نسخه آزمایشی
یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403 - Sun, 28 Apr 2024

جلسه نهم حسینیه حضرت زهرا / آمادگی برای جنگیدن در جبهه حق

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 5 مرداد 1402 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان می دارند؛ درگیری جبهه حق و باطل از ابتدا وجود داشته و تا ظهور هم ادامه پیدا می کند، اما کسانی می توانند در جبهه حق مقابل باطل بجنگند، که از حیات الدنیا که در مقابل آخرت و پاداش آن ناچیز است، عبور کرده باشند. این افراد در عالم ارض فقط با خدای متعال داد و ستد می کنند. از طرفی شرط دیگر حضور در جبهه حق این است که انسان در طرح خدای متعال که همان طرح امام است، کار کند و تابع باشد. کسی که خارج از طرح امام جنگ و درگیری راه بیندازد، دچار خسران می شود و کارش هم نتیجه ای ندارد.

جبهه های درگیری

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم أَجْمَعِين. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى  أَجَلٍ قَريبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى  وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلا»(نساء/۷۷) یکی از آیاتی که در روایات مکرر به سیدالشهداء علیه السلام تأویل شده، این آیه مبارکه سوره نساء است؛ «فَلْيُقاتِلْ في  سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ»(نساء/۷۴) قتال تعطیل بردار نیست؛ هم جبهه حق با موانعی روبرو می شوند، که کار به درگیری می کشد و هم جبهه باطل، آنها هم وارد میدان جنگ می شوند. در آیه هفتاد و شش خدای متعال می فرماید: «الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في  سَبيلِ اللَّهِ»(نساء/۷۶) آنهایی که به خدای متعال ایمان دارند، مقاتله شان فی سبیل الله است و در طرح و برنامه خدا مقاتله می کنند.

«وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ في  سَبيلِ الطَّاغُوت » عده ای هم هستند که جدال و جنگ دارند و یکجایی وارد معرکه می شوند و بین آنها و مؤمنین درگیری و جنگ هست، ولی جنگ های آنها برای خدا نیست «وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ في  سَبيلِ الطَّاغُوت » خیال می کنند برای آزادی و امنیت می جنگند، اما اینها نیست، کسی که مؤمن نشد یک جریان بر آنها حاکم می شود و آنها را برای منافع خودش وارد میدان درگیری می کند، «يُقاتِلُونَ في  سَبيلِ الطَّاغُوت ». این جنگ هایی که بین اهل دنیا واقع می شود، در نهایت یک اولیاء طاغوتی هستند، که صحنه های جنگ را دارند طراحی می کنند و اینها هم تبعیت می کنند. اینطور نیست که اینهایی که برای خدا نمی جنگند، برای منافع بشریت وارد میدان درگیری شوند، «يُقاتِلُونَ في  سَبيلِ الطَّاغُوت ».

حاصل این جنگ ها مثل جنگ اول و دوم جهانی که ده ها میلیون آدم کشته شدند چه شد؟ در آخر یک جریان سلطه ای نشستند و دنیا را بین خودشان تقسیم کردند. در همین سال 1320 در همین ایران سه تا قدرت برنده جنگ نشستند و دنیا را تقسیم کردند و خیال می کردند قتالشان برای آزادی بشر و امنیت و این شعارهای مفتی است که می دهند. آخرش می شود «يُقاتِلُونَ في  سَبيلِ الطَّاغُوت »، یک طاغوتی است که جنگ آنها قتال در راه اوست و او کسی است که این نیروها را به خط می کند و در آنها انگیزه ایجاد می کند و به آنها امکانات می دهد و آنها را تحریک روانی می کند و در میدان می برد. طوعا و کرها بعضی هایشان دلداده آنها هستند و می جنگند و بعضی هم ناچارند.

بنابراین قتال دو میدان دارد، میدانی که فی سبیل الله است و یکی هم که فی سبیل الطاغوت است. اصل آن هم فی الجمله تعطیل شدنی نیست. نزاع بین حق و باطل به یک نقطه ای می رسد که کار به قتال و درگیری خونین می کشد. در تاریخ هم این آمده، اما فقط مسئله این است که این مقاتله آیا در راه خداست؟ اینهایی که کشته می شوند و دارند هستیشان را می دهند، برای این است که به خدا برسند و مشتری شان خداست، یا اینکه برای طاغوت می جنگند؟ این جنگشان فی سبیل الله است یا فی سبیل الطاغوت است؟

