهنگ نبود، یک جایی آدم کار امام را زشت می بیند. دستور امام را نمی پسندد و ناراحت می شود. به خصوص آن کاری که امام علیه السلام در عالم می کنند، خیلی وقت ها اینطوری است. پشت صحنه دارد و ما پشت صحنه اش را نمی بینیم. به ما نشان نمی دهند. بنا نیست و الا کار جلو نمی رود، امتحان اتفاق نمی افتد، رشد اتفاق نمی افتد. با فرض اینکه ما نمی بینیم، باید هم بپذیریم و هم در وجودمان احساس دلتنگی نکنیم. اين مقام تسلیم مي شود.

این صفت هم در کربلا در نقطه نهایی خودش در اصحاب و در اهل بیت ظهور کرده است. شما در اصحاب کمترین اعتراضی نسبت به سیدالشهداء می بینید؟ کمترین احساس دلتنگی و ناراحتی از کار سیدالشهداء نمی بینید، با اینکه سیدالشهداء آنها را وسط سخت ترین بلا آورده اند. از این سخت تر دیگر نمی شود. در اهل بیت هم همینطور است. این اهل بیتی که از امروز غروب اسیر می شوند و در این سفر سخت حرکت می کنند، هیچ کجا حرفی نزدند که معنایش این باشد که از امام حسین ناراحت و ناراضی اند، که چرا حضرت ما را در این بلای سنگین آورد. با ما چه کار داشت كه ما را وسط این بلا آورد و گرفتارمان کرد. یک جا شما نمی بینید حرفی بزنند که معنایش اعتراض یا دلتنگی نسبت به کار امام حسین علیه السلام باشد. مطلقا نمی بینید. هیچ کجا نقل نشده است. تاریخ را هم آنکه می نوشته، دشمن بوده است، ولي چنین چیزی ننوشته است.

این قله رضا و قله تسلیم در کربلاست. هم رضای به قضاء الله و هم تسلیم بودن به ولی خدا در انتهای ظهور است و این میدان پیش روی همه ماست. ما باید همه در جاذبه این میدان حرکت کنیم و به همین نقطه برسيم، یعنی یک امتی ساخته بشود، که این امت بتواند با تدبیر خدا کنار بیاید و راضی باشد. به حکم و قضای ولی خدا تسلیم باشد. یک چنین امتی در عاشورا ساخته می شود. عاشورا محور یک امتی است، که بر مدار رضا و تسلیم حرکت می کنند. شما عاشورا را ببینید همین است. هیچی جز رضا و تسلیم در آن نیست. رضا و تسلیم در متن سخت ترین و سنگین ترین امتحانات و حادثه ها بود.

بر محور عاشورا یک امتی ساخته می شود که این دو امر یکی امر رضا و یکی امر تسلیم در آن جاری می شود. یک امتی که نسبت به قضای الهی راضی اند. نسبت به تدبیر ولی خدا تسلیم اند و این همان امت صالحه است. امت وقتی صالح می شود، كه کارش بر محور رضا و تسلیم شکل بگیرد. اگر اینطوری شد در واقع معنایش این است كه اراده الهی در این امت جاری می شود و اینها با اراده خدا حرکت می کنند. هیچ کجا مخالف او حرکت نمی کنند و هرچه هم که اتفاق می افتد، می پسندند و راضی اند. در دلشان هم اعتراض ندارند. در دلشان هم نسبت به صنع خدای متعال بدبین نیستند. این قله عاشوراست. روز عاشورا اتفاقی که افتاده همین است. تمام زیبایی این صحنه به همین رضای به قضاء الله و تسلیم به ولی الله است. البته این جمال فعل از این طرف است.

از آن طرف هم که ببینید ربوبیت خدای متعال هم در قله زیبایی است. آن طرف هم نتیجه اش ضیافت و شفاعت مي شود. این رضا و تسلیم یک روی سکه است. آن روی دیگر سکه را هم ببینید. خدای متعال سفره ضیافت برای سیدالشهداء پهن كرده است كه مقام شفاعت و دستگیری و مقام هدایت است. خدای متعال به وسیله سیدالشهداء یک عالم را هدایت کرده است. این طرفش رضا و تسلیم است و آن طرف هم مقام ضیافت و شفاعتی است، که شما در عاشورا می بینید. زیباتر از کار سیدالشهداء کار خدای متعال است. این طور نیست که کار سیدالشهداء زیباست و کار خدا زیبا نیست. نخیر، کار خدای متعال زیباتر از فعل سیدالشهداست، واقعا « مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً». خب بحث ما هم ان شاء الله براي یک فرصت دیگری ماند. یک وعده هایی دادیم. مابقي بحث دو امت و مختصات اين دو امت را ان شاء الله یک موقع دیگر بحث می کنیم. السلام علیک یا ابا عبدالله.

پی نوشت ها:

(1) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 301

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 62 (فی المصدر: «أَعْلَى دَرَجَةِ الزُّهْدِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْيَقِينِ وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْيَقِينِ أَدْنَى دَرَجَةِ الرِّضَا»)

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 456