در جریان درگیری سحره فرعون و موسی کلیم، فرعون قوایش را می آورد و حضرت موسی هم امکاناتش را می آورد. تلقی آنها این بود که کار حضرت موسی سحر است و عصا می اندازد و اژدها می شود. سحره برای چه وارد میدان می شوند و با حضرت موسی درگیر می شوند؟ به فرعون می گویند: «إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبين »(شعراء/۴۱) اگر ما پیروز شدیم به ما پاداش می دهید؟ می گوید: «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبين »(شعراء/۴۲) شما به خودم نزدیک می شوید و از مقربان من می شوید. «يُقاتِلُونَ في  سَبيلِ الطَّاغُوت » یعنی همین. اینها می روند با حضرت موسی بجنگند که به فرعون نزدیک شوند. اوست که دارد صحنه را اداره می کند. وقتی حضرت موسی می آید و دعوت می کند، فرعون می گوید می خواهی مردم را از سرزمینشان بیرون کنی و به اینها ستم کنی؟ اینها شوخی است، ته خطش این است که خودش محور است.

پس این درگیری دو طرف دارد و در جبهه حق و جبهه باطل، غایت و مسیر و هدف این درگیری متفاوت است. آدم می تواند بزرگ شود و برای خدای متعال وارد میدان درگیری بشود، که البته پیداست هر کسی نمی تواند این کار را بکند. غضب کردن برای دنیا و رسیدن به مطامع مادی و شهوات و اینها را هر کسی می تواند انجام دهد. شما یک حیوان را هم تحت فشار قرار بدهید غضب می کند، ولی این که آدم بتواند برای خدای متعال غضب کند و برای او بجنگد و آنجا که خدا می گوید، وارد میدان بشود و آنجایی که خدای متعال می گوید، عقب نشینی کند، این نیاز به بزرگ شدن آدم دارد. آدم تا بزرگ نشود نمی تواند برای اهداف بزرگ قیام کند. اهداف کوچک دم دست است و همه صبح تا شب به آن مشغول هستند. درگیری های عالم هم همینطور است.

پیش نیاز جنگیدن در راه خدا

خدای متعال در آیه 74 می فرماید: «فَلْيُقاتِلْ في  سَبيلِ اللَّه »(نساء/۷۴) باید در راه خدا وارد قتال بشوند، اما چه کسانی می توانند این کار را کنند؟ «الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَة» آنهایی که حیات دنیا را می دهند و در مقابلش آخرت را می خواهند بگیرند. آنهایی که بزرگ هستند، تجارتشان اینطوری است. حیات دنیا یک طرف است و آخرت یک طرف است. اینها هستند که می توانند در راه خدا وارد معرکه بشوند و الا آنهایی که تمام داد و ستدشان در مقیاس حیات دنیاست، جنگشان هم در مقیاس حیات دنیاست. آدمی که از دنیا بزرگتر نمی شود، نمازش هم بوی دنیا می دهد. از آن طرف آدمی که از دنیا بزرگتر شد کاسبیش هم بوی خدا می دهد و دیگر نمی تواند برای غیر خدا کاسبی کند.

امیرالمؤمنین در خطبه قاصعه یک تعبیر لطیفی دارند و اصلا مسئله تمام خطبه همین است. ایشان می گویند داستان شیطان و استکبار و قبول نکردن خلافت خدا به خاطر درگیری با ماست. بعد در پایان خطبه خودشان را معرفی می کنند، «وَ إِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ سِيمَاهُمْ سِيمَا الصِّدِّيقِينَ وَ كَلَامُهُمْ كَلَامُ  الْأَبْرَارِ عُمَّارُ اللَّيْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ يُحْيُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ لَا يَسْتَكْبِرُونَ وَ لَا يَعْلُونَ وَ لَا يَغُلُّونَ  وَ لَا يُفْسِدُونَ قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل »(1) ما از آن قومی هستیم که وقتی پیکرشان روی زمین دارد کار می کند، قلبش در بهشت است. قلبی که در بهشت است، برای دنیا نمی تواند کار کند و دنیا جاذبه ای برای او ندارد. این آدم از دنیا عبور کرده است.

آنهایی که از حیات الدنیا عبور کردند، بلد هستند تجارت کنند «الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَة»، معامله شان اینطوری است که دنیا را می دهند و آخرت را می گیرند. آنهایی که بزرگ شدند می فهمند، تجارت باید چطور باشد و با چه کسی باید تجارت کنند، «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى  مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ»(توبه/۱۱۱). وقتی کسی مثل خدا مشتری است که آدم نباید با دیگران خرید و فروش کند. عالم دنیا بازار است، «الدُّنْيَا سُوقٌ  رَبِحَ  فِيهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُون »(2) یک عده خسارت می کنند و یک عده در این بازار سود می برند. عمده سود و خسارت این است که آدم با چه کسی تجارت می کند. اگر طرف تجارتت خداست سود می کنی و اگر طرف تجارتت نفس و شیطان و طاغوت است ضرر می کنی. امکاناتت را می دهی و با حضرت موسی می جنگی که پیش فرعون مقرب بشوی!

خدا لعنت کند عمر سعد را، سر صبح عاشورا وقتی صف ها منظم شد، اولین کسی که تیر در کمان گذاشت او بود و لشکر را شاهد گرفت، که پیش ابن زیاد شهادت بدهید، اول کسی که به اردوگاه سیدالشهداء حمله کرد من بودم. این برای این است که پیش ابن زیاد مقرب بشود. آدم وقتی کوچک شد اینطوری می شود. این اگر طرف امام حسین آمده بود و برای خدا می جنگید، جانش را با خدا معامله می کرد نه با ابن زیاد. وقتی به او پیشنهاد داده شد که اگر ملک ری را می خواهی با سیدالشهداء بجنگ، یک شب تا صبح قدم می زد و فکر می کرد. صبح گفت می گویند آخرتی هست، ولی ملک ری نقد است.

آدم کوچک اینطوری است. آدم بزرگ نمی تواند برای ملک ری بجنگد. «فَلْيُقاتِلْ في  سَبيلِ اللَّه » اگر این درگیری بین جبهه حق و جبهه باطل است، کسانی به نفع خدا می توانند وارد صحنه بشوند که «الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَة» اگر کسی توانست بزرگ بشود، آنگاه در راه خدا می تواند وارد میدان درگیری بشود. دو طرف که بیشتر ندارد، «فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً» چه پیروز بشود و چه در این راه به شهادت برسد «فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً» اجرش نقد است. در روایت دارد هنوز خونش به زمین نریخته، تمام گناهانش آمرزیده می شود. این خاصیت قتال در راه خداست.

نتیجه قتال در راه فراعنه چیست؟ اینهایی که رفتند و برای ابن زیاد جنگیدند و بعد می آیند و گزارش می دهند «نَحْنُ رَضَضْنَا الصَّدْرَ بَعْدَ الظَّهْر» ما آن ده نفری هستیم که اسب بر بدن تاختیم و به ما جایزه بده؛ بعد هم ابن زیاد بهشان بی اعتنایی می کند. عمر سعد هم مدام می آید و می رود و می پرسد پس ملک ری چه شد؟ بهش می گوید تو که برای ما نجنگیدی، برای ملک ری جنگیدی و دستش می اندازد.

پس قتال دو طرف دارد، یک طرفش برای اولیاء طاغوت است. آنها که برای یزید می جنگند طبق آیه قرآن یا می ترسند یا دلداده هستند و یا طمع در ملکش دارند و به همین خاطر برای او می جنگد و می خواهند از دست او بگیرند. آنهایی که برای فرعون کار می کنند متوهم هستند. خودش هم متوهم است، می گوید «أَ لَيْسَ لي  مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي »(زخرف/۵۱) همه ملک مصر برای من است و این انهار از زیر دست من جاری می شوند. آنهایی که با فرعون همراهی می کنند، ملک را دست او می بینند و می خواهند از دست او بگیرند «يُقاتِلُونَ في  سَبيلِ الطَّاغُوت ». آنهایی هم که برای خدا می جنگند از دست او می خواهند بگیرند و قصد دارند به او نزدیک بشوند و با او معامله می کنند. کسی که بزرگ شود می تواند چنین معامله ای انجام دهد. کسی که افق نگاهش حیات الدنیا که نمی تواند برای خدا بجنگد.

بعد می فرماید: «الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في  سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ في  سَبيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفا» با اولیاء شیطان درگیر شوید و اینها را از پا در بیاورید. اینها اولیاء الشیطان هستند و نقشه شان هم در عالم نقشه برنده ای نیست «إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفا» اینها در راه شیطان می جنگند و اولیاء الشیطان هستند.

در خطبه ای که امام حسین علیه السلام در مجلسی که معاویه بود قرائت فرمودند، آنجا حضرت بعد از معرفی خودشان می فرمایند: «وَ أُحَذِّرُكُمُ  الْإِصْغَاءَ إِلَى هُتُوفِ الشَّيْطَانِ بِكُم »(3) من دعوت دارم و شیطان هم یک دعوتی دارد. از اینکه دعوت شیطان را اجابت کنید پرهیزتان می دهم، اگر اجابت کردید جزء اولیاء شیطان می شوید و بعد هم شیطان شما را به توهم می اندازد و به شما وعده پیروزی می دهد و می گوید: «لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ»(انفال/۴۸) شما پیروز صحنه می شوید و قدرت و امکانات دست شماست، ولی وقتی با امکانات جبهه حق مواجه می شود، شما را تنها می گذارد و به شما پشت می کند و در آخر هم شما می مانید و مخاطرات و راه هم برایتان بسته است و امکان برگشت نیست.

شیطان انسان را دعوت می کند و اگر اجابت کردی جزو اولیائش می شوی. وقتی اجابت کردی تو را تا پای ریختن خونت می برند. باید بایستی و بکشی و کشته بدهی. اینها خودشان چی هستند؟ فرعون خودش چه کسی است که آدم برای فرعون برود جانش را بدهد؟ یزید و معاویه چه کسی هستند؟

آماده شدن انسان برای جهاد

بعد خدای متعال می فرماید: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً» ظاهر آیه درباره دورانی است که مسلمانان در مکه تحت فشار بودند و تازه وارد مدینه شدند و باز هم تحت فشار هستند و از حضرت اجازه جهاد و درگیری می خواستند که آنها به کفار فشار آوردند و اموالشان را گرفتند و امکاناتشان را مصادره کردند. بهشان گفتند فعلا اقامه نماز کنید و ذکر خدا را به پا کنید تا زندگیتان ذیل ذکر خدا بشود. اقامه صلات یعنی عمود خیمه زندگی تان باید صلات باشد. باید نماز را به پا بدارید و یک ذکر الهی در زندگی شما بیاید و زندگیتان محیط ذکر بشود «وَ آتُوا الزَّكاة» فعلا امکاناتتان را با خدا معامله کنید تا برای جان دادن در راه خدا آماده بشوید.

جان دادن در راه خدا کار آسانی نیست و موانعی دارد. انسان تا وقتی آماده نشود، زمانی که در صحنه قرار می گیرد پا به فرار می گذارد و رسول خدا را در میدان احد تنها می گذارد. اینهایی که فرار کردند همه شان آدم های بدی نبودند. یک عده ای بودند که جرم را گردن رسول خدا می انداختند و یک عده ای هم وقتی فرار کردند، «فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَم »(آل عمران/۱۵۳) به غم غصه دار بودند که چرا فرار کردیم و از خودمان ضعف نشان دادیم؟ قرآن می فرماید اینها طالب مرگ بودند «وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْل »(آل عمران/۱۴۳) آرزوی مرگ می کردید ولی وقتی مواجه شدید، «وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُون » می ترسیدید که در دل صحنه بروید. کشته شدن در راه خدا یک تهیئی می خواهد و الا آدمی که طالب مرگ است، اگر آماده نباشد، رسول خدا را تنها می گذارد و فرار می کند. البته فرمود من این را می بخشم چون وقتی ضعفتان روشن شد، آن را به عهده گرفتید. حالا برای صحنه های بعدی آماده بشوید.

در راه خدا جنگیدن یک تهیئی می خواهد و به آدم می گویند: «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» فعلا این کار را انجام بدهید. این کارها را نکردند، «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتال » حالا به اینها دستور جنگ دادیم «إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَة» وقتی در صحنه می روند از دشمن می ترسند. دشمن امکانات دارد و تهدید می کند و در پایان جنگ احد در داستان حمراء الاسد، خدای متعال می فرماید: «إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين »(آل عمران/۱۷۵) در این صحنه ها شیطان است که تهدید می کند و لشکر خوف را وسط می اندازد و آدم را می ترساند. خیلی آدم باید قوی و مهیا باشد که از این جنود و لشکر شیطان نترسد.

قرآن می فرماید اینهایی که آماده نبودند، وقتی برایشان دستور قتال داده شد، یک عده ای از اینها از دشمن مثل خدا می ترسیدند، بلکه هم بیشتر می ترسیدند. پیداست این آدم نمی تواند برود و بجنگد. کسی که از دشمن می ترسد، چطور می تواند با او مقابله کند؟! «وَ قالُوا رَبَّنا» آن وقت به کار خدا اعتراض می کردند. اینها همین کسانی بودند که می گفتند چرا دستور جهاد نمی دهید «وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ»، الآن می گفتند که چرا دستور به قتال دادید «لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى  أَجَلٍ قَريب » یک فرصتی به ما بدهید. ما تازه آمده بودیم تا از دنیا لذت ببریم. «لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى  أَجَل » قرآن فرمود اجل نزدیک است.

قرآن می فرماید این مهلت اندکی است که بخواهید در دنیا زندگی کنید. اینهایی که با امام حسین نیامدند تا در دنیا زندگی کنند، چند سال دیگر زندگی کردند؟ «لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى  أَجَلٍ قَريب » این کنایه قرآن است که اجل نزدیک است «قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ» بهشان بگو همه دنیا چیز اندکی است. اگر همه دنیا را هم به شما بدهیم چیزی ندادیم. این دنیا در مقابل آن چیزی که برای مجاهدین و مقاتلین فی سبیل الله در نظر گرفته شده که چیزی نیست. «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى » آنهایی که دامنشان را جمع می کنند و در عالم درست راه می روند، به چیزی خیلی بهتر از دنیا می رسند. تقوا یعنی در صحنه درگیری امام را تنها نگذارید و با امام باشید. اگر متقی باشید، آخرتی که برای شما در نظر گرفتیم، خیلی بهتر از دنیایی است که به اهل دنیا می رسد.

در سوره مبارکه آل عمران خدای متعال می فرماید، اگر شما در راه خدا کشته شوید و یا بروید یک مأموریتی انجام دهید و در این راه هم شهادت نباشد، «لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُون »(آل عمران/۱۵۷) مغفرت و رضوان خدا بهتر از آن چیزی است که دیگران در فرصت دنیا جمع می کنند. اگر شما در راه خدا رفتید، نگران نباشید، چیزی را از دست نمی دهید. اگر آنها آمدند و پنجاه سال چیز جمع کردند و شما پنجاه سال زودتر رفتید، این چیزی که به شما دادیم، از همه آن سرمایه ای که آنها جمع کردند و حتی از عباداتشان هم بهتر است. شما در راه خدا رفتید و به مأموریت تان عمل کردید. در این مأموریت اگر مرگ یا شهادت آمد، آن جزایی که در نزد خدا برای شما قرار داده شده، بهتر از آنی است که اهل دنیا دنبالش بودند و جمع کردند، «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى » آن که حضرت از شما می گیرند چیز اندکی است.

آنهایی که دامنشان را جمع کردند و سفره شان را در دنیا پهن نکردند و با امام حرکت کردند و به شهادت رسیدند، پاداش بزرگی دارند «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى  وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلا» ذره ای از شما کم نمی کنند. خیال نکنید شما می توانستید سی سال دیگر در دنیا باشید و سی سال نماز شب بخوانید و حالا که کنار امام حسین رفتید و به شهادت رسیدید، ثواب این سی سال نماز شبتان را به شما نمی دهند.

در روایت دارد مؤمنی که می خواسته الی الابد نماز شب بخواند، وقتی که پیر می شود و نمی تواند نماز شب بخواند، ثواب نماز شبش را برایش می نویسند. بعد هم در عالم آخرت مرتب برایش ثواب نماز شب می نویسند، چون می خواسته همیشه نماز شب بخواند. شما اگر می خواستید در دنیا بمانید و سی سال عبادت کنید و خیرات جمع کنید، الآن صحنه ای پیش آمده که باید بروید. خیال می کنید خدا یادش می رود؟ «وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلا» شما اگر زنده می ماندید و نماز شب می خواندید و سی سال دیگر احسان می کردید و حالا از همه اینها گذشتید و در جوانی شهادت را انتخاب کردید، خدای متعال اینها را که از تو کم نمی گذارد، بلکه چیز بهتری هم به تو می دهد.

معیت و تسلیم در برابر امر امام

فرض کنید حبیب که تهجد و نماز شب و عباداتش که ترک نمی شد، بیست سال دیگر هم زنده می ماند، اگر همه این کارها را هم می کرد، خدای متعال که اینها را نادیده نمی گرفت. خدای متعال می داند این آدم مثل سعید بن عبدالله که ظاهرا سنش هم خیلی زیاد نبود و سیزده تا چوبه تیر خرید، اگر در دنیا بماند همه زندگی اش با تهجد و عبادت می گذرد و این ثواب عبادت را از او کم نمی گذارد «وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلا» نگران چه هستید؟

این ظاهر آیه است. چندین روایت هم در ذیل این آیه شریفه داریم که در تفسیر عیاشی نقل کرده «أَ لَمْ  تَرَ إِلَى  الَّذِينَ  قِيلَ  لَهُمْ  كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ  مَعَ الْحَسَن  »(4) در دوران امام مجتبی بهشان گفتند، فعلا با امامتان حرکت کنید و جلوتر از امام نیافتید. خود جنگ که موضوعیت ندارد، یک هدف و طرح بزرگی است که باید این طرح خدا پیروز بشود. جنگ باید در مسیر پیروزی طرح الهی و برنامه خدا باشد «كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ» قبض و بسط های جبهه حق به دست امام حق است. شما فعلا با امام مجتبی صبر کنید و آماده بشوید. این صبوری شما را برای صحنه قتال آماده می کند. آنجا می گفتند «لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتال ».

در احوالات سلیمان بن صرد خزاعی گفته شده که جزو توابین است و با مسلم بیعت نکرد و بعد هم به کربلا نیامد و بعد از واقعه عاشورا رفتند و کشته شدند. نقل شده که این سلیمان بن صرد به امام مجتبی می گفت تو مؤمنین را ذلیل کردی. این آدمی که می خواهد برای دلش بجنگد، آنجایی هم که برای خدا قرار است بجنگد، نمی تواند برود. آنهایی که در اینجا با امام مجتبی راه نمی روند، آنجا هم با سیدالشهداء راه نمی روند. بحث دل من و هوس من نیست، باید فی سبیل الله عمل کرد. این طرح یک امامی دارد و باید خودت را با امام تنظیم کنی. این طرح قبض و بسط دارد. یا آدم خودش می فهمد و یا باید یک بزرگتری باشد. کار در راه خدا که کار دل من نیست. ما برای چه باید برویم بجنگیم؟ این جنگ حساب و کتاب دارد و باید بتوانید برای خدا بجنگید. اگر بخواهید برای خدا بجنگید، یک جایی باید برای خدا دست روی دست بگذارید.

این امیرالمؤمنینی که در احد و خیبر و خندق قهرمان صحنه است، در ماجرای احراق بیت دست روی دست گذاشت. این آدم می تواند در صفین برای خدا بجنگد. آن کسی که کنار امام مجتبی می ایستد، در عاشورا هم می تواند کنار سیدالشهداء بایستد. بعضی ها اینطور بودند که امام حسین را خیلی تعظیم می کردند و از امام مجتبی نه و همیشه از حاشیه اش عبور می کردند! بنده خدا، یک طرح است که ائمه دارند اقدام می کنند. همان سختی که روی دوش سیدالشهداء هست به روی دوش امام مجتبی هم هست. انسان باید خودش را با امام تنظیم کند. جنگیدن و پرچم برداشتن حساب و کتاب دارد. بعضی ها خیال می کنند همینطور می شود به خدا دعوت کرد و برای خودشان طرح می ریزند. اینطور به جای این که خدمت کنید، خراب می کنید.

در روایت می فرماید به آنها گفتیم دست نگه دارید، «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ  مَعَ الْحُسَيْن  »، بعد وقتی گفتند حالا در کنار امام حسین بیایید و بجنگید، «قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى  أَجَلٍ قَرِيبٍ » گفتند چرا مهلتی به ما نمی دهی؟ اگر بناست بجنگیم چرا کنار امام حسینی بجنگیم که شهید می شود؟! در اینجا کشته شدن که فایده ای ندارد. یعنی خون حبیب فایده ندارد؟! روایت می گوید: «لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى  أَجَلٍ قَرِيبٍ  إِلَى خُرُوجِ الْقَائِم  » می خواهیم در کنار امام زمانی بجنگیم که پیروزی در آن هست. این بازی است؛ آدمی که برای خدا کار نمی کند و در آنجا خودش را آماده نمی کند، اینجا هم یک بهانه ای دارد. اتفاقا بزرگترین شهادت همین است که شب عاشورا حضرت به اصحابش گفت فردا هیچکس زنده نمی ماند و رفت تا رجعت. آدم خیلی بزرگی می خواهد که «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا»(آل عمران/۱۳۹).

در جنگ احد خدا به مسلمان ها می گوید، اگر پیامبر خدا اینجا به شهادت می رسید، شما نباید سست می شدید؛ برنامه حضرت روشن است. اصحاب عاشورا کسانی هستند که با فرض شهادت سیدالشهدا سست نمی شدند. این است که خیلی قیمت دارد. آنها بطوری ایستادند که گویا پیروز مطلق هستند. اگر عاشورا به پیروزی ظاهری مطلق می رسید، بیشتر و زیباتر از این نمی شد، که کنار امام بجنگند. اتفاقا زیبایی اش همین است که آدم در فرض این که می داند امام به شهادت می رسند، اینطوری بایستد و از حضرت دفاع کند. اما اینها می گفتند یک فرصتی به ما بده تا ما خودمان را برای قیام امام زمان آماده کنیم. کسانی می توانند در قیام امام زمان بیایند، که اطراف حضرت باشند و با عاشورا هستند. اگر عاشورا را رها کنند که کنار حضرت نیستند.

«لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى  أَجَلٍ قَريبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ» این دنیایی که شما به آن چسبیدید و امام حسین را تنها می گذارید، چیزی نیست. «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى » این همان آخرتی است که با امام حسین گشوده می شود. این همان آخرتی است که امام حسین وقتی در شب عاشورا اصحاب ماندند، جلوی چشمشان باز کرد و به آنها گفت بروید و آنها هم نرفتند. حضرت مسلم را پیش امثال سلیمان صرد می فرستد و می گوید بیعت کنید و بیایید و نمی آیند، اما شب عاشورا به اینها می گوید بروید و اینها نمی روند. آن وقت سیدالشهداء آخرتشان را نشان می دهند. آن آخرت هم امام حسین است، آن بهشت هم امام حسین است. آن جنت خاص اصحاب است «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى  وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلاً» از شما چیزی کم نمی گذارند.

در روایت دیگری که محمد مسلم از امام باقر علیه السلام نقل کرده آمده «وَ اللَّهِ الَّذِي  صَنَعَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ كَانَ خَيْراً لِهَذِهِ الْأُمَّةِ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْس  » آن کاری که امام مجتبی انجام داد، برکاتش بر این امت از آن چه خورشید به او تابیده بیشتر است «وَ اللَّهِ لَفِيهِ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَة»، این آیه در باب امام مجتبی علیه السلام است «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاة» دست نگه دارید و نماز بخوانید و زکات بدهید. حضرت فرمودند: «إِنَّمَا هِيَ طَاعَةُ الْإِمَام  » نمازی که در تبعیت از امام نباشد، آدم را مهیا نمی کند، پول خرج کردنی که در راه امام نباشد موجب نمی شود که من جانم را در راه امام بدهم. آنهایی هم که اهل دنیا هستند، پولهایشان را خرج می کنند، ولی این خرج کردن که آدم را آماده مجاهده در راه خدا نمی کند. «وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاة» این است که می گوید کنار امامتان بایستید و الا نماز بدون امام که آدم را مهیا نمی کند. آنجایی که آدم پولش را در راه امام خرج می کند، آماده می شود که جانش را هم خرج کند.

در زمان امام صادق عده ای به اسم علویون قیام کردند و شیعیان خیال می کردند این قیام به نفع امام صادق است و به حضرت اصرار می کردند که شما در صحنه بیایید. مثلا یکبار شخصی از کوفه آمد و به حضرت گفت آقا ما در کوفه آماده هستیم. یا سدیر به امام صادق می گفت امیرالمؤمنین اگر انقدر یاور داشت صبر نمی کرد تا حقش را بخورند. آدم تعجب می کند که این فرد از نزدیکان امام صادق هست. حضرت به یکیشان گفت، آیا شما اینطور شدید که اگر احتیاج مالی داشته باشید، درِ خانه رفیقتان بروید و در غیاب او از همسرش حمیان سر به مهر سکه های طلایش را بگیرید و مهرش را بشکنید و به اندازه نیازتان بردارید و او هم به شما سوء ظن پیدا نکند؟ گفت نه. حضرت فرمودند پس شمایی که هنوز در مالتان بخل می ورزید، چطور می گویید ما آماده ایم که بیاییم و در کنار شما بجنگیم؟

فرمود این طاعت الامام است. اگر انسان در مالش مطیع امام نیست، با امام هم راه نمی آید و فقط می گوید برویم و بجنگیم. اینکه نمی شود! آنجایی که امام می گوید زندگیت را درست کن و باید محورش صلات باشد، تو این کار را نمی کنی، وقتی می گوید امکاناتت را بیاور و در این جبهه خرج کن، خرج نمی کنی. تو با امامت حاضر نیستی اقامه صلات کنی و زکات بدهی و ذکر امام را در زندگیت بیاوری، آن وقت چطور می گویی بیا تا در راهت جان بدهم؟! مگر شوخی کردن است؟! حضرت می گوید این طاعت الامام است. اقامه صلات یعنی اینکه با امامت حرکت کنی. اگر یک جایی می گویند امکاناتت را بیاور و باید این کار را انجام بدهی، یک روز هم می گویند بیا و جانت را بده. آنهایی که در کربلا آمدند اینطور بودند؛ نمازهای شان را خوانده بودند، زکات های شان را داده بودند و همه کارهایی که باید کنار امام انجام بدهند را انجام داده بودند.

آن وقت می فرماید: « فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ  مَعَ الْحُسَيْنِ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى  أَجَلٍ قَرِيب » «نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ  أَرَادُوا تَأْخِيرَ ذَلِكَ إِلَى المهدی» البته لقب حضرت در اینجا هست، فرمودند آنها می گفتند به ما فرصت بدهید و ما کنار امام زمان می آییم و می جنگیم و آنجا پیروزی هست. کسی که چشمش به این امور است نمی تواند با امام باشد. باید کنار امام ایستاد. آنهایی که خیال می کنند، جنگیدن برای پیروزی آسان است، وقتی حضرت ظهور کردند، معلوم می شود که ایستادن کنار حضرت خیلی سخت است.

آنهایی کنار حضرت می ایستند که همه عمرشان برای عاشورا گریه کردند، که چرا در عاشورا نبودیم. آنهایی کنار حضرت می ایستند که، «فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ  الدُّمُوعِ  دَماً حَسْرَةً عَلَيْكَ وَ تَأَسُّفاً عَلَى مَا دَهَاكَ وَ تَلَهُّفاً حَتَّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِالْمُصَاب » آنهایی که اینطور می سوزند که چرا در کربلا نبودیم تا سپر بشویم، می آیند و خونخواهی می کنند. «لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِي بِك  فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي أَكْرَمَ  مَقَامَكَ  أَنْ يُكْرِمَنِي بِكَ وَ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثَارِكَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُور» اینها خونخواه های امام حسین هستند که در لشکر امام زمان هستند. مگر می شود لشکر امام حسین را رها کنی که با امام زمان باشی؟! آنهایی که بعد از عاشورا هم آمدند اگر اهل عاشورا و اهل بکاء نباشند و اگر برای امام حسین گریه نکنند و مصیبت سیدالشهداء در دلشان عظمت پیدا نکند، نمی توانند کنار امام زمان بجنگند.

امام زمان که برای آب و نان نمی جنگد. حضرت که نمی گویند بیایید دنیایتان را آباد کنید. البته همه آبادی در دوران حضرت است، ولی اصلا آبادانی وقتی می آید که آدم ها از دنیا عبور می کنند؛ آن وقت برایشان بهتر از دنیا را در عالم ارض قرار می دهند. ظهور یک منزلتی از قیامت و بهشت است. ظهور برای کسانی است که از دنیا عبور می کنند. اگر کسی اینطوری نشد، آخرتی که دست امام حسین است را رها می کند و سراغ متاع قلیل دنیا می رود. آن هم کدام آخرت؟ آخرتی که با امام حسین حاصل می شود. آن آخرت با بقیه آخرت ها فرق می کند «قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ»، آن چیزی که پایتان را سست کرده متاع الدنیاست. اگر دستگاه محاسباتی انسان درست نشود، نمی تواند کنار ولی خدا بایستد. این آدم خیال می کند، اگر الان برای امام حسین شهید بشود، چیزی از دستش می رود. اگر در کنار امام باشی، بالاتر از این را بهت می دهند.

تهیأ برای همراهی امام زمان اینطوری حاصل می شود. کسانی که در عاشورا نمی آیند، نمی توانند با امام زمان باشند. کسانی که با امام مجتبی صبر نمی کنند، با سیدالشهداء هم صبر نمی کنند. کسی که آن روز برای دلش از امام مجتبی جدا می شود، امروز هم برای دلش بهانه می آورد. امتحان سخت است. مسلم بن عقیل یک جوان است، حضرت می توانست یک پیرمرد عنوان دار تر مثل حبیب را بگذارد و اینطور همه می آمدند. اما مسلم را گذاشته است. مسلم، مسلم است و از حبیب هم جلوتر است. حضرت یک جوان را می گذارد و این پیرمردهایی که در صفین بودند، بهشان برمیخورد که انگار حضرت شوخی می کنند و با خودشان می گویند، مگر من در کوفه نبودم که حضرت این جوان را فرستاده! این کسی که مرزکشی کرده با حضرت، سلیمان بن صردی که بعد با چهار هزار نفر رفته و کشته شده، نیامده. این نیامدن به خاطر آن نایستادن است. این نیاز به تمرین دارد. آنجایی که می گویند وارد عالم ذکر بشوید، اهل توجه بشوید، اهل فداکاری بشوید، باید بیایید کنار امام یک دفعه که نمی شود و نیاز به یک مقدماتی دارد.

صفاتی که برای حضرت ابالفضل ذکر شده، چه صفاتی است؟ تسلیم، این است که حضرت را در این مقام می برد. تصدیق، وفا، نصیحت. این نگاه نسبت به امام است، که حضرت را می کند پرچمدار لشکر سیدالشهداء. همه قوای خیر ذیل لشکر سیدالشهداء هستند، پرچمدارش قمر بنی هاشم است. این است که ایشان را در این موقف قرار میدهد؛ این که همراهی با امام، پذیرش امام، ذیل امام حرکت کردن، موجب می شود که آن روزی هم که حضرت دستور می دهند، که باید بایستید می ایستد «أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْكُل».  السلام علیک یا ابا عبدالله.

پی نوشت ها:

(۱) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 302

(2) تحف العقول، النص، ص: 483

(3) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج 2، ص: 299

(4) تفسير العياشي، ج 1، ص: 258